eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 🟢 حکایات مناجاتی 2⃣ توبه گنهکار عهد موسی(ع) در زمان حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السّلام - در بنی اسرائیل از نیامدن باران قحطی شد. مردم خدمت حضرت موسی (ع) جمع شدند که یا موسی باران نیامده و قحطی زیاد شده بیا و برای ما دعا کن تا مردم از این مشکلات درآیند. حضرت موسی (ع) به همه مردم دستور داد که در صحرایی جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا کنند که خداوند متعال باران را بر آنها نازل کند. جمعیت زیادی که زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا کردند خبری از باران نشد. حضرت موسی (ع) سر به آسمان کرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا می کنیم چرا باران نمی آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو کهنه شده؟! خطاب رسید ای موسی! نه، در میان شما یک نفر است که چهل سال مرا معصیت می کرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل کنم. فرمود: خدایا صدای من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت می رسد. خطاب شد ای موسی تو بگو من صدای تو را به مردم می رسانم حضرت موسی(ع) به صدای بلند صدا زد ای کسی که چهل سال است معصیت خدا را می کنی برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده. آن مرد عاصی برخواست نگاهی به اطراف کرد دید کسی بیرون نرفت، فهمید خودش است که باید بیرون رود. با خود گفت چه کنم اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا می بینند و می شناسند و رسوا می شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمی کند. همانجا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پشیمان شد و توبه کرد. یک دفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند. حضرت موسی (ع) فرمود الهی کسیکه از میان ما بیرون نرفت چطور شد که باران آمد خطاب شد «سقیتکم بالّذی منعتکم به»، به شما باران دادم به سبب آن کسی که شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود. حضرت موسی (ع) فرمود: خدایا می شود این بنده معصیتکار را به من نشان دهی؟! خطاب شد: ای موسی آن وقتیکه مرا معصیت می کرد رسوایش نکردم حالا که توبه کرده او را رسوا کنم؟ حاشا من نمامین را دشمن می دارم خودم نمامی کنم من ستار العیوب هستم بر کارهای زشت مردم روپوشی می کنم خود بیایم آبرویش را بریزم. یارب توئی پناه دل بی پناه ما خم گشته پشت و سینه زبار گناه ما یارب بحق روح بزرگ روزگار بنما ترحمی تو بحال تباه ما 📚منبع: کتاب قصص التوابین، علی میرخلف زاده ۱۴۴۳ .
. 🟢 حکایات مناجاتی 2⃣ توبه گنهکار عهد موسی(ع) در زمان حضرت موسی - علی نبینا و آله و علیه السّلام - در بنی اسرائیل از نیامدن باران قحطی شد. مردم خدمت حضرت موسی (ع) جمع شدند که یا موسی باران نیامده و قحطی زیاد شده بیا و برای ما دعا کن تا مردم از این مشکلات درآیند. حضرت موسی (ع) به همه مردم دستور داد که در صحرایی جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا کنند که خداوند متعال باران را بر آنها نازل کند. جمعیت زیادی که زیادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا کردند خبری از باران نشد. حضرت موسی (ع) سر به آسمان کرد و فرمود خدایا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا می کنیم چرا باران نمی آید؟! مگر قدرت و منزلت من پیش تو کهنه شده؟! خطاب رسید ای موسی! نه، در میان شما یک نفر است که چهل سال مرا معصیت می کرد به او بگو از میان این جمعیت بیرون رود تا باران را بر شما نازل کنم. فرمود: خدایا صدای من ضعیف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعیت می رسد. خطاب شد ای موسی تو بگو من صدای تو را به مردم می رسانم حضرت موسی(ع) به صدای بلند صدا زد ای کسی که چهل سال است معصیت خدا را می کنی برخیز از میان ما بیرون رو، زیرا خدا بخاطر شومی تو باران رحمتش را از ما قطع کرده. آن مرد عاصی برخواست نگاهی به اطراف کرد دید کسی بیرون نرفت، فهمید خودش است که باید بیرون رود. با خود گفت چه کنم اگر برخیزم از میان مردم بروم، مردم مرا می بینند و می شناسند و رسوا می شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمی کند. همانجا نشست و از روی حقیقت و صمیم قلب از کارهای زشت خود پشیمان شد و توبه کرد. یک دفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانی آمد که تمام سیراب شدند. حضرت موسی (ع) فرمود الهی کسیکه از میان ما بیرون نرفت چطور شد که باران آمد خطاب شد «سقیتکم بالّذی منعتکم به»، به شما باران دادم به سبب آن کسی که شما را منع کردم و گفتم از میان شما بیرون برود. حضرت موسی (ع) فرمود: خدایا می شود این بنده معصیتکار را به من نشان دهی؟! خطاب شد: ای موسی آن وقتیکه مرا معصیت می کرد رسوایش نکردم حالا که توبه کرده او را رسوا کنم؟ حاشا من نمامین را دشمن می دارم خودم نمامی کنم من ستار العیوب هستم بر کارهای زشت مردم روپوشی می کنم خود بیایم آبرویش را بریزم. یارب توئی پناه دل بی پناه ما خم گشته پشت و سینه زبار گناه ما یارب بحق روح بزرگ روزگار بنما ترحمی تو بحال تباه ما 📚منبع: کتاب قصص التوابین، علی میرخلف زاده .