🗓روز هشتم محرم، به یاد حضرت #علی_اکبر علیهالسلام و توسل به ایشان
🔳از دیگر ویژگیهای حضرت اکبر علیهالسلام، حقجویی و اشتیاق ایشان به شهادت است؛ همان طوری که از گفتگوی او با حضرت اباعبدالله علیهالسلام در مسیر کربلا نمایان است:
▫️قال له: يا أبت- لا أراكَ اللّهُ سوءا- ألَسنا عَلى الحَق؟
▪️قال [عليه السّلام]: بَلى و الذي إليه مَرجعُ العِباد.
▫️قال: يا أبت إذاً لا نُبالي؛ نَموتُ مُحِقّين.
▪️فقال له: جزاك اللّهُ مِن وَلَد خيرَ ما جَزى ولداً عن والدِه؛
▫️علی اکبر گفت: پدرجان- خداوند بر شما بدی نبیند- مگر ما بر حق نيستيم؟
▪️امام فرمود: بله، قسم به كسى كه بازگشت بندگان به سوى اوست، ما بر حق هستيم.
▫️با شنیدن این کلام علی اکبر گفت: اى پدر در اين صورت باكى نداريم؛ كه بر حق بميريم!
▪️ امام فرمود: خدا به شما پاداش خير بدهد، بهترين پاداشى كه به فرزندى از جانب پدرش داده مىشود.
📓کتاب وقعة الطف، ص١٧٧
#شب_هشتم_محرم
.
.
✅ مقتل
♦️ اشاره ای به وقایع شام غریبان
لشکر یزیدیان پس از شهادت مظلومانه و غریبانه سید الشهدا علیه السلام جنایات بی شماری انجام شد که قلم از نگاشتن آن عاجز است.
از آن جمله دشمنان اهل بیت علیهم السلام به غارت پیکر مطهر و عمامه و لباس و شمشیر و وسايل و حتی انگشتر امام حسين عليه السلام روى آوردند که برای این کار انگشت امام را قطع کردند.۱
سپس عمر بن سعد ملعون ندا داد كه : چه كسى حاضر است بر حسين، اسب بدواند؟ ده تن حاضر شدند آنان حسين عليه السلام را با اسبان خود، لگدكوب كردند تا آن كه سينه و پشت وى را خرد كردند.۲
سپس به غارت حرم رسول خدا روی آورده به تاراج بانوان كاروان حسين عليه السلام سرگرم شدند، و به ظلم و آزار و جسارت پرداختند. تا آن جا كه مقنعه زنان را نيز از سرشان، انگشتر را از انگشتشان ، گوشواره را از گوش هايشان و خلخال را از پايشان بيرون كشيدند دختران پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و زنان امام حسين عليه السلام از خيمه ها بيرون آمدند و با هم به گريه و زارى پرداختند و در فراق حاميان و دوستدارانشان ، ناله سر دادند.۳
از حضرت فاطمه بنت الحسين عليه السلام نقل شده که اوباش، به خيمه ما وارد شدند. من كه دخترى خردسال بودم ، دو خلخال طلا بر پاهايم داشتم . مردى خلخال ها را از پاهايم بيرون مى كشيد و مى گريست. گفتم : چرا گریه می کنی اى دشمن خدا؟ گفت : چگونه نگِريم ، در حالى كه زيور دختر پيامبر خدا را بر مى دارم؟! گفتم خوب بر ندار! گفت مى ترسم كسی جز من بيايد و آن را بردارد! آنان آنچه را هم كه در خيمه هاى بر پا شده، به چشم مى خورد، به تاراج بردند و حتّى روپوش هايى را كه خود را با آنها پوشانده بوديم ، از رويمان كشيدند و بردند.۴
آن گاه، زنان را از خيمه ها بيرون راندند و خيمه ها را آتش زدند. زنان ، سر و پا برهنه و غارت شده و گريان، بيرون دويدند و همچون اسيران در بند آواره صحرا شدند.۵
مرحوم سید بن طاوس اعلی الله مقامه عباراتی دارد که بیانگر اوج مصائب اهل بیت در این شب است: در آخرین ساعات روز عاشورا حرم حسین و دختران و کودکانش در حالی که گرفتار غم و گریه بودند اسیر دشمن شدند و قلم من توان نگارش حال دلشکستگی آنان را ندارد
آن شب را بدون حامی و مردان خود غریبانه گذراندند ودشمنان برای تقرب عمر سعد و ابن زیاد نهایت دشمنی را با ایشان انجام دادند.۶
از جانگداز ترین صحنه های عاشورا آمدن اهل بیت علیهم السلام در قتلگاه است. حضرت زینب سلام الله علیها کنار پیکر برادر چنین مرثیه خواند:
«وا محمداه، صلی علیک ملیک السماء هذا حسین بالعراء، مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء، واثکلاه و بناتک سبایا...»
وا محمدا دردو فرشتگان آسمان بر تو، این حسین است که عریان بر خاک افتاده و به خون آغشته شده و اعضایش از هم جدا شده است. وامصیبتا این دختران تو هستند که اسیرند. شکایت می برم به خدا و به محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و به حمزه سیدالشهدا. وامحمدا، این حسین عریان است که باد صبا خاک بیابان را بر بدنش می فشاند، به دست فرزندان بدکاران کشته شده است. آه یا اباعبدالله چه غصه ای و چه مصیبتی در شهادت توست. گویا امروز جدم رسول خدا از دنیا رفته، ای یاران محمد اینان خاندان مصطفی هستند که همانند اسیران، آنان را می برند.۷
این سخنان دلهای سنگ دلان و کوههای استوار را آب می کرد و هر دوست و دشمن را به گریه انداخت. بنا به نقلی حضرت سکینه بدن پدر را در آغوش کشید و گروهی از آن مردم با خشونت و بی رحمی او را از بدن جدا کردند.۸
✍️ تحقیق و نگارش: سعید نسیمی
📚منابع:
۱.ملهوف، ص۱۷۷
۲.مقتل الحسين خوارزمی، ج۲، ص ۳۸
۳.مثير الأحزان، ص۷۶
۴.امالی شیخ صدوق،ص۲۲۸
۵.ملهوف، ص۱۸۰
۶.اقبال الاعمال، ج۳، ص۸۹
۷.ملهوف، ص۱۸۰
۸.مثیر الاحزان، ص۷۷
#مقتل
#شام_غریبان_امام_حسین
#سعید_نسیمی
#محرم_1401
.
.
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت1⃣
شام غریبان کربلا نخستین شب عزای خاندان پیامبر پس از شهادت سیدالشهداء علیهالسلام است...
چه شبی بود آن شب و چه حالی داشت دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب یازدهم شبی است که سر مطهر امام حسین علیهالسلام در تنور منزل خولی بود در حالی که نورانیت آن سر فضا را روشن نموده بود.
❶ حرکت اسرا از کربلا
عمر سعد ملعون روز یازدهم تا وقت ظهر در کربلا ماند و بر کشتگان خود نماز گذارد و آنان را به خاک سپرد.
وقتی روز از نیمه گذشت فرمان داد تا دختران پیامبر ﷺ را بر شتران بیجهاز سوار کردند.
و امام سجاد علیهالسلام را نیز با غل و زنجیر بر شتر سوار کردند.
هنگامی که آنان را از قتلگاه عبور دادند و نظر بانوان بر جسم مبارک امام حسین علیهالسلام افتاد، لطمهها بر صورت زدند و صدا به ندبه برداشتند...[1]
❷ تشکیل مجلس ابن زیاد
روز یازدهم عمر سعد به کوفه آمد.
ابن زیاد اِذن عمومی داد تا مردم در مجلس حاضر شوند.
سپس سر مطهر امام حسین علیهالسلام را نزد او گذاشتند و او نگاه میکرد و تبسم مینمود و با چوبی که در دست داشت جسارت مینمود.[2]
❸ حرکت اهل بیت امام حسین علیهالسلام به سوی کوفه
عصر روز یازدهم اهل بیت علیهم السلام را با حالت اسارت به طرف کوفه بردند.
نزدیک غروب حرکت کردند و شبانه به کوفه رسیدند.
لذا آن بزرگواران داغدیده را تا صبح پشت دروازههای کوفه نگه داشتند.
هنگام صبح عمر سعد ملعون از کوفه خارج شد و بسان فرماندهای که از فتوحات خویش خوشحال است همراه اسراء وارد کوفه شد.[3]
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1] مقتل الحسین علیهالسلام، صفحه۲۰۳
تاریخ طبری، جلد۴، صفحه۳۴۸
[2] ارشاد شیخ مفید ،جلد۲، صفحه۱۱۴
در کربلا چه گذشت، شیخ عباس قمی
اعلام الوری جلد۱، صفحه۴۷۱
[3] تذکرةالشهداء، صفحه ۴۴۵،۴۴۷
علیاکبر علیهالسلام "مقرّم" صفحه۹۴
.
.
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت2⃣
❶ دفن شهدای کربلا
روز دفن بدنهای مطهر حضرت سیدالشهداء علیهالسلام و اهل بیت و اصحاب آن حضرت به یاری جمعی از بنیاسد و با راهنمایی و نظارت امام سجاد علیهالسلام ڪه به صورت معجزه به کربلا برگشته بود تا اجساد را شناسایی و دفن کنند، در کربلا صورت گرفت[1]
❷ ورود اهل بیت به کوفه
روز دوازدهم روز ورود اهل بیت علیهم السلام با حالت اسارت به کوفه است.
چون اسرا را وارد کوفه کردند ابن زیاد دستور داد تمام مردم شهر در قصر اجتماع کنند
در این روز ابن زیاد فرمان داد ڪه احدی حق ندارد با اسلحه از خانه بیرون آید و ده هزار سوار و پیاده بر تمام کوچهها و بازارها موکل گردانید ڪه احدی از شیعیان امیرالمؤمنین حرکتی نکند.
سپس فرمان داد سرهایی را ڪه در کوفه بود برگردانند و در پیش روی اهل بیت حرکت دهند و با هم وارد شهر کرده در کوی و بازار بگردانند.
مردم با دیدن حالت زار ذریّهٔ پیامبر و سرهای بر نیزه و بانوان و مخدرات در هودجهای بدون پوشش صدا به گریه بلند نمودند
زینب کبری، ام کلثوم، فاطمه بنت الحسین و امام زین العابدین علیهم السلام به ترتیب با جگرهای سوزان و قلوب دردناک ایراد خطبه نمودند ڪه عدهای از لشکر با دیدن این اوضاع از کرده خود پشیمان شدند[2]
سر حسین ابن علی علیهالسلام در داخل سپر کنار ابن زیاد قرار داشت، با چوب بر لب و دندان اباعبدالله میزد و میخندید...
زید ابن ارقم ڪه از صحابه رسول خدا بود وقتی مشاهده کرد ابن زیاد ضربات خود را مانند باران بر لب و دندان اباعبدالله وارد میکند!
صدا زد:
ابن زیاد!!! چوب را از لبان حسین بردار ڪه بخدا قسم مکرر دیدم رسول خدا این لبها را میبوسید، سپس شروع به گریستن کرد
ابن زیاد گفت: خدا همواره چشمانت را بگریاند ڪه برای پیروزی خدا گریه میکنی!
اگر نبود ڪه پیر و خرفت شده و عقلت را از دست دادهای، میدادم همین الان سرت را از بدنت جدا کنند!
زید گفت: پسر زیاد با امانت رسول خدا چه کردی؟!
سپس از مجلس خارج شد و گفت: شما مردم عرب از امروز همگی برده خواهید بود ڪه پسر پیغمبر خدا را کشتید و پسر مرجانه را امیر خود قرار دادید تا نزدیکان شما را بکشد!
حضرت زینب سلام الله علیها در گوشهای از مجلس ابن زیاد نشست، زنان و کنیزان اطرافش را گرفتند.
ابن زیاد سه بار پرسید:
این زن ڪه این چنین گوشهنشینی اختیار کرده کیست؟
کسی جواب او را نداد تا اینکه یکی از زنان گفت: این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست
این بار ابن زیاد با شماتت گفت:
خدا را سپاس ڪه شما را کشت
و حرکتتان را باطل گردانید.
زینب کبری فرمود:
خدا را حمد میکنم ڪه به وسیله پیامبرش ما را گرامی داشت و از پلیدیها پاک ساخت،
همانا فاسق رسوا میشود و فاجر دروغ میگوید و او غیر از ماست پسر مرجانه!
ابن زیاد گفت: دیدی خدا با برادرت چه کرد؟
حضرت زینب فرمود: من جز زیبایی و خوبی چیزی ندیدم، اینها جماعتی بودند ڪه خدا شهادت را بر ایشان مقدر کرده بود و به قتلگاه آمدند.
و روزی خدا میان تو و ایشان را جمع میکند و با تو مخامصه میکنند
آنگاه خواهی دید ڪه پیروز کیست؟
مادرت به عزایت بنشیند پسر مرجانه
ابن زیاد از نحوهٔ پاسخگویی حضرت زینب به خشم آمد و خواست او را بکشد.
عمروبن حریث گفت:
این زن از مصیبت نزدیکانش ناراحت است و نباید او را مواخذه کرد
سپس ابن زیاد نگاهی به اُسرا انداخت و امام زین العابدین را دید و پرسید: کیست این؟
گفتند: علی ابن الحسین
ابن زیاد گفت: مگر خدا علی ابن الحسین را در کربلا نکشت؟
امام سجاد فرمود: برادر دیگری داشتم به اسم علی ڪه شما او را کشتید
ابن زیاد با وقاحت فریاد کشید:
نه خدا او را کشت!
امام سجاد فرمود: آری خدا جان هر کس را هنگام مرگ میگیرد و هیچکس نمیمیرد مگر به اذن او
جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را برانگیخت و فریاد زد:
تو را چنین جرأت است ڪه جواب مرا میدهی!!جلاد نفسش را بگیر!
حضرت زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و امام سجاد را در بغل گرفت و گفت:
پسر مرجانه! خونهایی ڪه از ما ریختی کافی نیست برایت؟
غیر از این جوان چه کسی را برای ما باقی گذاشتی؟
اگر میخواهی او را بکشی اول مرا بکش!
ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: چه خویشاوندی عمیقی!
براستی حاضر است با او کشته شود
❸ روز شهادت امام سجاد علیهالسلام
بنابر قولی در این روز در سال 94 هجری در سن 57 سالگی واقع شده است.
و قول دیگر 25 محرم است.
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
[1]تذکرة الشهداء، صفحه۴۴۵،۴۴۷
[2]لهوف، صفحه ۲۰۰
📚بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۱۴
📘ارشاد القلوب، صفحه۲۲۸
📓طبری، ۳۷۱/۱
📗 نفس المهموم صفحه۴۰۴
📙 کامل ۸۱/۴
.
.
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت3⃣
بعد از سخنان شجاعانه حضرت زینب
که باعث بیداری مردم در آن مجلس شد
ابن زیاد به منظور پیاده کردن قدرت خود
و پیشگیری از حرکت احتمالی مردمی که
از جنگ با اباعبدالله پشیمان شده بودند
و صدای گریه و شیونشان بلند بود
دستور داد سر حسین علیهالسلام و سایر
شهداء را در کوچههای کوفه بگردانند
تا مردم بدانند قدرت از آن کیست!
📢 منادی هم صدا میزد:
قَتَّلَ کَذاب اِبنِ کذّاب...
زید ابن ارقم میگوید:
در غرفه خود نشسته بودم دیدم سر
حسین را بالای نیزه در کوچهها میگردانند
شنیدم که آیهای از سوره کهف میخواند:
آیا گمان میکنی که داستان اصحاب کهف
و رقیم از آیات عجیب ماست!
از شنیدن این آیه از سر بریده اباعبدالله
مو بر تنم راست شد و بیاختیار صدا زدم:
یابن رسول الله!!!
حرف زدن سر تو از داستان زنده شدن
اصحاب کهف هم عجیبتر است!
پس از آنکه اسرای کربلا وارد کوفه شدند
از سوی مردم کوفه که فضائل اهل بیت را
زیاد شنیده بودند و از عدالت علی علیهالسلام پنج سال برخوردار بودند
از هر طرف صدای لعن بر کشندگان فرزند پیغمبر بلند شد و به گوش دشمنانشان میرسید
دشمنان اباعبدالله بدتر از سگان
از کرده خود پشیمان شدند
چنانکه عمر سعد بعد از برگشتن از کربلا
آنچنان پشیمان بود که به یکی از بستگانش
که از او احوالپرسی میکرد گفت:
هیچکس نزد خانوادهاش برنگشته که
بدتر باشد از وضعی که من برگشتهام
از مرد فاسقی چون ابن زیاد اطاعت کردم
و خدای حکیم را معصیت بزرگی مرتکب شدم
و رحم و خویشاوندی را قطع نمودم
⤵️ بعد از شهادت امام حسین علیهالسلام
سیل انتقادات بر کشندگان پسر پیغمبر
وارد شد حتی از سوی نزدیکترین بستگان
عثمان ابن زیاد به برادرش عبیدالله گفت:
بخدا قسم دوست داشتم بر بینی تمام فرزندان زیاد تا قیامت علامت بردگی میزدند ولی حسین کشته نمیشد و این لکه ننگ بر خاندان زیاد نمینشست
مرجانه مادر عبیدالله ابن زیاد
بر فرزند خبیثش خشم گرفت و گفت:
ای پست فطرت پسر رسول ﷺ را کشتی!
بخدا قسم هرگز خدا را با روی خوش
ملاقات نخواهی کرد
معقل ابن یسار به شدت از عبیدالله
انتقاد میکرد و از او کناره گرفت
مردم هرگاه عمر بن سعد را میدیدند او را لعنت میکردند و هرگاه وارد مسجد میشد از مسجد خارج میشدند
حصین ابن عبدالرحمن میگوید:
چون خبر قتل حسین به ما رسید سه روز به حالت بهت باقی ماندیم گویی بر سر ما خاکستر پاشیده شده است
خواجه ربیع بیست سال سکوت اختیار کرده بود وقتی خبر قتل حسین به او رسید رنگش متغیر شد و گفت:
براستی حسین را به شهادت رساندند؟
سپس فرمود:
بخدا جوانمردانی را کشتند که رسول خدا
آنها را بسیار دوست میداشت
و با دست خود لقمه بر دهانشان مینهاد
سپس به سکوت برگشت تا از دنیا رفت
حسن بصری وقتی خبر شهادت امام حسین را شنید آنقدر گریه کرد تا پهلوهایش ورم کرد
و گفت: آه چه ذلّت و خواری است برای ملتی
که فرزند زنازاده، فرزند پیغمبرش را بکشد
بخدا قسم جد و پدر حسین از پسر مرجانه
انتقام میگیرند
حتی عدهای شهر را ترک کردند و گفتند:
در شهری که پسر پیغمبر در آن شهید میشود سکنی نمیگزینیم
◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️▪️◽️
✍ منابع:
📓 حیات الحسین، جلد۳، صفحه۱۱۹
📔ارشاد مفید، صفحه۲۲۹
📚 بحارالانوار، جلد۴۵ صفحه۱۸
📒 طبری، جلد۷ صفحه۳۸۵
.
🗓 #تـقـویـم_شـیـعـــه 🌼
بـعـد از کــ🚩ـــربلا چـه گذشـت 4⃣
🌴 عبیدالله ابن زیاد سرهای مقدس را به سمت شام و برای یزید فرستاد، یزید دستور داد که اُسرا را هم به شام بفرستید
🌼 کسانی که همراه سرهای مقدس سفر میکردند در اولین منزل فرود آمدند تا غذا بخورند
در حالیکه مأمورین مشغول خوشحالی و خوردن غذا و شرب خمر بودند ناگهان دستی روی دیوار پدیدار شد و نوشت:
🥀 آیا امتی که حسین را میکشند امید شفاعت جدش را روز حساب و قیامت دارند؟
مأمورین مضطرب و هراسان شدند و خواستند دست را بگیرند که دست ناپدید شد
دوباره مأمورین مشغول خوردن غذا شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
🥀 نه این چنین نیست، بخدا قسم که اینها شفیعی ندارند و روز قیامت در عذاب خواهند بود!
مأمورین دوباره سعی کردند دست را بگیرند و نتوانستند، دوباره مشغول غذا خوردن شدند که دوباره دست ظاهر شد و نوشت:
🥀 حسین را به حکم حاکم جور کشتند
و این خلاف حکم خدا است
غذا خوردن برای همه ناگوار شد
و از آنجا کوچ کردند
مأمورین ابن زیاد در راه سر حسین علیهالسلام را از صندوق درآوردند و روی نِی قرار دادند تا به منزلی رسیدند که راهبی در آنجا زندگی میکرد
🌻 نیمه شب راهب متوجه شد از بیرون نوری از زمین تا آسمان میدرخشد، بیرون آمد
و دید نور از سر حسین علیهالسلام هست
نزد مأمورین آمد و گفت:
شماها کی هستید؟
گفتند مأمورین ابن زیاد
این سر کیست؟
سر حسین ابن علی
کدام علی؟
علی ابن ابیطالب
مادرش کیست؟
فاطمه دختر رسول خدا
دختر پیامبرتان؟
بلی!
وای بر شما که چه بد مردمی هستید!
اگر مسیح فرزندی داشت او را روی
مژه چشمانمان نگه میداشتیم
ممکن است ده هزار دینار به شما بدهم
و این سر را تا صبح به من بسپارید؟
مانعی ندارد
ده هزار دینار را گرفتند و سر را به راهب دادند
راهب سر را شستشو داد و معطر گردانید و روی زانو گذاشت و تمام شب گریه میکرد تا صبح سر حسین را مخاطب قرار داد و گفت:
ای سر مقدس من گواهی میدهم که جز خدای یکتا خدایی نیست و گواهی میدهم که محمد جد تو رسول خداست و من بر دین جد تو هستم
🌾 فردا صبح نزدیک شام که رسیدند
مأموران سر اباعبدالله گفتند:
بیائید دینارها را تقسیم کنیم مبادا یزید
از ما بستاند
وقتی کیسههای زر را گشودند دیدند که دینارهای طلا به خزف تبدیل شده بود که یک طرف آن مکتوب بود:
🍀 وَلا تَحسَبَن الله غافِلاً عَمّا یَعمَل الظالِمون
و در طرف دیگر:
وَسَیَعلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَیّ مُنقَلَبِ یَّنقَلِبُون 🍀
🌿 اسرای اهل بیت چون نزدیک شام رسیدند، تمام مردمان شام از کوچک و بزرگ برای تماشای اهل بیت و اظهار شادمانی از پیروزی یزید به استقبال شتافتند🌱
به منظور تکمیل تزئین شهر سه روز اهل بیت را در خارج شهر متوقف ساختند و شهر را با انواع تزئینات آراستند
مردم مشغول لهو و لعب و رقص و پایکوبی شدند، اهل بیت وارد دمشق شدند
📚 منابع:
📗 نفس المهموم، صفحه ۴۲۳
📔 صواعق المحرقه، صفحه ۱۹۷
📘 مناقب ابن شهراشوب، جلد۴، صفحه۸۲
📕 نفس المهموم، صفحه۴۲۹
📓 کامل بهایی، جلد۲، صفحه۱۸۶
◾ ماجرای کربلا، شرح بلای زینب است
عصر عاشورا، شروع کربلای زینب است
#بعد_از_کربلا_چه_گذشت
🍀 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍀
.
آیا امام سجاد اصلا به مختار اجازه قیام دادند؟
🔆پاسخ 👇
1⃣ درباره مختار و انگیزه او در این قیام و اینکه چرا حکومت را به امام سجاد(ع) واگذار نکرد، قضاوتهای گوناگون شده است؛ و ما در اینجا در صدد تحلیل قیام مختار و مسائل پیرامون آن نیستیم.
2⃣ اما به هر حال؛ مطالبی که در تاریخ و روایات نقل شده، نشانگر آن است که
👌هرچند امام زین العابدین(ع) خود مستقیماً وارد نبرد با قاتلان پدرشان نشدند، اما اینکه گروهی توانسته بودند بخشی از انتقام خون شهدای عاشورا را بگیرند، تا حدودی رضایت خاطر حضرتشان را جلب کرده بود.
3⃣ از طرفی میتوان گفت که قیام مختار یکی از نتایج نفرین امام حسین(ع) علیه کوفیان بود:
امام حسین(ع) در دعایی عرضه داشت: «پروردگارا! آن جوان ثقفی را بر آنان مسلط کن تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند. از قاتلان ما کسی را باقی نگذارد ... انتقام مرا و دوستان و خاندان و شیعیانم را از اینان بگیرد...».[1]
4⃣ مختار پس از قیام نافرجام سلیمان بن صرد (رهبر نهضت توّابین)شیعیان را آماده نبرد ساخت. 👇
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa25321
5⃣ او میدانست؛ اگر بخواهد حرکتش به نتیجه برسد، باید یکی از اعضای خاندان پیامبر آنرا رهبری کند یا دست کم جنبش به نام او آغاز شود؛ چه کسى براى این کار مناسب است؟ امام سجاد(ع)، و اگر او نپذیرد؟ محمد فرزند على بن ابیطالب عموى امام سجاد.[2]
6⃣ مختار به هر دو نامه نوشت؛ امام سجاد(ع) که بیوفائی عراقیان و رنگپذیری آنان را دیده بود و میدانست به گفته پدر بزرگوارش این مردم «دین را تا آنجا میخواهند که زندگانی خود را بدان سر و سامان دهند و هنگام آزمایش پای پس مینهند»[3] به مختار پاسخ مساعد نداد.
7⃣ اما تنها تا آنجا که کار او با کیفر قاتلان پدرش مربوط میشد، کردار او را تصویب نمود؛ وقتی مختار سر عبید الله بن زیاد و عمر بن سعد را نزد او فرستاد، امام به سجده رفت و گفت: «سپاس مخصوص آن خدائى است که انتقام ما را از دشمنانمان گرفت. خدا به مختار جزاى خیر عطا فرماید».[4]
8⃣ یعقوبی مینویسد: مختار سر عبیدالله بن زیاد را نزد علی بن الحسین(ع) به مدینه فرستاد و به پیک خود گفت: بر در خانه حضرتش بنشین، همین که دیدی در خانه گشوده شد و مردم به درون خانه رفتند، بدان که هنگام غذا خوردن او است، تو هم به درون خانه برو! پیک چنان کرد، و چون داخل خانه شد، بانگ برداشت: ای خانواده نبوّت و معدن رسالت و محل فرود فرشتگان و منزل وحی! من فرستاده مختار پسر ابو عبیده هستم و این سر پسر زیاد است که برای شما آوردهام. با شنیدن این بانگ، فریاد از زنان بنی هاشم برخاست و چون علی بن الحسین سر عبیدالله را دید، گفت: «دوزخ جای او باد!». بعضی گفتهاند: علی بن الحسین(ع) را پس از مرگ پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[5]
📚پی نوشتها👇👇
[1]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 10.
[2]. شهیدى، سید جعفر، زندگانى على بن الحسین(ع)، ص 92.
[3]. ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص 245.
[4]. کشی، محمد بن عمر، اختیار معرفة الرجال(رجال کشّی)، ص 127.
[5]. یعقوبی، احمد بن أبی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 259.
.
.
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
🗃ناشر: تمدن نوین اسامی
✏️نویسنده: سیدمحمدمهدی میرباقری
▫️تولید ایران صدا با صدای
#سید_حامد_نجم_الهدی
🔻معرفی کتاب:
این کتاب میتواند دیدگاه شما را نسبت به زیارت عاشورا و ارتباط عاشورا و ظهور را دگرگون سازد، کتابی است که خواندنش به مخاطب نشان میدهد که چگونه میتوان از قافله امام زمان علیهالسلام جاماند همانگونه که بزرگانی از قافله کربلا جاماندند و ویژگیهایی را که برای همراهی استوار با امام زمانمان را باید داشته باشیم را خواهد آموخت!
با خواندن این اثر مخاطب از نظر اعتقادی و بصیرتی متحول خواهد شد و نقشه راهی هم برای چگونه عمل کردن برای کسب توفیق یاری امام زمانش را دریافت خواهد کرد.
#ضیافت_بلا #استاد #میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
.👇👇👇👇👇👇
Part06_ضیافت بلا.mp3
18.06M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 6️⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین علیهالسلام
#کتاب_صوتی
.
Part08_ضیافت بلا.mp3
12.41M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در #زیارت_عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 8⃣
.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
.
Part03_ضیافت بلا.mp3
23.39M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 3⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
Part02_ضیافت بلا.mp3
13.59M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 2️⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
Part01_ضیافت بلا.mp3
26.4M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در #زیارت_عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 1️⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
Part07_ضیافت بلا.mp3
15.02M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 7⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
Part05_ضیافت بلا.mp3
14.02M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 5️⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
Part05_ضیافت بلا.mp3
14.02M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا
" مقامات سلوکی در زیارت عاشورا"
✏️ نویسنده: آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری
قسمت 5⃣
❗️هر روز یک قسمت از این کتاب صوتی در کانال کتاب هیأت بارگزاری میشود.
#ضیافت_بلا #استاد_میرباقری
#امام_حسین_علیهالسلام
#کتاب_صوتی
ای دل همیشه قلب دشمن سنگ بوده بیداد بیدادم
میخوام زینب بخونم گودال ببینم چقد سنگ روضه خوردیا امیدوارم حقشو اداء کنیا
همیشه $....
داداش سر پیراهنت هم جنگ بوده بیداد بیدادم
آخ
داداش ولی شرمنده زینب دیر فهمید بیداد بیدادم
وای که انگشتر به دستت تنگ بوده بیداد بیدادم
گفت حسین من بخوان قرآن که صوت دلربایت بیداد بیدادم
زقرآن علی دارد حکایت امان آخی.... امانم
آخ بیا داداش ببین حال خرابم2
زهجرونت ببین در پیچ وتابم داداش
سلام من ،به غیرت الله ،آقام علی بن الحسین
رسیدند صدا زدآقا جان تو این چهل منزل کدوم منزل به شما سخت گذشت
آی بچه غیرتیا
فرمودند :سه مرتبه الشام الشام الشام
بمیرم الهی به سهل ساعدی فرمودند: (اومد محضر زین العابدین گفت آقا من از محبین شمام )
فرمودند:سهل پول همرات داری یانه؟عرض کرد دارم آقا فرمود: برو پول بده به اینایی که سرها رو نیزه زدن بهشون بگو یا جلو برند یا عقب بیان چرا؟
فرمود انقدر این مردم به بهونه سرا ناموس ما را نگاه نکنن ای وای هان
ناله داری یانه؟ ای حسین ...
میگه انجام دادم، آمدم محضر زین العابدین آقا تمامه !
فرمود پارچه داری یانه؟عرض کردم عبام را برات پاره میکنم
فرمود پارچه زیر این زنجیر بنداز این گرما زنجیر رو داغ کرده
میگه قسمتی از عبام رو پاره کردم تا این زنجیر رو از گردن مبارک بلند کردم دیدم خون تازه از گردن مبارک جاریه!
همه باهم به غربت زین العابدین
به اشک چشم بچه ها و عمه اش زینب
حوائج امام زمان شفای مرضا یاد همه گذشتگان و حسینیا و شهدا و اموات این دسته جمع سه یاد مرتبه بلند بگو یا حسین
شده عنان گیر دلم قصه ویرانه شام
زآنچه با آل علی گشت به کاشانه شام
از ازل کاش نمی گشت بنا خانه شام
که بلا موج زنان گشت ز پیمانه شام
هر زمان یاد ز دروازه ساعات کنم
به خرابی سخن ازپیر خرابات کنم
بهردیدار اسیران حبش خیل تتار
آمد از شام تماشایی ، هشتاد هزار
همه آکنده دل از کین رسول مختار
همه را بغض نبی کین علی آمده کار
همه مزمار ونی وچنگ ودف و تار زدند
کوس شادی سر هر کوچه و بازار شدند
سر بی پیکر شاه شهدا زیور نی
ز جلو آن سر و هجده سر ببریده ز پی
⬅️ (( سوال کردن از امام زین العابدین تو این سفر با این همه مصیبت کجا به شما خیلی سخت گذشت سه بار فرمود الشام از الشام ، کربلا تیرها به بدن ها اصابت میکرد اما شام به جگرها می خورد - سر بریده حجت خدا را به هم نشان می دادن میگفتن هذا راس خارجی ))
◀️(( آنقدر پشت دروازه ساعات نگهشون داشتند تا شهر و آذین بستند))
سر بی پیکر شاه شهدا زیور نی
ز جلو آن سر و هیجده سر ببریده ز پی
محمل پرده گیان آمده اندر پی وی
چه بنات النعش افتاده به دنبال جدی
بسته سر سلسله قوم چه در سلسله بود
از بلا سلسله بر گردن آن سلسله بود
گاهی از خیل یهود آتش کین بر سرشان
گاهی از سنگ ستم خسته شده پیکرشان
بسته اندر غل و زنجیر تن سرورشان
در برابر بسر نیزه سر اکبرشان
پیر زالی بسر غرقه از سنگ جفا
وامصیبت که شکست آینه عرش خدا
(#میرزا_یحیی_مدرس_اصفهانی)
💠(( اول سنگشان زدن ، خاک و خاکستر به سرشان ریختند مقابلشان زدن و رقصیدن امان از دل زینب خیلی که تو شهر گرداندن خسته شدند یه جایی رو زمین نشاندن سراها را به شاخه آویزان کردند روضه من همین جمله است نگهبان سر ها میگه از خستگی سرم را به قبضه شمشیر گذاشتم از گوشه چشم نگاه می کردم دیدم یه دختر بچه ای آرام بلند شد اومد مقابل سر بریده بابا دستهای کوچکش دراز کرد سر رو بغل بگیره قدش نمیرسه میگه دیدم شاخه خم شد سر بابا رو بغل گرفت صورت بابا رو می بوسه سرهم دختر رو داره میبوسه حسین جان))
با زبانی پر گلایه مقتل تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد
تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🔰خطبه حضرت زینب (س) در دروازه کوفه
✔️حذْيَم بن شريك اسدى مى گويد:
💠در روزی که اسرای کربلا وارد کوفه شدند به زينب، دختر على(ع) نگريستم كه خطبه مى خواند و هرگز زنى را سخن ورتر از او نديدم. گويا زبان على(ع) در كام اوست و با زبان اميرمؤمنان(ع) سخن مى گويد. به سوى مردم اشاره كرد كه «ساكت شويد!»
💠 ناگاه نفسها در سينه ها حبس شد و زنگ كاروانها از حركت ايستاد، سپس آن حضرت چنين فرمود:
🌹ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکوکارش.
🕯اما بعد؛
ای مردم کوفه،ای مردمان حیله گر و خیانت کار! گریه میکنید؟
اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.
🕯همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته خود را پس از محکم تابیدن، یکی یکی از هم میگسست(پنبه میکرد)، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیلۀ فریب و فساد ساخته اید.
🕯آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی، سینههای آکنده از کینه، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت میشود؟
🕯یا همچون سبزه ای که بر فراز فضولات روییده یا همچون نقره ای که بر سر قبر مرده است، میباشید(اگر ظاهرتان هم زیبا باشد لکن باطنتان فاسد و کریه است)
🕯چه بد توشهای برای آخرت فرستاده اید؛ توشهای که همان خشم و سخط خدا است و در عذاب جاویدان خواهید بود.
🕯 بر برادرم گریه میکنید؟
آری به خدا سوگند که باید گریه کنید، پس بسیار بگریید و کمتر بخندید. چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.
🕯و چگونه میتوانید ننگ حاصل از کشتن فرزند خاتم پیامبران و معدن رسالت را پاک کنید!؟ همان کسی كه سرور جوانان اهل بهشت و ملجا حريم شما و پناهگاه جمعتان و قرارگاه صلح شما و بهبودى بخش زخم هايتان و جان پناهتان در گرفتاريها و رهبر شما به هنگام نبرد و حجت بزرگتان و چراغ روشن راههايتان بود!
پس رحمت خدا از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده و معامله تان قرین زیان گردد. خود را به خشم خدا گرفتار نموده و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.
🕯واى بر شما! آيا مى دانيد چه جگرى را از محمد(ص) شكافتيد؟ و چه پيمانى را گسستيد؟ و چه حرمسراى ارزشمندى از رسول الله(ص) را آشكار كرديد [پرده نشينان حريم محمّدى را بر كوچه و بازار نشان داديد؟] و چه حرمتى را از او هتك كرديد؟ و چه خونى را از او بر زمين ريختيد؟ به راستى كار زشت و وحشتناكى انجام داده ايد، كه نزديك است بخاطر اين كار، آسمانها از هم متلاشى گردد و زمين شكافته شود و كوهها به شدت فرو ريزد!
🕯 آيا اگر از آسمان خون ببارد تعجب مى كنيد؟ [بدانيد كه] عذاب آخرت خواركننده تر است و آنان [جنايتكاران] هرگز يارى نمى شوند.
🕯پس مهلتهایی که خدای متعال به شما میدهد موجب سبکسری شما نگردد، چرا که خدای عزّوجلّ در عذاب کردن ظالمان، از موعد مقرر شتاب نمیکند، و بیم از دست رفتن انتقام بر خدا نرود و همانا که خداوند برای ما و شما در کمین است(روزی انتقام خونمان را از شما بگیرد)
💠آنگاه حضرت زينب(س) اشعاری را خواند که ترجمه آن در ذیل می آید:
💔اگر پيامبر از شما بپرسد، اين چه كارى بود كه كرديد با آنكه شما امت آخر الزمان بوديد [و بر ديگر امتها شرافت داشتيد]، چه پاسخ خواهيد داد؟
💔شما چه كرديد با اهل بيت و فرزندان و عزيزان من؟! جمعى را به اسارت برديد و گروهى را به خون آغشته كرديد.
💔اين پاداش من نبود ـ با آنكه من خيرخواه شما بودم ـ اينكه در حق خويشاوندانم اينگونه به من جفا كنيد.
💔من مى ترسم همان عذابى كه قوم «اِرَم» را به نابودى كشاند، بر شما نيز فرود آيد.
💠آنگاه امام زین العابدین(ع) رو به عمه اش کرد و فرمود:
🕯عمه جان آرام بگیر، که آنچه گذشته براى آنان که ماندهاند مایه عبرت است. که تو بحمدالله، عالمى هستى كه نزد كسى تعليم نديده اى و دانايى هستى كه نزد كسى نياموخته ای...
با این سخنِ امام سجاد(ع)، زینب کبری(س) آرام گرفت و دیگر سخنی نگفت.
📖بحار، ج 45 ص 162_ 164
👌تدبر در این خطبه میفهماند که صرف گریه بر امام حسین، در حالی که از دایره ی ولایت پذیری اهل البیت دور باشیم هیچ نفعی ایمانی و اخروی ندارد. گریه های کوفیان بسیار با ضجه و ناله همراه بود لکن این اشک ها آنها را برای آزاد کردن اسرای کربلا برانگیخته نکرد و لذا زینب کبری برای کوفیان اینطور نفرین میکند که گریه تان مستدام باد.
پس آن گریه ای یک قطره اش، یگانه کیمیای سعادت است که انسان را برای تبعیت از اولیای دین برانگیخته کند و او را از ولایت اغیار منزه نماید. بنابراین محافل اشک و عزای حسینی، بشرطها و شروطها، حصن امن الهی است که ولایت پذیری و تبعیت از آل پیامبر، این شرط رکنی است.
السلام علیک یااباعبدالله
هشتاد و چهار زن و بچه رو ب طناب بسته بودن،اگه شب جمعه نبود نمیگفتم
زیارت ناحیه رو ببین خود امام داره روضه میخونه" عرضه داشت : و سُـبـِیَ اهلک کـَالعبید"حسین جان زن و بچه تو مثل برده ها به اسارت بردن وَ صُفصِدوا بالحدید" دونه دونه شونو بازنجیر بسته بودن نه با طناب،با زنجیر(این نص زیارت ناحیه هستا) "ایدیهم مغلولت الی الأعناق" دستاشونو به گردن بسته بودن یا صاحب الزمان آجرک الله"یـُساقون فی البراری و الفـَلـَوات"مثل برده ها ازین شهر به اون شهر میبردن ......
حسین .....
برشتران بی جهاز زن و بچه تو سوار کردن،اونقده آفتاب پوست صورتاشونو سوزونده بود،اینجوری وارد کوفه شدن ....
هرمنزل و روستا که بردند
پای سر تو شراب خوردند
حسین .....
حالا ک حال خوبی داری بزرگان ب ما اینجوری یاد دادن،اگه دلها تو جلسه منقلب بشه علامت اینه که حضرت بهتون نظر کرده اونشبم بهت گفتم ابی عبدالله داره به گریه کنش نظر میکنه
در محضر آقا دارم این روضه رو میخونم
اما اگه۸۴ نفر هم قد و قامتو به طناب ببندن،مشکلی پیش نمیاد-مگه اسرای مارو نبستن؟! اما اگه توی این ۸۴تا بعضیاشون بچه ی سه ساله باشن بود، بعضیاشون زینب قد و قامت کشیده باشه،اگه به یه طناب ببندن ، اگه بزرگا توی طناب بخان ایستاده راه برن،طناب گردن بچه هارو خفه میکنه،لذا عمه جان خم میشد که این طناب گردن بچه هارو اذیت نکنه" اینقده خمیده خمیده زینب راه رفت .......
رسید تو مجلس ابن زیاد،الله اکبر،خدا رحمت کنه،بخدا روی قلب همه مون پرده کشیدن و إلا اگه حقیقت این مجلس"همه مون میمیریم"
محضر حضرت شیخ عبدالکریم حایری مؤسس حوزه،روضه خوان،روضه خواند، اینو از زبان مراجع فعلی شنیدم، اینا تو اون جلسه بودن،مرحوم آیت الله مروارید مشهد میفرمود این روضه خوان یه جمله گفت مرحوم شیخ عمامه شو برداشت گذاشت زمین و به روضه خوان گفت بسه دیگه روضه نخوان!
چی گفت مگه؟! گفت: "و دخلت زینب علی ابن زیاد" همین!
آشیخ اجازه نداد دیگه روضه خوان روضه بخواند،ایشون میفرمود تا غروب همه داشتیم گریه میکردیم،ما ک نمیفهمیم!یه جلوه شو بگم،امشب شب علی اصغر ربابه ، بلکه شب خود ربابه، باب الحوایجه این بانو،تا زینب ناشناس وارد شد بدون سلام خیلی ب ابن زیاد گرون تموم شد،گفت این زن ناشناس کیه اینجوری با تکبر وارد شد،یه کنیزی گفت اگه معرفیش کنم شاید حیا کنه"ای کاش این کنیز هیچوقت زینبو معرفی نمیکرد" تا گفت "هذه زینب بنت علی ابن ابیطالب" ابن زیاد شروع کرد توهین کردن،اونقده نیش و کنایه زد یه وقت دیدن "فرقت زینب و بکت" زینب گریه کرد، تا رباب دید اشک زینب جاری شد بلند شد همه ی توجه مجلسو از زینب ب خودش منعطف کرد، اومد کنار تشت طلا ، خم شد سر بریده رو بغل گرفت،آخ ب سینه چسباند،هی صدا میزد،
فوالله ما نسیتُ حسینا ... حسین .....
.
چرا «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»
✅ #روزبرگ_شیعه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِیِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِم
موضوع امروز: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»
روز پنجشنبه، ١۴٠١/٠۵/٢٠
مناسبت روز: امروز، #سیزدهم_محرم است که تاریخ در چنین روزی در سال ۶١ هجری قمری، شاهد رویداد جانسوز و مهمی در دارالاماره شهر کوفه بود؛ چنانچه آوردهاند که عبیدالله بن زیاد ملعون که سرمست از غرور پيروزى بود، براى قدرتنمايى، بر تخت خود نشست و همگان را دعوت نمود و دستور داد، سر امام حسين (ع) را در برابرش قرار دهند و اسرای کربلا را وارد کنند؛ سپس رو به حضرت زينب (س) كرد و گفت: «خدا را سپاس كه شما را رسوا ساخت و نادرستى خبرهاى شما را نشان داد!»
حضرت زينب (س) در پاسخ او فرمودند: «فقط انسان فاسق، رسوا مىشود و انسان فاسد دروغ مىگويد و آن هم ما نيستيم و ديگرى است!»
ابن زياد باز هم مغرورانه گفت: «كار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه ديدى؟» و حضرت با صلابت و قدرت بیشتر پاسخ دادند: «من جز زيبايى و نيكى چیزی نديدم! آنها گروهى بودند كه خداوند شهادت را برايشان مقرّر كرد و آنان نيز به آرامگاه خويش شتافتند؛ به زودى خداوند تو و آنان را [در روز قيامت] گرد خواهد آورد و ميان شما داورى خواهد كرد؛ در آن روز خواهی دید که چه كسى پيروز است؟» وسپس فرمودند: «اى پسر مرجانه! مادرت به عزايت بنشيند»
ابن زياد با شنيدن اين سخنان، بسیارخشمگين شد و ابتدا قصد کشتن آن حضرت را نمود، اما بهدلیل نظر برخی از بزرگان مجلس از این تصمیم گذشت و از روی درماندگی گفت: «اين زن، پيوسته موزون و شعرگونه سخن مىگويد، و پدرش نيز چنین بود» (ارشاد مفيد، ص۴٧٣؛ تاريخ طبرى، ج۴، ص٣۵٠)
✍️ به راستى انسان نمىداند در برابر اين همه شجاعت و قدرت روحى چه بگويد؟ جز اينكه در برابر عظمت اين بانوى بزرگ، زانو به زمين زده و اعتراف كند كه هیچ لفظ و جملهای، قادر به بیان عظمت و شهامت آن حضرت در برابر مرد سفّاك و بىرحمى همچون ابن مرجانه ملعون نیست! و تنها میتوان گفت که زینب کبری (ع) فرزند حیدر کرار (ع) و فاطمه زهرا (س) است.
❓اما سؤالی که شاید به ذهن بعضی از عزیزان خطور کرده باشد، این است که چرا حضرت زینب (س) فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»؛ مگر در جنایت هولناک کربلا زیبایی هم وجود دارد؟
✅ در جواب به این سؤال اولاً باید بدانیم که حضرت زینب (س) این جمله را در جواب ابن زیاد فرمودند؛ وقتی که گفت: «كار خدا را نسبت به برادر و خاندانت چگونه ديدى؟» لذا حضرت در رابطه با مقدرات الهی چنین فرمودند که «من جز زیبایی چیزی ندیدم» و بدیهی است که رضای اهلبیت عصمت و طهارت (ع) همواره منطبق بر رضای الهی است، چنانچه امام حسین (ع) در گودی قتلگاه و در لحظات آخر فرمودند: «الهی رِضاً بِرِِضِاک»؛
⬅️ ثانیاً ما همیشه از یک بُعد به حادثه عاشورا نگاه کردهایم و آنهم «چهرهی سیاه و خیانت و جنایت» در کربلاست! اما عاشورا چهره دیگری هم دارد و آن چهرهی روشن و درخشان اطاعتپذیری، عشقبازی و جان دادن در راه محبوب و معشوق است!
عاشورا ثابت کرد که انسان خاکی میتواند تا عرش اعلی پرواز کند، و تمام هستی و وجود زمینی خود را در راه رضای حضرت دوست قربانی کرده و به جایی برسد که خدا خریدارش شود: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ: خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خریداری کرده و (در برابرش) بهشت برای آنان است» (توبه/١١١)؛
بر همین اساس استاد مطهری (ره) در کتاب"حماسه حسینی"میگوید: «تاریخ کربلا، یک صفحه دیگر هم دارد که شخصِ اولِ آن صفحه، دیگر پسر معاویه، پسر زیاد، پسر سعد، و شمر، و دیگر جنایتکاران کربلا نیستند، در آنجا قهرمان حسین (ع) است؛ در آن صفحه، دیگر اثری از جنایت نیست؛ تراژدی نیست؛ بلکه همهی آن حماسه و افتخار و نورانیت است؛ تجلی حقیقت و انسانیت است؛ تجلی حقپرستی است؛ اگر آن صفحه را درست نگاه کنیم، آنوقت میفهمیم که بشریت باید به خودش ببالد؛
اما وقتی فقط صفحه سیاه و تاریک کربلا را ببینیم، بشریت مصداق آیه ٣٠ سوره بقره میشوند؛ آنجا که فرشتگان به خداوند گفتند: «قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ...»: «آیا کسانی در زمین خواهی گماشت که در آن فساد کنند و خونها بریزند و حال آنکه ما، تو را تسبیح و تقدیس میکنیم؟!»
اما گویی خداوند آنها را به دیدن صفحه روشن و زیبای عاشورا دعوت نموده و در جواب آنها در همان آیه میفرماید: «قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ»: «من چیزی (از اسرار بشر) میدانم که شما نمیدانید!»
✍️ لذا حضرت زینب (س) با اشاره به صفحهی روشن و نورانی کربلا فرمودند: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»
.
.
آیا امام حسین ع و اصحابش ؛ سه روز تشنه بودند؟
✅این سخن که امام حسین ع و اصحابشان سه روز تشنه بودند به هیچ وجه صحیح نیست و نه تنها سندی برای اثبات ندارد بلکه اسناد و شواهد نقلی ،برخلاف آن بسیار وجود دارد.
مطلبی که هست و صحت و سند دارد اینست که از روز هفتم محرم؛ آب بسته شد و درمحاصره دشمن قرار گرفت.ولی این به آن معنانیست که آب در خیمه ها سه روز نباشد و طول این سه روز تشنه باشند.
و از طرفی نمیتوان وجود تشنگی شدید در روز عاشورا بخصوص بعد از ظهر آن روز را انکار کرد...
اما اسناد اینکه مصیبت تشنگی در عاشورا بوده :
روضه ای که خدا به انبیا خوانده و جبرئیل به انبیا خبر داده از تشنگی آن روز حکایت میکند
📕بحارالانوارج44ص308و ص245
خود حضرت صاحتا بیان کرده اند
انا العطشان....
📘مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب) / ج4 ص 60
شِيعَتِي مَا إِنْ شَرِبْتُمْ رَيَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُونِي أَوْ سَمِعْتُمْ بِغَرِيبٍ أَوْ شَهِيدٍ فَانْدُبُونِي
.
📙المصباح للكفعمي ص741
حضرات معصومین ع مثل امام سجاد ع و باقر ع تصریح کرده اند
📚کامل الزیارات ص168
📚معالی السبطین ج2ص38
گزارشهایی از تشنگی اصحاب و یاران حضرت نقل شده است
مثل کلام معروف علی اکبر ع
ثُمَّ رَجَعَ إِلَى الْحُسَيْنِ ع وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي
📕مثير الأحزان ص 68
کلام ام کلثوم ع که دیدم خواهرم زینب س در خیمه ها بی تاب تشنگی در خیمه است...
📘وقایع الایام خیابانی ص292
عباس ع با آن غیرتش از دشمن برای خیام آب خواست
📙فاجعه الطف ج1ص25
پاسخ دشمن به آب خواستن اصحاب حضرت
الأمالي( للصدوق) ص 157 / المجلس الثلاثون
📘بحار الانوارج44ص318وص389
کلام حر بن یزید ریاحی در مورد تشنگی خیام
📘تاریخ طبری ج4ص326
📕تذکره الخواص ص252
اما اسناد اینکه تا ظهر عاشورا آب بوده است
در روز هشتم محرم امام حسین ع ، 19 قدم برداشت و زمین را کند آب بیرون آمد استفاده کردند
📙وقایع الایام خیابانی ص276
📚قمقمام فخارج1ص372
و خیابانی ذکر میکند که آب بود تااینکه روز نهم محرم آب در خیام کمیاب شد
📙همان ص292
امام حسین ع در مواردی با اعجاز، اصحابش را سیراب کردند
📘جلاء العیون مجلسی ص646
روز هفتم محرم عباس ع با سی سوار از فرات محصور شده ؛ آب آوردند
📙همان مدرک
در برخی نقلها ذکر شده دوبار چاه کنده به آب رسیدند ولی لشکر عمرسعد مانع شده چاه را پر کردند
📘فرهنگ جامع سخنان امام حسین ع ص512
علی اکبر ع با سی سوار ، شب عاشورا از فرات آب آوردند.
📚جلاء العیون ص651
با اسناد و مطالب ذکر شده روشن میشود ولو در روز هفتم محرم آب محاصره و بسته شد ولی با اعجاز و با لشکر کشی آب آورده میشد و تشنگی مفرط تا عاشورا نبوده است.
حتی در نقلها است که شب عاشورا آب به حد کافی رسید واصحاب، غسل و تنظیف نمودند...
📚الکامل فی التاریخ " ج3، ص 418
- 📕تاریخ الطبری ج5 صص 422-423،
-📘 البدایة و النهایة، جلد11، ص 534،
📕الامالی الصدوق، 150.
🔴پس در مجموع با ملاحظه همه اسناد موجود در کتب تاریخ؛ به این نتیجه می رسیم که
تشنگی ظهرعاشورا و شهادت درحال عطش امام حسین ع و عباس ع و علی اصغر ع وتشنگی خیام و...واقعیت انکار ناپذیر است.
از روز هفتم محاصره آب انجام شد و آب با اعجاز و لشکر کشی مهیا میشد
و دقت بفرمایید که در محیط گرم کربلا وتقلای زیاد و جنگ با لباس جنگی آهنین و ادوات جنگی آهنی ؛تشنگی چندین ساعته نیز شخص را از پا در آورده و مصیبت عظیمی به بار می آورد...
#عطش
#پرسمان
.
.
چرا علی اکبر برگشت و طلب آب کرد
.
ابن شاذان میگوید:
👈با حسین علیه السلام در مسجد بودیم که پسرش #علی_اکبر علیه السلام که در آن زمان کودکی بود اشتهای انگور در غیر فصلش کرد❗️
پس حسین علیه السلام دست مبارک را به ستون مسجد کشید❗️
👈و ناگهان شاخه درخت انگور و موز از ستون خارج شد و میوه داد❗️
👈پس از آن میوه به علی اکبر علیه السلام چشانید، سپس فرمود:
👈آنچه که در نزد اولیا خداوند است بسیار بیشتر از آن است که دیدید❗️
📘 دلائل الامامة الصفحة ١٨٤
__
💚 عن كثير بن شاذان قال: شهدت الحسين بن علي عليهما السلام و قد اشتهى عليه ابنه علي الأكبر عنبا في غير أوانه❗️
👈فضرب يده إلى سارية المسجد❗️
👈فأخرج له عنبا و موزا فأطعمه، وقال:
👈ما عند الله لأوليائه أكثر.
📘 دلائل الامامة الصفحة ١٨٤.
.
#کرامات
🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶🔷🔶
💢 شعر معجزه حاضر شدن انگور برای حضرت علی اکبر علیه السلام 💢
روایت است که روزی به مسجد کوفه
نشسته بود حضور پدر علی اکبر
یکی چو باغ گل و دیگری چو شاخۀ گل
یکی چو شمس فروزنده و یکی چو قمر
پدر نگاه به ماه رخ پسر می کرد
پسر به روی پدر داشتی هماره نظر
درآن میانه علی کرد خواهش انگور
ز سیّدالشّهدا آن امام جنّ و بشر
نبود موسم انگور تا ولیّ خدا
دهد ز مهر و وفا خوشه ای به دست پسر
در آن میانه خلایق نظاره می کردند
چگونه می شود آرام، آن نکو منظر
کنار مسجد کوفه درخت خشکی بود
که از گذشت زمانش نه برگ بود و نه بر
امام دست مبارک بر آن درخت نهاد
که شد ز معجز دستش دوباره سبز شجر
عیان به شاخه او گشت خوشۀ انگور
چه خوشه ای که همه حبّه های آن گوهر
به دست خویش ورا چید و دانه دانه نمود
نهاد در دهن پاک آن فروغ بصر
نخواست تا که عزیز دلش شود غمگین
برای خوشۀ انگور حجّت داور
فتاد بازم دلم یاد روز عاشورا
ز لحظه ای علی آب خواست ز آن سرور
ندانم آنکه به فرزند فاطمه چه گذشت
فتاد چون نگهش بر لبان خشک پسر
دو دیده تا رود و لب خشک و تن همه مجروح
صدای العطشش زد به قلب باب شرر
نبود قطرۀ آبی که تر کند لب او
کشید خجلت و آهش به اسمان زد سر
سرشک بود که از دیدۀ پدر می ریخت
گرفت نور دل خویش را چو جان در بر
دهان گشود و بگفتا زبان بیار علی
زبان نهاد علی در دهان خشک پدر
پدر مکید زبانی که بود چوبۀ خشک
پسر گرفت لبی کز سرشک بودی تر
نگاه زینب کبری به اشک چشم حسین
نگاه حضرت عبّاس بر علی اکبر
چو جان ز خویش علی را جدا نمود امام
تو گویی آنکه زدی مرغ روحش از تن پر
بگفت ای پسرم باز شو سوی میدان
که آب بر تو نگه داشته است پیغمبر
برو که منتظرت ایستاده اند سپاه
که پاره پاره شود جسمت از دم خنجر
برو که خواسته از من خدای حیّ و دود
تو پیش دیدۀ من مثل گل شوی پرپر
هزار حیف از آن مصحف شریف که شد
ورق ورق همه از تیر و نیزه و خنجر
کسی نبود که زخمی بر آن بدن نزند
دلی نبود که سوزد بر او در آن لشگر
هزار زخم به یک تن چگونه شرح دهم
هزار قاتل و یک کشته چون کنم باور
شنیده ام که سر نعش او کشید حسین
صدای یا ولدی هفت مرتبه ز جگر
خموش باش خدا را چه می کنی «میثم»
به قلب شیعه مزن بیشتر از این آذر
✅استاد سازگار
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#فضایل_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
.
🏴 متن سخنرانی ویژه محرم
سخنرانی استاد عالی – اوّل محرم 98
تسلیت عرض می کنیم ایام سوگواری سید الشهداء رو خدمت همه عزیزان حاضر در جلسه. ان شاء الله که این ایام را بتوانیم عرض ادب کنیم به ساحت مقدس سیدالشهداء علیه السلام و استفاده کنیم از رزقهایی که به طور خاص در این ایام خداوند متعال فراهم کرده است؛ رزق اشک، رزق حزن، رزق تولی و تبری، رزق شفاعت سید الشهداء علیه السلام، رزق معیت و همراهی با امام حسین علیه السلام. بتوانیم استفاده کنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد (اللهم صلّ علی محمد و آل محمد و عجّل فرجهم)
یکی از اساتید می گفت من به دین هلال ماه محرم مشتاق تر هستم از دیدن هلال ماه رمضان با این که مؤمنین معمولا استهلال می کنند و به دنبال این هستند که هلال ماه رمضان را ببینند که از همان ابتدا استفاده کنند، خدا رحمت کند ایشان را می گفت من به دیدن هلال ماه محرم شوقم بیشتر هست. چون انسان در ماه محرم به طول ملموس و محسوس در همین چند روز تا عاشورا یک عشق و محبتی را در خودش حس می کند که تجدید شده، باورهایش تقویت شده، گردگیری می شود، غفلتها از او رفع می شود، با این اشک شستشو می شود. انسان خودش با تجربه یک چیزی را در این چند روز تا عاشورا در دل خود حس می کند که ایمان در او تقویت می شود، و به اهل بیت نزدیکتر می شود. از این جهت ایشان می گفت من به دیدن هلال ماه محرم شوقم بیشتر هست تا ماه رمضان.
ان شاء الله که به برکت امام حسین علیه السلام بتوانیم استفاده ی کامل را از این ایام ببریم.
من چون جلسه اول است اجازه می خواهم به عنوان ورود به بحث چیزی را خدمت شما عرض کنم ان شاء الله از روزهای آینده یک بحثی را که مناسب باشد توفیقش را خواهیم داشت ان شاء الله خدمت شما مطرح خواهم کرد.
🔹 کسانی که می خواهند به قرب خدا برسند به دو صورت می توانند به قرب برسند هم با عبادات هم با بلاها. هم عبادت انسان را رشد می دهد هم بلاها اگر انسان از آن استفاده کند آدم را رشد می دهد. منتهی عباداتی که ما انجام می دهیم می توانند دو آسیب داشته باشند؛ یکی اینکه عبادات می توانند ما را دچار غرور و عجب بکنند با اینکه عبادات برای این است که انسان در خانه خدا متواضع باشد، بشکند، خاضع شود اما ما ضعیف هستیم. تا چهارتا قطره اشکی می ریزیم چندتا نماز می خوانیم، چهار هفته جمکران می رود کم کم از خدا طلبکار می شود و دچار عجب و غرور می شود. چه بسا لحن حرف زدنش با خدا طلبکارانه بشود که خدایا من آمدم ها! دیگه حالا نوبت تو است. گاهی این شکلی می شود.
۱
در یک نقلی هست که حضرت ایوب که انواع و اقسام بلاها را کشید، وقتی که در یک بلایی اموالش از بین رفت، گفت خدایا صبر می کنم و شکر. بعد از مدتی در یک بلای دیگری فرزندانش از دنیا رفتند. گفت خدایا صبر می کنم، امانتی بود که به من دادی و از من گرفتی صبری می کنم و شکر. در یک بلای دیگری مبتلای به بلاهای جسمی شد و زمینگیر شد. گفت خدایا صبر می کنم و شکر. یواش یواش بعضی ها شروع کردند در مورد ایشان شایعه درست کردن که ایوب یک گیری در کارش با خدا هست که از در و دیوار برایش می بارد. یک مشکلی دارد. شروع کردند اینطوری آبرویش را بردن. در این نقل دارد که عرض کرد خدایا! اموالم از بین رفت، صبر کردم، فرزندانم از بین رفتند صبر کردم. خودم مبتلا به بلاهای جسمی شدم، صبر کردم. اما این یکی را دیگر نمی توانم که با آبرویم دارند بازی می کنند. این را دیگر نمی توانم صبر کنم.
خطاب رسید ایوب! آن قبلی ها را هم تو صبر کردی یا ما توفیق صبر به تو دادیم!؟ اینکه می گویی صبر کردم، صبر کردم، صبر کردم، این را نمی توانم، مگر قبلی ها را تو بودی؟!
آدم لحن حرف زدنش تا چندتا کار خوب و عباداتی انجام می دهد با خدا عوض می شود. اگر دعایی کرد و مستجاب نشد از خداوند گله مند می شود. ای چه بسا حتی بعضی ها با اهل بیت قهر می کنند که چرا مثلا ما که در خانه شما هستیم، ما که عزاداری می کنیم، ما که همه اش این شکلی هستیم چرا وقتی یک چیزی می خواهیم برای ما جور نمی شود.
خدا رحمت کند حافظ را در یک غزلی به قدری زیبا این درس را داده است. اول شروع می کند با یک لحن طلبکارانه ای با خدا حرف زدن. می گوید:
دیری است که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت پیامی و سلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
پیکی ندوانید و کلامی نفرستاد
افسوس که آن ساقی شکر لب سرمست
دانست که مخمورم و جامی نفرستاد
هرچند زدم لاف کرامات و مقامات
هیچم خبر از هیچ مقامی نفرستاد
همه اش گله است. بعد آن آخر درس خودش را می دهد. می گوید:
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد
گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد
تو داری خدا را مؤاخذه می کنی؟ تو کی هستی؟ مگر تو چه کار کردی؟ مگر با او چه کار کردیم که از خدا طلبکاریم؟ مگر بر عزت خدا افزودیم؟ مگر ما چیزی به خدا دادیم؟ اگر هم کاری کردیم برای خودمان کردیم. چرا آدم طلبکار است؟ تازه اگر اعمال ما را خدا بخواهد مو را از ماست بیرون بکشد و ترازوی دقیق بگذارد، حالا گناهانمان هیچ، اصلا خدا حساب نکند، کارهای خوبمان را بخواهد خدا نزد کارهای امیرالمؤمنین بگذارد کم می آوریم! امیرالمؤمنین که نه، پیش کارهای سلمان بگذارند، نمازمان را کنار نماز سلمان بگذارند از همین نمازمان باید استغفار کنیم. یعنی سرمان پایین می افتد که این چه نمازی بود؟ این نماز توهین به خدا است! شما با یک بچه ی پنج ساله حرف می زنی یا او با شما حرف می زند و شما مدام صورتت این طرف و آن طرف باشد، این بچه ناراحت می شود می گوید بابا! من دارم با تو حرف می زنم، ناراحت می شود. آن وقت ما درنماز مدام دلمان این طرف و آن طرف است. خدا به رویمان هم نمی آورد می گوید باشد من قبول دارم. خب اگر خدا بخواهد به همین مؤاخذه کند همین گناه است. توهین است.
۲
خدا رحمت کند آیت الله مدنی شهید محراب را. ایشان یک شب بیست و سوم ماه رمضان در مصلای تبریز همه ی جمعیت نشسته بودند ایشان اول بسم الله بعد از خطبه گفت مردم تبریز! شما همه از من بهتر هستید؛ چون شما امشب آمده اید از گناهانتان استغفار کنید، معلوم می شود یک کارهای خوبی کرده ای و خیالتان از آنها راحت است و آمده اید از گناهانتان استغفار کنید. اما من آمده ام امشب از همان کارهای خوبم استغفار کنم! خیالم از همانها راحت نیست.
عبادات ما اگر خدا بخواهد ترازوی دقیق بگذارد و مو را از ماست بکشد کم می آوریم. البته خدا را شکر می کنیم که همینها را هم انجام می دهیم اما این دیگر کلاس برای خدا گذاشتن و ناز کردن و منت کشیدن و عجب و غرور ندارد.
عبادات یک چنین آسیبی می توانند داشته باشند. اما بلاها نه. بلا منم منم برای انسان نمی آورد بلکه آدم را می شکند. انسان در بلا و مریضی و قرض و قسط و فشار و مشکلات زندگی و مصیبتها همه اش التماس است و خدا خدا. می گوید خدایا به دادم برس، خدایا کمکم کن. انسان می شکند و دیگر منم منم ندارد.
پیغمبر اکرم به عیادت سلمان که مریض بود رفتند. پیغمبر فرمود سلمان! خدا در این مریضی سه چیز به تو می دهد. نه اینکه این سه چیز فقط مال سلمان باشد. بلکه کلا در مریضی سه چیز خدا می دهد: یکی اینکه انت من الله بذُکر؛ مدام خدا خدا می کنی، به یاد خدا هستی. خب این خیلی چیز خوبی است. انسان می شکند و التماس می کند در خانه خدا. یکی از فایده های بلاها همین است که انسان را در خانه ی خدا می کشاند. دوم اینکه دعاؤک فیها مستجاب؛ دعایت در مریضی مستجاب است. یکی از آداب عیادت مریض این است که انسان وقتی عیادت مریض می رود، به مریض بگویید که برای شما دعا کند. علاوه بر اینکه شما برای مریض دعا می کنید به او بگویید برای شما دعا کند چون دعاؤه کدعاء الملائکه. دعایش مثل دعای ملائکه است. خدا مریض را قبول دارد. چون افتاده است. چون از پا افتاده است. و سوم اینکه لا تدع العلة علیک ذنبا الا حطته؛ این مریضی است باعث می شود که گناهان قبلی است پاک بشود.
در روایات ما خیلی داریم که مریضی ها و دردهایی که انسانها می کشند خدا این را کفاره ی گناهانشان قرار می دهد که در همین دنیا پاک شوند. بستگی دارد به نوع دردها و مریضی ها. در روایت هست که حمّی لیلة کفارة سنة؛ یک شب تب، کفاره ی یک سال گناه است. حالا آن تب هم ممکن است به خاطر این باشد که مثلا خودم یک جایی حواسم نبوده و ناپرهیزی کرده ام و باعث شده ام که سرما بخورم، عیبی ندارد، خدا میگوید بالأخره داری درد می کشی، من همین را کفاره ی گناهانت قرار می دهم. حالا مقصودم آن اولیش هست که فرمود سلمان اولین چیزی که خدا در این مریضی به تو می دهد این است که به یاد خدا هستی و منم منم نداری.همه اش خدا خدا است، التماس است. اگر این بلاها نبود در روایت دارد که آدمها سر جلوی خدا هم خم نمی کردند و نمی شکستند، مغرور می شدند. امام صادق علیه السلام فرمود اگر سه چیز نبود آدمها حتی جلوی خدا هم سر خم نمی کردند. لولا ثلاث لابن آدم ما طأطأ رأسه شیء؛ الفقر و المرض و الموت. یکی فقر و یکی مریضی و یکی مرگ. فقر باعث می شود انسان التماس کند، مریضی باعث می شود انسان التماس کند. مرگ باعث می شود که انسان بفهمد مرگ در کار است، التماس کند، عجز داشته باشد. من از خود شما بزرگواران سؤال می کنم اگر این سه چیز نمی بود در دنیا این سه بلا را خدا خلق نمی کرد یعنی نه کسی فقیر می شد، همیشه مرفه بود و هرچه می خواست برایش مهیا بود، همیشه سالم بود و هیچ وقت مریض نمی شد و همیشه هم جاودانه بود و هیچ وقت نمی مرد خب چنین کسی اصلا جلوی خدا سر خم می کرد؟! این دیگر غمی نداشت که التماسی بکند. یکی از فواید بلاها این است که انسان را می شکند.
مجذوب تبریزی یک شعرهایی دارد که خیلی زیباست. انصافا زیباست که گاهی مواقع بعضی از این خواننده ها این اشعار را می خوانند ولی توجه به معانیش نیست. می گوید:
یک شب آتش در نیستانی فتاد
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد
آتش در نیستان افتاد. مقصودش از آتش، آتش بلاهاست و نی در ادبیات عرفانی یعنی انسان. که اول مثنوی مولوی هست که بشنو از نی چون حکایت می کند از جدایی ها شکایت می کند. نی مقصود انسان است که توخالی است اما سر و صدایش زیاد است البته یک سوزی هم دارد مثل نی.
یک شب آتش در نیستانی فتاد. بلا افتاد به جان انسان
سوخت چون عشقی که بر جانی فتاد.
نی به آتش گفت … انسان به بلا گفت
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟ چرا به جان من افتادی
۳
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟ چه حکمتی داشت که این بلاها را خدا خلق کرده است. خداوند متعال می توانست دنیایی خلق کند که در آن بلا نباشد. عالمی خلق کند که هیچ رنجی در آن نباشد کما اینکه عوالم اینطوری خلق کرده است. الان عالم ملائکه هیچ رنجی ندارد. در بهشت هیچ رنجی نیست. پس خدا بلد بود. اینطور نیست که خدا می خواست یک عالم بی رنج و بلا و دردی خلق کند اما عاجز شد یا از باب سوء مدیریت از دستش در رفت و این شد!! نخیر!! خدا از اول عالم دنیا را با همین بلاهایش خلق کرد، حکیمانه هم بود
نی به آتش گفت کین آشوب چیست؟
مر تو را زین سوختن مطلوب چیست؟
چرا به جان من افتادی و ما را می سوزانی
گفت آتش بی سبب نفروختم
دعوی بی حاصلت را سوختم
این ادعاهای منیت تو را می خواهم از بین ببرم. این منم منمت را می خواهم بزنم.
زانکه گفتی من نیم با صد نمود
همچنان در بند خود بودی که بود
پس یکی از فرق های بلا با عبادات این است که عبادات می تواند انسان را دچار غرور بکند ولی بلا انسان را می شکند و از این جهت ارزشمند است.
۴
دومین فرق بلا با عبادات این است که عبادات اعمال ما است؛ نماز ما، روزه ی ما، حج ما، خمس ما، زکات ما، قرآن خواندن ما. عبادات عمل ما است و عمل ما به اندازه ی خود ما است. تا بی نهایت آدم را بالا نمی برد. مگر اعمال ما چیست؟ مگر نماز ما چیست که ما را تا ملکوت اعلی و تا سدرة المنتهی ببرد؟! اعمال ما به اندازه ی خود ما است. نردبان قله ها نیست. تا بی نهایت ما را نمی برد اما بلاها از طرف خدا است، از بالا است. از این جهت آدم را خیلی بالاتر می برد البته به شرطی که انسان بتواند از بلاها استفاده کند.
خدا رحمت کند مرحوم حاج اسماعیل آقای دولابی را. از اهل معرفت بود از آدمهای بزرگوار و باعظمتی بود. ایشان یک جمله ی معروفی داشت می گفت خداوند متعال برای اینکه آدمها را در دنیا جذب کند سه چیز دارد؛ هم تار دارد هم تور دارد هم تیر دارد. تار خدا صداها و نغمه های زیبا و ملکوتی است در این دنیا برای جذب آدمها. یک صدای زیبای قرآن، تلاوت زیبای قرآن، یک صدای قشنگ مداحی، یک صدای زیبای دعا و مناجات که دل آدم را گاهی مواقع می برد و می کَند. این تار خدا است. تور خدا آن مناسبتهایی است که خداوند متعال مشتری برای خودش جلب می کند مثل شبهای قدر، محرمها، اینها تور خدا است که بنده ها در آن بیفتند و مشتری برای خدا جمع شود. ما که در محرم دور هم دیگر جمع می شویم امام حسین را که بالاتر نمی بریم؟! امام حسین به بالاترین مقام رسیده است. ماها اینجا خودمان جذب خدا می شویم، جذب امام حسین می شویم. اینها تور است که خدا برای خودش مشتری جذب می کند. مناسبتهایی که هست. یا همسر خوب، دوست و رفیق خوب، یک کتاب خوب، یک مجلس خوب اینها تورهای خدا است که مناسبتهایی است که انسان با آنها جذب خدا می شود. گاهی مواقع یک کتاب خوب می خواند زندگیش عوض می شود من خدمت رفقا عرض کرده ام به خصوص دوستان جوان اگر می توانید این کتاب زندگی شهید ابراهیم هادی را بخوانید. این از آن کتابهایی است که اگر انسان بخواند چه بسا زندگیش عوض بشود. بعد از آن زندگیش طور دیگری شود. رضوان خدا بر او باد. یک آدم جوان پاک خود ساخته ی باعظمتی بود که اگر الان زنده بود از بزرگترین فرماندهان جنگ بود. منتهی آن موقع بی نام و نشان بود و بی نام و نشان هم شهید شد منتهی خدا نخواست که گمنام باقی بماند و در این سالهای اخیر اسمش زنده شد. اینها تورهای خدا است. اما ایشان (حاج اسماعیل) می گفت تیر خدا، بلاها است. بلاها تیری است که خدا نشانه می گیرد و بعضی ها را می زند. نشانه می گیرد ها! اینطوری نیست که خدا یک تیری در تاریکی انداخته و به تو خورده است. نخیر. نشانه گرفته و زده است به تو. و لذا در فرهنگ قرآن به بلا گفته می شود مصیبت یعنی تیری که اصابت کرده است. یعنی تیر نشانه گرفته که اصابت کرده است. شما ببینید شکارچی وقتی شکار می رود کفتار و شغال و گرگ را نمی بیند که نشانه بگیرد. با او کاری ندارد. آهو را می بیند و نشانه می گیرد و می زند. خدا تو را دیده و این بلا را فرستاده است. کسی که آن بلا به او رسیده بداند این نشانه گرفته است. تیر در تاریکی نبود که شانسی به تو خورد. و لذا کسانی که اهل معرفت بودند، کسانی که چیز حالیشون بود اگر بلایی به سرشان می آمد شکر می کردند. ما خیلی هنر کنیم صبر می کنیم در بلا و کفر نمی گوییم. این خیلی خوب است البته که انسان صبر کند اما کسانی که اهل معرفت بودن نه فقط صبر می کردند بلکه شکر می کردند. امام سجاد در صحیفه ی سجادیه می گوید خدایا شکر من را بر بلاها بیش از شکر من بر نعمتها قرار بده. اللهم اجعل شکری لک علی ما زویت عنی اوفر من شکری ایاک علی ما خولتنی. حتی شکر می کردند.
۵
خدا رحمت کند آیت الله بافقی را. شیخ محمدتقی بافقی. عاشق امام زمان بود. اگر قم رفتید برای زیارت حرم حضرت معصومه سلام الله علیها در مسجد بالاسر، قبر ایشان آنجا است. کنار قبر مرحوم آیت الله حائری یزدی و بزرگان دیگری که آنجا دفن هستند. حتما سر قبر ایشان هم فاتحه ای بخوانید. ایشان کسی بود که با رضاخان در قضیه کشف حجاب در افتاد که خانواده ی رضاخان می خواستند بی حجاب وارد حرم حضرت معصومه بشوند هیچ کس جرأت نمی کرد، شوخی نبود، کسی جرأت نمی کرد به خانواده ی رضاخان تو بگوید. این پیرمرد رفت جلو گفت اگر مسلمان نیستید، پس در حرم چه می کنید؟ اگر مسلمانید چرا اینطور می خواهید وارد حرم بشوید. جلویشان ایستاد. اینها خبر دادند به رضاخان که در تهران بود که یک شیخی اینطور جلوی ما ایستاده است. رضاخان خودش با یک کامیون ارتشی آمدند. آمدند و گفتند این شیخ را بیاورید. مرحوم بافقی را آوردند در حرم حضرت معصومه و او شروع کرد با باتوم و لگد به او زدن. هیچ کس هم نبود از او دفاع کند. او فقط زیر آن چوبها و باتومها و لگدهایی که میخورد فقط می گفت یا صاحب الزمان. عاشق امام زمان، واقعا عجیب بود. در عین حالی که آدم شجاعی بود و این چنین در افتاده بود. بعد هم او را از قم به شهر ری تبعید کردند که خدا رحمت کند امام راحل در جوانیش هروقت می رفت تهران برای حرم حضرت عبدالعظیم و زیارت به دیدن ایشان هم می رفت.
حوزه ی علمیه ی قم را وقتی آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی می خواست تأسیس کند پشت سرش ایشان بود می گفت حاج آقا شما مرجع تقلید هستید شما بیفت جلو هرجا از جهت مالی کم آوردید من می روم از امام زمان میگیرم. شما نترس. واقعا همین طور بود می رفت جمکران از حضرت می گرفت. من اگر بخواهم در مورد ایشان بگویم یک منبر فقط در مورد ایشان باید بگویم.
ایشان آخر عمرش در پیرمردی سکته کرده بود و زمینگیر شده بود. بعد از چند روز سکته ی دومی کرد و دستهایش هم از کار افتاد یعنی باید غذا دهانش می گذاشتند، این طرف و آن طرف می بردنش، خیلی عذر می خواهم برای دستشویی و اینها خیلی مشکل پیدا می شود. یک نفر به عیادت ایشان رفت. گفت حاج آقا حالتان چطور است؟ حالا ببنید در این بلا و سختی با آن لهجه ی غلیظ یزدی اش گفت الحمدلله از این دیگر بهتر نمی شود. از صبح تا حالا ناز دستهایم را می کشند می گویند دستها دیگر کار نکنید ما لقمه دهانت می گذاریم. از این بهتر نمی شود.
بعضی ها هستند در بلا شاکر هستند.
به هر حال تیر خدا به تعبیر ایشان همان بلاها است که خدا نشانه گرفته است. لذا بعضی از خوبان اگر مدتی دچار بلا نمی شدند می ترسیدند که نکند از چشم خدا افتاده ایم و خدا دیگر ما را نمی بینید، این تیر نیامد. شیخ بهایی در یکی از شعرهایش خیلی قشنگ گفته است. می گوید:
شد دلم آسوده چون تیرم زدی
ای سرت گردم چرا دیرم زدی
۶
ترسیدم از چشمت افتاده باشم حالا می بینم نه از چشمت نیفتاده ام. الله اکبر. بعضی ها چطوری هستند اصلا نگاهشان به عالم طور دیگری است. اینها هیچ وقت کم نمی آورند. در سختی ها و بلاها هم شاکر هستند و کم نمی آورند چون نگاهشان اینطوری است. البته خدا هم کمکشان می کند و هیچ کجا درمانده نمی شوند. این طور آدمها به والله العلی العظیم هیچ موقع درمانده نمی شوند. در سخت ترین بلاها. نه اینکه بلا نیست، بلا می کشند اما درمانده نمی شوند، خوشند، آرامش دارند، مضطرب نمی شوند، نگران نمی شوند، نمی برند. اینطور آدمها این شکلی هستند
پس عرض کردیم هم با عبادات می شود رشد کرد و بالا رفت هم با بلاها. اما عبادات دو تا عیب می تواند داشته باشد یکی اینکه غرور بیاورد، دوم اینکه عبادات ما به اندازه ی ما است، نردبان قله ها نیست، تا بی نهایت نمی برد اما بلاها هم عجب و غرور نمی آورد و آدم را می شکند هم چون از طرف بالا می آید آدم را خیلی بالا می برد اگر بتواند درست استفاده کند. تیری است که از بالا می آید، از طرف خدا. اینها بلاهای ما است. بلاهای ماها است که اگر درست استفاده کنیم این چنین است. تا چه برسد به بلاهای اولیای خدا.
بلاهای معصومین با بلاهای ما ها یک فرقی دارد؛ ما اگر درست استفاده کنیم خودمان بالا می رویم اما بلای معصوم علاوه بر اینکه او در این بلا بالا می رود دست دیگران را هم می گیرد و بالا می برد. فرق بین بلای اولیای خدا و بلای دیگران این است. ما در بلا اگر بتوانیم صبور باشیم، خودمان فقط بالا می رویم اما اولیای خدا در بلا، که نه فقط صبور هستند که شاکر هستند یک سفره ای پهن می کنند که دیگران هم سر آن سفره بهرمند بشوند و بالا بیایند. این را من نمی گویم. امام صادق علیه السلام می فرماید. این روایت در اصول کافی است از کلیدهای معارف است. خیلی روایت زیبایی است. در باب صبر اصول کافی امام صادق در مورد بلای حضرت یوسف فرمودند که برادرانش وقتی او را در چاه انداختند بلای یوسف شروع شد. بیست سال از آن به بعد یوسف از پدر و خانواده اش جدا شد. خب در آن چاه شاید خطر مرگ بود که اگر کاروانی نمی آمد نجاتش بدهد و برادرانش هم شاید به همین قصد در چاه انداختند. بعد این پیغمبرزاده را بردند در بازار مصر به عنوان برده فروختند. بعد در خانه ی زلیخا دچار آن مشکلات شد. تهمت خورد و زندانی شد و تا چندین سال زندانی بود. اما خداوند متعال به پاس بلاکشی این بنده ی خوبش که در دل بلا صبر می کرد، شکر می کرد، بندگی می کرد، گله از خدا نداشت، با خدا قهر نبود امام صادق می فرماید رحم به امة به واسطه ی او رحمت بر یک جامعه ای فرستاد، دست یک جامعه ای را گرفت و بالا آورد. یک جامعه ای از بلای یوسف بهرمند شدند. شما می دانید همان زمان حضرت یوسف جامعه مصر قحطی و بلا از سرشان رفع شد به واسطه ی یوسف. برادران حسودش که او را در چاه انداخته بودند و مستحق جهنم بودند چون می خواستند بکشند ولی خدا را آنها هم توبه کردند و برگشتند به واسطه ی یوسف. پدرش یعقوب هم که در این مدت کمرش خم شده بود از گریه و چشمانش نابینا شده بود به مقاماتی رسید به واسطه ی یوسف. یعنی یکی در بلا قرار گرفت یعنی یوسف اما یک جمعی بهرمند شدند و بالا رفتند.
حالا من از شما سؤال می کنم. اگر به فرموده ی امام صادق بلای یوسف باعث شد که یک سفره ی رحمت پهن شود و یک امت و جامعه ای بهرمند شد بلای سید الشهداء که بزرگترین بلا در این عالم است در بین تمام انبیاء و اولیاء، مصیبةً ما اعظمها و اعظم رزیتها فی الاسلام و فی جمیع السموات و الارض شوخی نیست تمام انبیای بزرگ در مصیبت سید الشهداء گریه می کردند و در کنار بلای او بلای خودشان را ناچیز می دیدند، خب اگر خدا برای بلای یوسف یک سفره ی رحمت برای جامعه ای پهن کرد برای بلای سید الشهداء چه سفره ای پهن می کند؟! که بزرگترین بلا و سنگین ترین بلا بود، خدا تمام درهای رحمتش را باز می کند، تمام درهای رحمتش!! و تا قیامت همه استفاده می کنند نه فقط جامعه ی زمان امام حسین علیه السلام و امام حسین شد باب رحمة الله الواسعه باب رحمت وسیع خدا که همه ی رحمت را خدا به واسطه ی او فرستاد که حسین ما! اگر تو که بنده ی ما هستی همه چیزت را در راه ما دادی منی که خدای تو هستم هم همه چیزم را برای تو می دهم. تو که بنده هستی همه چیزت را دادی و من اوفی بعهده من الله کی وفادارتر از خداست؟ من که وفادارتر هستم من هم همه چیزم را می دهم آن وقت در دستگاه امام حسین همه چیز هست. آن وقت در این دستگاه همه چیز گیر آدم می آید و به بالاترین مقام در همین دستگاه امام حسین می توان رسید. به واسطه ی بلای امام حسین بیاید بهرمند شود. یک سفره ی رحمت امام حسین پهن کرد که همه بهرمند شوند.
۷