سلام
حالتون چطوره🤗
یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻
لطفا مثل همیشه 🦋
حمایت کنید و نظرتون رو بگید 🥰🌸👇🏻🌸
https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
https://harfeto.timefriend.net/16211818315350
نظرات خواندنی تون رو درباره《رمان میداندار》،بصورت ناشناس به ما بگید😍😊
پیشاپیش ممنون از نظراتتون❤️🌸
🕊🌱 | #هدف_و_انگیزه
بیاید میخوام براتون بگم یه آرزو چطوری تبدیل به واقعیت میشه:
برای اون آرزو یک تاریخ تعیین کنید تا بشه هدف؛
اون هدف رو به مراحل کوچکتر تبدیل کنید، بشه برنامه؛
اون برنامه رو با عمل همراه کنید تا بشه: واقعیت.
و این اصلا کار سختی نیست، ازتون میخوام همین حالا انجامش بدید.
#فـࢪݦــاڹدھ
#انگیـــزشـــی🦋
#گردان313_دخترونه
——————————🌸♥️
@gordan313dokhtaronh
#ثواب_یهویی
بࢪاۍ سلامتۍ امام زمان بھ اندازھ سنمۅن صلۅاټ بفࢪستیم😉
#جـۅاݩانقــݪابۍ
#امام_زمانیم
#گردان_313_دخترونه
_________________💚🌱
@gordan313dokhtaronh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥 دستگیری فردی با اسب و لباس سبز در سطح شهر اصفهان که ادعا میکرد امام زمان است!
🔹فردی در اصفهان که ادعا میکرد امام زمان است و با لباس سبز، اسب و شمشیر به جان مردم افتاده بود، از سوی پلیس دستگیر شد.
#امام_زمان
#تلنگرانه
#کیلیپ_مهدوی
🔵#اَللهُمَعجِلالوَلیِکاَلفرج
دوستان بدلیل ازدحام برنامه های غدیر...
ان شالله از فردا برنامه های غدیر را شروع می کنیم..لطفا به کانال مهدویت امتدادغدیر ما بیایین...
✅تا در کنار هم باشیم برای تبلیغ غدیر..ان شاالله
گردان ۳۱۳
✨مبلغ غدير باشيم✨ #غدیر https://eitaa.com/joinchat/2865627264C056199398f لینک کانال مهدویت امت
کانال ما...
مهدویت امتداد غدیر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙🌼 ﷽🌼💙
ستارهی سهیلی، آقا!
در آسمان دنبالت میگردیم...
غافل از آنکه میانِ مایی...
تکتکمان را به اسم میشناسی...
قدمرنجه میکنی و...
به خانههایمان سَر میزنی!
ما اما...
از یادت غافلیم!
غفلت از تو...
ما را گرفتار کرده و...
خودمان را به خواب زدهایم!
امروز یک دقیقه میخواهم...
با تُ خلوت کنم!
سلام! مهربان ترین پدر 🌸🌱
•
امام عصر ارواحنا فداه
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
¦↫🌸🍫
-
-
•|برا؎رسیدنبهموفقیت⛓💕
•|لازمنیستخیلےقو؎باشے💪🏻
•|فقطڪافیهازیکچیزقو؎ترباشے🦋✨
•|ازقو؎ترینبهانهاتهمین!🍬
-
-#فـࢪݦــاڹدھ
🌸 ⃟🍫¦⇠ #انگیــزشـۍ
#گردان313_دخترونه
——————————🌸♥️
@gordan313dokhtaronh
¦↫🖇🍦
-
-
ڪاشبفهمنـدمـردمدنیـا
ڪہدیگـرراهےنمانـدهجزآمـدنتــو...
چـارهسـامـانایندنیـایآشفتـھفقـطتـویۍ!
#یاصاحـبالزمـان💛
-
-
-#فـࢪݦــاڹدھ
🍦⃟🖇¦↫ #منتظرانهـ
#گردان313_دخترونه
——————————🌸♥️
@gordan313dokhtaronh
گردان ۳۱۳
《♥️》 خـدابـࢪا؎دلِمـن [🍎تـۅࢪانگـھداࢪد . . 【•اَبلـقـــ|ᴀʙʟᴀɢʜ• 】
››››🌻
یھڪانالمیخوایڪه:
◉#دلنوشتههایدوخطے'🏷:
◉#عڪسنوشتههایدلبر'💌:
◉#ادیٺواستوࢪیهایخاص'🛋:
داشتھباشه؟!
◉اصنمااینچنلوزدیمواسههمینـ!🤤:
https://eitaa.com/joinchat/3316777070C50b8702721
'🍓🍧'
نمونہهایےازدلبࢪیهامونـ!😻↶
https://eitaa.com/ablagh/2870
https://eitaa.com/ablagh/2806
https://eitaa.com/ablagh/2771
https://eitaa.com/ablagh/2557
‹‹‹‹🐝
☁️'🍓
#هیچوقتدیࢪنیسٺ،
#بودنتوجایـےڪھدوستدارۍباشے!🌱
••پرازادیتهٰاوعڪسنوشتہهایدلبرونھ
••بیشترجملاتساختہیذهنخودمونھ!
••ازاستیڪرهآمونڪھاصننگم ᵒ͜ᵒ 🌽
-🌸بیـااینجٰاهمونجایـےهسڪھدوسش
دارـے'#نیومدهعاشقشمیشےاصن🤤|♥️
◖https://eitaa.com/joinchat/3316777070C50b8702721 ◗
گردان ۳۱۳
《♥️》 خـدابـࢪا؎دلِمـن [🍎تـۅࢪانگـھداࢪد . . 【•اَبلـقـــ|ᴀʙʟᴀɢʜ• 】
دارم به این فکر میکنم که علم هرچقدر هم که پیشرفت کنه نمیشه یه هنزفیریِ با سیمِ بدون گِره ساخت! 😐💔🚶♀
⇧نمونھاۍاز#ذهنیاتمونہ!😂🖐➣
بیایھفنجونقھوهبخوࢪ👀--->☕️
موندگآرمیشے!🙃🍡--->https://eitaa.com/joinchat/3316777070C50b8702721
|🍿|🎥|
سلاااام.صبحتون بخیر....
ما مطالب و محتوی مسابقات را در کانال مهدویت امتداد غدیر بارگذاری کردیم...
مسابقه :👇
۱.جوانان.
۲.میانسالان
۳.کودکان ...
از امروز ما را دنبال کنید...
https://eitaa.com/joinchat/2865627264C056199398f
لینک کانال مهدویت امتداد غدیر
اۅل فعالیټمۅن ۍ سݪام بدیم بھ آقامۅن امام حُسیݩ✋🏻✨
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِنائِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِیَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن
زیاࢪت قبۅل🙃
[🌿💚]
#ریحانه_خلقت🥀🍃
-
بـآافتخـآر😍سـرمـونرومیگیـریـمبـالآ
وبه تمـومعـآلـم🌍میفهمـونیـم
مـآعـآشقچـآدریـم...💖
عـآشقآنسیـآه آرامـش بخش...🧕
عـآشقآنچیـزی ڪه به نظـربعضیهـآ
تڪه پآرچه ای بیشنیست
ولیازنظـرمـآعشقــ♡ـه💞
#سرباز_ولایت
#چآدرانهـ
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
•⊰💚🔗⊱
🌱¦⇠ #رهبر
🔗¦⇢ #پروفایل
••
اۍکهیکگوشهچشمتغمعالمببرد
حیفباشدکهتوباشۍومراغمببرد.🌿.'
#سرباز_ولایت
#حضرت_عشق
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
"🥀♥️"
دݪشیران،بہتوبخشید
خــداوندتواۍمــرد !
ڪمدراینعصــر،جھاندید
همــانندتواۍمــــࢪد !
#سرباز_ولایت
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
📝
🌸🍃
من یک دختر چادریم...👆شاد و پرنشاط،قرآن اگر میخوانم...رمان و حافظ هم میخوانم...
پای سجاده ام گریه اگر میکنم😭خنده هایم بین دوستانم هم تماشایی است!😂
من یک عالمه دوست و رفیق دارم...😍
تفریحمان باپرجاست...👌
ما اگر چادر سر میکنیم...
حرفهای دخترانه مان سرجایش🙂
شوخی های دوستانه مان را هم میکنیم😆
سینما هم اگر فیلم خوب داشت می رویم...
عکس های یادگاری...
فیلم های پر از خنده و شادی...😍😂
کی گفته ما چادری ها...😔😕😒
من قشنگتر از دنیای خودمان سراغ ندارم!😍😍
دنیای من و این رفیقان با خدایم💞
همین هایی که دنبال زندگیشان در کوچه و خیابان نمی گردند😖😏
همین هایی که وقتی دلت را میشکنند تا حلالیت ازت نگیرندول کن نیستند😍
همین هایی که حیاشان را نفروختند...👆👏
خوشبخت ندیده،هرکس ما را ندیده...👆👌
ما دختران..فقط چادرمان"سیاه"است
و گرنه
دنیایی داریم رنگارنگ..
#دنیای چادری ها شاداب تر است...
#سرباز_ولایت
#چآدرانهـ
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
『🌸💫』
#ریحانه🌹🍃
باغ حجاب عجب بوی خوبی دارد😋
بوی یاس و نرگس و رز میدهد🌼🌺🌷
بوی گل های بهاری🌸🌱☘
اگر عطر حجاب را استشمام نمیکنی😳 شاید....🤔
شاید سرما خورده ای!🤒
بینی ات در اثر یک سرما خوردگی ساده گرفته است دوست من!😕
❄️شاید...🤔
هوای اخلاق یک خانم چادری سرد بوده است؟!😔
شاید...🤔
جایی ویروس بدگمانی به حجاب و حکم زیبای خدا، وارد وجودت شده😱😥
نمیدانم؟ 🙄
شاید جلوی باد سرد کولر برنامه های ماهواره نشسته ای؟ 🖥📡
نمیدانم....🙄
✅حجاب شیرین است....🍬
و لذیذ....😋
اما اگر سرما خورده باشی اشتها نداری!😒
سوپ ساده برایت از هر غذایی "کافی" تر است🍲
دختر جون سرما خورده ای!🤒
وگرنه حجاب عطر گل می دهد🌹
#سرباز_ولایت
#چآدرانهـ
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
👊🏻«میداندار»👊🏻
🖋پارت54
-آبتین-
...امیر علی نشست کنارم ودستشو گذاشت روی شونه ام ورو به باباش گفت:
-:باباجان!حاج سید سلام رسوندن وگفتن که فردا انشاءالله اردو جهادیه...
-:بسلامتی بابا جان...برا چکاری باید برین؟
-:یک روستاست که مسجدشون چند سالیه درش باز نشده...میخوایم خدا قبول کنه بریم تروتمیزش کنیم واگه خرابی یی چیزی داشت تعمیر بشه که انشاءالله دیگه اولین نماز جماعتو بعد چندسال برپا کنیم...
-:به به بسلامتی...چقد عالی😌...خدا قبول کنه...آقا آبتین شماهم میری؟!
شوکه شدم وبا تردید گفتم:
-:نمیدونم...اگه بشه که...میرم دیگه(😫چه گیری کردم خدایا!!)
نگاه های بابای امیر علی چنان ابهت خاصی داشت که روم نشد بگم نمیرم😶...نمیدونم امیر علی از من چی گفته به باباش ولی بنظرم چیز بدی نگفته وگرنه که این سوالو نمیپرسیدن...
امیر علی بعد از تعارف به باباش،لیوان شربت خنک رو داد دستم ومنم چون خیلیل تشنه بودم آروم آروم سر کشیدم...آخیییییش😄...خنک شدم😁...دمت گرم امیر علی...
-نیوشا-
...ذهنم رفت جای آبتین دوباره...ینی بهتره...نکنه معذب باشه...فک کنم چون من گفتم که بهتره امشبو برم پیش خانوم لطیفی،روش نشدو قبول کرد که با دوستش بره...😕
شام که خوردیم وسفره رو جمع کردیم،شکیبا رو با ظرفای نشسته تنها گذاشتم ورفتم تو حیاط تا به آبتین زنگ بزنم که گوشیم زنگ خورد...باباس!!
ناراحت بودم ولی جواب دادم...:
-:بله؟
-:سلام دختر بابا...
-:سلام بابا
-:خوبی؟
-:راستشو بگم؟
-:آره...
-:نه...زنده ام ولی...فک نکنم این اون زندگی خوبی باشه که همیشه قصه شو برام میگفتی!
-:چیزی شده؟!
-:چیزی نشده؟!
-:دختر قشنگم!آخه توکه به حرف من گوش نمیدی...
-:بابا!من وطن فروش نیستم...!!!
-:چی میگی نیوشا؟!حالت خوبه؟!...ذهن پاکتو با چی پر کردن نیوشا جان...اینجا وطنه؟!...توی موج قانون وفرهنگی که علیه زن هاست!!تو به اینجا میگی وطن،چون نمیدونی بهشت اون بیرون چجوریه!...
-:بهشت اون بیرون ینی چی بابا؟؟؟!!...تا دیروز که حرفی از بهشت اون بیرون وسط نبود...!چه برنامه کثیفی برای زندگی آینده من ریختین؟!!
صدام بغض آلود بود!میدونستم...میدونستم که موضوع فقط ازدواج نیست...
-:نه نه!...برنامه چی دختر نازم؟!!😅...من مقایسه کردم فقط!...وگرنه تو حق داری جایی که میخوای توش زندگی کنی رو انتخاب کنی...تو آزادی...
-:آزاد!!چه جالب...بابا دیگه ادامه نده...
-:باشه باشه...من دیگه حرف نمیزنم😐
-:دیگه اینکاراتو ادامه نده بابا...تهش فقط بدبختیه...
-:تو نمیدونی...من فکرهای بزرگی دارم که هممونو خوشبخت میکنه...
-:ترجیح میدم که خداحافظی کنم!خداحافظ...
-:خداحافظ دخترم...
گوشی مو فورا قطع کردم!یه خبری هست...مطمئنم!
باید برم خونه...باید مدارکمو همراه خودم همه جا ببرم!
خدایا نگرانم...خیلی نگرانم...خودت کمک کن!
من الان میرم خونه ومدارکمو جمع میکنم...نمیزارم با هویتم بازی کنن...نمیزارم!😠رفتم داخل وبه شکیبا گفتم:
-:شکیبا باید برم خونه وچن تا چیز بردارم؛میای یا نه؟!
-:چی شد یدفه دختر؟!!🤔
خانوم لطفی با نگرانی جلو اومدو گفت:
-:چیزی شده زهرا جان؟!!
لبخندی زدم وگفتم:
-:باید یه چیزی رو ازخونه بردارم...باز میام...زود میام...🙂
-:خب بزار تا من برسونمتون وبرتون گردونم...
-:نه بابا...خونمون که نزدیکه...
-:نه!الان موقع خوبی نییست که دوتایی پاشین برین...صبر کن چادرمو بپوشم ببرمتون...
مردد و از روی ناچاری گفتم:
-:باشه...زحمتتون میشه...ممنون
-:نه دخترم قشنگم!چه زحمتی...صبر کنید الان میام...
یکمی نگران شدم ولی...بیشتر میترسم ازینکه مدارکم در دسترسشون باشه و...
《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》
⭐️
⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️
⭐️
👊🏻«میداندار»👊🏻
🖋پارت55
-نیوشا-
خیلی زود رسیدیم جلوی در خونه واین رسیدن همراه بود با حجم عظیمی از هیجان شکیبا که بی نگرانی بروزش میداد😐:
-:اَااااااااااااااااااااا...چه خونه ای دارین زهرا😧
خانوم لطیفی که خنده شو کنترل میکرد گفت:
-:شکیبا جان!این هنوز دَرِشه دخترم😅
-:بله بله😅!
-:زهرا جان من همینجا منتظرتونم...شما با شکیبا برید هرچی لازم دارید بردارید وزودی بیاین...
یه لبخند زدم وگفتم:
-:چشم...🙂
درو باز کردم وجلوتر از شکیبا راه افتادم سمت پله ها...اون وسط شکیبا با برخورد به هر چیزی هی هیجان برش میداشت...:
-:...اَاااااااااااا....اووووووووف...چقد بزرگه اینجااااا...اووووووووو اینو....زهرا چقد معرکه اس خونتووووون😧...
از پله ها که گذشتم محتاطانه درو باز کردم...نکنه کسی خونه باشه...
نه!خبری نیست...برقا که خاموشه...برقارو روشن کردم ودویدم سمت پله ها...شکیبا هم پشت سرم اومدو دیگه بی سروصدا فقط به دوروبرخونه نگاه کرد...
یکمی استرس گرفتم...ولی الان استرس چه فایده داره...
از پله ها دویدم بالا...رفتم سمت اتاقم...برقو روشن کردم ورفتم سمت کشو میزم...اما...اما کو مدارکم؟!!😥
دراور!...شاید تو کشوی آینه دراورم باشه...اونجاهم نبود که نبود!!😓
خدایا چکارشون کردم...
-:زهرا چیشده؟!پیدا نکردی؟!
نگاهمو سمت شکیبا بردم وگفتم:
-:شکیبا...شناسنامه وکارت ملیم نیست!
-:شناسنامه تو به چیکار میخوای؟!🤔
-:لازمشون دارم...
کمی فکر کردم وبه شکیبا گفتم:
-:شکیبا جان...کیفام توی کمده...لطفا کامل بگردشون...منم میرم یه جای دیگه رو بگردم...
شکیبا که نگرانی واضطرابمو فهمیده بود به معنی تایید سرشو تکون دادو رفت سمت کمد دیواری...
منم میرم و...اتاق بابارو میگردم...اگه مدارکم تو اتاقم نیست باید اونجا باشه وگرنه...وگرنه...وگرنه نمیدونم دیگه باید چکار کنم😔😓!خدایا کمکم کن...
رفتم جلوی اتاق بابا وکمی مکث کردم...وبعد دستگیره در رو چرخوندم و...در باز شد...
-ارسلان-
...صولتی تا دم در ماشین دنبالم اومد!از پنجره سرشو آورد تو وگفت:
-:ارسلان...الان برنامه ات چیه؟!...چجوری میخوای جمعش کنی؟!...
نفس عمیقی پر از بیچارگی کشیدم وگفتم:
-:میرم خونه!یکم پیشش باشم تا دلشو بدست بیارم!من لعنتی نمیدونم یهو چم شد!...کلا باهاش که میخوام صجبت کنم بهم میریزم...😓
-:باید ببینیم این پسره چیکار میکنه...
-:راستی...درمورد بهراد!...بهش بگو یکم احتیاط کنه...ممکنه مسئول های مسجد وبخصوص سید وزنش حساس بشن...اونجوری خطرناکتر میشه!
-:اون مسجد هم خیلی خطرناکه!نمیدونم چجوری جرات میکنی ومیزاری همچنان بره مسجد...
-:رفتم تهدیدشون کردم...گفتم لابد دیگه نمیره اونجا با این وضعیت...ولی همچنان...
-:چرا با یک دستور کوتاه تو خونه نگهش نمیداری...
-:بزار راستشو بت بگم فرامرز!...من...من از نیوشا وآبتین واقعا میترسم...اونا خیلی مستقل شدن و...نمیدونم چطور محصورشون کنم...همون مدت 8ماهه ای که ترکیه بودم،نیوشا با افرادی ارتباط گرفت که برای ما خیلی خطرناکن!حالاهم اگه بخوام محصورشون کنم،امثال سید هستن که بیان ومچمونو بگیرن...پس اینکار ریسکش بیشتره...باید آروم آروم برشون گردونم به گود خودمون...و به موقعش همه چیزو یکدفه بردارم وبرم...ولی هنوز حالا حالاها کار دارم تو ایران...اگه عصبانیشون کنم خودم بدبخت میشم...میفهمی😰
-:اوهوم...بچه های حالا همشون غولن!...😑
-:😂!اینو خوب اومدی...اگه ببینم با مدارا نمیشه کاری کرد،مجبور میشم زودتر از موعدش بردارم وبرم...ولی فک نکنم رئیس بزاره...
-:چی بگم...
-:خب!من میرم...
سری تکون دادو منم راه افتادم...میرم خونه وبا یکم خوراکی ویکمی قربون صدقه دلشو بدست میارم!آرع...😁
نه!!!!فک نکنم کوتاه بیاد😣
شاید اگه یکمی با آبتین بهتر بشم باهام راه بیاد😃...
نههههه!اون پسره کله خراب همه چیزو به گند میکشع...😬
-نیوشا-
...فقط کشو مونده...ولی قفله!حدس میزنم این تو باید باشه...شکیبا هم چیزی پیدا نکرده بود...
الان دیگه دیره...فردا میام وبازش میکنم...آره!
صدای شکیبا با صدای زنگ گوشیم منو متوجه خودش میکنه...:
-:زهرا گوشیت...خانوم لطیفیه
گوشیو جواب میدم...
-:بله؟!
-:سلام زهرا جان...پدرت اومدن داخل خونه!
-:چی؟!!!!😰🤭
《 کپی از رمان میداندار ممنوع❌(تحت پیگرد الهی)🔅》
⭐️
⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️⭐️
سلام سلام رفقای میداندار😊👋
دوتا پارت جذاب دیگه تقدیم نگاه های مهربونتون😍👆
رمان《میداندار》رو به دوستانتون معرفی کنین👊
#میداندار
#بنت_الزهرا
#مرد_میدان
#یافاطمة_الزهرا
#امام_زمانیم | #گردان313_دخترونه
—————————————
j๑ïท➺°.•|@gordan313dokhtaronh
سلام
حالتون چطوره🤗
یک نظر سجی در مورد رمان میداندار گذاشتم 🙃👇🏻
لطفا مثل همیشه 🦋
حمایت کنید و نظرتون رو بگید 🥰🌸👇🏻🌸
https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu
https://EitaaBot.ir/poll/8awmnu