گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•دستم ز دامن تو ... #روضه و #مناجات_با_امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ سی
.
|⇦•گر چه کم هستند...
#قسمت_اول #روضه #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
گرچه کم هستند خیلی، یار اما مانده است
هر کسی که انتخابش کرده زهرا مانده است
*چند بار حضرت فرمود: هرکی میخواد بره، بره. مثل امشبی رو هم نوشتن، که حضرت فرمود: چراغ ها رو خاموش کنید، مشعل ها رو خاموش کنید. اونایی که میخوان برن راحت بتونن برن، خجالت نکشن. دیگه کار جدی شده. فهمیدن هیچ خبری نیست. یه عده به احساس های دیگه اومده بودن دور ابی عبدالله. کم کم همه رفتن. صدای پاها میومد. زینب کبری میگفت آخ حسین. دارن تنهات میذارن داداشم...*
بین طومارش زهیر و عابس و جُوْن و حبیب
حُر که نامش هست اینجا، پس کجا جا مانده است؟
*همون روزی که جلو سپاه ابی عبدالله رو گرفت، سیدالشهدا میگفت: لا حول و لا قوه الا بالله. هرچی نگاه میکنم تو سپاه مایی، الان مقابل ما ایستادی؟! خیلی از ما همینطوری هستیما. خیلی. حضرت وقتی نگاه میکنه میگه من که نگاه میکنم تو که جزو گریه کنای جدّ منی، الان تو مجلس گناه چیکار میکنی؟ چرا مشغول گناهی؟ تو مگه گریه کن حسین من نیستی...؟*
خیمه را تاریک کرد و خواست راحتتر رود
هر غریبه که میان آشناها مانده است
تا که از هم باز کرد انگشتها را، چشم هاش
چون بهشتی شد که مابین دو دنیا مانده است
*هرکدومشون یجور رجز خوندن امشب. بعضی هاشون رجز هاشون ممتازه مثل زهیر. خوشا به سعادت زهیر. چجوری ارباب مون بغلش کرد و خریدش. حسین جان! یه بارم ما رو اون طوری بخر آقا! ما با همه آلودگی هامون هیچ موقع نشده اگه یه خیمه امام حسینو دیدیم، دلمون باز شده. خیمه روضه امام حسین. بابا زهیر میگفت: خیمه منو یه جایی بزنید من چشمم به چشم پسر فاطمه نیفته. وقتی فرستاد دنبالش ابی عبدالله، نمی خواست بره. همسرش... یه موقع همسرت تو رو درِ خونه ابی عبدالله نگه میداره. اگه یه همچین همسری داری قدر بدون. از این همسر بچه هایی به وجود میان، این بچه هام میان در مسیر امام حسین میشینن نوکری میکنن. گفت خجالت بکش زهیر. پسر فاطمه دنبالت فرستاده. نمیخوای بری؟ لقمه رو نزدیک دهان آورده بود، گذاشت زمین با عصبانیت با غیظ، بلند شد. بریم ببینیم چی میگه. رفت، اینجا رو دیگه تاریخ هیچی ننوشته. کسی نبوده تو خیمه که بخواد ببینه ارباب چی بهش گفت. شاید حسین گفته زهیر! میای کمک مون بکنی؟ میای کمک مادرم بکنی؟ شاید اصن ارباب یه نگاه بهش کرد! نمیدونم. برگشت به همسرش گفت برو طلاقت دادم. برو خونه خودت. برو زندگیتو داشته باش. مال و اموال همه چی مال تو. من دیگه دنبال حسین دارم میرم، کربلایی شدم. حالا این زهیر، امشب چنان رجزی... حسین جان! بریم؟ اگه میخواستیم بریم که تو دنبال مون فرستادی. اگه هزار بار منو بکشن، بدنمو آتیش بزنن، خاکسترمو به باد بدن، بازم میام دورت میگردم. خیالش که از همه راحت شد، فرمود: بیاید حالا جایگاه تون رو فردا ببینید، مابین انگشتشو باز کرد. هی یکی به یک اومدن، خونه های بهشتی شون رو، قصرهای بهشتی شون رو، نعمت هایی که خدا براشون، کنار خونه ابی عبدالله... رسید به حبیب. تا رسید به حبیب، حبیب اومد دستای آقا رو بوسه زد. انگشتشو بست. گفت: حسین جان بهشت من تویی. تو هرجا باشی بهشت منه. از کارهای امشب ارباب تونه...*
خار میچیند چرا هی از زمین این وقت شب
در پریشانی بُرِیْر از کار آقا مانده است
*گفت آقا داری چیکار میکنی؟ این وقت شب. فرمود: میان فردا این خیمه ها رو آتیش میزنن. بچه های من از این مسیر میدوئن. میخوام این خارها کمتر تو پای رقیه ام بره...*
امشب از شرم لب اطفال، عباس آب شد
شرمگین از شرم او عمریست دریا مانده است
با وجود وعده دادن های شمر بی وجود
مثل کوهی پشت مشک خیمه سقا مانده است
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_شب_عاشورا
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_امام_حسین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
#روضه امام حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
* #حضرت_عباس مثل کوه ایستاده، اما دل تو دلش نیست از امروزی که این نانجیب اومد جلو خیمه. پاسبان خیامِ امشب. هی با خودش میگه یه امشبو بچه های حسین میتونن راحت بخوابن. یه وقت دید از دور یه سیاهی داره نزدیک میشه. صدا زد، کیه داره به خیمه های حسین من نزدیک میشه؟ امشب پاسبان خیام عباسه. یه وقت دید صدا، صدای آشناست. صدا زد داداش من زینبم. دوید خودشو رو پاهای خانم انداخت. سیدتی و مولاتی... چرا از خیمه بیرون اومدید؟ صدا زد عباسم دلم شور میزنه داداش. چرا دورت بگردم؟ عباس اومدم یه چیزیو بهت بگم. قمر بنی هاشم هم میدونه خواهر چی میخواد بگه. چیه عزیز دلم؟ داداش یادته شب بیست و یکم ماه رمضون، وقتی بابام گفت بجز بچه های فاطمه همه از حجره بیرون برن، سرتو پایین انداختی توأم بری. فرمود: عباسم تو بایست با تو کار دارم...داداش یادته دستتو تو دست حسینم. قمر بنی هاشم داره اشک میریزه. یادمه براچی این حرفا رو میزنی؟ گفت داداش میشناسمت! اما دل من شور میزنه. شنیدم امروز برات امان نامه آوردن. اصلا شمر برا همین اومد نانجیب. اومد عباسو خجالت بده بره. گفت: دلت قرص باشه خواهر. فردا به اینا جنگو یاد میدم دورت بگردم. من، داداشام، هرکی تو این خیمه دور ابی عبدالله جمع شدن، تا آخرین نفس مون دور حسین میگردیم. تو خیالت راحت باشه...*
خواهرش با گریه سمت خیمهاش راهی شده
*با دل قرص اومد خیمه ابی عبدالله...*
آخرین توصیهی اُمابیها مانده است
بین خیمه زیر لب «یا دهر..» میخواند حسین
گوئیا دیدهست عریان بین صحرا مانده است
دست پشت دست می کوبد برای لحظهای
که عقیله دستِتنها عصرِ فردا مانده است
دور او جمعند امشب جان نثارانش ولی
آه از آن ساعت که در گودال تنها مانده است
#گروه_یا_مظلوم ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#روضه_امام_حسین
#حاج_محمد_طاهری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. |⇦•خداحافظ برادر خواهریها... #قسمت_اول #روضه #امام_حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳ به ن
.
|⇦•با همه خدا حافظی...
#روضه امام حسین علیه السلام اجرا شده #شب_دهم_محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
*با همه خداحافظی کرد #وداع کرد. نگاه کرد دید اسب حرکت نمیکنه. ابی عبدالله یه نگاه کرد. دید سکینه خانم دستای اسبو گرفته. عزیزم! رها کن بذا بابا بره. گفت نه قربونت برم. اول باید از اسب پیاده شی. ابی عبدالله اومد پایین. گفت: بابا من که میدونم این رفتن دیگه برگشت نداره. بابا کاری که با دختر مسلم کردی، با منم بکن برو. یه دست یتیمی ام رو سر من بکش. ما روضه خونا، روضه خوندن مون رو از حضرت سکینه سلام الله علیها ارث بردیم ها. چنان روضه خوند، ابی عبدالله پا به پاش گریه کرد. فقط هی نگاش کرد حسین گفت" لا تُحْرقی قلبی..." دلمو آتیش نزن. بذار بابا بره. با هرکسی ابی عبدالله یه طور وداع کرده. حالا میخواد بره، چند قدم ذوالجناح برداشت، یه وقت دید یه صدای ناله دیگه داره میاد. مهلاً مهلا یابن الزهرا... حسین... ابی عبدالله سریع عنان ذوالجناح رو کشید. صدا زینبه. نمیتونه حسین بره، برگشت. عزیز دلم! مگه نگفتم تو خیمه ها بمون. چیه قربونت برم؟ خانم عرضه داشت داداش، این لحظه رو دیگه دست من نیست. مادرم وصیت کرده. شب آخر منو در آغوش گرفت. صدا زد ظهر عاشورا کربلا من که نیستم. عوض مادر یه کاری رو انجام میدی ؟ مادرم گفت وقتی پیراهنو ازم گرفتی یاد وصیتش افتادم. حسین جان معذرت میخوام نگهت داشتم. باید وصیت مادر و انجام بدم. پیاده شو از اسب. یه وقت دیدن زیر گلوی حسینو بوسه زد. این وصیت رو انجام داد زینب. اما هنو نمیدونه علت چیه؟ چرا مادر نگفت پیشانیش رو ببوس. چرا نگفت دست حسینو ببوس. تا اون لحظه ای که اومد بالا تل زینبیه. نگاه کرد" و الشمر جالس علی صدره..." خنجرو رو حنجر برادر گذاشته. ای حسین... صدات عاشورایی باشه. صدا ناله ات برسه کربلا. حسین. صلی الله علیک یا سیدنا العطشان. یا حسین...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شب_دهم_محرم
#شب_عاشورا
#ویژهٔ_ایام_محرم
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_امام_حسین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_یازدهم_محرم #مناجات_امام_زمان_علیه_السلام 🔸مه مبارک در ابر آرمیده بیا 🔸امید آخر دلهای داغدی
.
|⇦•مردی غریب ...
#مناجات #امام_زمان روحی له الفدا اجرا شده #شب_یازدهم محرم۱۴۰۳به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
امشب تمام کُوْن و مکان گریه می کند
گریه کنید امام زمان گریه می کند
زانو بغل گرفته ز غم های کربلا
مردی غریب مثل زنان گریه می کند
بی جوهر است ناله او از غم حسین
آقای ما گرفته زبان گریه می کند
گاهی به یاد ماتم یک شیرخواره است
گاهی به یاد داغ جوان گریه می کند
دست بریدهٔ قمر خانواده را
بر سینه اش گرفته بر آن گریه می کند
*میخوای بدونی آقات کجاست...؟*
امشب کنار پیکر بی سر نشسته است
در قتلگاه وقت اذان گریه می کند
دارد سلام میدهد از روی ناحیه
با اشک او زمین و زمان گریه می کند
*خوب گوش بدی صدای سلام آقات داره میاد. "السلام علی الخد التریب... السلام علیک شیب الخضیب..." حسین...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#شام_غریبان
#شام_غریبان_امام_حسین ن
#حاج_محمد_طاهری
#مناجات_با_امام_زمان
#شب_یازدهم_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #شب_یازدهم_محرم #روضه_اسارت_اهلبیت_علیهم_السلام #شام_غریبان #اسارت 🔸عالم همه محزون و پریشان حسی
.
|⇦•غروب بود و تنی...
#قسمت_اول #روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام اجرا شده #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
غروب بود و تنی چاک چاک در صحرا
غروب بود و تنی روی خاک در صحرا
غروب بود و روان،خونِ پاک در صحرا
غروب بود و شبی ترسناک در صحرا
غروب بود و زمان هجوم و غارت بود
غروب بود و شب اول اسارت بود
بیا به روضهی قبل از غروب برگردیم
که زیر سُم نشده لاله کوب، برگردیم
نبود روی تنش سنگ و چوب، برگردیم
نداشت زخم و تنش بود خوب، برگردیم
نوشتهاند مقاتل، دروغ باشد کاش
بُرید خنجر قاتل، دروغ باشد کاش
*بچه ها هممون بیاییم اینطوری فک کنیم...*
گمان کنیم که او هم زره به تن دارد
گمان کنیم که یک کهنه پیروهن دارد
که جای سالم و بی زخم در بدن دارد
گمان کنیم که این کشته هم کفن دارد
*این از همه مهم تره...*
گمان کنیم که هرقدر غصه و غم هست
کنار زینب کبری هنوز مَحرم هست
چقدر روضهی جانکاه، کربلا دارد
چقدر داغ جگرسوز، نینوا دارد
رسیده دشمن و چشمش مگر حیا دارد!
برای روضهی زینب بمیر، جا دارد
غروب بود و مقاتل که روضهخوان بودند
مَحارم حرمش بین ناکسان بودند
امام ظهر به نی بود و آیه بر لب داشت
امام عصر دهم بین خیمهها تب داشت
اگرچه دختر حیدر غمی معذَّب داشت
هوای معجر خود را همیشه زینب داشت
* این روضه دیگه برا فرداس...*
تمام دخترکان را سوار محمل کرد
برای رفتن خود گریه کرد و دل دل کرد
نداشت محرمی و مثل شمع سوسو زد
به نیزهی سر عباس خواهری رو زد
گمان کنیم که چون دست را به پهلو زد
*میخوای ببینی چجوری زینب سوار شد...*
برای خواهرِ ارباب، ناقه زانو زد
گذشت کرب و بلا، روضهها نگشته تمام
هنوز مانده مصیبت، امان امان از شام
#شاعر: محسن ناصحی
ای خستهی لب تشنهی از حال رفته
رفتی و بعد از رفتنت خلخال رفته
رفتی ندیدی خواهر پردهنشینت
مانند حیدر در دلِ جنجال رفته
طوری شکستم در همین یک ساعت انگار
از عمر بی تو بودنم صد سال رفته
یک ماهه، ششماهه به پشت خیمه دفن است
برخیز که دشمن به استهلال رفته
رفتند طفلان پا برهنه بین صحرا
خار مغیلان هم به استقبال رفته
گفت: حسین جان!
از رنگ و روها میتوان فهمید این را
در این هیاهو چه کسی گودال رفته
وقتی عروسک هست دست شمر یعنی
در غارت خیمه همه اموال رفته
*آزاد شد آب و... حسین جان! بذا یه خبر خوبم بهت بدم...*
آزاد شد آب و اسیران جان گرفتند
آزاد شد آب و رباب از حال رفته
* همه رو آروم کرد. زیر یه خیمه نیم سوخته همه رو جمع کرد. به سختی بچه ها رو بی بی امشب داره مدیریت میکنه. یه وقت دید پشت خیمه ها یه صدا ناله داره میاد. هی داره این خاکا رو زیر و رو میکنه. میگه خانم همین جا دفن کرد این بچه رو. هرچی می گردم پسرم نیست. چنان داره ناله میزنه، حضرت زینب گفت، عروس مادرم! رباب جان! من اینا رو به سختی آروم کردم. چرا اینطوری داری داد میزنی؟ گفت خانم دست خودم نیست. تا حالا که آبو بسته بودن، علی که تو بغلم بود شیر نداشتم بهش بدم. حالا که یه جرعه آب بهم دادن، الان که شیر دارم دیگه شیرخواره ندارم...*
آزاد شد آب و رقیه کاسه در دست
دنبال لب های تو تا گودال رفته
#گروه_یا_مظلوم ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
#شام_غریبان
#شب_یازدهم_محرم
#حاج_محمد_طاهری
#روضه_امام_حسین
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روضه و توسل به #امام_حسین و #حضرت_زهرا شب شام غریبان حاج سید مهدی میرداماد ●•┄༻↷◈↶༺┄•● عاشو
.
#قسمت_پایانی #روضه_امام_حسین علیه السلام #شام_غریبان۱۴۰۳به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
*امشب خیلی خانم اذیت شد. هی گشت یک به یک بچه ها رو سرشماری میکنه. امانت های برادر. خیلی هاشون که زیر دست و پا جون دادن. وقتی سرشماری میکرد، بی بی نگاه کرد دید دو تا از بچه ها نیستن. به خواهرش حضرت ام کلثوم گفت: عزیزم بلند شو! باید دوباره بریم بگردیم. دوتا لیف خرما روشن کردن، تو این بیابون، تاریک، ترسناک. هی یک به یک رفتن دیدن زیر دو تا بوته خار بچه ها دست گردن هم انداختن، هر دو جون دادن. بدن بی جان یدونه شون رو زینب گرفت، یدونه اشو ام کلثوم. دوباره اومدن نشستن، سرشماری کردن، بعضی ها شاخصن. یه بعضی ها رو آدم میشمره حواسش نیس. اما خب یه شیرین زبون داره این قافله مثه رقیه. تا نگاه کرد دید رقیه نیست. یهو بی بی از جا بلند شد. پاشو رقیه نیست. پاشو باید بریم دنبال رقیه. سه ساله حسینم. همینطور داره میاد، بی بی صدا میزنه، با اون صدای بی جوهر. رقیه جان! عزیز دلم! اینقدر گشت گشت دید صداش از کنار گودال میاد. اومده کنار بدن بی سر. عمه اومد بغلش کرد، عزیز دلم! تو اینجا رو چطور پیدا کردی؟ چطوری اومدی کنار گودال؟ گفت عمه، هی صدا میزدم أبتا! دیدم از این جا یه صدایی میاد. هی میگه نَفْسی... جونم...دشمن میگه. وقتی خیمه ها رو آتیش زدن، دیدم از وسط این خیمه های آتیش گرفته یه دختر بچه دامنش آتیش گرفته. دوان دوان اومد بیرون داره میدوئه. با پاهای برهنه رو خارها. دنبالش افتادم. یه وقت دیدم از ترس دستشو رو سرش گذاشت. اولین حرفی که زد گفت: ای مرد ما بابا نداریم. گفتم کاری باهات ندارم. اومدم آتیش دامنت رو خاموش کنم. اینا که از اینا مهر و محبت ندیدن. هی با تعجب نگاه میکرد. من آتیش دامن رو خاموش کردم، دیدم انگار یه چیزی میخواد بگه. اما دل دل میکنه نمیگه. گفتم چی میخوای ؟ بگو. گفت بگو ببینم تو خورجین اسبت یه مقدار آب پیدا میشه؟ سه روزه اینا آبو بستن. رفتم یه ظرف آب دستش دادم. دیدم هی نگاه به آب میکنه. هی داره اشک میریزه. گفتم مگه تشنه نبودی؟ چرا آب نمی خوری؟ گفت: به من بگو راه گودال از کدوم طرفه. هنوز صدا بابام تو گوشمه. هی میگفت آه! جیگرم داره از تشنگی میسوزه...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#بعد_از_شهادت_امام_حسین
#روضه_سیدالشهدا_علیه_السلام
##روضه_شام_غریبان
#شام_غریبان_امام_حسین
#حاج_محمد_طاهری
#شب_یازدهم_محرم
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•در نفس های آخر عمرش...
#روضه_رسول_الله و توسل ویژهٔ شهادت پیامبر صلوات الله علیه اجرا شده به نفسِ حاج #محمدرضا_طاهری
●━━━━━━───────
آنکه با غمزههای گفتارش
درسآموزِ صد مدرّس بود
در نفسهای آخرِ عمرش
قلم و کاغذی طلب بنمود
چون که میخواست مردمِ دینش
نشوند از مسیر حق، گمراه
خواست در آخرین وصیت خویش
بنویسد: "علی ولیالله"
ناگهان از میان جمعیت
محضر حضرت رسولالله
یک نفر آنکه دانی و دانم...
گفت "اِنّ الرجل لَیَهجُر"... آه
*هنوز پیغمبر زنده ست اینطور دارن جسارت میکنن. نانجیب بلند شد گفت: این مرد تب داره، هذیان داره میگه. امیرالمؤمنین سرشو پایین انداخت. حضرت صدیقه سلام الله علیها.. از همون جا پیغمبر، تمام این روضه ها رو انگار داره می بینه. فقط رسول خدا روشو ازشون برگردوند. دیدن آروم آروم داره گریه میکنه...*
او که آیات را نمیفهمید
گفت قرآن برای ما کافیست
او نفهمید که کلام رسول
جز کلام خدای سبحان نیست
آن رسولی که گفت: ای مردم!
یک امانت زِ من کنار شماست
اجر پیغمبریِ من، تنها
احترامِ به دخترم زهراست
*یا رسول الله! خوب احترامش رو نگهداشتن...*
چند روزی گذشت، مردی که
بر نبی بست تهمتِ هذیان
او که قرآن برای او بس بود
حملهور شد به کوثر قرآن
کوچه آماده، هیزم آماده
یک نفس مانده بود تا آتش
داد زد: ای اهالیِ خانه
یا که بیعت کنید یا آتش
همه گفتند: فاطمه آنجاست
گفت: فضه، حسن، علی، یا او
هرکسی پشت درب این خانهست
طعمهی آتش است حتی او
همه گفتند: محسنش پس چه؟
#حمید_رمی ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#رحلت_رسول_اکرم #رسول_الله
#روضه_پیامبر_اکرم_صلوات_الله_علیه
#حاج_محمد_طاهری
#بیست_و_هشتم_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
👇
.
|⇦•آزرده گشت خاطرت....
#مناجات با امام زمان روحی له الفدا اجرا شده شب #رحلت_رسول_اکرم صلوات الله علیه به نفسِ خاج #محمدرضا_طاهری
●━━━━━━───────
از بسکه از فراق تو دل نوحه گر شده
روزم به شام غربت و غم تیرهتر شده
یابن الحسن!
آزرده گشت خاطرت از کردههای من
آقا ببخش نوکرتان دردسر شده است
*دو ماه آقامون اذن داده اومدیم تو جلسات گریه کردیم بهره بردیم زیر خیمه های امام حسین..بعد از دو ماه میگیم آقا ببخشنوکرتان دردسر شده همه جا آبرو برا منه بی مایه خرج کردی تا شکایت آوردن برات فرمودی گریه کن جدم انشاءالله عوض میشه.. و بر میگرده*
آقا جان تنها خودت برای ظهورت دعا کنی
وقتی دعای من ز گنه بی اثر گشته
بودم مریض و روضهی تو شد دوای من حالم به لطفتان چقدر خوبتر شده
*چقدر این ایام زود گذشت آقا جانم..!*
رفت از نظر محرم و آقا نیامدی
حالا بیا که آخر ماهه صفر شده
بعد از دو ماه گریه به غمهای کربلا
حالا زمان ندبه به داغی دگر شده
*همهی این ایام یه طرف این دو سه شب آخر ماه سفر یه طرف خیلی روضهها سنگینه..اصلا شروع فاطمیه از شهادت رسول خدا سنگینیش مال اینه..*
یثرب برای فاطمه نقشه کشیده است
یثرب چقدر بعد نبی خیره سر شده
آقا جان !
باید که بعد از این به غم مادرت گریست
فصل شروع ماتم خیر البشر شده
با این دو بیت دلتو آمادهی روضه امشب کن...رسول خدا هم تو بستر برای این روضه ها داره گریه میکنه..
از شعلههای پشت در خانهی علیست
گر آتشی به کرب و بلا شعلهور شده
آن روز اگر به صورت مادر نمیزدن
لطمه دگر به چهره ی دختر نمی زدن
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#امام_زمان
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#حاج_محمد_طاهری
#بیست_و_هشتم_صفر
#مناجات_با_امام_زمان
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↜.👇
.
|⇦•امسال هم محرم ما را ...
#مناجات و توسل به حضرت صاحب الزمان روحی له الفدا اجرا شده شب شهادت امام رضا علیه السلام به نفسِ حاجمحمد رضا طاهری •✾•
●━━━━━━───────
⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
یا صاحب الزمان کم ما را قبول کن
امسال هم محرم ما را قبول کن
از تو نفس رسید و برایت نفس زديم
این ناله های پر غم ما را قبول کن
*آقاجان! همیشه التماس تو می کنیم؛
توو این شب ها هم التماس تو کردیم...
نفس بده که برایت نفس نفس بزنم
وظیفه است اگر گریه می کنیم
این اشک های نم نم ما را قبول کن
*جنس گریه شب آخر یه چیز دیگه است هرکی یه گوشه داره میسوزه. بعضیا به خودشون میگن یعنی محرم سال دیگه رو می بینیم یا نه...؟*
خوب و بد این دو ماه همه مهمان روضه ایم
یک مرحمت کن از دم ما را قبول کن
با اشک عیادت دل زخمی ات آمدیم
آقا بیا و مرهم ما را قبول کن
*هرکی حالش مثل منه اینو بگه...*
حتما قصور کرده ام آقا حلال کن
عرض ارادت کمِ ما را قبول کن
تا زنده ایم نوکر این خانواده ایم
این عهد زیر پرچم ما را قبول کن
*قول رو میدیم ان شاءالله آقا کمک مون کنه. ما که میدونیم که از همین جا هم بریم همه دو ماه مونو یهو خراب می کنیم...*
ما قول می دهیم که ترک گنه کنیم
این توبه مسلَّم ما را قبول کن
هر دم حسین گفتم و هر بازدم حسن
هم بازدم و هم دمِ ما را قبول کن
دارد بساط ماه عزا جمع می شود
این سفره ها بدست رضا جمع می شود
*یا صاحب الزمان...*
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#مناجات_امام_زمان_عجل_الله_تعالی
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#زیارت_مخصوص
#شهادت_امام_رضا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
#زمزمه_امام_رضا
|⇦•شال ماتم و...
#زمزمه #شهادت_امام_رضا اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمد رضا طاهری
●━━━━━━───────
شال ماتم و
نوشته های روی پرچم و
لباس مشکی محرم و می بوسم
*با همش خداحافظی کن...*
مُهر تربت و
من از خاک فرشای روضه ات و
دو دست چایی ریز هیأت و می بوسم
میدونم کم غصه خوردم
حلال کن آقا نمُردم
شنیدم من قتل صبر و
ولی باز طاقت آوردم
گفتن که، لب تشنه جون میدادی
از روی اسب افتادی؛ ولی نمُردم
*از اون بدتر...*
گفتن که، رفته اسارت زینب
بچه ات کتک خورد هر شب
ولی نمُردم
*همه این گریه ها رو از اون آقایی داریم که دستور داد "یابن الشبیب! إن كُنتَ باكياً لِشَيء فَابكِ للحُسَين" حالا از اون آقا برات بگم. دلتو می بری کربلای امام رضا...*
دست و پا میزد
جواد و با گریه صدا میزد
به سینه سنگ کربلا میزد
وای وای وای
مادرش نبود
اگه معصومه خواهرش نبود
ولی خنجر رو حنجرش نبود
وای وای وای
*ببین امام رضا دوباره بردت سر سفره جدش. فقط حسین...*
نسوزوند آفتاب تنش رو
نبردن پیراهنش رو
ندید خواهر روی سینه اش
جای پای دشمنش رو
ای وای از، خواهری که تو جنجال
دید شمر اومد تو گودال
براش بمیرم
ای وای از، وقتی دلا رو سوزوند
با پا تن و برگردوند
براش بمیرم
#شاعر: #محمد_بیابانی ✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#زیارت_مخصوصه
#آخر_صفر
#روضه_امام_رضا
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
.
|⇦•گریه کن ها همه از داغ ...
#قسمت_اول #روضه #امام_رضا اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج محمدرضا طاهری
●━━━━━━───────
گریه کن ها همه از داغ رضا گریه کنید
*دستور آقامونه فرمود: اگه خواستید گریه کنید برا جد غریبم. اما مگه همیشه یه همچین شبی برای آقای غریب مون امام رضا گریه نکنیم! از مسیر امام رضا ما به مسیر ابی عبدالله رسيديم. خدایا کمک مون کن*
گریهکن ها همه از داغ رضا گریه کنید
شده مسموم ولی نعمت ما گریه کنید
پاره ی قلب پیمبر جگرش پاره شده
*دو نفرو پیغمبر فرمود پاره های تن منند. چکار کردن با پاره های تنش. شب آخره. یا امام رضا! من هرکجا روضه بی بی رو راحت بخونم محضر امام رضا سختمه. چه کردن با پاره های تن پیغمبر. یه پاره ی تنش مثل فردا، دیدن تو کوچه عبا رو سر کشیده. بعضیا نوشتن پنجاه مرتبه این راه کمو امام رضا هی رو زمین افتاد. هی صدا میزد یا زهرا! هرکی تو کوچه میخورد زمین ازین خانواده؛ یاد اون خانمی میفتاد. آخه هیچ کسی مثل فاطمه اینطور زمین نخورده. چنان نانجیب سیلی تو صورتش زد. گفت*
«بردم پناه هر چه به دیوار بیشتر
او پیشتر رسید و رهم بیشتر گرفت»
پاره قلب پیمبر جگرش پاره شده
به جگر سوخته ی زهر جفا گریه کنید
خواهرش نیست که بر بی کسیاش گریه کند
جای معصومه ی مظلومه شما گریه کنید
گل بیارید و به همراه زنان نوغان
*گفتن مهریه هامونو می بخشیم. ای والله به وفای این زنها! مهریه هامونو می بخشیم؛ اجازه بدید بریم تشییع جنازه. پسر فاطمه غریبه. اینقدر گل آوردن ریختن رو بدن امام رضا. الهی فدای اون بدنی بشم که وقتی زین العابدین داشت از کربلا میرفت، میگفت عمه گويا اینا ما رو مسلمونم نمیدونن. بدن های خودشونو دفن کردن، بدن بابای غریبم روی خاکا مونده*
به غریبی غریب الغربا گریه کنید
یاد آن لحظه که آن نور دل آل عبا
آمد اما به سرش داشت عبا گریه کنید
دو قدم رفته نرفته به زمین می افتاد
سخت شد کار معین الضعفا گریه کنید
نا ندارد که سر از روی زمین بردارد
دستگیر همه، افتاده ز پا گریه کنید
پسرش آمد و برداشت سرش را از خاک
بعد از این بر غم شاه شهدا گریه کنید
پسرش آمد و سیراب از این دنیا رفت
همه بر تشنه لب کرب و بلا گریه کنید
*تشنه لب کرب و بلا آب بهش ندادن چرا؟*
بهر آن کشته لب تشنه که آبش دادند
با سرِ نیزه و شمشیر و عصا گریه کنید
باغریب الغربا بهر غریب گودال
که بریدند سرش را زقفا گریه کند
#شاعر : #عبدالحسین✍
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_رضا_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#زیارت_مخصوصه
#روضه_امام_رضا #آخر_صفر
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
. #روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام 1 🔸تسلیت ای حجّت ثانی عشر یابن الحسن آجرک الله یا صاحب الزمان
.
|⇦•تسلیت ای حجت ثانی...
#زمزمه_امام_عسکری ویژه شهادت ابا المهدی آقا #امام_عسکری علیه السلام اجرا شده۱۴۰۳ به نفسِ حاج #محمدرضا_طاهری
●━━━━━━───────
تسلیت ای حجت ثانی عشر یا ابن الحسن
زود بود از بهر تو داغ پدر یا ابن الحسن العجل العجل العجل یا ابن الحسن
آقا جان!
قرن ها چشم تو گریان است بر جدت حسین
لحظه لحظه ریختی اشک بصر یا ابن الحسن
العجل العجل العجل العجل یا ابن الحسن
قرن ها فریاد زهرا مادرت آید به گوش
از مدینه بین آن دیوار و در یا ابن الحسن
*آقا جان یه خط برامون روضه بخون
ما بریم تو روضهی آقای غریب*
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسین
زینب صدا می زد حسین
*همه امشب با بیبی بگن
ای حسین جان ای حسین جان *
.....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ.....
اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
#حاج_محمد_طاهری
#شهادت_امام_عسکری
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
.👇