.
📚دزدی از حضرت #ابوالفضل
« لوطي عظيم» به حرم مطهّر « حضرت ابوالفضل عليه السّلام » رفت و پنجه ي طلا را از ضريح دزديد و گفت:« يا #اباالفضل تو با فتوتي و دست و دلبازي، از تو نميترسم. »
پنجه ي طلا را خواست در #بازار #كربلا بفروشد، ترسيد او را دستگير كنند، برگشت و متحيّر ماند كه چه كند. بار دوّم به بازار آمد، باز#جرأت فروش پنجه را پيدا نكرد. بار سوّم كه به بازار رفت مردي به او گفت: دنبال چه ميگردي؟ « لوطي » جوابي نداد و داستان را مخفي و پوشيده نگه داشت. دوباره آن مرد گفت: دنبال چه ميگردي؟ باز جوابي نداد.
آن مرد او را به مغازه اش دعوت كرد، و به او ناهار داد و پذيرايي كرد و بعد چنين گفت: پنجه را به من بده، به من گفته اند هر قدر لازم داري به تو بدهم و بعد در صندوقها را باز كرد و مبلغ زيادي را در اختيار « لوطي» گذاشت.
« لوطي عظيم» گفت: « چه خوب است كه آدم با اهل #فتوّت و #جوانمرد سر و كار داشته باشد.» سپس از كرده هاي خود#پشيمان و #نادم شد و #توبه كرد.
📚منبع : عباسیه،( #کرامات حضرت ابوالفضل العباس (ع) )، نوشته ی میرخلف زاده، صفحه 26. "
#حضرت_عباس
.
.
❁﷽❁ ❣️✨✨✨✨
✨⭐️🍃
✨🍂🌺
✨
🔷 السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ.. 🔷
🍁تشرف مرحوم علامه حلی محضر حضرت بقیه الله
🔹علامه حلی در شب جمعهای تنها به زیارت امام حسین علیهالسلام میرفت. سواره بود و شلاقی در دستش. اتفاقاً در راه عربی که پیاده به سمت کربلا میرفت، با او همراه شد.
🔸بین راه مرد عرب مسئلهای را مطرح کرد. علامه حلی خیلی زود فهمید مرد عرب بسیار با اطلاع و عالم است. چند سوال کرد تا بفهمد مرد عرب چه عیار علمیای دارد. او هم همه را جواب داد. علامه از علم مرد عرب به وجد آمده بو، جواب تمام مشکلات علمیاش را یکی یکی میگرفت.
🔹در بین سوال و جوابها نظرشان متفاوت شد. علامه فتوای عرب را قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و روایتی برای استناد ندارد.
🔸مرد عرب گفت: دلیل این حکم که من گفتم، حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب نوشته است. علامه گفت: این حدیث را در تهدیب ندیدهام. مرد گفت: در آن نسخهای که تو از تهذیب داری از ابتدا بشمارد، در فلان صفحه و فلان سطر پیدا میکنی.
🔹علامه از شدت علم و دانستن غیب شک برد که شاید همراهش امام زمان "عجلالله تعالی فرجهالشریف" است. ناگاه شلاق از دستش افتاد. مرد عرب خم شد تا شلاق را بردارد.
🔸علامه گفت: به نظر شما ملاقات با امام زمان "عجلالله تعالی فرجهالشریف" امکان دارد؟ مرد عرب شلاق علامه را در دستش گذاشت و گفت: چطور نمیشود در حالی که دستش در دستان توست.
🔹علامه از بالای مرکبش پایین افتاد و پای امام را بوسید و از شوق زیاد بیهوش شد. به هوش که آمد، هیچ کس در آنجا نبود. ناراحت شد و افسرده.
🔸وقتی به خانه برگشت، کتاب تهذیبش را برداشت. به صفحهای که امام گفته بود نگریست و حدیث را دید. کنار حدیث و در حاشیه کتاب نوشت: این حدیثی است که مولای من صاحبالامر من را به آن خبر دادند.(1)
📚منبع:
تنكابنی، قصص العلما، ص 355
#تشرف_به_محضر_امام_زمان
#حکایت #کرامات
.
.
|⇦• #مناجات با خدا ویژه شب های احیا ماه مبارک رمضان به نَفسِ سید مجید بنی فاطمه •✠•
∞═┄༻↷↭↶༺┄═∞
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى جَمیعاً سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
*عزیزِ خداست حسین .. جنازه ای رو حرکت دادن به سمتِ نجف، گفتن: بریم حرمِ امیرالمؤمنین دفنش کنیم، اما مَرد فاسقی بود ، خادمِ آقا امیرالمؤمنین، خواب دید امیرالمؤمنین رو فرمود: فردا کسی رو میارن تو این حرم دفنش کنن، فاسقِ، گنهکارِ، مانع بشید، نگذارید بیارنش تویِ حرم...
فردا به رفقای دیگه و خادمای دیگه اطلاع داد، اما هر چی منتظر شدن، دیدن جنازه ای رو نیاوردن حرمِ مولا، تعجب کرد؟.. تا غروب صبر کرد، متوسل شد به امیرالمؤمنین، آقاجان! ما منتظر شدیم اما کسی رو نیآوردن.. خوابید، خوابِ آقا امیرالمؤمنین رو دید، آقا فرمود: فردا همون مرد رو میارن، احترامش کن، جایِ خوبی رو براش درست کن تا دفنش کنن،
عرض کرد:آقاجان! شما فرموده بودید این مرد فاسقِ، راه ندیم جنازه اش رو، اما امشب می فرمایید: احترامش کنیم! مولا فرمود: آره! وقتی داشتن جنازه رو می آوردن، مسیرِ راه رو گم کردن، رفتن سمتِ کربلا .. خاکِ کربلا رویِ این بدن نشسته .. من از حسینم حیا میکنم ..
خوشبحال اونایی که کربلایی میشن امشب، خوشبحال اونایی که امام حسین امشب نگاهشون میکنه، خوشبحال اونایی که ارتباط قلبی دارن با ابی عبدالله .. آی رفقا! برا همه وقت میذاریم ولی برا آقامون وقت نمیذاریم .. اگه میتونی قبل از نماز بگو : " صَلَّى اللَّهُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه" این رو مراجعِ بزرگمون میگن ، ان شاءالله همه شون فیض ببرن اونایی که از دنیا رفتن ..
یا اباعبدالله!.. ما جز شما کسی رو نداریم، ما به شما پناه آوردیم، امشب برا همه دعا کنیم، کینه ها رو کنار بگذاریم .. امشب با شب هایِ دیگه فرق میکنه، امشب گریه کن حسینیم، روایت داریم برا گریه کُنِ حسین، حضرت زهرا براش استغفار میکنه، امام زمان استغفار کرده، خدایا! ببخش، این ها گریه کن های جَدِّ غریبم هستن، اینها گریه کن های مادرم زهرا هستن ..
تا ارتباط با امام زمان نداشته باشی نمیتونی لذتِ مناجات رو ببری،خدایا! به حقِ ابی عبدالله ارتباط قلبی مارو با حجت ابن الحسن روز به روز بیشتر بفرما ..
ــــــــــــــــــ
#کرامات
#حاج_محمد_طاهری
#مناجات
#ماه_رمضان
👇
.
❗️کفاشی که کفش امام زمان عج را پینه نمی زد
سید عبدالکریم کفاش شخصی بود که مورد عنایت ویژه امام زمان عج قرار داشت و حضرت دایما به او سر می زد روزی حضرت به حجره کفاشی او تشریف آوردند در حالی که او مشغول کفاشی بود
حضرت فرمودند:سید عبدالکریم کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه می زنی ؟
سید عرض کرد :آقاجان به صاحب این کفش من نیاز به تعمیر دارد برایم پینه میزنی ؟
سید عرض کرد :آقا جان به صاحب این کفش که مشغول تعمیر آن هستم قول داده ام کفش را برایش حاضرکنم البته اپر شما امر بفرمایید چون امر شما از هر امری واجب تر است آن را کنار می گذارم و کفش شما را تعمیر می کنم !
حضرت چیزی نگفتند و سید مشغول کارش شد
پس از دقایقی مجدداً حضرت فرمودند: «سید عبدالکریم! کفش من نیاز به تعمیر دارد، برایم پینه می زنی!؟»
سید کفشی را که در دست داشت کنار گذاشت، بلند شد و دستانش را دور کمر مبارک حضرت حلقه زد و به مزاح گفت : قربانت گردم اگر یک بار دیگر بفرمایید "کفش مرا پینه می زنی" داد و فریاد می کنم آی مردم آن امام زمانی که دنبالش می گردید، پیش من است، بیایید زیارتش کنید !
حضرت لبخند زدند و فرمودند: «خواستیم امتحانت کنیم تا معلوم شود نسبت به قولی که داده ای چقدر مقید هستی.»
(کتاب روزنه هایی از عالم غیب؛ آیت الله سید محسن خرازی)
#کرامات #امام_زمان
.
.
⚫️ فضائلی از امام صادق علیه السلام
ابوجعفر خثعمی که یکی از اصحاب امام جعفر صادق (ع) است حکایت کند:
روزی حضرت صادق (ع) کیسه ای که مقدار پنجاه دینار در آن بود، تحویل من داد و فرمود: این ها را تحویل فلان سید بنی هاشم بده و به او نگو توسط چه کسی ارسال شده است.
خثعمی گوید: هنگامی که نزد آن شخص تهی دست رسیدم و کیسه پول را تحویل او دادم پرسید: این پول از طرف چه کسی برای من فرستاده شده است و سپس گفت: خداوند جزای خیرش دهد. صاحب این کیسه هرچند وقت یک بار، مقدار پولی را برای ما می فرستد و ما زندگی خود را با آن تامین و سپری می کنیم ولیکن جعفر صادق با آن همه ثروتی که دارد توجّهی به ما ندارد و چیزی برای ما نمی فرستد و هرگز به یاد ما فقرا نیست.
📚منبع:
امالی شیخ طوسی، ج ۲، ص ۲۹۰
#شهادت_امام_صادق
.....................
⚫️ یکی از وصایای حضرت صادق(ع)
حضرت صادق علیهالسلام در حال احتضار وصیت فرمود که از مال من چقدر عطا کنید به پسر اعمامم یک به یک اسم میبرد. راوی میگوید عرض کردم یابن رسولالله بعضی از آن اشخاص درباره شما بیادبیها و اذیتها روا داشتند فرمود: میخواهم از کسانی باشم که خدا در حق آنان میفرماید: والذین یصلون ما امر الله به ان یوصل و یخشون ربهم
مؤمنین حقیقی کسانی هستند که به امر خدای تعالی صلهی رحم میکنند.
بوی عطر بهشت از دوری دو هزار سال استشمام میشود ولی این عطر را عاق والدین و قاطع رحم استشمام نخواهد کرد.
📚منبع:
زندگانی امام جعفرصادق، ص ۲۶۴
..............
⚫️ سوزاندن خانه امام صادق علیه السلام
مفضل بن عمر مي گويد: منصور دوانيقي براي فرماندار مکه و مدينه حسن بن زيد پيام داد: خانه ي جعفر بن محمد (امام صادق عليه السلام) را بسوزان. او اين دستور را اجرا کرد و خانه ي امام صادق (ع) را سوزانيد که آتش آن تا به راهرو خانه سرايت کرد. امام صادق (ع) بيرون آمد و ميان آتش گام برمي داشت و مي فرمود:
انا بن اعراق الثري، انا بن ابراهيم خليل الله.
منم فرزند اسماعيل که فرزندانش مانند رگ و ريشه در اطراف زمين پراکنده اند. منم فرزند ابراهيم خليل خدا (که آتش نمرود بر او سرد و سلامت شد)
📚منبع:
اصول کافی، جلد ۱، ص ۴۷۳
...........
⚫️ حدیث صادق(ع)
شخصی به امام صادق (علیه السلام) گفت: گروهی از دوستان شما گناه می کنند و می گویند به رحمت خدا امیدواریم!
امام فرمود: آنها دروغ می گویند که دوست ما هستند؛ بلکه قومی هستند که آرزوهای بی جا، آنها را به این طرف و آن طرف می کشاند. کسی که به چیزی امیدوار باشد، برای رسیدن به آن، کار می کند و کسی که از چیزی ترسان است از آن دوری می نماید.
📚منبع:
داستان های اصول کافی، ج ۱، ص ۴۳۴
#کرامات
.
.
#کرامات #امام_رضا
علیه الصلاه و السلام
امام هشتم (ع) و ماجرای تشییع جنازه
موسي بن سيار كه از ياران حضرت رضا عليه السلام است ،ميگويد :
« روزي همراه ايشان بودم همين كه نزديك ديوارهاي طوس رسيديم صداي ناله و گريهاي را شنيدم . من به جست و جوي آن رفتم . ناگاه ديدم جنازهاي را مي آورند در اين حال حضرت از مركب پياده شده و به طرف جنازه آمدند و آنرا بلند كردند و چنان به آن جنازه چسبيدند، همچون بچهاي كه به مادرش ميچسبد آنگاه رو به من نموده فرمودند :
« هر كس جنازهاي از دوستان ما را تشييع كند، مثل روزي كه از مادر متولد شده، گناهانش پاك ميشود »
وقتي جنازه كنار قبر گذاشته شد، حضرت كنار ميت نشسته و دست مبارك خود را روي سينهي او گذاشتند و فرمودند :« فلاني ! تو را بشارت ميدهم كه بعد از اين ديگر ناراحتي نخواهي ديد .» (1)
عرض كردم : فدايت شوم، مگر اين مرد را ميشناسيد، در حاليكه اينجا سرزميني است كه تا كنون در آن گام ننهادهايد امام عليه السلام فرمود: موسي ! مگر نمي داني كه اعمال شيعيان ما هر صبح و شام بر ما عرضه ميشود.
اين چنين است كه امامان عليهم السلام از احوال ما آگاهند و لذا هر حاجتمندي كه رو به سوي آنان ميكند، مورد توجه قرار ميگيرد و حاجتش به نحو شايستهاي برآورده ميگردد.
************
دستگيري امام هشتم عليهم السلام از زائران در راه مانده :
محدث نوري رضوان الله عليه نقل ميكند :
يكي از خدمتگزاران حرم مطهر حضرت رضا عليه السلام گفت : در شبي كه نوبت خدمت من بود، در رواقي كه به دارالحفاظ معروف است، خوابيده بودم .
ناگاه در خواب ديدم كه در حرم مطهر باز شد خود حضرت امام رضا عليه السلام از حرم بيرون آمدند و به من فرمودند :« برخيز و بگو مشعلي فروزان بالاي گلدسته ببرند، زيرا جماعتي از اعراب بحرين به زيارت من ميآيند و اكنون در اطراف « طرق » ( هشت كيلومتري مشهد ) بر اثر بارش برف راه را گم كردهاند برو به ميرزا شاه نقي متولي بگو مشعلها را روشن كند و با گروهي از خادمان جهت نجات و راهنمايي آنان حركت كنند .»
آن خادم ميگويد : از خواب پريدم و فوري از جا برخاستم و مسؤول خدام را از خواب بيدار كرده و ماجرا را برايش گفتم او نيز با شگفتي برخاست و با يكديگر بيرون آمديم در حالي كه برف به شدت مي باريد مشعلدار را خبر كرديم و او به سرعت مشعلي روي گلدسته روشن كرد آنگاه با عدهاي از خدام حرم به خانهي متولي رفتيم و ماجرا را برايش شرح داديم سپس با گروهي مشعلدار به طرف طرق حركت كرديم نزديك طرق به زوار رسيديم . آنان در هواي سرد و برفي ميان بيابان گويي منتظر ما بودند . از چگونگي حالشان جويا شديم گفتند : ما به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام از بحرين بيرون آمديم امشب گرفتار برف و سرما شده و از راه خارج گشتيم و ديگر نميتوانستيم مسير حركت را تشخيص دهيم تا اينكه از شدت سرما دست و پاي ما از كار افتاد و خود را آمادهي مرگ نموديم . از مركبها فرود آمديم و همه يك جا جمع شديم . فرشهايمان را روي خود انداختم و شروع به گريستن كرديم و به حضرت رضا عليه السلام متوسل شديم . در ميان مسافران مردي صالح و اهل علم بود . همين كه چشمش به خواب رفت، حضرت رضا عليه السلام را در خواب زيارت نمود ،كه به او فرمود :
« برخيز ! كه دستور دادهام چراغها را بالاي منارهها روشن كنند. شما به طرف چراغها حركت كنيد .» همه برخاستيم و به طرف چراغها حركت كرديم كه ناگاه شما را ديديم .» (2)
******
#شفاي_عالمي_وارسته توسط امام هشتم عليه السلام و اعطاي كرامت به وي
آيه الله وحيد خراساني نقل كرد : مدت بيست سال در مدرسه حاج حسن مشهد تحت سرپرستي مرحوم حاج شيخ حبيب الله گلپايگاني - كه سالها در مسجد گوهر شاد امام جماعت بود - بودم . ايشان روزي به من فرمود :
« مدتي در تهران مريض و بستري شدم . روزي به جانب حضرت رضا عليه السلام رو كرده گفتم : آقا ! من چهل سال تمام پشت در صحن، در سرما و گرما ،سجدهي عبادت پهن كرده ،نماز شب و نوافل مي خواندم و بعد خدمت شما شرفياب مي گشتم حال كه بستري شدهام، به من عنايتي بفرماييد . ناگاه در همان حال بيداري ديدم در باغ و بستاني خدمت حضرت رضا عليه السلام قرار دارم ايشان از داخل باغ گلي چيده به دست من دادند من آن گل را بوييدم و حالم خوب شد جالبتر آن كه دستي كه حضرت رضا عليه السلام به آن دست گل داده بودند، چنان با بركت بود كه بر سر هر بيماري ميكشيدم، بيدرنگ شفا مييافت ! البته در همان روزهاي
👇
.
#کریم_پینه_دوز
🔴 خانه خریدن #امام_زمان برای مستاجر تهرانی
🔵 نامش کریم بود، سید کریم محمودی، شغلش کفاشی بود، در گوشه ای از بازار تهران حجره ی پینه دوزی داشت، جورَش با مولا جور بود، میگفتند علمای اهل معنای آنروزِ تهران مولا هر شب جمعه سَری به حجره اش میزنند و احوالش را میپرسند
🔹 مستاجر بود، درآمدِ بخور و نمیری داشت، صاحبخانه جوابش کرد، مهلت داد به او تا ده روز بعد تخلیه کند خانه را، کریم اما همان روز تصمیم گرفت خالی کند خانه را تا غصبی نباشد، پول چندانی هم نداشت برای اجاره ی خانه، ریخت اسباب و اثاثیه اش را کنار خیابان با عیال و بچه ها ایستاده بود کنار لوازمش، مولا آمدند سراغش، سلام و احوالپرسی،فرمودند به کریم پینه دوز، کریم ناراحت نباش، اجدادِ ما هم همگی طعم غربت را چشیده اند، کریم که با دیدن رفیقِ صمیمی اش خوشحال شده بود بذله گوئی اش گُل کرد و گفت :درست است طعم غریبی را چشیده اند اجداد بزرگوارتان، اما طعم مستاجری را که نچشیده اند آقاجان، مولا تبسمی کردند به کریم...
🔹یکی از بازاریان معتمد تهران شب خواب امام زمان ارواحنافداه را دید، فرمودند مولا در عالم رویا، حاجی فلانی فردا صبح می روی به این آدرس، فلان خانه را می خری و میزنی بنام سید کریم
🔹 پیرمرد بازاری صبح فردا رفت به آن نشانی، در زد، گفت به صاحب خانه، میخواهم خانه ات را بخرم، صاحبخانه این را که شنید بغضش ترکید، با گریه گفت به پیرمرد بازاری گره ای افتاده بود در زندگی ام که جز با فروش این خانه باز نمی شد، دیشب تا صبح امام زمانم را صدا میزدم...
🔺 اما آقاجان! ای کاش ما هم مثل سید کریم و آن مرد خانه دار می توانستیم چشمان زهرایی تان را زیارت کنیم،هرچند روزگار ما روزگار غیبت امام زمان مان است، اگرچه وجود مبارک تان برای ما حاضر و غائب ندارد و همه ی عالم در تسخیر نگاه مهربان شماست...
نشسته باز خیالت کنارِ من اما
دلم برای خودت تنگ می شود چه کنم!؟
📚برداشتی آزاد از تشرفات سید کریم محمودی ملقب به کریم پینه دوز
#کرامات
.👇
4_5780496986474022460.mp3
3.18M
💚عنایت امام حسین(ع) به یک کفش جفت کن هیئت....
#کرامات
🍂 #جانم_حسین_ع🌷
🎤 حجت الاسلام دارستانی
.
#امام_حسین #علیه_السلام
#زیارت_توسل
#قصه_عبرت
🔷🔶 #داستان_مردی_که_به_زیارت_امام_حسین_علیه_السلام_نمیرفت
👈🏼👈🏼 شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیهالسلام را اراده میکرد، بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود؛ تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی» که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند.
🍃 سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت:
«از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیهالسلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی. این روشی را که تو داری، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد».
🍃 آن مرد چون این سخن را شنید گفت: «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار.
🍃 هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت:
«من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم؛ بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است».
🍃 وقتی آن مرد این سخن را شنید، آه سردی از جگر پر دردش کشید. سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
🍃 نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند، بر خود میلرزید و با رنگ و روی زرد، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد. دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید.
🍃 چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده، ناله جانسوزی کشید. سپس به آوازی دلگداز گفت:
«اَهَذا مَصرَعُِِِ سیدُالشهداء؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء؟
آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است؟».
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست.»
📚 منابع:
1⃣ داستانهای علوی، ج۴، ص۲۱۰
2⃣ دارالسلام عراقی، ص۳۰۱
#کرامات
.
.
#امام_زمان
#مجالس_حسینی
#قصه_عبرت
#تشرفات
🔷🔶 #حضور_امام_عصر_در_مجلس_روضه
#_قمر_بنی_هاشم_علیهما_السلام
#و_دعوت_مومنین_به_دعای_برای_فرج
👈🏼👈🏼 در کتاب #میر_مهر، جلوه های محبت امام زمان علیهالسلام، داستانی را در مورد نامهای از امام زمان علیهالسلام در یکی از مساجد لبنان پیدا شد، آورده است.
این داستان به نقل از کتاب #انتظارات_امام_زمان_علیه_السلام و آن هم به نقل از کتاب #راهی_به_سوی_نور آورده شده است.
در پاورقی آمده است که این واقعه، مربوط به سال ١۴٠۴ هجری قمری است. داستان طبق نقل کتاب میر مهر، با کمی ویرایش، چنین است:
🍃 امام جماعت و هیأت امنای یکی از مساجد لبنان، قسم مؤکد یادکرده بودند تا در ماه محرم، به نام حضرت اباالفضل العبّاس، علیهالسلام، مؤمنین را در آن مسجد اطعام نمایند. البته به سوگند خویش هم عمل میکردند.
به منظور شرکت مردم در این عمل خیر، صندوقی در آن مسجد نصب شده بود.
چنان که معمول است، آن صندوق دارای قفل بود و فقط روزنه باریکی داشت که بتوان سکه یا اسکناسی را به داخل آن انداخت.
🍃 پس از مدّتی در آن صندوق را گشودند. امّا با کمال تعجّب نامهای به همراه جعبهای شکلات بزرگ لبنانی در آن یافتند. به هر صورت که محاسبه کردند، دیدند محال است بتوان آن جعبه را از روزنه باریک صندوق به داخل انداخت.
🍃 هنگامی که آن نامه را گشودند، این جملات نورانی در آن به چشم میخورد:
«بسم الله الرحمن الرحيم
وقل اعملوا فسیری الله عملکم ورسوله والمؤمنون
صدق الله العلی العظیم
أنا المهدی المنتظر
أقمت الصلاة فی مسجدکم
وأکلت ممّا أکلتم
ودعوت لکم
فادعوا لی بالفرج».
📝 بسم الله الرحمن الرحیم
و بگو عمل کنید که خدا و رسول او ومؤمنان عمل شما را خواهد دید، راست گفت خداوند بلند مرتبه باعظمت.
منم مهدی منتظر
در مسجد شما نماز خواندم
و از آنچه شما خوردید من نیز خوردم
و برای شما دعا کردم
پس شما نیز برای فرج من دعا کنید.
📚 منابع:
1⃣ چهرهي درخشان، ج۲، ص۵۴۲ به نقل از راهي به سوي نور نوشتهي عليرضا نعمتي ص۸۱ چاپ اول
2⃣ جلوههای محبت امام زمان عجل الله فرجه، مسعود پورسیدآقایی، ص۱۲۳
3⃣ انتظارات امام زمان علیهالسلام، ص ۵٨
🔆
.
#امام_حسین
#با_حسین_علیه_السلام
#دهه_اول_محرم
#نکته_های_ناب
#کربلای_معلی
🔷🔶 #آیا_امام_حسین_صلوات_الله_علیه_الان_در_قبر_خود_دفن_است؟
مقام زائر کربلا و پاک شدن گناهان او
👈🏼👈🏼پسر بکر می گوید به امام صادق (صلوات الله علیه) عرض كردم:
جُعِلْتُ فِدَاكَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْحُسَيْنِ (صلوات الله علیه) لَوْ نُبِشَ كَانُوا يَجِدُونَ فِي قَبْرِهِ شَيْئاً؟!
قَالَ:
«يَابْنَ بَكْرٍ! مَا أَعْظَمَ مَسَائِلَكَ.
الْحُسَيْنُ (صلوات الله علیه) مَعَ أَبِيهِ وَأُمِّهِ وَأَخِيهِ الْحَسَنِ فِي مَنْزِلِ رَسُولِ الله (صلی الله علیه وآله) يُحْبَوْنَ كَمَا يُحْبَى وَيُرْزَقُونَ كَمَا يُرْزَقُ فَلَوْ نُبِشَ فِي أَيَّامِهِ لَوُجِدَ وَأَمَّا الْيَوْمَ فَهُوَ حَيٌّ عِنْدَ رَبِّهِ يُرْزَقُ وَيَنْظُرُ إِلَى مُعَسْكَرِهِ وَيَنْظُرُ إِلَى الْعَرْشِ مَتَى يُؤْمَرُ أَنْ يَحْمِلَهُ.
وَإِنَّهُ لَعَلَى يَمِينِ الْعَرْشِ مُتَعَلِّقٌ يَقُولُ:
يَا رَبِّ! أَنْجِزْ لِي مَا وَعَدْتَنِي.
وَإِنَّهُ لَيَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَهُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَبِأَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَبِدَرَجَاتِهِمْ وَبِمَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ الله مِنْ أَحَدِكُمْ بِوَلَدِهِ وَمَا فِي رَحْلِهِ.
وَإِنَّهُ لَيَرَى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ رَحْمَةً لَهُ وَيَسْأَلُ أَبَاهُ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَيَقُولُ:
لَوْ تَعْلَمُ أَيُّهَا الْبَاكِي مَا أُعِدَّ لَكَ لَفَرِحْتَ أَكْثَرَ مِمَّا جَزِعْتَ فَلَيَسْتَغْفِرُ لَهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَ بُكَاءَهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ فِي السَّمَاءِ وَفِي الْحَائِرِ وَيَنْقَلِبُ وَمَا عَلَيْهِ مِنْ ذَنْبٍ».
📝 فدايت شوم به من خبر دهيد از حضرت ابىعبدالله (عليهالسّلام)، اگر قبر آن حضرت را نبش كنند در آن چيزى مى يابند؟
🍃حضرت فرمود: اى پسر بكر، سؤال بسيار بزرگى نمودى.
حسين (صلوات الله عليه) با پدر و مادر و برادرش حسن (صلوات الله عليهم) در منزل رسولخدا (صلّىالله عليه و آله) بوده به ايشان اعطاء مىشود همان طورى كه به آن جناب اعطاء مى گردد.
روزى مىخورند همانطورى كه آن حضرت روزى مىخورد.
🍃 اگر در همان ايام قبر را نبش مىكردند، البته آن حضرت را در آن مىيافتند، امّا امروز آن حضرت زنده بوده و نزد پروردگارش روزى مىخورد و به لشكرش و به عرش مىنگرد تا چه كسى و در چه وقت امر شود كه آن را حمل كند.
آن حضرت در سمت راست عرش ايستاده مىگويد:
پروردگارا، وعدهاى كه به من دادهاى عملى كن.
🍃 به زوّارش نگريسته و او به ايشان و اسماء پدرانشان و به درجات و مراتب آنها نزد خدا از شما نسبت به فرزندتان و آنچه در منزل داريد اعرف و آگاهتر است.
🍃 آن حضرت مىبيند كسانى را كه بر او مىگريند پس از خدا طلب آمرزش براى ايشان مىكند و از پدر بزرگوارش نيز طلب آمرزش براى ايشان مىكند و مىگويد:
🍃 اى گريه كننده! اگر بدانى براى تو چه آماده شده فرح و شادى تو بيش از جزع و ناراحتى تو خواهد بود پس تمام فرشتگانى كه در آسمان و حائر بوده و صداى گريه او را مىشنوند برايش استغفار مىكنند و وى حركت مىكند در حالىكه هيچ گناهى بر او نمىباشد.
📚 منابع:
1⃣ کامل الزیارات باب۱۰۸ ح۲
2⃣ بحارالأنوار (ط - بيروت)، ج۲۵، ص۳۷۶
🔆
.
#کرامات #شب_نهم_محرم
👈🏼👈🏼آیتالله #حاج_میرزا_هادی_خراسانی در کتاب #معجزات_و_کرامات» مینویسد:
عالم ربّانی #حاج_میرزا_حسین_خلیلی_طهرانی چنین نقل کرد که:
🍃دوستی صمیمی داشتم که با هم در درس #صاحب_جواهر شرکت میکردیم. او برایم داستان شگفت زیر را دربارۀ مقام والای حضرت باب الحوائج اباالفضل العباس(علیهالسلام) تعریف کرد:
🍃یکی از تجّار معروف که در زمان خود رئیس «آل کُبّه» بود، پسری زیبا و مؤدّب داشت و مادر آن جوان، علویهای محترم بود.
آن تاجر جز آن جوان نورس فرزند دیگری ندشت. زمانی آن جوان در کربلا به مرض شدیدی دچار شد و شاید بیماریاش حصبه «تیفوس» بود. حال او بهقدری وخیم شد که به حال مرگ و احتضار افتاد.
پس بستگانش، چشم و انگشت پاهای او را مانند شخص مرده بستند و آماده مراسم تدفین گشتند.
پدرش با حالتی نزار و در نهایت تأثّر از اندرون خانه به بیرونی رفته بود و بر سر و سینهاش میزد. علویه محترمه نیز به حرم مطهّر حضرت ابوالفضل العبّاس علیهالسلام مشرّف شده بود و از کلیددار آستانه خواهش نمود که اجازه دهد شب را تا صبح در حرم مطهّر بماند و متوسّل به آن حضرت شود.
🍃کلیددار نخست قبول نمیکرد؛ ولی وقتی علویه حال خود را بیان نمود و گفت وضع پسر من به گونهای است که چارهای جز توسّل به حضرت باب الحوائج علیهالسلام ندارم، کلیددار تقاضایش را پذیرفت.
🍃شیخ راوی در ادامه گوید:
همان شب من به کربلا مشرّف شدم و ابدا از جریان حال آن تاجر و بیماری فرزندش اطلاعی نداشتم.
در همان شب، خواب دیدم که مشرّف به حرم مطهّر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام شدهام. از طرف مرقد #حبیب_بن_مظاهر وارد شدم.
دیدم فضای بالای سر حرم، از زمین و آسمان و فضا مملوّ از ملائکه است و در مسجد بالاسر تختی از نور گذاشتهاند و حضرت رسالت مآب صلیاللهعلیهوآله و حضرت شاه ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام بر تخت نشتهاند.
🍃در آن هنگام فرشتهای جلو رفت و عرض کرد: السلام عليك یا رسول الله؛ السلام عليك یا خاتم النبیین.
سپس گفت: حضرت بابالحوائج، ابوالفضل العبّاس علیهالسلام عرض میکند: یا رسول الله، علویه، عیال حاجی آل کبّه، پسرش به سختی مریض است و به من متوسّل شده؛ شما به درگاه الهی دعا فرمایید تا حق سبحانه و تعالی او را شفا عطا فرماید.
🍃حضرت ختمی مرتبت دست به دعا برداشت. بعد از لحظهای فرمود: مرگ این جوان مقدّر است و چارهای نیست، فرشته بازگشت.
بعد از لحظاتی فرشتۀ دیگری آمد و سلام کرد و همانند پیغام قبل، پیامی داد.
پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله مجدد دست به آسمان بلند و از درگاه خداوند متعال شفای جوان را طلبید، ولی باز لحظهای نگذشت که سر فرود آورد و فرمود: مردن این جوان مقدّر است.
🍃ناگهان دیدم ملائکۀ حاضر در حرم، به جنبش آمدند و ولولهای عظیم در میان آنها افتاد! با تعجّب پرسیدم: چه خبر شده؟!
چون نظر کردم، دیدم حضرت ابوالفضل العبّاس علیهالسلام خودشان تشریف آوردند؛ با همان حالت وقت شهادت در کربلا! آری جهت اضطراب ملائکه این بود که طاقت دیدن آن حالت را از قمر بنی هاشم علیهالسلام نداشتند.
🍃حضرت باب الحوائج قمر بنیهاشم پیش آمد و مقابل رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله قرار گرفت و عرض نمود:
السّلام عليك یا رسول الله؛ السلام عليك یا خیر المرسلین.
فلان زن علویه توسّل به من پیدا کرده و شفای فرزندش را از من میخواهد. شما به درگاه کبریایی عرض نمایید که یا این جوان را شفا مرحمت فرماید و یا آنکه لقب #باب_الحوائج را از من بگیرد.
🍃چون پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآله این سخن جانسوز را از آن سرور شنید، دیدگان مبارکش پر از اشک شد و آنگاه روی مبارک به حضرت امیرمؤمنان نمود و فرمود:
یا علی، تو هم با من دعا کن.
🍃بعد از لحظهای ملکی از آسمان نازل گردید و به خدمت پیامبر مشرّف گشته، سلام نمود و سلام خداوند را ابلاغ و عرض کرد:
خداوند متعال میفرماید، لقب باب الحوائجی را از عباس نمیگیرم و جوان را شفا دادیم.
🍃شیخ راوی که این خواب را دیده بود گوید: از خواب بیدار شدم، چون اصلاً خبری از این قضیه به هیچ وجه نداشتم؛ بسیار متعجب شده بود. با خود گفتم:
البته این خواب صادق و صحیح است و قطعا سرّی در آن هست.
سحرگاه بود، برخاستم و به سمت خانه تاجر آل کبه روانه شدم.
🍃وقتی وارد خانۀ او شدم، تاجر را دیدم که در میان خانه راه میرود و بر سر و صورت میزند و سوگواری میکند. جوان را نیز در اتاقی تنها گذاشته بودند؛ زیرا مرگش محسوس و محقّق بود و چشم و انگشت پاهای او را بسته بودند.
به حاجی گفتم: چه شده؟! گفت: دیگر چه میخواهی بشود؟!
دست او را گرفتم و گفتم: آرام باش و همراه من بیا. پسرت کجاست؟ حق تعالی او را به برکت قمر بنیهاشم علیهالسلام شفا داد.
🍃مرد تاجر غرق در تعجب و حیرت شد، که من از کجا جریان فرزند او را میدانم با اینکه هنوز صبح نشده است!
پس مرا به اتاق جوان بیمار برد. چون وارد