eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. ‍ 🔘 ⚫️ س 🔘 ع ⚫️ 🔘 💥برکوکب آسمان عصمت صلوات 💥بر فاطمه گوهر نبوت صلوات 💥بر مادر یازده  امام  برحق 💥ازصبح ازل تابه قیامت صلوات ⛥(دعای فرج) 💠ومولاتنا.... 🌾اسم زهـرا  آبروی عالم است 🌾 اسم زهـرا چون نگين خاتم است 🌾 اسم زهـرا يادگاری نبی ست 🌾 اسم زهـرا دلخوشیهای علی ست 🔶درجهان تازنده ام گویم ثنای فاطمه 🔶دست حاجت میبرم،سوی خدای فاطمه 🔶گر برای ، درد بی درمان مداوا طالبی 🔶رایگان درمان کند دار و الشفای فاطمه دلتو ببرم مدینه .. بریم در خانه خانم فاطمه زهرا... بریم برا غربت بی بی ناله بزن.. برا غربت امیرالمومنین.. برا غربت یتمان زهرا ناله بزن..  امان از بی مادری .. (شام غریبان بی بی زهراست ..امشب دیگه این محفل روضه خون نمیخاد) چشم سرتو ببند چشم دلتو باز کن بریم دم در خانه خانم فاطمه زهرا س ..زینب سه ساله رو میبینی..حسنین رو میبینی ..ام کلثوم رو میبینی... هر کدوم زانوای غم بغل گرفتن ...  آروم آروم دارن گریه میکنند.. دیگه خونه مولا صفا نداره...بچه ها غریب و تنهان... (یه لحظه رو یاد کنمو التماس دعا..) ⬅️بمیرم برا اون لحظه ای که بچه های فاطمه، از دفن مادر برگشتند،،  چه حالی داشتند .. آقا امیرالمومنین دست بچه ها رو گرفت چجور جلوی در رسیدن  چجور بچه ها میخوان وارد خونه ای بشن که مادر نداره (بخدا خیلی سخته...اونایی که داغ مادر دیدن درک میکنند... میدونن من چی میگم) ♻به یاد همه ی اموات .. گذشتگان اونایی که بودن بین ما اما جاشون الان خالیه امان امان3 بچه ها اومدن کنار هم نشستن سر در گریبان هم فرو بردند (خونه ای که مادر نداره همینه) آخ ناله میکردند ..مظلومانه گریه میکردند.. ◾️آی خوشا آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم 🔺آخ کیا مادر ندارن.. کیا صورت مادرشونو رو خاک گذاشتن.. (ناله داری یا نه) ◾️آی خوش آن روزی که ما در خانه مادر داشتیم ◾️دیده از دیدار رخسارش منور داشتیم مادر مادر.. ◾️هر کسی جسم عزیزش روز بردارد ولی ◾️ما که جسم مادر خود را به شب برداشتیم  ⬅️کدوم شب ،همون شبی که بچه های فاطمه مظلومانه بدن مادر تشییع کردن.. زینب تو کوچه ها میدوه ،مادر مادر میگه (اما زبون حال بی بی زینب و التماس دعا) ()(خدایا عاشقان را..)👇 (اوج) 🔅الا ای مادر پهلو شکسته 🔅ببین که زینبت درغم نشسته 🔅ببین مادرکه من گریان و زارم 🔅بجای مادرم من خانه دارم 🔅بیامادر ببین بابا غریبه 🔅بیامادر ببین دل بی شکیبه 🔅زبعد تو پدر خونه نشینه 🔅دل زینب به درد وغم عجینه ای مادر مادر مادر.. 🔅آخ بیامادر حسن قلبش شکسته 🔅حسین یک گوشه ای تنها نشسته 🔅بیامادر ندارم بی تو یاری 🔅ندارد دخترتو غمگساری 🔅به یادت با دلی خونبار، گریم 🔅کنار آن درو دیوار، گریم 🔅به یادمحسن شش ماهه گریم 🔅به یاد مادرم با ناله گریم ✍(یوسف لاطف.آمل) (شعر طولانیه مختصر کنید بهتره👆) 💥امان امان..3 اگه خانمی از دنیا بره. ، غالبا بین ما رسمه میان لباساشو جمع میکنند از خونه بیرون میبرن (یادگاریاشو جمع میکنند) (میگن بچه ها.نبینند داغشون تازه بشه،، بخصوص اگه بچه کوچیک داشته باشه) ♦بمیرم برا غربت امیرالمومنین شاید گفته باشه فاطمه جان شاید بتونم لباساتو مخفی کنم شاید بتونن چادرتو مخفی کنم اما فاطمه جان با درب سوخته چه کنم با خونهای رو در دیوار چه کنم بچه ها می اومدن رد بشن..نگاه میکردند.. یادشون می افتاد.. آخ همین جا مادرمون زمین خورد...آخ همین جا میخ در به سینه مادرمون نشست. 💥امان امان.. آخه فاطمه چند تا یادگاری از خودش بجا گذاشت.. الباب و الجدار و الدما شهود صدق ما به خفا یکی دره.. یکی دیواره ..یکی هم خون های روی در و دیوار .. 🌿آی حاجت دارا.. جوون دارا..آی درد دارا.. آی ناله دارا.. آی دلای کربلایی دلتو ببرم کربلا... اونایی که آرزوی کربلا به سینه دارن کجا نشستن اوتایی که دلتنگ کربلان کجا نشستن این یه یادگاریه که بی بی گذاشت.. یه یادگاریم کربلا بود... آخ امان از دل رباب 2 .. 🌾من میگم..حتما لباسای علی اصغرو بغل میگرفت ...ناله میکرد گریه میکرد.. لای لای میگفت. ⛤لالا لالا لالا ای مهربونم ⛤لالالالالالا آروم جونم ⛤لالا میگم گلم راحت بخوابی ⛤لالالالا گل شیرین زبونم ⛤لالا لالا لالا ای نازنینم ⛤لالا لالا لالا ای مه جبینم ⛤لالا لالا لالا ماه شب افروز ⛤شبم با گریه میشه صبح هر روز ⛤دلم از رفتنت آتش گرفته ⛤دلی از غم همه سوز و همه سوز ♨هر چقدر ناله داری آخ مریض داری ،گرفتاری ،درد داری، حاجت داری، آخ جوون داری..سه مرتبه ناله بزن بگووو یازهرا... 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 .
. ✨﷽✨ 🌼ارزش خدمت به مادر ✍دو برادر مادر پیر و بیماری داشتند. هر دو متقی و پرهیزکار بودند و عالم وعارف. با خود پیمان بستند که یکی خدمت خدا کند و دیگری در خدمت مادر بیمار باشد. برادری که پیمان بسته بود خدمت خدا کند به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد وآن دیگری در خانه ماند و به پرستاری مادر مشغول شد. چندی که گذشت برادر صومعه نشین مشهور عام وخاص شد و از اقصی نقاط دنیا ،عالمان و عرفا و زهاد به دیدارش شتافتند و آن دیگری که خدمت مادر می کرد فرصت همنشینی وهمکلاسی با دوستان قدیم را نیز از دست داد و یکسره به امور مادر می پرداخت. برادر صومعه نشین کم کم به خود غره شد که خدمت من ارزشمند تر از خدمت برادر است ،چرا که او در اختیار مخلوق است ومن در خدمت خالق ،و من از او برترم! همان شب که این کلام در خاطر او بگذشت، پروردگار را در خواب دید که وی را خطاب کرد و گفت: برادر تو را بیامرزیدم و تو را به حرمت او بخشیدم و از این پس تو را حکم کردیم که در خدمت برادر باشی. عارف صومعه نشین اشک در چشمانش آمد وگفت: یا رب العالمین، من در خدمت تو بودم و او به خدمت مادر، چگونه است مرا در خدمت او می گماری وبه حرمت او می بخشی، آنچه کرده ام مایه رضای تو نیست؟َ! 💥ندا رسید: آنچه تو می کنی ما از آن بی نیازم و لکن مادرت از آنچه او می کند، بی نیاز نیست، تو خدمت بی نیاز می کنی و او خدمت نیازمند، بدین حرمت مرتبت او را از تو فزونی بخشیدیم و تو را در کاراو کردیم. ❤️قدر پدرها ومادرهارو بدونید عزیزان❤️ ‌‌‌‌✅ .
. بوسیــدن پای صل الله علیه وآله وسلم فرمود: «کسی که پای مادرش را ببوسد؛مثل این است که آستانه کعبه را بوسیده است». و نیز فرمود:«هر کس پیشانی مادر خود را ببوسد،از آتش جهنم محفوظ خواهد ماند». ✨روزی مردی نزد پیامبر(ص) آمد و عرض کرد:من تمام گناهان را انجام داده ام،ایا راه توبه برای من هست؟ فرمود:ایا پدر و مادرت زنده اند؟گفت:تنها پدرم زنده است. فرمود:به پدر خود احترام و نیکی کن؛تا خداوند تو را ببخشد. وقتی که آن مرد رفت،حضرت به اطرافیانش فرمود:«ای کاش مادرش زنده بود».(بحارالانوار، ج 71 🔰حضرت محمد(ص) فرمودند: همانگونه که دعای پیامبران در مورد امت خودشان مستجاب است، دعای پدران نیز در حق فرزندانشان مستجاب است».
. مادرم چون دل ناقابل من نیست جای مادرم کاش جانم را می‌آوردم برای مادرم خاک پای او اگر باشم بهشتی می‌شوم چون بهشت افتاده عمری زیرپای مادرم در تمام عمر عطر عشق را حس کرده‌ام در فضای خانه از بوی غذای مادرم در تمام زندگی هر آرزویی داشتم شد برآورده به لطف یک دعای مادرم جز دعای خیر در حق همه الّا خودش جا ندارد در قنوت ربنّای مادرم شک ندارم که هزاران بار کم می‌آورد کوه اگر در زندگی باشد به جای مادرم جیب‌های خالی بابای من پر می‌شود پیش مردم لابه‌لای حرف‌های مادرم تا ابد از دست او بوسه تقاضا می‌کنم پادشاه دهر اگر باشم گدای مادرم .
. در این غزل فقط سخن از شیر مادر است احساس من به پنج تن از شیر مادر است می خواست یک پسر که شود خادم الحسین گر خادمم، و سینه زن، از شیر مادر است با گریه ریخت شهد ولایت به کام من این شور و حال و اشک من از شیر مادر است  او گفت یا علی بگو از جا بلند شو این ذاکر علی شدن از شیر مادر است بر تن، محرم و صفر و فاطمیه ها رنگ سیاه پیرهن از شیر مادر است رفتند یک گروه به دنبال معصیت دنبال هیئت آمدن از شیر مادر است برداشتم علامت و گفتم، علی مدد زیر عَلَم قدم زدن از شیر مادر است گفتم عَلَم، دلم از اباالفضل یاد کرد عباس، شیر صف شکن از شیر مادر است من عاشق مرام اباالفضل حیدرم عشقم به میر ممتحن از شیر مادر است در کفشداری حرمش خادمش شدم این خلعت شرف به تن از شیر مادر است با شعر خود مدافع زهرا شدم، یقین غوغای من به انجمن از شیر مادر است از روضه ام ملایکه هم ضجه می زنند این نوحه های پر محن از شیر مادر است  پشت بقیع، ناله زدم تا سحرگهان در دل محبت حسن از شیر مادر است  حسن ختام و مطلع این شعر ایزدی در این غزل فقط سخن از شیر مادر است حسین ایزدی✍ .
4_5915792064070553240.ogg
3.53M
یک ساله که ندیدم ،صورت دلرباتو دیگه به خاک سپردم، صدای آشناتو یک ساله که ندیدم، دستای مهربونت یک ساله مهربونم، بستی رو من چشاتو درد فراق سخته، این انتظار سخته بدون تو(( دیگه*)) شبای تار سخته، امان امان ای دل ای دل ای دل دم غروب هر روز، توی دلم یه غوغاست چشمای رنگ خونم، بدون تو یه دریاست یه ساله که با گریه، نوشتم این غزل رو هر جایی که تو باشی ، بهشت من هم اونجاست کاشکی میشد از ما ، تو یادی می کردی کاشکی میشد بازم ، به خونه برگردی امان امان ای دل ای دل ای دل * بجای کلمه «دیگه» میشه گفت، (بابا،مادر، داداش، خواهر، ...) ✍ کریمی نیا از عالم خاک
133.7K
‍ . اگه نباشه خاک دنیا روی سرم میریزه مادر اگه خونه نباشه خونه بهم میریزه علی تو نجف ؛ حسن تو بقیع زینب تو دمشق ؛ حسینم تو کربلا خونه بهم ریخته چرا ۲ خونه بهم ریخته چرا... .
. 🌹ارزش والدین درپیشگاه خدا 🍀حضرت یعقوب ( ع ) پس از سال ها فراق حضرت یوسف ( ع ) به دیدار پسرش رفت. حضرت یوسف ( ع ) به استقبال پدر از مصر بیرون آمد ، اما برای استقبال پدرش از اسب پیاده نشد. 🌱پس از پایان مراسم دیدار ، جبرئیل از حضرت یوسف ( ع ) خواست که دستش را باز کند. نوری از میان انگشتانش به آسمان رفت. ❣حضرت یوسف ( ع ) پرسید این چه بود ؟ جبرئیل گفت این نور نبوت بود که از نسل تو به خاطر کیفر پیاده نشدن برای پدرت خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود. ✴️منبع:بحارالانوار .......... شب 27 ؛ شب قدر است؟ اعتقاد به شب قدر از مشترکات مذاهب اسلامی محسوب می شود به طوری که همه مسلمانان بر عظمت این شب سرشار از رحمت و برکت یقین دارند. طبق اعتقاد اهل سنت بنا بر احادیث نبوی، شب قدر در یکی از ده شب پایانی ماه رمضان واقع شده است که البته اغلب، شب بیست و هفتم را شب قدر میدانند و در آن شب بیش از سایر شبها به دعا و تضرع و شب زنده داری و راز و نیاز با معبود خود می پردازند. ، تلاوت قرآن، شب زنده داری، برپایی نماز تهجد و کمک به ایتام و نیازمندان از جمله آداب و رسوم اهل سنت در منطقه سیستان و بلوچستان به شمار می رود. مولوی "عبدالغنی دهانی" یکی از روحانیون اهل سنت سیستان و بلوچستان گفته: در اعتقادات اسلامی، ماه مبارک رمضان نسبت به سایر ماهها از فضیلت بیشتری برخوردار است و شب قدر هم در همین ماه مبارک قرار دارد. شب قدر، شب رقم خوردن سرنوشت یک ساله انسانها بر روی زمین است و طبق نظر اهل سنت در یکی از شبهای ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۷ و ۲۹ ماه مبارک رمضان قرار دارد. البته اغلب علما، شب بیست وهفتم ماه مبارک رمضان را شب اصلی و شب قدر می دانند اما برای احتیاط و درک کامل برکات شب قدر، دهه پایانی ماه رمضان را به طور کامل به عبادت و تلاوت قرآن مشغول می شوند. شاید علت مشخص نبودن کامل شب قدر این باشد که خداوند خواسته بدین وسیله زمینه عبادت و تلاش بیشتر بندگان را فراهم کند و با این طریق بر برکت و رحمت بی پایان خود در ماه مبارک رمضان بیفزاید. ارزش شب قدر در قرآن، بیش از هزار ماه بیان شده است و بر اساس روایات در این شب، فرشتگان حامل رحمت الهی به زمین می آیند و بر بندگان مومن خدا سلام می دهند و رحمت بی کران الهی شامل حال بندگان صالح خداوند می شود. اهل سنت در شب بیست و هفتم ماه رمضان با افزودن برعبادات خود و با عزمی مضاعف و قلبی سرشار از یقین در نماز تراویح شرکت می کنند و در ادامه از سخنرانی و موعظه علما بهره می برند. اما برطبق روایات اهل بیت ع شیعیان یکی از شبهای 19و21و23 را شب قدر می دانند .. پس منشاء تفاوت شب قدربین شیعه وسنی تفاوت درروایات می باشد.. .
. 💠داستان مرحوم علامه سید محسن امین عاملی (ره) در کتاب کشف الارتیاب راجع به جایز بودن بوسیدن قبر این روایت را نقل می کند. مردی آمد محضر حضرت رسول اکرم عرض کرد:«يا رسول الله إني حلفت أن أقبل عتبة باب الجنة وجبهة حور العين». یا رسول الله! قسم خوردم که عتبه درب بهشت را و صورت حورالعین را ببوسم (چه کنم که این کار را انجام داده باشم) «فأمره أن يقبل رجل الأم وجبهة الأب» حضرت به او امر کرد که پای مادر و پیشانی پدرش را ببوسد . عرض کرد:«يا رسول الله إن لم يكن أبواي حيين » اگر پدر و مادرم زنده نبودند چکار کنم؟ حضرت فرمود:«قبل قبرهما» قبر آنها را ببوس. عرض کردم:«فإن لم أعرف قبرهما؟» اگر قبر آنان را بلد نباشم ؟ حضرت فرمود: «خط خطين انو أحدهما قبر الأم والآخر قبر الأب فقبلهما فلا تحنث في يمينك» ( بزمین) دو خط بکش یکی را قبر مادر منظور بدار و دیگری را قبر پدر خود و پس آن دو را ببوس اگر چنین رفتار کنی حنث قسم نکردی.(۱) 📚۱.کشف الارتیاب،ص۳۵۰ ....... . ⭕️ در روایتی داریم که مردی از پیامبر اکرم(ص) پرسید: «ای رسول خدا! من سوگند خورده‌ام که آستانه در بهشت را ببوسم، اکنون چه کنم؟» پیامبر(ص) فرمود: پای و پیشانی ات را ببوس،(یعنی اگر چنین کنی، به آرزوی خود در مورد بوسیدن آستانه در بهشت می‌رسی). او پرسید: اگر پدر و مادرم مرده باشند، چه کنم؟ پیامبر(ص) فرمود: قبر آن‌ها را ببوس. .......... مادر ای گوهر یکدانه ی من مادر ای روشنی خانه ی من بی تو روزم شده همچون شب تار گریم از هجر تو با حالت زار مادر از من تو مگر رنجیدی بیوفایی مگر از من دیدی که به هجران دل من آزردی همره خود دل من را بردی از غم مرگ تو خون شد جگرم خاطراتت نرود از نظرم از کفم رفته قرار آمده ام بر سر قبر تو زار آمده ام از برایم تو چه غم ها خوردی کاش همراه مرا می بردی بی تو تنها به جهان من چه کنم گلشنم گشته خزان من چه کنم آنقدر اشک بدامان ریزم نتوانم که دگر برخیزم مادرا قبر تو را می بویم تو گل گمشده را می جویم خاک غم گشته نگر بر سر من ای گل مهر و وفا مادر من شستشو می دهم از دیده ی تر قبر غم بار تو را ای مادر گو چسان رو بسوی خانه روم بی تو چون جانب کاشانه روم گل پژمرده ی من مادر جان رفته از دوری تو تاب و توان بی کس و خسته غریبم چه کنم از برم رفته حبیبم چه کنم .
. 🌹سبک: (درب العشک)🌹 🚩بند اول: امیر ظلم و جنایت، عمره کثیف و اصل نجاست، عمره سُنّی بی شرف خودش میدونه تَهِ خباثت و ظلمت، عمره ای بی، ناموس، دیوث، عمر مثله، ویروس، منحوس، عمر ملعونه، حیوونه، پستِ بی حیا عمره بدتر از، شیطانه، دشمن خدا عمره بی رگ و، بی ریشس، وَلَدُ الزِّنا عمره عمر، صد پدر 🎈🎈🎈🎈🎈 🚩بند دوم: اونیکه باباش، داییشه عمره عمش، ننش و آبجیشه عمره * سُنّی بی شرف خودش میدونه اونیکه جاش تو آتیشه عمره خائن، غاصب، قاتل، عمر راهش، کفر و، باطل، عمر مجنونه، مأبونه، اَشق الاشقیا عمره اسمش عن، میاره، ذکره تو خَلا عمره لعنت بر، خاندانش، حاصل زِنا عمره عمر، صد پدر ✍️به قلم: ❣ ❣ * 🔴 قَالَ آيَةُ اَللهِ اَلْعُظْمَى اَلْإِمَامُ اَلصَّادِقُ صَلَوَاتُ اَللهِ عَلَيْهِ : كَانَتْ صُهَاكُ جَارِيَةً لِعَبْدِ الْمُطَّلِبِ، وَ كَانَتْ ذَاتَ عَجُزٍ، وَ كَانَتْ تَرْعَى الْإِبِلَ، وَ كَانَتْ مِنَ الْحَبَشَةِ، وَ كَانَتْ تَمِيلُ إِلَى النِّكَاحِ، فَنَظَرَ إِلَيْهَا نُفَيْلٌ جَدُّ [فُلَانٍ‏] فَهَوَاهَا وَ عَشِقَهَا مِنْ مَرْعَى الْإِبِلِ فَوَقَعَ عَلَيْهَا، فَحَمَلَتْ مِنْهُ بِالْخَطَّابِ، فَلَمَّا أَدْرَكَ الْبُلُوغَ نَظَرَ إِلَى أُمِّهِ صُهَاكَ فَأَعْجَبَهُ عَجُزُهَا فَوَثَبَ عَلَيْهَا فَحَمَلَتْ مِنْهُ بِحَنْتَمَةَ، فَلَمَّا وَلَدَتْهَا خَافَتْ مِنْ أَهْلِهَا فَجَعَلَتْهَا فِي صُوفٍ وَ أَلْقَتْهَا بَيْنَ أَحْشَامِ مَكَّةَ، فَوَجَدَهَا هِشَامُ بْنُ الْمُغِيرَةِ بْنِ الْوَلِيدِ، فَحَمَلَهَا إِلَى مَنْزِلِهِ وَ رَبَّاهَا وَ سَمَّاهَا بِ: الْحَنْتَمَةِ، وَ كَانَتْ مَشِيمَةُ الْعَرَبِ مَنْ رَبَّى يَتِيماً يَتَّخِذُهُ وَلَداً، فَلَمَّا بَلَغَتْ حَنْتَمَةُ نَظَرَ إِلَيْهَا الْخَطَّابُ فَمَالَ إِلَيْهَا وَ خَطَبَهَا مِنْ هِشَامٍ، فَتَزَوَّجَهَا فَأَوْلَدَ مِنْهَا [فُلَان‏]، وَ كَانَ الْخَطَّابُ أَبَاهُ وَ جَدَّهُ وَ خَالَهُ، وَ كَانَتْ حَنْتَمَةُ أُمَّهُ وَ أُخْتَهُ وَ عَمَّتَهُ. 🟠 حضرت آیت الله العظمی امام صادق صلوات الله علیه می فرمایند: صُهّاک جاریه و کنیز عبدالمطلب بود و صاحب عقب و باسن بزرگی بود و مشغول چرانیدن شترها بود اصل او حبشی بود و میل به نکاح و ازدواج داشت، پس چشم «نُفَیل» پدربزرگ عمر به او افتاد و شیفته‌ ی او گشت و عاشق او شد و در چراگاه با او مباشرت و نزدیکی نمود پس او هم آبستن به شد. وقتی خطاب به دنیا آمد و بزرگ شد و به حد بلوغ رسید، یک نگاهی به مادر خود کرد، پس کفل و باسن بزرگ مادر را پسندید و از آن خوشش آمد در این هنگام بر روی مادر قرار گرفت، پس او آبستن شد به دختری به نام حنتمه، صهاک از اهل خود ترسید و او را در میان پارچه پشمی قرار داد و او را بین چهارپایان مکه انداخت در این هنگام هشام بن مغیره بن ولید او را یافت و به منزل خود برد و او را بزرگ نمود و نام را برای او انتخاب کرد و در میان عرب رسم بوده که هر کس یتیمی را بزرگ کند او را فرزند خود می‌خواند‌ وقتی حنتمه بالغ شد خطاب به او نظر کرد و میل به سوی او پیدا کرد و از هشام او را خواستگاری نمود و با او ازدواج کرد و فلان (عمر) از او متولد شد و ، عمر و عمر و عمر است و او و او و او بوده است. 📚بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏31، ص: 100 📚عقد الدّرر 📚منهاج البراعة (خوئى)، ج‏3، ص: 51 📚کشکول بحرانی 📚ماذا تقضون 👇
. 💠تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند حکایت چنین است که ... تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار ! دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ... تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد .. دوستانش به او‌ گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا زیاد است و ‌کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد .. آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما و‌گرما همچون بهار است دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد .. تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟! آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند .. پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ... مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ... این سخن به گوش خلیفه رسید که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !! این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت ! بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛ پس تاجر گفت : هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم .. و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ... دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید ! خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ... اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش وارد عراق شد .. و او نیز داماد خلیفه گشت !! سبحان الله از دعای مستجاب که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا برّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن . .
. ⚪️ ️لبخند امام حسین(ع) بخاطر احترام به پدر و مادر عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شیخ حسین بن شیخ مشکور رضوان الله تعالی علیه فرمود. در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه‌السلام مشرّف هستم و حضرت در آنجا تشریف دارند. یک نفر جوان عرب معدی (دهاتی) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت با لبخند جوابش دادند. فردای آن شب که شب جمعه بود به حرم مطهر مشرّف شدم و در گوشه حرم توقف کردم، ناگهان آن جوان عرب معدی که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را ندیدم. مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد عقب سرش رفتم و سبب لبخندش را با امام پرسیدم و تفصیل خواب خود را برایش نقل کردم و گفتم چه کرده‌ای که امام علیه السلام با لبخند به تو جواب می‌دهد؟ گفت: مرا پدر و مادر پیری است و در چند فرسخی کربلا ساکنیم و شب‌های جمعه که برای زیارت می‌آیم یک هفته پدرم را سوار بر الاغ می‌کنم و یک هفته هم مادرم را می‌آورم تا اینکه شب جمعه‌ای که نوبت پدرم بود چون سوارش کردم مادرم گریه کرد و گفت مرا هم باید ببری شاید هفته دیگر زنده نباشم.گفتم: باران می‌بارد. هوا سرد است. مشکل است. نپذیرفت، ناچار پدر را سوار کردم و مادرم را به دوش کشیدم و با زحمت بسیار آنها را به حرم رسانیدم و چون در آن حالت با پدر و مادر وارد حرم شدم حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام را دیدم و سلام کردم، آن بزرگوار به رویم لبخند زد و جوابم را داد و از آن وقت تا به حال هر شب جمعه که مشرّف می‌شوم حضرت امام حسین علیه‌السلام را می‌بینم و با تبسم جوابم را می‌دهد. 📚منبع الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلف‌زاده، ص ۹۷ ........ . 🔶️ (عج) روضه اباعبدالله(ع) خواند شهید عظیم الشأن شیخ احمد کافی واعظ اهل بیت رضوان الله تعالی علیه نقل فرمود که خود مرحوم ملا احمد مقدس اردبیلی فرمود: با طلاب پیاده کربلا می‌آمدیم (اوقات زیارتی حضرت اباعبدالله(ع) که می‌شود از نجف ده تا ده تا، بیست تا بیست تا حرکت می‌کنند و کربلا می‌آیند) در بین راه یک آقا طلبه‌ای بود که گاهی برای ما روضه می‌خواند که امام حسین(ع) یک نمکی در حنجره‌اش گذاشته بود. مقدس اردبیلی می‌فرماید آمدم کربلا زیارت اربعین بود از بس که دیدم زائر آمده و شلوغ است گفتم داخل حرم نروم، با این طلبه‌ها مزاحم زوار از راه دور آمده نشویم. گفتم: همین گوشه صحن می‌ایستم زیارت می‌خوانم. طلبه‌ها را دور خودم جمع کردم. یک وقت گفتم طلبه‌ها این آقا طلبه‌ای که در راه برای ما روضه می‌خواند کجاست؟ گفتند: آقا در بین این جمعیت نمی‌دانیم کجا رفته است. در این اثنا دیدم یک عربی مردم را می‌شکافت و به طرف من می‌آمد و صدا زد ملا احمد مقدس اردبیلی می‌خواهی چه کنی؟ گفتم: می‌خواهم زیارت اربعین بخوانم. فرمود: «بلندتر بخوان من هم گوش کنم.» زیارت را بلندتر خواندم. یکی دو جا توجهم را به نکاتی ادبی داد وقتی که زیارت تمام شد به طلبه‌ها گفتم این آقا طلبه پیدایش نشد؟ گفتند: آقا نمی‌دانیم کجا رفته است؟ یک وقت این عرب به من فرمود: «مقدس اردبیلی چه می‌خواهی؟» گفتم: یکی از این طلبه‌ها در راه برای ما گاهی روضه می‌خواند نمی‌دانم کجا رفته، می‌خواستم اینجا بیاید و برای ما روضه بخواند. آقای عرب به من فرمود: «مقدس اردبیلی می‌خواهی من برایت روضه بخوانم؟» گفتم: آری. آیا به روضه خواندن واردی؟ فرمود: «آری.» که در این اثناء دیدم عرب رویش را به طرف ضریح اباعبدالله الحسین علیه‌السلام کرد و از همان طرز نگاه کردن ما را منقلب کرد. یک وقت صدا زد یا اباعبدالله(ع) نه من و نه این مقدس اردبیلی و نه این طلبه‌ها هیچ کدام یادمان نمی‌رود از آن ساعتی که می‌خواستی از خواهرت زینب سلام الله علیها جدا شوی. در این هنگام دیدم کسی نیست فهمیدم این عرب مهدی زهرا علیه‌السلام بوده واقعاً ساعت حساس و عجیبی بود. 📚منبع کرامات الحسینیه، حجت الاسلام و المسلمین شیخ علی میرخلف‌زاده، ص ۷۰ .
. 🟤 نارضایتی به رسول خدا(ص) خبر رسید که جوانی از مسلمین در حال جان‌کندن است.‌ حضرت بی‌درنگ کنار بستر او آمد و او را تلقین نمود و فرمود: بگو لا اله الا الله زبان او گرفت و نتوانست این جمله را بگوید و این موضوع چند بار تکرار شد. پیامبر(ص) به حاضران فرمود: «آیا این جوان مادر دارد؟» یکی از بانوان که در آنجا بود گفت: آری من مادرش هستم. پیامبر(ص) فرمود: «آیا از پسرت ناراضی هستی؟» مادر گفت: آری حدود شش سال است با او سخن نگفته‌ام. پیامبر(ص) به او فرمود: «آیا اکنون از پسرت راضی می‌شوی؟» مادر گفت: خداوند به رضای تو ای رسول‌ خدا از او راضی گردد. آنگاه رسول خدا(ص) به جوان فرمود:«بگو لا اله الا الله.» جوان با كمال صراحت این جمله را گفت. پیامبر فرمود: «چه می‌بینی؟» جوان گفت مرد سیاه چهره زشت‌رویی را می‌نگرم که لباس چرکین بر تن دارد و بوی متعفن از او به مشام می‌رسد، بالای سر من آمده تا محل عبور نفسم را در حلقم بگیرد و مرا خفه کند. پیامبر فرمود: «بگو يا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ، وَ يَعْفُو عَنِ الْكَثِيرِ، اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ، وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ، إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ ای خداوندی که عمل اندک مرا می‌پذیری و از گناه بسیار می‌گذری از من عمل نیک اندک را بپذیر و گناه بسیارم را ببخش همانا تو آمرزنده مهربان هستی.» جوان این دعا را خواند. پیامبر(ص) فرمود: «اکنون چه می‌بینی؟» جوان گفت: می‌بینم آن شخص سیاه چهره رفت و مردی زیبا و خوش‌بو به بالین من آمده‌است. پیامبر(ص) فرمود: «آن دعا را تکرار کن.» جوان دعا را تکرار نمود. آنگاه پیامبر(ص) فرمود: «حالا چه می‌بینی؟» جوان گفت: آن جوان خوش‌سیما را می‌نگرم که از من پرستاری می‌کند. این را گفت و از دنیا رفت. 📚منبع داستان دوستان، محمدی اشتهاردی، ج ۵، ص ۱۲۰ امالی، شیخ صدوق، ج ۱، ص ۶۲ .
. شعر فضیلت و عزیزان بعد از خواندن اشعار پندآموز مداح میبایست اشعاری را در مورد مجلس بسراید ابتدا باید اشعاری را درفضیلت و جایگاه عزیز از دست رفته بخواند و بعد از آن اشعاری در فراق و مصیبت ازدست رفته بخواند نکته ای که بسیار حائز اهمیت است در این قسمت به آن اشاره بشود این است که برمبنای دستورات ائمه معصومین نمک بر زخم صاحبان عزا پاشیدن امری ناپسند می باشد و صلاح نیست و حتی در جایی حضرت محمد(ص) میفرمایند در مصابی که دچار میشوید به یاد ما اهلبیت گریه کنید و لذا می بایست از زبانحال هایی که ذکر مصیبت شخص از دست رفته است جدا پرهیز گردد و به جای آن با ذکر مصائب آل الله بتوان مرهمی بر زخم دل داغدیدگان نهاده شود نمونه ای از شعر در مقام و فضیلت مادر ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو هرگز نشد محبت یاران و دوستان هم پایه محبت و لطف و وفای تو مهرت برون نمی‌رود از سینه‌ام که هست این سینه خانه تو و این دل سرای تو تو گوهر یگانه دریای خلقتی که اندر جهان کسی نشناسد بهای تو مدح تو واجب است ولی کیست آن کسی کاید برون ز عهده مدح و ثنای تو ای مادر عزیز که جان داده ای مرا سهل است گر که جان بنمایم فدای تو خشنودی تو مایه خشنودی خداست زیرا بود رضای خدا در رضای تو هر بهره ای که برده‌ام از حُسن تربیت باشد ز فیض کوشش بی منتهای تو تنها همان تویی که چو برخیزی از میان هرگز کسی دگر ننشیند به جای تو گر جان خویش هم ز برایت فدا کنم کاری بزرگ نیست که باشد سزای تو گر بود اختیار دو عالم به دست من می‌ریختم تمام جهان را به پای تو نمونه شعر در مصیبت مادر همی نالم که مادر در برم نیست صفا و سایه او برسرم نیست مرا گر دولت عالم ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست نمونه شعر در فضیلت پدر پدر ، یعنی تپش در قلب خانه پدر، یعنی تسلط بر زمانه پدر، احساس خوب تکیه بر کوه پدر، یعنی تسلی وقت اندوه پدر،یعنی زمن نام ونشانه پدر ، یعنی فدا گردیده افراد خانه پدر، یعنی غرور و مستی من پدر، یعنی تمام هستی من .
. یکی از فلسفه های برگزاری مجالس ختم ، کسب بهره های معنوی برای خود و عزیز از دست رفته است ، که بر مبنای روایات از پر فضیلت ترین اعمال معنوی ، توسل به آل الله است . باب بهره های معنوی در عالم برزخ باز است و روح مِیت از توسلات و خیرات و مَبَرّات بازماندگان بهره می برد ، علاوه براین، ارائه صحیح این قسمت می تواند تا حد قابل توجهی باعث تسکین خاطر بازماندگان شودچرا که از نظر روانشناسان هنگام مواجه شدن با یک مصیبت، بهتر است انسان به یاد مصیبت بزرگتری بیفتد، و بدین واسطه از شدت مصیبت وارده بکاهد. نکات قابل توجه در بخش توسل از روضه های احساسی استفاده کنید و از خواندن روضه های سخت و سنگین بپرهیزید مگر مجلس ختمی که حالت هیأت پیدا می نماید و مجلس شرایط پذیرش و دریافت روضه های سنگین را دارد در این صورت اشاره به روضه های سنگین بلا اشکال است . روضه را با توجه به تناسب و ارتباط با مصیبت وارده انتخاب کنید. هنگام خواندن، ثواب روضه را به روح میت مجلس نثار کنید، و بهتر است به این نکته در فواصل توسل با عباراتی اشاره شود. از خواندن روضه های طولانی در مجالس ترحیم پرهیز کنید. زمزمه هایی راکه مستمع باید جواب بدهد خودتان تا انتها تکرار کنید چرا که معمولا در مجالس ترحیم مستمع زمزمه نمی کند. خواندن سینه زنی در مجالس ترحیم معمول نیست اما با توجه به شرایط مجلس و در صورت حضور جمعیت زیاد ، فرصت کافی ، هیأتی بودن مستمع و … می توانید نوحه ای کوتاه ارائه دهید. ز) مناجات و دعای پایان مجلس خوب است در پایان مجالس ختم ، اشعاری کلی در وصف عاشقان آل الله ارائه شود. مثل؛ هـر آن کسی که قـدم زد در آستان حسین عزیز هر دو جهان شد قسم به جان حسین *** هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبـت اسـت بـر جـریـده عالـم دوام مـا در دعای پایانی محافل ختم بهتر است ادعیه ای مورد استفاده قرار گیرد که در آن نیاز به آمین گفتن مستمع نباشد؛ البته محافلی که مستمع اهل دل است ، می توان دعاهای معمول محافل مذهبی را مورد استفاده قرار داد. ح) عرض تسلیت و تشکر بخش مداحی در مجالس ختم با عرض تسلیت و تشکر پایان می پذیرد ، در این قسمت مداح پس از عرض تسلیت به صاحبان عزا و تشکر از شرکت کنندگان در مجلس به اعلام ادامه برنامه می پردازد که قرائت سوره الرحمن و سخنرانی است ، ذکر نهایی بخش مداحی عبارت است از جمله عربی : “رَحِمَ اللهُ مَن قَرِءَ الفاتِحَهَ مَعَ الصَّلَوات” . 📚کتاب ختم خوانی "نیم از عالم خاک" .... ❇️ اهمیت رضایت مادر نقل شده که پیامبر گرامی اسلام(ص) بر بالین جوانی که در حال احتضار بود حاضر و شهادتین را به او تلقین کرد، ولی جوان نتوانست آن را بگوید. حضرت پرسید: «آیا او مادر دارد؟» زنی که نزد او بود عرض کرد: بلی، من مادر او هستم. فرمود: «آیا بر او غضبناکی؟» گفت: شش سال است با او حرف نزدم. پیامبر رحمت(ص) از او تقاضا کرد که از جوانش راضی شده و از او درگذرد. مادر نیز تقاضای حضرت را پاسخ داد و به محض رضایت، زبان جوان به کلمه توحید باز شد. 📚منبع گناهان کبیره، شهید دستغیب، ج۱، ص۱۲۸ .
. انالله و انا الیه راجعون آه از غمی که تازه شود با غمی دگر برادران داغدیده عابدی تسلیت واژه ای نا چیز در مقابل غم از دست دادن است. خداوند این کنیز حضرت زهرا را با مادر سادات ؛همنشین و محشور فرماید. و به خانواده مصیبت دیده شما ؛ صبر جمیل و اجر جزیل عنایت فرماید. سایه ی حاج ابراهیم عابدی بر سرِ ما و شما مستدام. ان شاءالله . شادی روح این مادر تازه درگذشته و اموات وابسته به اعضای گروه، الفاتحه مع الصلوات .