eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
5.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
630 ویدیو
853 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
◼️ بنای نبش قبر حضرت زهرا (س) حضرت على عليه‌السلام فاطمه زهرا علیهاسلام را غسل داد. به هنگام غسل دادن وى، غير از حضرت على عليه‌السلام، حسنين عليهماالسلام، زينب، امّ كلثوم، فضه خادمه و اسماء بنت عميس كسى ديگر حضور نداشت. آنگاه جنازه آن بانو را شبانه با حضور حسنين عليهماالسلام به جانب بقيع حمل نمودند و نماز بر بدن مبارك خواندند. كسى از فوت ايشان مطّلع نشد، احدى از مردم بر بدن آن بانو نماز نخواند مگر آن افرادى كه گفته شد. على عليه‌السلام بدن مباركش را در روضه مقدسه دفن و موضع قبرش را پنهان كرد. صبح آن شبى كه فاطمه عليهاسلام را دفن نمودند اثر چهل قبر جديد در قبرستان بقيع مشاهده مى‌‏شد. هنگامى كه مسلمانان از رحلت حضرت فاطمه علیهاسلام آگاه و متوجه بقيع شدند با چهل قبر جديد مواجه‏ گرديدند، نتوانستند قبر حضرت زهرا را از ميان آن چهل قبر تشخيص دهند. عموم مردم از اين مصيبت ضجّه كردند و يك ديگر را ملامت نمودند و گفتند: پيغمبر صلی‌الله‌علیه‌‌وآله شما بيش از يك دختر يادگارى ننهاد، فاطمه علیهاسلام رحلت كرد و دفن شد و شما به هنگام مردنش حاضر نشديد، نماز بر جنازه‌‏اش نگذاشتيد و محل قبر او را هم نمى‌‏دانيد! علمای قوم گفتند: گروهى از زنان مسلمان را احضار كنيد كه اين قبرها را بشكافند تا جنازه فاطمه علیهاسلام را به دست بياوريم و بر بدن او نماز بخوانيم و قبرش را زيارت كنيم. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. هنگامى كه خبر اين توطئه به گوش حضرت على بن ابى طالب عليه‌السلام رسيد، در حالى آمد كه خشمناك، چشمان مباركش سرخ، رگهاى گردنش بيرون زده، قباى زرد رنگى پوشيده بود كه آن را به هنگام غضب و ناراحتى مى‌‏پوشيد و بر ذوالفقار تکیه زده بود، آمد تا وارد بقيع شد. شخصى به ميان مردم رفت و گفت: اين على بن ابى طالب عليه‌السلام است كه با اين حالت آمده و سوگند مى‌‏خورد كه اگر يك سنگ از اين قبور جابجا شود شمشير را در ميان همه شما بگذارد و تا آخرين نفر شما را نابود نمايد. عمر در حالى كه با يارانش بود، با حضرت اميرالمومنین عليه‌السلام روبرو شد گفت: اى ابو الحسن! چه قصد دارى؟ به خداوند سوگند ما قبر فاطمه علیهاسلام را مى‌‏شكافيم و بر جنازه‌اش نماز مى‌گزاريم. حضرت امير علیه‌السلام لباس‌هاى وى را گرفت و او را از جاى بر كند و بر زمين زد و فرمود: «یابن السوداء! من حقّ خود (يعنى مقام خلافت) را بدين جهت از دست دادم كه مبادا مردم از دين خويش برگردند. اما درباره قبر فاطمه علیهاسلام به حقّ آن خدايى كه جان على در دست قدرت اوست اگر تو و يارانت راجع به اين قبرها عملى انجام دهيد زمين را از خون شما سيراب خواهم كرد. عمر! از اين خيال در گذر!» پس از عمر ، ابوبكر با حضرت امير علیه السلام ملاقات نمود و گفت: اى ابوالحسن! تو را به حقّ پيغمبر اسلام و آن كسى كه بالاى عرش است سوگند مى‏‌دهم كه از عمر دست بردارى، زيرا ما از انجام دادن عملى كه تو نمى‌پسندى خوددارى مى‌‏كنيم. راوى مى‏‌گويد: على عليه السّلام عمر را رها كرد و مردم پراكنده شدند و به دنبال مقصود خود باز نگشتند. 📚منبع بحار الانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۱۷۱ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۱ .
. جلوگیری حضرت علی (ع) از نبش قبر شیخین سپس حضرت علی علیه السلام برای آنکه قبر حضرت زهرا سلام الله پنهان بماند، در بقیع هفت و بنابر قولی چهل قبر ایجاد کردند. با این وجود وقتی شیخین آگاه شدند که حضرت زهرا سلام الله علیها مخفیانه دفن شده است و قبور جدید چند عدد است گفتند: یکی از آنها برای فاطمه زهراست، پس همه آنها را نبش کنیم تا پیکر او را یافته، سپس آن را خارج کرده و بر آن نماز بگزاریم. چون این خبر به مولی امیرمؤمنان رسید با حالتی خشمناک در حالی که قبای زرد بر تن داشتند و آن را در موقع حوادث ناگوار به تن می‌کردند و در دستشان شمشیر ذوالفقار بود، خارج شدند و به خدا سوگند خوردند که اگر آنها حتی یک سنگ از قبرها جدا کنند، شمشیر را در میان ایشان قرار دهد (و با کارزار جنگ سرنوشت آنان را معلوم کند). در راه با عمر و گروهی از یارانش برخورد نمودند. عمر گفت: ای ابالحسن! تو را چه می‌شود؟ به خدا قسم ما قبر او را نبش می‌کنیم و بر پیکرش نماز می‌خوانیم. امیرمؤمنان اطراف لباس او را در دست گرفت و او را بلند کرده و بر زمین زد و فرمود: «ای پسر سَوداء حبشیّه! من از حق خود گذشتم از ترس اینکه مبادا مردم از دینشان خارج شوند، و اما قبر فاطمه، سوگند به کسی که جانم در دست قدرت اوست اگر حتی یک سنگ از آن را جابجا کنید، زمین را از خونتان سیراب می‌کنم.» در همین حال ابوبکر سر رسید و حضرت را به رسول خدا سوگند داد که او را رها کند، پس آن حضرت او را رها کرد و مردم پراکنده شدند. 📚منبع وفاة فاطمةالزهرا سلام الله، مقرم، ص ۱۰۶-۱۱۰ درسنامه فاطمی، مجید جعفرپور .
. ◼️ عصبانیت از دفن شبانه حضرت زهرا (س) فلَمّا طَلَعَ الصُّبحُ، أقْبَلَ الناسُ إلی بَیتِ فاطمةَ علیها سلام لِیُصَلُّوا علیها ، وَ رأی المقدادُ أبابَکر فقال له : نَحْنُ دَفَّنَّاها البارحه . فقال عمرُ لأبی بکرٍ : ألَمْ أقُلْ لَکَ أَنَّهُمْ یَفْعَلون کذلک ؟ قالَ مقدادُ : إنَّ فاطمةَ علیها سلام أوْصَتْ بِذلک ؛ أنکم لا تصلُّن عَلیها. فَرَفع عُمرُ یَدَه و ضَرَبَ علی رأسِ مِقْدادِ و وَجْهَه ضَرْباً عَنیفاً حَتَّی أعیَی مِنْ کِثرةِ الضَّربْ ، و خَلَّصَ الحاضِرُون المِقدادَ مِنْ یَدهِ. وقال المقدادُ :ماتَتْ إبنهُ رسولِ اللهِ علیها السلام وَالدَّمُ یَنزِفُ مِنْ جَنْبِها بِسبَبِ ضربةِ سَیفٍ وسَوْطٍ ضَرَبْتَها أنتَ ، و أنا أحْقَرُ عِندَکم مِن علیٍّ و فاطمةَ علیهما سلام. و لمّا سَمِعوا هذا الکلامَ قالوا : واللهِ لأحقُّ الناسِ بِالضْربِ عَلیُ بن أبی طالب علیه‌السلام. فأقَبْلوا إلی علیٍّ و هُوَ جالِسٌ فی بابِ دارِه ، قالَ عمرُ : یَابنَ أبی طالِب ! ألا تَتْرکُ حَسَدَکَ القدیمَ ، فَغَسَّلتَ رسولَ اللهِ و صَلّیْتِ عَلی جَسَدِ فاطمةَ سَلامُ الله عَلَیها فی غِیابِنا وَ عَلَّمْتَ الحَسَنَ و نادی لأبی بکر : إنْزِلْ عَنْ مِنبَرِ أبی ؟! و عَلیٌّ ساکِتٌ لَمْ یَقُلْ شَیءً. فَأجابَهُ عقیلُ : وَ أَنْتُمْ وَاللهِ أشدُّ الناسِ حَسَداً و أَقْدَمَ عَداوهً لِرسولِ اللهِ و أهلِ بَیْتهِ ؛ ضَرَبْتُموها بِالأَمسِ وَ خَرَجَتْ مِنَ الدُّنیا وَ ظَهْرِها مُضَرِّجٌ بدمٍ ، و هِیَ غَیُر راضِیهً عَنْکُما ….. بعد از دفن شبانه هنگامی‌که صبح شد، مردم به سمت منزل فاطمه سلام الله علیها روی آوردند تا بر او نماز بخوانند. مقداد، ابابکر را دید و به او گفت: «ما او را دیشب به خاک سپردیم.» عمر به ابوبکر گفت: آیا به تو نگفتم آن‌ها مخفیانه او را دفن می‌کنند تا ما حاضر نباشیم. مقداد گفت: «این وصیت فاطمه سلام‌الله‌علیها بوده است که شما بر او نماز نگذارید.» عمر دست خویش را بالا برد و به شدت بر سر و صورت مقداد زد که از شدت ضربه، مقداد درمانده شده بود. حاضرین مقداد را از دست او رها کردند. مقداد گفت: «دختر رسول خدا از دنیا رفت در حالی که خون از پهلوی او به سبب ضربه‌ی شمشیر و تازیانه‌ای که تو به او زده بودی، جاری بود. و من در نزد شما بسیار حقیرتر از علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها هستم.» هنگامی‌که این کلام را شنیدند، گفتند: به خدا سوگند آن کسی را که باید بزنیم، علی بن ابی طالب علیه السلام است. به سوی علی علیه‌السلام روی آوردند و او در مقابل درب خانه نشسته بود. عمر به او گفت: ای پسر ابی طالب علیه‌السلام آیا حسادت قدیمی‌ات را رها نکردی. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را غسل دادی و بر نماز فاطمه سلام‌الله‌علیها بدون حضور ما نماز خواندی و به حسن یاد دادی که به ابوبکر بگوید از منبر پدرم پایین بیا . علی علیه‌السلام سکوت نموده بود و چیزی نمی‌فرمود. عقیل پاسخ داد: «به خدا سوگند شما حسودترین مردم هستید و کسانی هستید که به دشمنی پیامبر و اهل بیتش پیشی گرفتید. فاطمه سلام‌الله‌علیها را دیروز آنچنان زدید و او از دنیا رفت در حالی که پشت او (پهلوی او) غرق خون بود و او از شما دو نفر ناراضی بود…» 📚منبع موسوعة الکبری عن فاطمة الزهراء، انصاری زنجانی، ج ۱۵، ص ۲۴۹ فاطمیه مأثور، حجةالاسلام شیخ محسن حنیفی، صفحه ۱۴۳ .
حمايت حضرت فاطمه (س) از مولا (فيلسوف محقّق، فيض كاشانی) در كتاب عِلْمُ الْيَقين از كتاب «التهاب نيران الاحزان» درباره چگونگی هجوم به خانه علی (ع) چنين نقل می‌كند: عمر، جمعی از بردگان آزاد شده و منافقان را به گرد خود آورد و با آنها به خانه علی (ع) رهسپار شدند، ديدند در خانه بسته است فرياد زدند: ای علی! از خانه بيرون بيا، زيرا خليفه رسول خدا (ص) تو را به حضور می خواند. حضرت علی (ع) در را باز نكرد، آنها هيزم آوردند و كنار در خانه گذاشتند و آتش آوردند تا در خانه را بسوزانند، عمر فرياد زد: سوگند به خدا اگر در را باز نكنيد، خانه را به آتش می كشم. هنگامی كه فاطمه (س) فهميد كه آنها می‌خواهند خانه‌اش را به آتش بكشند، برخاست و در را گشود، جمعيّت بی آنكه مهلت بدهند تا فاطمه (س) خود را بپوشاند در را فشار دادند، فاطمه (س) برای اينكه در برابر نگاه نامحرمان نباشد، به پشت در رفت. عمر در را فشار داد، فاطمه (س) بين فشار در و ديوار قرار گرفت، سپس عمر و همراهان به خانه هجوم بردند، حضرت علی (ع) روی فرش خود نشسته بود، آن قوم آن حضرت را احاطه كردند و اطراف دامن و گريبانش را گرفتند و او را با اجبار به طرف مسجد بردند. فاطمه (س) به ميان جمعيّت آمد و بين آنها و علی (ع) قرار گرفت و فرمود: «سوگند به خدا نمی‌گذارم پسر عمويم را از روی ظلم به سوی مسجد بكشيد، وای بر شما چقدر زود به خدا و رسولش خيانت نموديد و به خانواده‌اش ستم كرديد. با اينكه رسول خدا (ص) پيروی از ما و دوستی با ما را به شما سفارش كرده بود و فرموده بود كه در امور به خاندان من تمسّک كنيد و خداوند فرمود: قُلْ لا اَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ اَجْراً اِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي القُرْبي.» «ای پيامبر! به مردم بگو از شما پاداش رسالت نمی‌خواهم جز اينكه با خويشان من دوستی نمائيد.» (شوری- ۲۳) روايت كننده می‌گويد: اين گفتار فاطمه (س) باعث شد كه بسياری از مردم متفرّق شدند، عمر با جمعی در آنجا ماندند، عمر به پسر عمويش قُنفذ گفت: با تازيانه فاطمه (س) را بزن. قنفذ با تازيانه به پشت و پهلوی حضرت زهرا (س) زد كه آثار آن در بدن زهرا (س) پديدار شد و همين ضربت قويترين اثر را در سقط جنين آن حضرت نمود، كه پيامبر (ص) آن جنين را «مُحْسِنْ» ناميده بود، آن قوم، اميرمؤمنان علی (ع) را كشان كشان به سوی مسجد بردند و در برابر ابوبكر قرار دادند، در همين هنگام فاطمه (س) سراسيمه به مسجد آمد، تا علی (ع) را از دست آنها بگيرد و نجات دهد ولی نتوانست. از آنجا به سوی قبر پدرش رفت و با سوز دل و آه جانكاه گريه می‌كرد و اين اشعار را می‌خواند: «نَفْسِي عَلي زَفَراتِها مَحْبُوسَةٌ يا لَيْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَراتِ لا خَيْرَ بَعْدَكَ فِي الْحَياةِ وَ انَّما اَبْكِي مَخافَةَ اَنْ تَطُولَ حَياتِي» «پدر جان! جانم با آنهمه اندوه و غصّه در سينه‌ام حبس شده است، ای كاش با همان اندوه‌ها از بدنم خارج می‌شد. پدرجان! بعد از تو هيچ خير و نيكی در زندگی نيست، گريه می‌كنم از بيم آنكه (مبادا) بعد از تو زياد زنده بمانم.» سپس فرمود: «پدر جان! دريغ و آه از فراق تو، و ای فغان از جدایی حبيب تو ابوالحسن اميرمؤمنان؛ پدر دو سبط تو حسن و حسين (ع)، آنكس كه تو او را در كودكی تربيت كردی و وقتی كه بزرگ شد، او را برادر خود خواندی و او بزرگترين دوستان و محبوبترين اصحاب تو در حضورت بود، او كه از همه در قبول اسلام پيشی گرفت و به سوی تو هجرت كرد، ای پدر بزرگوار و ای بهترين خلائق!» «فَها هُوَ يُساقُ فِي الْاسرِ كَما يُقادُ الْبَعِيرَ.» «اكنون او را اسيرگونه می‌كشند، چنانكه شتر را می‌كشند.» سپس ناله جانسوزی‌ را از دل داغدارش بركشيد و گفت: «وا مُحَمَّداهُ! وا حَبِيباهُ! وا اَباهُ! وا اَبَا الْقاسِماهُ! وا اَحْمَداهُ، وا قِلَّةَ ناصِراهُ وا غَوْثاهُ، واطُولَ كُرْبَتاهُ، وا حُزْناهُ، وا مُصيبَتاهُ! وا سوءَ صَباحاهُ!!» «فرياد، يا محمّدا، فرياد ای دوست، ای پدر، ای اباالقاسم، ای احمد، آه و فغان از كمی ياور! و مصيبت و اندوه بسيار و آه از اين روزگار تلخ!!» فاطمه (س) بعد از اين گفتار، صيحه زد و بيهوش به روی زمين افتاد، مردم از گريه او گريستند و صدا به ناله بلند كردند و مسجد پيامبر (ص) ماتم سرا گرديد. سپس علی (ع) را در پيش ابوبكر متوقّف ساختند، و به او گفتند: دستت را دراز كرده و بيعت كن!! حضرت علی (ع) فرمود: سوگند به خدا بيعت نمی‌كنم، زيرا بيعت من به گردن شما ثابت است (شما با من در غدير خم بيعت كرديد و بايد بر آن وفادار بمانيد.) 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۴۵ .
. ▪️ غايب بودن حضرت علی(ع) و بنی‌هاشم از اجتماع سقيفه عالم بزرگ، شيخ مفيد، در كتاب ارشاد می‌گويد: پس از رحلت پيامبر (ص)، امام علی (ع) مشغول غسل دادن و كفن و دفن جسد مطهر پيامبر (ص) بود و بنی‌هاشم بخاطر مصيبت بزرگ رحلت پيامبر (ص) از مردم جدا بودند، قوم از فرصت استفاده كرده و به مسأله خلافت و تعيين خليفه پرداختند و سرانجام در غياب علی (ع) و بنی‌هاشم، خلافت ابوبكر برقرار شد. آن گونه كه بين انصار اختلاف افتاد و جماعت آزادشدگان (در فتح مكّه) و آنان كه پيامبر (ص) برای تأليف قلوب، به آنها اجازه ورود به اسلام را داده بود از اينكه مسأله خلافت، چند روز تأخير بيفتد كراهت داشتند تا قبل از فراغت بنی‌هاشم، مسأله را تمام شده اعلام كنند، با ابوبكر بيعت كردند، زيرا او در مكان اجتماع (سقيفه) حاضر بود و اسباب و لوازم كار او آنچنان آماده شده بود كه موضوع را مطابق مراد و مقصود او آسان نمود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۷۷ .
📗 پيام های ابوبكر به علی (ع) و پاسخ‌های آن حضرت روايت سُليم بن قيس: علی (ع) وارد خانه خود شد، عمر به ابوبكر گفت: كسی را نزد علی (ع) بفرست تا بيايد و بيعت كند، زيرا كار خلافت بدون بيعت علی (ع) سامان نمی‌يابد اگر او با ما بيعت كند به او امان خواهيم داد. ابوبكر شخصی را به نزد علی (ع) فرستاد و توسط او پيام داد كه دعوت خليفه رسول خدا (ص) را اجابت كن. قاصد ابوبكر نزد علی (ع) آمد و پيام او را ابلاغ كرد. علی (ع) به او فرمود: «شگفتا! چقدر زود رسول خدا (ص) را تكذيب كرديد، ابوبكر و اطرافيان او می‌دانند كه خدا و رسول خدا (ص) غير مرا خليفه خود قرار نداده اند.» قاصد، گفتار علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ كرد. ابوبكر گفت: اين بار برو و به علی (ع) بگو: دعوت امير مؤمنان (ابوبكر) را اجابت كن. قاصد نزد علی (ع) آمد و پيام ابوبكر را ابلاغ كرد. علی (ع) فرمود: «شگفتا! هنوز چندان از عهد رسول خدا (ص) نگذشته كه آنها فراموش نمايند، سوگند به خدا او (ابوبكر) می‌داند كه اين اسم برای احدی جز من، شايستگی ندارد، همانا رسول خدا (ص) به او امر كرد كه به عنوان اميرمؤمنان بر من سلام كند، و او يكی از هفت نفر است كه از طرف پيامبر (ص) به اين كار مأمور شدند، او و رفيقش (عمر) در ميان هفت نفر از رسول خدا (ص) پرسيدند: آيا اين دستور از طرف خدا و رسولش است؟!» پيامبر (ص) فرمود: «نَعَمْ حَقاً مِنَ اللَّهِ وَ رَسولِهِ اِنَّهُ اَمِيرُالْمؤمِنينَ وَ سَيّدُ الْمُسْلِميِنَ وَ صاحِبُ لَواءِ الْغُرِّ الْمُحَجَّلِينَ يُقَعِّدُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَوْمَ الْقِيامَةِ عَلَي الصِّراطِ فيدخِلُ اَوْلِيائَهُ الْجَنَّةَ وَ اَعْدائَهُ النَّارَ.» «آری، از طرف خدا و رسولش، حق است كه علی (ع) اميرمؤمنان و سرور مسلمين و پرچمدار افراد درخشنده و نورانی می‌باشد، خداوند در روز قيامت، او را بر «پل صراط» می‌نشاند و آن حضرت دوستان خود را به سوی بهشت و دشمنانش را به سوی دوزخ روانه می‌كند.» قاصد ابوبكر، سخنان علی (ع) را به ابوبكر ابلاغ نمود، آنها آن روز از دعوت آن حضرت منصرف شدند. به نقل سُليم بن قيس، سلمان می‌گويد: شب فرارسيد، حضرت علی (ع)، فاطمه (س) را سوار بر مركب كرد و دست دو نفر فرزندش حسن و حسين (ع) را گرفت و به خانه‌های اصحاب رسول خدا (ص) رفت و احدی از اصحاب باقی نماند كه علی (ع) نزد او نرفته باشد. آن بزرگوار، خدا را در مورد حقّ خود به ياد آنها آورد و آنها را به نصرت و ياری هدایت كرد، ولی جز ما چهار نفر دعوت آن حضرت را اجابت نكرد، آن چهار نفر عبارت بودند از: سلمان، ابوذر، مقداد و زبير بن عوام، ما سرهای خود را (به علامت ياران علی عليه السلام) تراشيديم و ايثارگرانه برای ياری آن حضرت كمر همّت بستيم و در ميان ما بصيرت «زُبير» در حمايت از آن بزرگوار از ما بيشتر بود. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۵ .
. ▫️ يادآوری وصيت پيامبر(ص) و نفی عمر امام علی (ع) به مردم فرمود: «رسول خدا (ص) به شما وصيت كرد كه من دو چيز گرانقدر را در ميان می‌گذارم ۱- قرآن. ۲- عترت من كه اهل بيت من هستند. و اين دو از هم جدا نمی‌شوند تا در كنار حوض كوثر بهشت با من ملاقات كنند، پس اگر شما قرآن را می‌پذيريد، مرا نيز همراه قرآن، بپذيريد تا بين شما به آنچه كه خدا در قرآن نازل كرده حكم كنم، چرا كه من آگاهتر از شما به همه قرآن از ناسخ و منسوخ و تأويل و محكم و متشابه و حلال و حرام قرآن می‌باشم.» عمر گفت: اين قرآن را با خودت ببر، تا نه آن از تو جدا گردد و نه تو از آن جدا شوی ما نيازی نه به آن قرآن جمع آوری شده بوسيله‌ی تو را داريم و نه به تو نيازمنديم. حضرت علی (ع) قرآن را برداشت و به خانه خود بازگشت و بر جايگاه نماز خود نشست و قرآن را در دامنش نهاد و آيات آن را مي‌خواند و از چشمانش اشک می‌ريخت. 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۳۴ .
▫️ چگونگی دست گذاردن ابوبكر بر دست علی (ع) برای نمایش بیعت عدی بن حاتم(از اصحاب رسول خدا (ص) و از ياران علی عليه‌السلام) می‌گويد: سوگند به خدا دلم برای هيچكس آن گونه نسوخت كه برای علی (ع) سوخت، آنگاه كه دامن و گريبانش را گرفتند و او را به سوی مسجد كشاندند و به او گفتند: با ابوبكر بيعت كن. او فرمود: «اگر بيعت نكنم چه می‌شود؟» در پاسخ گفتند: گردنت را می‌زنيم، علی (ع) سرش را به سوی آسمان بلند كرد و گفت: «خدايا! من تو را به گواهی می‌گيرم، اين قوم آمدند تا مرا به قتل برسانند، با اينكه من بنده خدا و برادر رسول خدا (ص) هستم.» باز آنها به علی (ع) گفتند: دستت را برای بيعت دراز كن! آن حضرت اطاعت نكرد، آنها با اجبار دست آن حضرت را گرفتند و كشيدند. آن بزرگوار سرانگشتانش را خم كرد، همه حاضران هر چه توان داشتند به كار بردند تا دست او را بگشايند، ولی نتوانستند، سرانجام دست ابوبكر را پيش‌كشيدند و به دست بسته(و مشت شده) علی (ع) ماليدند، در حالی كه آن حضرت به قبر رسول خدا (ص) متوجه شده و می‌فرمود: «يَابْنَ اُمَّ اِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي.» «ای پسر مادرم، قوم مرا تضعيف كردند و نزديک بود مرا بكشند.» (اعراف- ۱۵۰) روايت كننده می‌گويد: حضرت علی (ع) ابوبكر را مخاطب قرار داد و اين دو شعر را خواند: «فَاِنْ كُنْتَ بِالشُّوري مَلَكْتَ اُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَالْمُشِيرُونَ غُيَّبُ وَ اِنْ كُنْتَ بِالْقُرْبي حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ فَغَيْرُكَ اَوْلي بِالنَّبِيِّ وَ اَقْرَبُ» «اگر تو از طريق شوری زمامدار امور مردم شدی، اين چه شورایی است كه در آن، طرف های مشورت(امثال من) غايب بودند و اگر از طريق خويشاوندی استدلال كردی، ديگران از تو نزديكترند.» و آن حضرت مكرر می‌فرمود: «وا عَجَباً اَتَكُونُ الْخِلافةُ بِالصَّحابَةِ، وَ لا تَكُونُ بِالْقِرابَةِ وَ الصَّحابَةِ.» «عجبا! آيا خلافت با همنشينی با پيامبر (ص) ثابت می‌شود ولی با خويشاوندی و همنشينی (با هم) ثابت نمی‌گردد؟!» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۴۸ .
. ✳️ گریه حضرت علی (ع) بر گمراهی مردم عقيل به حضور علی (ع) رسید، علی (ع) را گريان ديد پرسيد: چرا گريه می‌كنی؟ خداوند چشم‌های تو را نگرياند. حضرت علی (ع) در پاسخ فرمود: «برادرم! سوگند به خدا گريه‌ام در مورد قريش و طرفداران آنهاست كه راه گمراهی را پيمودند و از حق روی برتافتند و به فساد و جهالت خود بازگشتند و به وادی اختلاف و نفاق و در بيابان سرگردانی افتادند و برای جنگيدن با من همدست شدند، چنانكه قبلاً برای جنگيدن با رسول خدا (ص) همدست گشتند. خداوند آنها را به مجازات برساند كه رشته قرابت با مرا پاره كردند و حاكميت پسر عمويم پيامبر (ص) را از دست ما بيرون بردند، آنگاه بلند گريه كرد و فرمود: اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَيْهِ راجِعُونَ.» و اين اشعار را به عنوان تمثيل خواند: «فَاِنْ تَسئَلِينِي كَيْفَ اَنْتَ فَاِنَّنِي صَبُورٌ عَلي رَيْبِ الزَّمانِ صَلِيبُ يَعِزُّ عَلَيَّ اَنْ تَري بِي كَآبَة فَيَشْمُتُ عادٌ اَو يساءُ حَبِيبٌ» ‌«اگر از حال من بپرسی كه چگونه‌ای؟ می‌گويم: در سختی‌های روزگار صبر می‌كنم و در دشواری‌ها به سر می‌برم، بر من سخت است كه آثار اندوه در من ديده شود تا دشمن شادی كند و دوست ناراحت شود.» 📚منبع بیت الاحزان، شیخ عباس قمی، ص ۱۳۴ .
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
#قرائت_زیارت_عاشور «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ رَسُولِ الل
. 🟩 حضرت فاطمه (س) در قیامت شیخ صدوق از محمد بن سنان با یک واسطه از امام صادق(ع) نقل کرده است که رسول خدا(ص) فرمودند: «وقتی روز قیامت شود قبّه و سراپرده‌ای از نور برای دخترم فاطمه برپا سازد و حسین(ع) در حالی که سر خود را به دست گرفته به طرف سراپرده مادر روان گردد. وقتی چشم مادر به فرزندش می‌افتد شیونی سر دهد و ناله‌ای از دل برکشد که هیچ فرشته مقرب و پیغمبری از فرستادگان حق و هیچ بنده مؤمنی در عرصه محشر باقی نماند جز اینکه بر حال او بگرید.» «آنگاه خداوند برای آن حضرت مردی را در بهترین صورت‌ها مُمَثَّل می‌کند که او بدون سر است و با قاتلین خود به دادخواهی مخاصمه می‌کند. پس خداوند کسانی که در قتل او به نحوی شرکت داشته‌اند همه را به قتل می‌رساند و هلاک می‌سازد و سپس زنده شوند و امیر مؤمنین(ع) آنها را به قتل رساند و باز زنده شوند و حسن بن علی(ع) آنان را بکشد و باز زنده گردند و حسین(ع) آنان را بکشد و باز زنده شوند و از ذریه ما هیچ فردی باقی نماند مگر اینکه یک بار ایشان را به قتل رسانند.» سپس امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند رحمت کند شیعیان ما را، به خدا قسم شیعیان ما مؤمنین واقعی هستند زیرا در این مصیبت با ما شرکت کردند و اندوه طولانی و افسوس فراوانی خوردند.» 📚منبع ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص ۴۸۴ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۴۳، ص ۲۲۱ مصائب الاولیا (مقتل چهارده معصوم)، اصغر تاجیک ورامینی، ج ۱، ص ۲۰۸ اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصاباً بِمُصیبَتِهِ، مُصیبَةً ما اَعْظَمَها .