eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید غلامرضا پیرزاده @defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂   کجا از مرگ می‌هراسد آن‌کس که به جاودانگی روح در جوار رحمت حق آگاه است؟ و این‌چنین اگر یک دست تو نیز هدیه‌ی راه خدا شود، باز هم با ان دست دیگری که باقی است به جبهه‌ها می‌شتابی. وقتی که اسوه‌ی تو آن تمثیل مطلق وفاداری، عباس بن علی (علیه‌السلام) باشد، چه باک که اگر هر دو دست تو نیز هدیه‌ی راه خدا شود؟ شهید سید مرتضی آوینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🌹باسلام ...🌹 از همه عزیزان ودوستداران وادی شهدا، خصوصا خانواده های معظم ومعزز شهدا، جانبازان وکلیه ایثارگران عزیز و بزرگوار، دعوت میشود تا در《 کانال افلاکیان خاک نشین ، موزه شهدای گرمسار》 که زیر نظر بنیاد شهید و امورایثارگران گرمسار فعالیت وشهدای گرمسار و استان و ایران رومعرفی میکند، 🍀 وارد شده وعضوشوید وهمچنین برای دیگر عزیزان هم ارسال بفرماید..🕊 مارا دراین مسیر ادامه دادن راه شهدا یاری نماید.اجکرم عندالله..🙏☘ لینک عضویت در کانال... 🕊🕊 🌺🌺 ✨@aflakian_khaknshin1402
🍂 جمعه دوستان بخیر از همراهان کانال خواسته بودیم نظرات خودشون رو راجع به کتاب هنگ سوم بنویسند. این کتاب با توجه به تفاوتش با ارسالهای گذشته، کمی برامون نگران کننده بود که آیا مخاطب دارد یا خیر و الا معمولا در پایان هر کتاب نظرخواهی می کنیم. بهرحال پیامهای دوستان نشونگر نظر مثبت بخشی از خواننده ها بود که به دست ما رسید. به جهت جلوگیری از ترافیک مطلب، این نظرات در کانال جانبی حماسه جنوب قرار گرفت که با لینک زیر میتونید مطالعه کنید در کانال جانبی حماسه جنوب ↙️ https://eitaa.com/joinchat/3008430653C3e0ae475b7 🍂
🍂 طنز جبهه سعید و ورزش صبحگاه ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ بعداز نماز صبح که گروهان به خط می شد. اگه نوبت سعید بود که بچه هارو بدواند حال بچه ها گرفته می شد. سعید در دویدن با کسی شوخی نداشت و معمولان کمی بیشتر بچه ها رو می دواند. اعصابها همه خراب. به سعید می گفتند: بابا الان که عملیات نیست اینقدر اذیت نکن. گوش نمی کرد و خلاصه وقتی برای دویدن نوبتش بود حسابی بچه ها از خجالتش در می آمدند. سکوت همراه با ناراحتی از سعید در دویدن حاکم بود. در این موقع ها چند تا از بچه ها سکان کار رو به دست می گرفتند ازجمله حاجیان تا فضای خشک صبح را تلطیف کنن. حاجیان درحال دویدن از صف بیرون می آمد و کنار بچه ها می دوید و شعار می داد و روحیه می داد. بلند می گفت : - گوش کن جهانی.. - گوش کن جهانی.. بچه ها هم که ریتم حاجیان رو می دونستند او را تنها نمی گذاشتند و جواب می دادند. بعد حاجیان ادامه می داد: - این آخرین اخطار است. - ورزش، - اح اح.. - تنبلی _ به به.. و دویدن ادامه داشت و همچنان از کنار تپه ها و راه های بز رو منطقه رقابیه می گذشتیم. ساعت رو نگاه می کردیم تازه ۲۰ دقیقه گذشته بود . خیلی حالگیری بود. باید همین مسیر رو برمی گشتیم. در حال دویدن سعید می آمد کنار حاجیان بهش می گفت : - عباس! برو تو صف - نظم رو بهم نزن بچه ها نظاره گر بودند و لبخند روی لبانشان می‌نشست. و یادشون نبود درحال دو هستند و پیوسته به شعارهای عباس جواب می دادند. محمدنژاد از خاطرات عملیات والفجر مقدماتی در منطقه رقابیه. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 همه رفتنی‌ان چقدر خوبه آدم زیبا بره شهید رسول جلیلی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۱۰ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 بیست و چهارم سپتامبر / دوم مهر دستور حرکت به روستای نشوه، جهت پیوستن به اکیپ‌های پزشکی مسقر در آن منطقه صادر گردید. قبل از حرکت سازوبرگ جنگی یک سرباز پیاده را در اختیارم گذاشتند. نسبت به این مساله اعتراض کرده و گفتم: «من پزشک هستم نه سرباز پیاده» سروان زیدان گفت «تا از سوی فرمانده تیپ تنبیه نشدی، بگیر!». از شنیدن این حرف تعجب کردم. تسلیم مشیت الهی بودم. سلاح را گرفته و با یک دستگاه جیپ ارتشی از خیابانهای شهر مضطرب و آشوب زده بصره عبور کردم. در حال حرکت به سمت نشوه، صدای شلیک توپها را که از مرز ایران در منطقه شلمچه شلیک می‌شد، به گوش می‌شنیدم. دو ساعت بعد به روستای نشوه واقع در سواحل شط‌العرب - ۳۰ کیلومتری جنوب شهر القرنه رسیدیم. این روستا در فاصله ۲۵ کیلومتری مرزهای ایران و مقابل منطقه طلائیه و کوشک قرار گرفته است. یگان پزشکی صحرایی ۱۱ در مرکز درمانی این روستا استقرار یافته بود. پس از یک استراحت کوتاه افراد یگان به من خبر دادند که نیروهای ما در ساعت پنج بعد از ظهر روز ۲۲ سپتامبر / ۳۱ شهریور منطقه طلائیه و کوشک را مورد هجوم قرار داده اند. با وجودی که ٢٤ ساعت از شروع این حمله می گذشت، فقط عده معدودی از سربازان زخم‌های سطحی برداشته بودند. از این امر می‌شد فهمید که درگیری نظامی مهمی رخ نداده است. دکتر صباح الربیعی به من اطلاع داد که واحد اطلاعات ارتش پیش از وقوع حمله شایعاتی در مورد صف آرایی نظامیان ایرانی در مقابل نیروهای ما پخش کرده تا آنها را به جنگیدن تشویق نماید، اما در نتیجه این شایعه پراکنی بسیاری از افراد ما بر اثر ترس و نگرانی به بیماری اسهال مبتلا شدند. ساعاتی بعد با عده ای از سربازان که از جبهه باز می گشتند، ملاقات کردم. آنها گفتند که نیروهای عراقی پایگاه های «کوشک»، «اسیود»، «غزیل» و «شهابی» را به تصرف در آورده اند. ابتدا خبر آنها را باور نکردم تا این که ظهر روز ٢٤ سپتامبر / ۲ مهر با یک گروهبان اسیر ایرانی که ریش پرپشتی داشت روبه رو شدم. ستوان «عبدالسلام» از گردان ۳ تیپ بیستم این اسیر ایرانی را در حالی که دستهایش از پشت بسته شده بود جهت مداوا نزد ما آورد. ظاهراً از ناحیه سر دچار کوفتگی شده بود. از آن افسر خواستم دستهایش را باز کند ؛ و او در جواب گفت: «دکتر بسیار مراقب باشید او در نزدیکی پاسگاه سه تن از افراد ما را کشته و عده ای دیگر را نیز مجروح کرده است.» ستوان دستهایش را باز کرد و گفت: «زمانی که این شخص به اسارت در آمد سروان محمد الصحاف چند ضربه با قنداق تفنگ سرش کوبید.» به او گفتم «فعلاً که مجروح و اسیر است و بایستی او را مداوا کنم» این اسیر پس از این که مورد مداوا قرار گرفت جمله هایی به زبان فارسی برزبان راند که برایم قابل فهم نبود. سپس دستهایش را به علامت تکبیره الاحرام بالا برد. فهمیدم که می‌خواهد نماز ظهر را بخواند. تبسمی کرده و بسیار خوشحال شدم. این اسیر به چادر سرگرد «درید کشموله» فرمانده رسته آجودانی اعزام شد و او با خوشرویی تمام مقدمات اقامه نماز اسیر را فراهم کرد. شب هنگام چند دستگاه کامیون نظامی که حامل اسرای ایرانی بودند از راه رسیدند. من موفق نشدم با این اسرا گفتگو کنم، اما از تعداد کشته ها و اسرا می‌شد نتیجه گرفت که در گیری، نه بین دو ارتش بلکه بین نیروهای مهاجم تا دندان مسلح ما و نیروهای مرزبان ایران که به سلاحهایی ساده مجهز بودند رخ داده و حالتی نابرابر داشته است. این نابرابری به نیروهای عراقی امکان می‌داد تا نوار مرزی ایران را در کمترین زمان ممکن به تصرف خود در آورند و در عمق خاک ایران نفوذ کنند.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
6.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 من از انتهای جنون آمدم من از زیر باران خون آمدم 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 تصویری از شهید حاج حسین خرازی و شهید دانش آموز مهرداد عزیزاللهی و مصاحبه معروف ایشان در جبهه ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا