eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
2.7هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
546 ویدیو
772 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. 2⃣کظم غیظ !👇 ✅نقل شده است که یکی از کنیزان امام سجاد(علیه السلام) به هنگام شست و شوی سر و صورت آن حضرت(ع)، ظرف آب از دستش رها شد و امام(ع) را مجروح ساخت. امام(ع) به او نگاهی کرد و او دریافت که امام(ع) ناراحت شده است. آن کنیز بلافاصله گفت : «الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ» امام(ع) فرمود : من خشم خود را فرو بردم. او دوباره گفت : «وَ الْعافِينَ عَنِ النَّاسِ» امام(ع) فرمود : تو را عفو کردم، خدا تو را عفو نماید. او گفت : «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ‌»(آل عمران ۱۳۴) امام(ع) فرمود : تو را در راه خدا آزاد کردم.(۱) 📚منبع : ۱)تفسير صافى فیض کاشانی، ج۱، ص۳۸۱ .
. 1⃣پسر عموی علیه_السلام! ✅در مورد امام سجاد(ع) نقل است که؛ 📋«كَانَ لَهُ اِبْنُ عَمٍّ يَأْتِيهِ بِاللَّيْلِ مُتَنَكِّراً فَيُنَاوِلُهُ شَيْئاً مِنَ اَلدَّنَانِيرِ» ♦️ایشان پسر عموئی مستمند داشت که شب هنگام، چنانکه وی او را نشناسد، نزدش می‌رفت و چند دینار به او می‌بخشید. ولی آن مرد همواره می‌گفت : 📋«لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ(ع) لاَ يُوَاصِلُنِي لاَ جَزَاهُ اَللَّهُ عَنِّي خَيْراً» ♦️علی بن حسین(ع) رعایت خویشاوندی را نمی‌کند، خدا به او خیر ندهد. ولی در مقابل؛ 📋«فَيَسْمَعُ ذَلِكَ وَ يَحْتَمِلُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهِ وَ لاَ يُعَرِّفُهُ بِنَفْسِهِ» ♦️امام سجاد(ع) این سخنان پسر عموی را می‌شنید و شکیبائی و بردباری می‌کرد و خود را بدان خویشاوند نمی‌شناساند. 📋«فَلَمَّا مَاتَ عَلِيٌّ(ع) فَقَدَهَا فَحِينَئِذٍ عَلِمَ أَنَّهُ هُوَكَانَ فَجَاءَ إِلَى قَبْرِهِ وَ بَكَى عَلَيْهِ» ♦️وقتی امام سجاد(ع) به شهادت رسید، آن احسان از آن مرد بریده شد و دانست که آن مرد نیکوکار، امام سجاد(ع) بوده است، پس بر سر مزار او می رفت و گریه می کرد.(۱) 📚منبع : ۱)كشف الغمة اربلی، ج۲، ص۳۱۸ .
. 🔹🔷《اَلسَّلٰامُ عَلَیْکَ یَابنَ رَسُولِ اللهِ(ص) یَا عَلِیَّ بنَ الحُسَین(ع)》🔷🔹 (ع) همواره در طول حیاتشان مظلوم بوده اند. بعد از حادثه کربلا، رعب و وحشت شدیدی بر مسلمین و خصوصاً شیعیان حاکم شد. لذا در آن روزگار، امام سجاد(ع) سخت تنها و بی یار مانده بود. لذا ایشان فرمود : 📋《مَا بِمَکَّةَ وَالْمَدِینَةَ عِشْرُونَ رَجُلَاً یُحِبُّنَا》 ♦️در تمام مکّه و مدینه بیست نفر نیستند که دوستی ما را اظهار بدارند.(۱) حتی دشمنان اهل بیت(ع) نیز، از هم نام بودن امام سجاد(ع) با جدّ بزرگوارش امام علی(ع) خرده می گرفتند. در تاریخ آمده است؛ در زمان حکومت معاویه، مروان بن حکم والی مدینه شد و در آن زمان امام حسین(ع) در مدینه به سر می برد. روزی امام سجاد(ع) پیغامی را از طرف امام حسین(ع) به مروان برد. مروان نام حضرت(ع) و نام برادرش حضرت علی اکبر(ع) را پرسید. وقتی با جواب امام سجاد(ع) مواجه شد که نام هر دو علی است، با عصبانیت گفت : 📋《عَلِيٌّ و عَلِيٌّ؟! مَا يُرِيدُ أبُوكَ أَن يَدَعَ أحَدَاً مِن وُلدِهِ إلّا سَمَّاهُ عَلِيّاً؟!》 ♦️علی و علی! مثل اینکه پدرت قصد دارد نام تمام فرزندانش را علی بگذارد؟!! وقتی امام سجاد این جریان را به امام حسین(ع) عرض کرد، امام حسین(ع) فرمود : 📋《وَيلي عَلَى ابنِ الزَّرقاءِ دَبّاغَةِ الاُدُمِ‌! لَو وُلِدَ لي مِئَةٌ لَأَحبَبتُ ألّا اُسَمِّيَ أحَدَاً مِنهُم إلّا عَلِيّاً(ع)》 ♦️وای بر فرزند مروان چشم زرد دباغ! اگر صاحب صد فرزند نیز شوم دوست ندارم جز علی(ع) نامی بر آنها بگذارم.(۲) اواخر عمر امام سجاد(ع) مصادف بود با حکومت ولید بن عبدالملک که از همه کس بیشتر کینه امام سجاد(ع) را در دل داشت. او بارها می گفت : من تا وقتی که علی بن حسین(ع) در دنیا باشد، راحت نیستم!(۳) پدر او نیز عبدالملک بن مروان جنایاتی در حق امام(ع) انجام داد. نقل است که، در زمان حکومت عبدالملک بن مروان، عبدالملک امام(ع) را به اجبار از مدینه به شام می آورد آن هم در هیئت یک اسیر! ابن جوزی می گوید : 📋《حَمَلَ عَبدُالمَلَكِ بنِ مَروَانَ عَلَي بنِ الحُسَينِ(ع) مُقَيِّداً مِن المَدِينَةِ فَأَثقَلَهُ حَدِيدَاً وَ وَكَّلَ بِهِ حَفَظَةً وَ القُيُودُ فِي رِجلِيِهِ وَ الغُلُّ فِي يَديِهِ..فَمَا مَضَت إِلَّا أَربَعَ لَيَالِِ》 ♦️عبدالملک بن مروان دستور داد که امام سجاد(ع) را دستگیر کرده و دست و پای او را غُل و زنجیر کنند و به گردنش بیاویزند و از مدینه به سمت شام بیرون ببرند. آنان چنین کردند و به مدت چهار روز به همین وضعیت نگه داشتند. سپس ایشان را آزاد کرد و اجازه برگشت به مدینه را به ایشان داد.(۴) سفر امام سجاد(ع) به شام با این هئیت اسیری اولین سفر امام(ع) نبود، زیرا حضرت(ع) پیشتر نیز در واقعه کربلا به عنوان اسیر به شام فرستاده شده بودند. در مقاتل آمده است که؛ در سال ۶۱ هجری ابتدا اسرای کربلا، در بازار دمشق، گردانده شدند و در این میان، چه بی حرمتی ها که به خاندان اهل بیت(ع)، صورت نگرفت. سپس اسراء را وارد مجلس یزید کردند. امام صادق(ع) در این باره می فرماید : 📋《لَمَّا أُدْخِلَ‏ رَأْسُ‏ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع) عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اللهُ وَ أُدْخِلَ عَلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ بَنَاتُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع) وَ كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) مُقَيَّداً مَغْلُولًا》 ♦️وقتی که سر مبارک امام حسین(ع) را وارد مجلس یزید کردند، در این هنگام امام سجاد(ع) به همراه دختران امیرالمومنین(ع) نیز وارد مجلس کردند، در حالی که دست و گردن و بازوی جد اسیرم، در غل و زنجیر بسته بود.(۵) 📋《..أجسَادُهُم مُجَرَّدَةً، وثِيابُهُم مُرَمَّلَةً، وخُدُودُهُم مُعَفَّرَةً》 ♦️در حالی که، پیکرهای اسرای کاروان امام حسین(ع)، برهنه، با لباس های خونین و صورت های خاک آلود و گرد و غبار بودند.(۶) سرانجام امام سجاد(ع) به دست دستگاه اموی با مدیریت ثمره مروانی، ولید بن عبدالملک مسموم شده و به شهادت رسیدند و در بقیع مدینه دفن شدند. {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📝شعر : من آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل نه غنچه مانده به باغ خزان من مرغ بهشت وحی ام و از جور روزگار ویرانه های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده بود سایبان من زنهای شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من گردید نقش خاک زسنگ یهودیان از نوک نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا وسر حسین گردید قاتل پدرم میزبان من من اشک ریختم زبصر او شراب ریخت با آنکه بود آیه کوثر به شأن من 👤سازگار 📚منابع : ۱)بحار الانوار مجلسی، ج۴۶، ص۱۴۳ ۲)الكافی مرحوم کلینی، ج۶، ص۱۹، ح۷ ۳)دلائل الإمامة طبری، ص۱۹۲ ۴)تذكرة الخواص ابن جوزی، ص۲۹۲ ۵)تفسیر قمی، ج۲، ص۳۵۳ ۶)تاريخ طبری، ج۵، ص۴۶۰ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹داستان مرد فاسدی که برای انفاقی که در دستگاه امام حسین(ع) کرده بود، عاقبت بخیر شد. 🎙حاج حسن خلج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️این سه ذکر را تا آخر محرم و صفر و حتی برای همیشه در یاد داشته باشید 🔹نام امام حسین را شنیدید بگویید... 🔸نام اصحاب ایشان را شنیدید بگویید... 🔺نام قاتلان امام را شنیدید بگویید... 🎙استاد دکتر رفیعی
. 💢علي اكبر ع بزرگتر بودند يا امام سجاد ع؟💢 در اين زمينه اختلاف آراء شديدي ميان محققان و مورخان و انساب شناسان وجود دارد كه نتيجه گيري را سخت كرده است اما با بررسي دقيق موضوع و اقوال وارد شده به اين نتيجه مي رسيم كه حضرت علي اكبر از امام سجاد عليهما السلام بزرگتر بوده است. توضيح بيشتر: علي اكبر بين سالهاي 33 تا 35 هـ ق از مادري بزرگوار به نام ليلي دختر ابنمرة بن مسعود ثقفي در شهر مدينه چشم به جهان گشود. دانشمندان و مورخان سن شريف او را مختلف نقل كردهاند كه ما آنها را به سه دسته تقسيم ميكنيم. اول. ابنشهر آشوب در مناقب و طبرسي در اعلام الوري و شيخ مفيد در ارشاد، هيجده يا نوزده ساله نوشتهاند. دوم. ابننماي حلي در مثير الاحزان، بيست و سه ساله آورده است. سوم. ابنادريس حلي در خاتمهي كتاب حج سرائر (ص 655) مينويسد: علي اكبر درامارت عثمان به دنيا آمده است. بنابراين عمر شريف آن حضرت بين بيست و پنج و بيست و هفت سال بوده است و مرحوم محدث قمي در نفس المهموم(نفس المهموم، ص 192)و مقرم در رسالهي علياكبر و ذبيح الله محلاتي در فرسان الهيجاء و عماد اصفهاني در زندگاني علي اكبر اين قول را به دلايل ذيل بر ساير اقوال ترجيح دادهاند. دليل اول: اتفاق مورخان و نسب شناسان مقرم مينويسد: علي اكبر در روز عاشورا نزديك بيست و هفت سال داشته و مورخان و نسبت شناسان بزرگتر بودن او را از امام سجاد عليهالسلام كه در آن روز بيست و سه ساله بوده تأكيد ميكنند و بر آن اتفاق دارند(علي اكبر، ص 12) محمد بن ادريس مينويسد: دربارهي سن و بزرگتر بودن علي اكبر از امام سجاد بايد به خبرگان و نسب شناسان رجوع نمود مانند زبير بن بكار، ابوالفرج اصفهاني، بلاذري، مزني، صاحب كتاب لباب اخبار الخلفاء، عمري، صاحب كتاب زواجر و مواعظ، ابنقتيبه، در كتاب معارف، محمد بن جرير طبري، ابنابيالازهر، ابوحنيفهي دينوري و ابوعلي بن همام. ابنادريس ميافزايد: همهي اين نويسندگان و دانشمندان و نسب شناسان بزرگ بر بزرگتر بودن علي اكبر از امام سجاد عليهالسلام اتفاق نظر دارند و آنان در اظهار نظر دراين باره از ديگران آگاهترند(سرائر، ج 1، مزار حج، ص 656-655) دليل دوم: تولد او در عصر عثمان محمد بن ادريس حلي مينويسد: اين علي بن الحسين (همان كه مادرش ليلي) است در امارت عثمان به دنيا آمده است (همان) محدث قمي نيز اين نظر را تأييد ميكند(نفس المهموم، ص 192) مقرم در رسالهي خود مينويسد: علي اكبر در يازدهم ماه شعبان سال 33 هجري دو سال قبل از كشته شدن عثمان به دنيا آمد(علي اكبر، ص 12) محلاتي، در فرسان الهيجاء از هدية الزائر علامهي نوري نقل ميكند كه علي اكبر بيست و پنج سال داشت. دليل سوم: از جد بزرگوارش حضرت اميرالمؤمنين علي عليهالسلام روايت نقل ميكند.( محدث قمي، نفس المهموم، ص 192) توضيح اينكه اگر حضرت علي اكبر دو سال قبل از كشته شدن عثمان به دنيا آمده باشد، تقريبا هفت سال از زندگي پربارش در زمان حيات جدش اميرالمؤمنين بوده و با اين حساب، نقل روايت ميتواند صحيح و دال بر بيست و هفت سالگيش در كربلا باشد. در مقابل اين نظرات شيخ مفيد امام سجاد (ع) را بزرگ تر از حضرت علي اكبر مي داند .( ارشاد،ج 2،ص 137،شيخ مفيد، ترجمه رسولي محلاتي، تهران، انتشارات علميه اسلاميه) نويسنده «البدع» و نويسنده «شرح الاخبار» نيز چنين نظري دارند. نتيجه گيري: همان طور كه در بحث پيش بيان شد حضرت علي اكبر در سال 33 تا 35 ه ق، به دنيا آمده و از آنجايي كه حضرت امام سجاد عليهالسلام درسال 38 ه ق، به دنيا آمده است و بر اين نظر اكثر بزرگان است و از مقايسهي تاريخ تولد آن دو بزرگوار حقيقت روشن ميشود كه حضرت علي بن الحسين الاكبر از برادر بزرگوارش حضرت امام زين العابدين بزرگتر بوده است. او در كربلا بين بيست و پنج و بيست و هفت سال داشته در حالي كه سن عليهالسلام را بين نوزده تا بيست و سه سال نوشتهاند. مقرم ضمن اينكه سن امام سجاد عليهالسلام را در هنگام واقعهي عاشورا بيست و سه سال ميداند، مينويسد كه مورخان ونسب شناسان بر بزرگتر بودن حضرت علي اكبر از امام سجاد عليهالسلام اتفاق نظر دارند(مقرم ،علي اكبر، ص 12) يعقوبي در تاريخ خود مينويسد: يكي از فرزندان امام حسين عليهالسلام علي اكبر است كه در طف (كربلا) شهيد شد و مادرش ليلي دختر ابيمرة بن مسعود ثقفي است.( تاريخ يعقوبي، ج 2 ص 247-246) ابوالفرج اصفهاني مينويسد: ثم دعي يزيد لعنه الله بعلي بن الحسين[عليهالسلام ]فقال له مااسمك قال علي قال اللعين او لم يقتل الله عليا قال قد كان لي اخ اكبر مني يسمي عليا فقلتموه... (مقاتل الطالبين، ص 80) .
Part04_ضیافت بلا.mp3
20.37M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا " مقامات سلوکی در زیارت عاشورا" ✏️ نویسنده: آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری قسمت 4⃣
. 🔆 جوانی خدمت امام حسین علیه السلام رسید و گفت، من مردی گناهکارم و نمی توانم خود را در انجام گناهان باز دارم، مرا نصیحتی فرما. 🕌 امام حسين عليه السلام ـ در جوابش فرمود : «پنج کار را انجام بده و آنگاه هر چه می خواهی گناه کن: اول: روزی خدا را نخور و هر چه می خواهی گناه کن. دوم: از حکومت خدا بیرون برو و هر چه می خواهی گناه کن. سوم: جایی را انتخاب کن تا خداوند تو را نبیند و هر چه می خواهی گناه کن. چهارم: وقتی عزرائیل برای گرفتن جان تو آمد او را از خود بران و هر چه می خواهی گناه کن. پنجم: زمانی که مالک دوزخ تو را به سوی آتش می برد در آتش وارد مشو و هر چه می خواهی گناه کن.» 📚بحار الأنوار (ط - بيروت) / ج‏75/ 126 📚جامع الأخبار  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۳۰ .
🔆 امام حسین (علیه‌السلام)، مسلم بن عقیل را به کوفه فرستادند تا ایشان را از همراهی کوفیان آگاه سازند. چرا حضرت وقتی در مسیر حرکت به سمت کوفه از به شهادت رسیدن مسلم اطلاع یافتند باز هم به مسیرشان ادامه دادند؟
. خداحافظ محرم... مُحَرَّم ماه حسین؛ خدا نگهدارت... نمی‌دانم دوباره تو را خواهم دید یا نه؟ اما اگر وزیدی و از سَرِ کوی من گذشتی، سلامَم را به اربابم برسان... و اگر این آخرین محرمم باشد، بگو همیشه برایَتــ مشکی به تَن مےڪرد و دوستــ داشتــ نامَش با نام تو عجین شود... گر چه گناه مےکرد، اما از اعماق وجودش تو را از تَهِ دل دوستــ داشت و اردتمند شما بود... با چاے روضه، صفا مےڪرد و سَرَش درد می‌کرد برای نوکری... مُحَرَّم جان؛ تو را به خدا می‌سپارم و دلم شور می‌زند برای "صَفر"ی که از "سَفَر" می‌رسد! السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام . . (مناسبت های ) و آغاز ماه صفر ▶️ ماه صفر رسیده و وقت سفر شده با کاروان گریه دلم خونجگر شده یک کاروان ستاره که خورشید شام بود با دختری که مرثیه خوان پدر شده از بس به یاد روضه ی بابا دلش شکست بغضی که داشت از غم دل ، پر ثمر شده از اربعین نگو که سراپا خجالتم از اربعین نگو که دلم در به در شده پای پیاده ، صحن نجف تا به کربلا در این مسیر فصل عزا تازه تر شده هر کس برای داغ نبی گریه می کند از التفات فاطمه س صاحب اثر شده هر جا دلم گرفت حسن را صدا زدم عمرم فقط به حرمت این عشق سر شده مشهد ، مدینه ونجف و شهر کربلا گریه برای اهل سفر بال و پر شده ماه محرّم آمد و با هرچه داشت رفت حسرت به روی سینه ی عالم گذاشت...رفت ⏹
Part10_ضیافت بلا.mp3
23.14M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا " مقامات سلوکی در زیارت عاشورا" ✏️ نویسنده: آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری قسمت 0⃣1⃣
Part09_ضیافت بلا.mp3
9.3M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا " مقامات سلوکی در زیارت عاشورا" ✏️ نویسنده: آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری قسمت 9⃣
Part08_ضیافت بلا.mp3
12.41M
📚کتاب صوتی: ضیافت بلا " مقامات سلوکی در زیارت عاشورا" ✏️ نویسنده: آیت‌الله سیدمحمدمهدی میرباقری قسمت 8⃣
. 🔻برشی از کتاب ضیافت بلا؛ 🔰 را چگونه بخوانیم؟ ⬅️ زمان زیارت در روز عاشورا، باید قبل از زوال (قبل از اذان ظهر) قرائت شود. اما در روزهای دیگر، در هر وقت از شبانه روز می‌توان آن‌را خواند. ⬅️ لعن ها و سلام ها این روش که یک بار سلام و لعن گفته می‌شود و بعد بگوییم: «مائۀ مرۀ» یا «تسع و تسعین مرۀ» در روایات نیامده است. در روایتی چنین آمده که لعن را یک مرتبه و «اللهم العنم جمیعا» را صد مرتبه بگویید. هم‌چنین سلام را یک مرتبه، و چهار سلام آخر یعنی: «السلام علی الحسین، و علی علی بن الحسین، و علی أولاد الحسین، و علی أصحاب الحسین» را صد مرتبه بگویید. البته سند این روایت باید بررسی شود. سایر تلخیص‌ها هیچ ریشه روایی ندارد. البته اگر کسی به قصد رجاء زیارت عاشورا بخواند و لعن و سلام آن را یک مرتبه بگوید، اشکالی ندارد، ولی این کار، سندی ندارد. ⬅️ مستحبات قبل و بعد از زیارت در روایات گوناگون، مستحبات مختلفی برای زیارت عاشورا بیان شده است که روش جمع همه این روایات به این صورت است که: ۱. انسان به صحرا و فضای وسیع و یا بالای بام برود ۲. به قبر سیدالشهداء (ع) اشاره کرده و یک سلام و لعن مختصر بدهد ۳. دو رکعت نماز بخواند ۴. تکبیر بگوید و زیارت ششم امیرالمؤمنین (ع) یا زیارت امین الله قرائت کند ۵. زیارت عاشورا را بخواند ۶. دو رکعت نماز زیارت به جا آورد. ۷. دعای علقمه بخواند 📚 منبع: کتاب ضیافت بلا. ص۸۲-۸۸ علیه‌السلام .
🔆 راز تکرار سلام ها در زیارت عاشورا 👌در خصوص تکرار سلام ها باید بگوییم کلید برقراری ارتباط با سید الشهداء (ع) و اصحابشان💕 در زیارت عاشورا سلام است. به همین دلیل این زیارت با کلید واژه سلام آغاز می شود و در خلال زیارت بارها سلام تکرار می شود. ⁉️چرا سلام تکرار می شود؟ به چند علت ...👇 1⃣- کسی که زیارت عاشورا می خواند را گام به گام به روح والا و ملکوتی امام حسین (ع)✨ و آرمانهای آن حضرت و یاران ایشان نزدیکتر می کند.  2⃣- ارتباط میان کسی که زیارت عاشورا می خواند و نگاهی که نسبت به زیارت عاشورا دارد را عمیق تر و پایدارتر می کند و رابطه اش را عمیق تر می کند. 3⃣- اوج شور و ‌عشق زائر را نشان می دهد که با اعلان سلام به نوعی دارد آن عشق و علاقه💐 خودش را نسبت به اهل بیت نشان می دهد. 4⃣- گاهی تکرار سلام بخاطر این است کسی که زیارت عاشورا می خواند با دعاهایی که در متن زیارت وارد شده به سوی خدا اوج می گیرد🕊 و به نوعی سفر روحانی را دارد تجربه می کند و در هر مرتبه و پس از بازگشت از این سفر معنوی دوباره با سلام جدید به محضر سید الشهداء✨ و اصحابش سلام عرضه می‌کند. که به نوعی یک سیری از امام به سوی خدا و از خدا به سوی امام است. 5⃣- سلام های پی در پی در زیارت عاشورا به نشانه حیات فنا‌ناپذیر مکتب و آن نگاه امام حسینی و ✋اعلام وفاداری و طرفداری از فرهنگ امام حسین و متصل کردن آن به امام دوران خودش یعنی الان امام زمان (ع) است. 6⃣- تکرار سلام به معنای تأکیدی است که بر سلامت و عصمت نفس خودش و عدم آزار و اذیت امام با ارتکاب گناه از جانب خودش می داند. به نوعی دارد درب خانه اهل بیت را می زند و تکرار می کند که در این مسیر مرید و به نوعی ارادتمند امام است. 🔴حالا در خصوص تکرار لعن ها ما می‌توانیم آن نگاه انزجاری خودمان و جرأت گرفتن خودمان و انرژی گرفتن خودمان در مقابل دشمنان ببینیم. همانطور که با سلام دادن انسان انرژی مضاعفی می‌گیرد. و بتواند ان شاءالله در مسیر امام بخصوص در 🗓دوران غیبت نسبت به امام زمان خودش این ارادت را نشان بدهد و بگوید من همچون آدم هایی هستم که در رکاب امام حسین تا آخر ایستادن و‌ جان خودشان را فدا🔆 کردند و در مقابل لعن می کنیم آدم هایی که در مقابل امام ایستادن و ظلم و ستم نسبت به امام زمان دوران خودشان انجام دادند. ✅ان شاءالله که بتوانیم با سلام ها مورد توجه و عنایات امام زمان واقع بشویم. .
. دکتر رفیعی 💠 ذکر مصیبت السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَی الاَْرْواحِ الَّتی حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّی سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّی لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلی اَصْحابِ الْحُسَیْنِ. ابی‌عبدالله روز عاشورا سر چند شهید را به دامن گرفته بالای سر چند شهیدم آمده یعنی بعضی سرها را آمده ولی به دامن نگرفته بعضی سرها را برداشته روی زانو گذاشته بعضی‌ها را نیامده حالا نیامدن شرایطش فراهم نشده یا تو حملة اول عده‌ای شهید شدن اصلاً امکان اینکه ابی‌عبدالله بیاد نبوده مرحوم سماوی می‌گوید هشت یا نه نفر را ابی‌عبدالله اومد بالای سرشون یا سرشون به دامن گرفت یا بالا سرشون حضور داشت وقتی به شهادت رسیدند یکی از اون کسانی که ابی‌عبدالله ـ علیه السلام ـ سرش به دامن گرفته و این کاری که عرض می‌کنم فقط نسبت به او انجام داده و علی‌اکبر ـ علیه السلام ـ غلام ابی‌عبدالله است شخصی است به نام أسلم که البته اون چند تا غلام و از بردگان تو کربلا داشتیم جون بوده ایشون بوده افراد دیگه‌ای بودند این شخصی است که غلام ترکی معروفه یعنی عربم نبوده اصالتاً ترک بوده و از کسانی است که در کاروان حسینی همراه ابی‌عبدالله اول ابی‌عبدالله بهش اجازة میدان نداد فرمود: برگردد أنت فی حل فی إذن منی من به شما اجازه میدم برگردی قبول نکرد خیلی اصرار کرد خیلی التماس کرد خیلی از اباعبدالله خواهش کرد آقا بهش اجازه داد اومد میدان وقتی هم آمد میدان اسم خودش نگفت خودش به نام ابی‌عبدالله و غلامی ابی‌عبدالله ـ علیه السلام ـ معرفی کرد امروز بریم امشب بریم در خانة این غلام ابی‌عبدالله از خدا بخواهیم ان‌شاء‌الله ما هم همینطور لحظة آخر ابی‌عبدالله را ببینیم و جان بدیم ما هم همینطور لحظة آخر نمیگم سر ما را به دامن بگیره خودمو عرض می‌کنم من لایق نیستم اما نگاهمون به چهرة ابی‌عبدالله ـ علیه السلام ـ خب این سلام‌ها یک جوابی داره ابی‌عبدالله سلام کسی را بی‌پاسخ نمیذاره یعنی میشه موقع جان دادن بگیم السلام علیک یا أبا عبدالله با نام ابی‌عبدالله خدا رحمت کنه مرحوم آیت‌الله حجت وقتی از دنیا می‌رفت دخترشون یه قدری تربت ابی‌عبدالله داخل آب ریخت داد به ایشون ایشون خورد گفت خدایا بدون آخرین چیزی که از این دنیا خوردم تربت ابی‌عبدالله بود آخر زادی من الدنیا تربة‌ الحسین مرحوم آشیخ مرتضی حائری داماد ایشون بود میگه وقتی این تربت خورد مرحوم آیت‌الله حجت به هر حال حالشون نامساعد بود یه وقتی دیدم لحظات آخر یه نگاهی کرد صدا زد السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا أمیر المؤمنین به تمام ائمه سلام داد همه را دید و هی هم می‌فرمود: خوش آمدید تعبیر خوش آمدید در کلامش بود همین است خودشون وعده دادن وقتی افتاد روی زمین امام حسین صدا نزد مثل حر مثل حبیب اینا امام حسین صدا زدن بعضی‌ها صدا نزد گفت بسمه همین قدر که آقام اجازه داد میدان برم کافی است من کیم که ابی‌عبدالله بیاد سرم را به دامن بگیره غرقه به خون غرق تیر و نیزه آرام سرش گذاشت رو خاک کربلا جان بده ولی اباعبدالله راضی نیست تو سرت رو خاک کربلا باشه آمد آمد نشست کنار بدن سر را بلند کرد رو زانو گذاشت تعجب کرد این غلام من که آقا را صدا نزدم کسی هم تو کربلا ندارم کی سر منو به دامن گرفته نه اکتفا نکرد به همین خم شد لب‌ها را گذاشت به صورت غلام وقتی غلام چشماش باز کرد دید ابی‌عبدالله داره جان میده فقط یه جمله گفتش شهید شد من مثلی من مثلی وابن رسول الله خده علی خدی؛ آی دنیا کی افتخار منو داره پسر پیغمبر صورت رو صورتم گذاشت کی افتخار چی مدالی خدا به من داد وضع خده علی خدی؛ بمیرم برات ابی‌عبدالله حاضر نشدی صورت این غلام رو خاک باشه و جان بده آمدی اربابانه سرش با کمال تواضع به دامن گرفتی اما کسی نبود تو گودی قتلگاه سر خود ابی‌عبدالله را از رو زمین برداره وضع خده علی رمل و التراب؛ صورت را رو خاک کربلا گذاشت چرا چرا آمد یک کسی آقا یک وقت متوجه شد یک کسی آمده اما نه کنار ابی‌عبدالله نه بیاد سر را به دامن بگیره دید رو سینة ابی‌عبدالله و الشمر جالس علی صدره. 🏴 صلی الله علیک یا أباعبدالله .
. هفهاف  بن مهند راسبی بصری از تیره راسب و از قبیله ازد و اهل بصره بود. بنا به نوشته ی دانشمندان رجالی - مردی تهمتن، شیرافکن، کوه کن، تکسوار، نیک سیرت، و از پاکان و شجاعان بصره و از مخلصان جماعت شیعه بود. همراه با اهل بیت علیهم السلام  هفهاف در عشق ورزی به امیر مومنان علیه السلام و محبت شاه ولایت و اطاعت از اهل بیت علیم السلام گوی سبقت از دیگران ربوده بود و در جنگ صفین ملازم آن حضرت بود. پس از شهادت امیر مومنان روزگارش را در خدمت حضرت مجتبی(علیه السلام)  به سر رسید و پس از شهادت آن حضرت ساکن بصره شد تا اینکه شنید حضرت حسین (علیه السلام)  از مکه عازم سفر عراق گردیده . هفهاف در عین اینکه بیرون از بصره سخت بود و فضای جاسوسی و رعب و وحشت بر آن دیار حاکم بود از بصره بیرون تاخت تا عصر عاشورا خود را به کربلا رسانید، بر لشکر عمر سعد وارد شد و پرسید: مولایم حسین علیه السلام کجاست؟ گفتند: تو کیستی و کجا بودی؟ گفت من هفهاف بن مهند راسبی بصری هستم برای یاری حسین علیه السلام آمده ام.گفتند: ما حسین را کشتیم و از اولاد و اصحاب او جز فردی بیمار و جماعتی از زنان و دختران باقی نگذاشتیم ،اکنون گروهی از لشکر عمر سعد به غارت خیمه های حسین هجوم برده اند! نحوه شهادت:  دنیا در نظر هفهاف تاریک شد و آه از نهادش برآمد؛ بعد از شنیدن این خبر به سپاه دشمن هجوم برد و از چپ و راست حمله برد تا اینکه از همه طرف به دستور عمر سعد به او حمله شد و در محاصره قرار گرفت تا اسبش از پای درآمد و پیاده ماند. او پیاده به جنگ ادامه داد تا بر اثر کثرت جراحت به شدت خون آلود و مجروح گشت و جمعی از دشمنان او را محاصره کردند و نزدیک گودال قتلگاه به خاک افتاد و این یار باوفای حضرت نیز در آخرین دقایق بازمانده از آن مصیبت عظیم در لحظه های پایانی به سالار شهیدان پیوست. او ظاهراً هنگام شهادت بیش از 50 سال سن داشته  است. رجز او در کربلا از رجزهای او در کربلا چنین است: ای سپاهیان تنظیم یافته و مجهز!  من هنهاف فرزند مهندم  که از اهل بیت علیهم السلام و عترت محمد صلی الله علیه و آله حمایت می کنم. بدرقه امام سجاد علیه السلام از او: امام سجاد در کنار قتلگاه او را دید و چنین گفت:  درودت باد که هیچ چشمی پس از شجاعت و پاکبازی آل پیامبر کسی را چنین رزمنده و جانباز نیافته است .  هفهاف در بدریقه دعای زینب و امام سجاد علیه السلام به صحابه شهد آسمان نشینش پیوست. پی نوشت: تنقیح المقال، ج3،صص303-304،ذخیره الدرین،صص454-455. منابع: (1)یارانی از تبار عرشیان، حجت الله سروری،قم: بخشایش، 1391.صص288-289. (2)آینه داران آفتاب، محمدرضا سنگری،تهران: سازمان تبلیغات اسلامی،1386،صص1399-1404. (3)یاران شیدای امام حسین (علیه السلام)، استاد مرتضی  آقا تهرانی، قم:باقیات،1385،ص338. .
۱ حق پذیری، حق ستیزی (شب پنجم، محرم ، حرم حضرت معصومه (س) ، ) اَعوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللَّهِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی سیدنا ونبینا ابی القاسم مصطفی محمدوعلی آله طیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الارضین ولعن علی اعدائهم اعداء الله اجمعین. قال الله تبارک و تعالی «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَ کونُواْ مَعَ الصَّادِقِينَ» (توبه / 119). برای سلامتی وجود مقدس ولی عصر أرواحنا فدا و تعجیل در ظهور با برکت ایشان و ان‌شاء‌الله توفیق شفاعت ابی‌عبدالله روز قیامت صلواتی عنایت بفرمائید. 💠 حق پذیری، حق ستیزی بحث ما این شب‌ها در رابطة با هشدارهای امام حسین ـ علیه السلام ـ بود یعنی تذکراتی که دادند در حادثة عاشورا چه قبلش چه روز عاشورا که این هشدارها و تذکرات و این نهیب‌ها و خطرهایی که ایشون فرمودند هر زمانی ممکنه تو جامعه اتفاق بیفته هر زمانی ممکنه جامعه بهش مبتلا بشه دیشب عرض کردم یکی از هشدارهای ابی‌عبدالله این بود که حق بهش عمل نمیشه برعکس به باطل عمل میشه حق فراموش شده ترک شده و در مقابلش باطل را عده‌ای علم کرده و دفاع می‌کنند «اَلا تَرَوْنَ اِلَي الْحَقِّ لا يُعْمَلُ بِهِ، وَ اِلَي الْباطِلِ لا يُتَناهي عَنْهُ، لِيَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ في لِقاءِ رَبِّهِ ... اِنَّ النَّاسَ عَبيدُ الدُّنْيا، وَالدّينَ لَعِقٌ عَلي اَلْسِنَتِهِمْ، يَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعايِشُهُمْ، فَاِذا مُحِّصُوا ...» (لهوف، ص79)؛ یک مقداری دیشب توضیح دادم گفتم مردم سه دسته هستند بعضی‌ها حق‌پذیر هستند بعضی‌ها حق‌ستیز هستند بعضی‌ها سکوت می‌کنند امروزی‌ها تو اصطلاحات سیاسی‌ها تو ادبیات امروزی یه جور دیگه میگن میگن سفید و سیاه و خاکستری بعضی‌ها سفید شفاف مشخص آقا این موضعش دفاع از امام حسین است مثل مثلاً فرض کنید حبیب‌بن‌مظاهر بعضی‌ها هم سیاه است سفت می‌ایسته نه حرف امام قبول می‌کنه نه نصیحت درش اثر می‌کنه مثل عمرسعد اون دستة‌ خاکستری همیشه خطرش بیشتر دستة خاکستری دسته‌ای که نه با امام است نه علیه امام است امام را قبول داره ولی جرأت یاری کردن نداره امروز و فردا می‌کنه تأخیر می‌اندازه این همیشه تو همة نظام‌ها ما این افراد را داریم این خاکستری‌ها را کسانی که بالأخره معلوم نیست این موافق است مخالف با نظام علیه نظام عرض می‌کنم که کدوم طرفی است پس دستة اول که حق‌پذیر هستند باز من یک کمی امشب اینو توضیح بدم البته اینو عرض کنم باطل همیشه در بستر حق خودش نشون میده نمیگه من باطلم یعنی سامریم که گوساله درست می‌کنه مردم بت‌پرست می‌کنه از آثار موسی ـ علیه السلام ـ استفاده می‌کنه تا خداپرستی نباشه بت‌پرستی نمیتونه درست بشه مردم یه فطرت پاکی دارند به نام خداپرستی دشمن میاد یه باطلی به نام بت سامری میاد یه گوساله‌ای به نام معبود کنارش میذاره کربلا همینطور بود عمرسعد به اسم دین یا خیل الله خود یزید به اسم جانشینی پیغمبر می‌گفت من خلیفة رسول‌خدا هستم این خطر امام باقر فرمود: روز عاشورا کل یتقرب الی الله بدمه؛ هر کسی فکر می‌کرد با کشتن امام حسین به خدا نزدیک میشه لذا روزه گرفتن بنی‌امیه جشن گرفتن یعنی به شکرانة این پیروزی مثل قانون یعنی باطل مثل انگل میمونه انگل تو بدن سالم رشد می‌کنه از خون سالم تغذیه میشه اون بیماری‌هایی که مثل سرطان، تومور، تو بدن ایجاد میشه تو جای سالم تو مخ تو خون تو معده یک جایی میگن سالم بود یه همچین بیماری در کنارش رشد کرد این را قرآن هم می‌فرماید، می‌فرماید: باطل کف روی آب است حق آب است کف بدون آب که ما نداریم تا کف آبی نباشی کف خودش را نشون نمیده اگه توحید نباشه بت‌پرستی بغلش درست نمیشه اگه نام پیامبر باشه کنارش اون میگه من خلیفة رسول‌خدا هستم این قانون باطل و إلا باطل هیچ‌وقت نمیگه من باطل هستم 🔻 ادامه دارد 👇👇 ۱
۲ 💠 حق پذیری آقایان عزیز، برادران، خواهران اون دستة اول من امشب یک کمی باز توضیح بدم انسان مؤظف است یک حق را بشناسه که دیشب راه شناختش گفتم تو توحید اول ببینه حق با خداپرستاست یا با بت‌پرستا یا با منکرین خدا بالأخره یک عده میگن خدای واحد یک عده شریک قائلند مثل مسیحیت یا بت می‌پرستند یک عده هم هستند منکر آفرینش عالم هستند میگن این عالم خود به خود درست شده پس اول تو اعتقادات اون مبدأ ما باید ببینم حق با کدام است راهشم گفتم دیشب از حسمون از فطرتمون از عقلمون همینطور بیا جلو تو نبوت خب همة انبیا محترم هستند اما پیامبری که آخرین نبی است کیست تو امامت و خلافت آیا سقیفه حق است یا غدیر؟ همینطور بیائید جلو تو احکام تو انتخاب مرجع حالا مباحث سیاسی مباحث اجتماعی اگه یه اشتباهی رخ بده قابل اغماض گاهی یکی یه دوره به یکی رأی داده اشتباهی بعد اشتباه کرده حالا آسمان رو زمین نمیاد گرچه اونجام باید تو انتخابات توی تشخیص رئیس جمهور نمایندة مجلس تشخیص خط فکری اینام باید آدم دنبال حق باشه ولی خب ضرر این به اندازة اون ضرر تشخیص حق تو توحید و امامت و نبوت اینها نیست اول باید حق شناخت دوم باید حق قبول کرد حالا که شناختی قبول می‌کنی بعضی‌ها می‌شناختند دیر قبول می‌کردند فرعون وقتی حضرت موسی اومد پیشش یکی دو تا سؤال بینشون رد و بدل شد حضرت موسی گفت اگه تو خدایی خورشید برعکس بیار خورشید از مشرق میاد تو از مغرب بیارش مگه تو خدا نیستی قرآن میگه:‌ «فَبُهِتَ الَّذِي کفَرَ» (بقره / 258)؛ فرعون گیر کرد فهمید حق با موسی است همونجا باید قبول می‌کرد صبر کرد صبر کرد صبر کرد تا موسی تا فرعون تو رود نیل افتاد اونجا گفت حق با موسی بود خب اونجا فایده نداره چه حق‌پذیری است حق همون روز که گفتی «فَبُهِتَ»؛ همون روز فهمید اشتباه می‌کنی زلیخا صبر کرد صبر کرد زندان‌های یوسف تمام شد باباش نابینا شد چه اتفاقاتی افتاد چقد یوسف آخرها گفت الآن.... الان فهمیدم حق با یوسف است من اشتباه کردم این تأخیر در پذیرش یه آیه‌ای تو قرآن است حالا آدرس میدم ببینید سورة توبه آیة 106 قرآن کریم می‌فرماید که مرحوم طبرسی در مجمع‌البیان نوشته بعد از جنگ اُحد چند سال بعد حمزه که در اُحد به شهادت رسید قاتلش پشیمان شد یعنی وحشی بعد از جنگ موته هم قاتل جعفر بن ابی طالب که داداش حضرت امیر جعفر طیار اونم پشیمان شد حالا در دو فاصلة زمانی اینها آمدند مسلمان بشوند خدا می‌فرماید: این آیه است «وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ» (توبه / 106)؛ بعضی‌ها با تأخیر آمدند إرجاع یعنی تأخیر دیدند بالأخره اسلام رشد کرد و قدرت گرفت و اصلاً فهمیدن اشتباه کردند ولی چی بعد از شهادت حمزه بعد از کشتن جعفر بن ابی طالب تکلیف اینها چی میشه؟ خدا تکلیف اینها را تو قرآن مبهم کرده می‌فرماید: «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ شاید هم توبه‌اشون قبول کنه کما اینکه زلیخا مثلاً قبول شد ولی فرعون قبول نشد «إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَکيمٌ»؛ نمی‌دونیم امام صادق فرمود خدا از ما نخواسته تو تکلیف اینها دخالت کنیم حالا اینو میخوام عرض کنم اول حق‌شناسی دوم پذیرش حق من دو سه تا تاریخ براتون بگم شاید بعضی‌هاشو کمتر شنیده باشید در جنگ صفین وقتی امیرالمؤمنین برمی‌گشت رسید به کربلا چند نفر نقل کردند ابن‌عباس نقل کرده دیگران نقل کردند آقا پیاده شد یه قدری خاک کربلا را برداشت بوئید بوسید ظاهراً همین منطقة قتلگاه هم بود اینجا قتلگاه حسین فرزند من است اینجا انسان‌هایی به شهادت می‌رسند که نظیر نداشتند در گذشته و در آینده هم ندارند این در روایت دارد خوب دقت کنید ۲
۴ خب این جمله حاضر نیستند عذرخواهی کنند خیلی زور داره قصة توجیه قبول حق این یک شناخت حق این یک قبول حق دفاع از حق من یه جمله‌ای براتون بگم اینو حفظش کنید جالبه ائمة ما بزرگان ما هم انگشتراشون یه مطالب خوبی گاهی روش نوشته بود یک آرمی بود هر کدوم از ائمه انگشتراشون یک آرمی داشت حالا تو تاریخ آمده هم رو شمشیرهاشون مثلاً خود شمشیر امام حسین ـ علیه السلام ـ یک نوشته مخصوصی داشت یک وقتی من گفتم اینجا اون شمشیر امیرالمؤمنین یک نوشتة داشت امام صادق فرمود: مکتوب علی سیف رسول الله ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ جالبه فرمود رو شمشیر پیغمبر سه تا مطلب نوشته بود ببینید برای یک نوشتة پرچمی تابلویی میرن همیشه گزینش می‌کنند دیگه اون کلیدی‌ترین مطلب می‌نویسند دیگه حالا که پیغمبرخدا می‌خواهد رو شمشیرش بده یه چیزی بکنند که بمونه شمشیر پیغمبر دست امام زمان أرواحنا فدا است 💠 شمشیر پیغمبر(ص) روز عاشورا شمشیر پیغمبر روز عاشورا دست امام حسین بود دست ائمه بوده ائمة ما اینها چون جز میراث رسول‌خداست که اینها را به امیرالمؤمنین داد دست به دستم گشته تا ان‌شاء‌الله دست حضرت حجت امام حسین روز عاشورا گاهی می‌فرمود: هذا سیف رسول‌الله این شمشیر پیغمبر دست منه این عمامة پیغمبر سر منه حالا اون سه تا مطلب چی بود؟ این بود خوب دقت کنید صله رحم: صل من قطعک با فامیلتون ارتباط داشته باشید ولو کم ارتباطید ولو اون کم ارتباط است ولو اون به شما سر نمی‌زنه مقابله به مثل نکنید صلة رحم گفتن حق دو: قل الحق ولو علی نفسک؛ همه جا حق را بگو بگو نه فقط بپذیری ولو علیه خودت باشه شما که می‌فهمی اشتباه کردی جرأت پذیرش را داشته باش خوبی کردن به کسی که به شما بدی کرده سوم فرمودند که أحسن إلی من عصی إلیک؛ این روایت سندشم سند خوبی است در کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ‌صدوق کتابی که بیش از هزار سال قدمت داره اومده کسی که به تو بدی کرده تو بدی نکن ببینید سه تا نکتة اجتماعی است بحث نماز و روزه نیست نه اون جای خودش دارد پیغمبر اکرم برا تکمیل اخلاق اومده سل من قطعک ارتباط با مردم «وَ قُلِ الْحَقَّ وَ لَوْ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَحْسِنْ إِلَى مَنْ أَسَاءَ إِلَيْك‏» (من لا يحضره الفقه، ج4، ص179) این اولین مطلب پذیرش حق و دفاع از حق باز بذارید یه دو تا داستان دیگه از کربلا اینها چون گفتم خیلی‌هاشو کمتر گفتند و شنیدید لااقل امسال بنده کم گفتیم صبح عاشورا یک آقایی است به نام مسروق بن وائل جزو سپاه عمرسعد اینها خاکستری هستند این دستة که نمیشه خلاصه اینها را در یک ردیف مثبتی قرار داد مسروق بن وائل میگه من آمدم نزدیک خیمة‌ اباعبدالله این را طبری نقل کرده خب می‌دونید طبری یک تاریخ کهنی است بیش از هزار سال پیش تاریخ طبری نوشته شده میگه آمدم نزدیک خیمه‌های ابی‌عبدالله دیدم یک شخصی به نام عبدالله بن حوزه داره به امام حسین جسارت می‌کنه توهین می‌کنه و حرف‌هایی می‌زنه که دور خیمه‌ها را ابی‌عبدالله گودال کنده بود آتیش درونش قرار داده بودند که دشمن نتونه از اونجا حمله کنه نتونه عبور کنه اومد یه جسارتی کرد گفت یا حسین تعجلت بالنار؛ به زبانم نمی‌چرخه ترجمه کنم حرف این آدم خبیث را یا حسین تعجلت بالنار؛ به آتیش عجله کردی عجله نکن ما تو را می‌کشیم به قتل می‌رسانیم چنین میشه داشت جهنم را برا امام حسین و تهدید به جهنم را برا امام حسین امامی که سید الشباب اهل الجنه است ابی‌عبدالله نفرینش کرد فرمود: این دعا را کرد اللهم حض بالنار؛ خدایا اینو تو همین آتیش دنیا بسوزون که حرمت ما را بدونه مسروق میگه من دیدم اینارو گوش می‌کردم دیدم پای اسب لغزید عبدالله بن حوزه افتاد میان این گودال و فریاد می‌زد غلط کردم اشتباه کردم سوخت به درک واصل شد این صحنه را که دید مردد شد میگه دیدم حق با ابی‌عبدالله است این معجزه است و منهم من السمع و منهم من النظر؛ ۴
۳ 💠 پیشگویی حادثه کربلا داستان یک شخصی است به نام شیبان من باز این تاریخ است از تاریخ‌هایی که جدید دیدم ندیده بودم قبلاً امروز می‌گشتم تو کتاب‌ها پیدا کردم می‌گوید که آقا که این حرف زد من رفتم یک استخوانی پیدا کردم اونجاها حالا یک تیکه استخوان محکمی ظاهراً استخوان یک حیوانی هم بوده اونجا دارد تو نقل که استخوان یک حیوانی بوده پیدا کردم و آقا که رفت رفتم یه گوشة این بیابون چال کردم و خاک کردم علامتم گذاشتم که این کجاست گفتم ببینم اینکه آقا فرمود دروغ این نمی‌تونه قبول کنه حق را ببین امام‌شناسی ضعیف است اعتماد به امام نداره میگه گذشت این قصه سال 38 بوده 23 سال بعد از اون کربلا اتفاق افتاد همین آقای شیبان میگه من بعد از شهادت امام حسین اومدم کربلا و عرض می‌کنم رفتم گشتم استخوان پیدا کردم جاشو علامت گذاشته بودم دیدم خبر درست بوده قبرها اونجا بود بعد از دفن شهدا اومده سؤال کردم گفتم بله اینجا جنگی واقع شد پسر فاطمه شهید شد اینجا یعنی این حالا این قبول کنه دیگه فایده داره؟ دیگه اثری نداره دیگه این دیگه دیره باز تو همین کربلا هرثمه هم کنار امیرالمؤمنین بود این صحنه را دید اینم مال همین قصه است تو صفین هرثمة بن سلیم نه أعین دیدم بعضی کتاب‌ها اشتباه نوشته هرثمة بن أعین نه هرثمة بن سلیم است ایشون هم میگه من این صحنه را دیدم به سال 38 هجری امیرالمؤمنین این قصه را فرمود: که اینجا مدفن فرزندم حسین است محل شهادت است ایشونم حالا این جالبه این تو ایام محرم همین روزها پنجم، ششم تو سپاه عمرسعد بوده میگه یاد این قصه افتادم که سال 38 بیست و سه سال پیش امیرالمؤمنین یه همچنین قصه‌ای اینجا گفت بلند شد اومد خدمت امام حسین گفت آقا ما بیش از بیست سال پیش با پدرت از اینجا رد می‌شدیم پدر شما یه همچین حرفی زد من اون روز باور نکردم ولی امروز می‌بینم نه واقعاً شما را محاصره کردند و این اتفاق می‌افته آقا فرمود: تو چه کار می‌کنی؟ گفت: لا لک و لا علیک؛ نه ضد شما میشم نه دوست شما این خاکستری نه سیاه نه سفید نه تو سپاه عمرسعد وامی‌ایستم نه تو سپاه شما میرم کوفه دنبال زندگیم و رفت ببینید این حق شناخت یک حق قبول کرد دو از حق دفاع نکرد کتمان این سه تا اگه بعضی‌ها میگن می‌دونیم حقه قبول هم داریم حقه ولی ما حرف نمی‌زنیم این بی‌انصافی است کسی که می‌بینه قبول می‌کنه باید دفاع کنه از حق حالا بحث حقم که میگم آقایون خواهران ببینید یک وقتی توی دعوای خانوادگی واقعاً آدم احساس می‌کنه حق با خانمش یک نزاع خانوادگی احساس می‌کنه حق با برادرش احساس می‌کنه تو اداره تو ماشین تو خیابون حق را واقعاً گاهی انسان می‌فهمه جرأت اینکه بگه خانم من اشتباه کردم شما درست میگید برادر من اشتباه کردم شما درست میگی میخوام بحث را یه خورده کاربردی‌اش کنم تو سرتاسر جامعه این سریان داره مرحوم عرض می‌کنم که ملامحسن فیض کاشانی(ره) با ملاخلیل قزوینی تو کاشان بحث کرد خب ملامحسن خیلی استدلال آورد ولی ایشون قانع نشد بالأخره ظاهراً مرحوم فیض کاشانی پیروز شد عده‌ای هم گوش می‌کردند این بحث را ملاخلیل قزوینی آمد قزوین رفت کتا‌ب‌ها را گشت دید اشتباه کرده حق با ملامحسن بوده بلند شد از قزوین آمد کاشان رفت در خانة ملامحسن فیض کاشانی گفت یا محسن قد أتاک المصی؛ آی محسن گنه‌کار اومده خیلی تعجب کرد گفت من تو خونه نمیام جلو مردم فقط میخوام اعلام کنم حق با شما بود من اشتباه کردم ما الان تو این کشور تاوان این قصه را خیلی داریم می‌دهیم آدم‌هایی که حاضر نیستند فقط یک کلمه بگن ما اشتباه کردیم نباید این حرف می‌زدی نباید خیلی من چند بار البته شنیدم تو مجلس از بعضی مسئولین عذرخواهی از بعضی اشتباهات این خیلی خوبه اشتباه کرد عذرخواهی می‌کنه ببینید شما دولت حجاز به خودش اجازه نمیده شش هزار آدم را از کشته پشته ساخته از کشته پشته ساخته تو عربستان یکی از عزیزانی که آمده و از نزدیکان است می‌گفت یکی از این عزیزانی که از دنیا رفته و هجرت کرده و اونجا به شهادت رسیده می‌گفت ایشون با موبایل به خود من زنگ زد من تو چادر بودم گفت فلانی من تو کانتینرم دارند منو می‌برند بین کشته‌ها من موبایلم همراهم من زنده‌ام من تو کانتینرم ایشون میگه من این صدا را ضبط کردم که رفتیم دیگه نذاشتن در باز کنیم میان مرده‌ها چند تا آدم اینطور از بین رفتن یکی از آقایونی دیگه‌ای که آمده روحانی ایشون می‌گفت من فریاد می‌زدم یکی از اینها با چکمه گذاشت رو سینة من تو مجوسی تو ایرانی هستی بمیر ۳
۵ 💠 انواع ایمان آوردن به حق امام صادق فرمود: بعضی‌ها با گوش کردن ایمان می‌آورند بعضی‌ها با دیدن دیگه این روشنه این دلیل تا این صحنه را دید پشیمان شد میگه از همون جا اسبم را راندم خب کربلا راه فرار زیاد بوده بیابان بوده سی هزار لشکر هر چی می‌خواست بگریزه مخصوصاً از لشکر عمرسعد حالا لشکر ابی‌عبدالله خارج شدن یه خورده مشکل بود گرچه ضحاک بن عبدالله مشرقی از لشکر امام حسین هم عصر عاشورا جدا شد رفت یعنی اولم با امام حسین شرط کرده بود من یاری می‌کنم شما را تا جایی که دیگه کاری ازم نیاد میرم چون شرط کرده بود با آقا تا عصر عاشورا ایستاد و دفاعشم کرد و عصر اسبشم سوار شد از آقا خداحافظی کرد و رفت یکی از خبرنگاران کربلا ضحاک بن عبدالله است تو سپاه امام حسین بوده هم خوب صبح جنگیده هم بعدازظهر جنگیده اما وقتی دید همه شهید شدند فقط امام حسین تنها مونده رفت و خیلی از گزارش‌ها را تو مقتل شما از قول ایشون می‌شنوید بعضی‌ها میگن اینارو کی نقل کرده یکیشم این ضحاک بن عبدالله است میگه جزء سپاه ابی‌عبدالله بوده حتی صبح که می‌جنگید امام دعاش می‌کرد چون خوب مبارزه می‌کرد البته اینم نمره بیست نداره‌آ نباید امام را تنها میذاشت باید می‌ماند ولی به هر حال از سپاه دشمن راحت می‌شد گریخت مسروق بن وائل اسبش سوار شد و از کربلا خارج شد آمد کوفه یعنی حق را شناخت حق را پذیرفت اما از حق دفاع نکرد اینها را می‌گویند خاکستری این تو مرحله‌ای خوبه این شناخت خوبه پذیرفت خوبه اما کافی نیست ابی‌عبدالله داره هل من ناصر می‌زنه تو باید بمانی امام را یاری کنی اینها کم نیستند تو کربلا حبیب بن مظاهر از اصحاب ابی‌عبدالله است جلوی خیمه نشسته بود میگه یه وقتی دیدم یک کسی داره میاد جلو ظاهراً حالا نهم بوده هشتم بوده نمی‌دانم عاشورا نبوده دیدم داره میاد یه شمشیری هم بسته به نام کثیر بن عبدالله آقا فرمودند این را می‌شناسی گفتم بله آقا شر اهل الأرض؛ اگه یه آدم شر را می‌خواهی معرفی کنی آدم خوبی نیست فرمود: بذار بیاد ببینیم چه کار داره حبیب نگهبان بود محافظ بود رسید جلو خیمه گفت چیکار داری؟ گفت میخوام با ابی‌عبدالله ملاقات کنم گفت عیب نداره مسلح نمیذارم با امام حسین ملاقات کنی شمشیرت را بگذار برو گفت شمشیر از من جدا نمیشه من با شمشیر باید حرف بزنم پیغام دارم از عمرسعد بدون شمشیرم وارد نمیشم ایشون گفت منم اجازه نمیدم بری مگر اینکه من کنارت بایستم دست بذارم رو قبضة شمشیرت شمشیرت نگه می‌دارم حرفاتو بزن گفت کسی هنوز جرأت نکرده دست رو قبضة شمشیر من بذاره حبیب گفت کسی هم جرأت نداره از این در وارد بشه برگشت امام فرمود: چی شد گفت آقا برش گردوندم حالا به تعبیر من آدم پرویی بود لحظاتی بعد یکی دیگه آمد آقا فرمودند اینو می‌شناسی گفت بله آقا این آدم خوبی اگه به من می‌گفتند یه آدم خوب معرفی کن تو کوفه می‌گفتم این خوشنام بدنام نیست قرة بن قیس اومد جلو یه احوال‌پرسی با حبیب کرد خیلی با ادب شمشیرش زمین گذاشت رفت پیغامش به امام حسین داد و اومد بیرون وقتی آمد بیرون حبیب بهش گفت قرة تو منو می‌شناسی منم تو را می‌شناسم من از کسی بی‌دلیل حمایت نمی‌کنم تو می‌دانی حسین بر حق است تو می‌دانی عمرسعد و سپاه دشمن ناحق است بیا و برگرد گفت قبول دارم منم فهمیدم حسین بر حق است عمرسعد ناحق است فقط من پیام دارم قاصدم برم پیام برسونم برمی‌گردم رفت و برنگشت ببینید این آدم خاکستری است 💠 مذاکره امام حسین علیه السلام این آدمی که نمی‌تونه دفاع کنه ما کربلا افرادی داریم کاملاً شفاف إسود وجوههم مثل زهیر مثل حر مثل حبیب حتی اوناییکه پشیمون شدند مثل حر حر فهمید اما تردید نکرد زهیر هم فهمید اما تردید نکرد عده‌ای هم داریم که امام حسین باهاشون صحبت کرد نصحیت کرد خصوصی عمومی به تعبیر مقام معظم رهبری فرمود: ابی‌عبدالله مذاکره کرد در مذاکره نصحیت کرد عمرسعد را آنچکه باید می‌گفت فرمود چون چند تا ملاقات داشته امام حسین با عمرسعد اثر نداشت اونم مشخصه سیاه است اما این وسط اینا قرة بن قیس‌ها شیبانی‌ها هرثمة بن سلیم‌ها و چند تا دیگه هم داریم حالا من شب‌های دیگه بعضی از اینها را برا شما خواهم گفت کسانی که حق را شناختند حق را پذیرفتند اما از حق دفاع نکردند عبیدالله بن حر جعفی یکی از اینهاست می‌دانست حق با امام است عبدالله بن عمر یکی از اینها خب عبور کنیم از این بحث دستة اول گفتیم حق‌پذیر ۵
۶ 💠 حق ستیزی یک گروه هم داریم حق‌ستیز بذارید چهار تا آیه بخوانم و این گروه را هم اشاره کنم و رد بشم خوب دقت کنید آیاتی که می‌خوانم قرآن کریم می‌فرماید: یک بعضی‌ها حق نمی‌شناسند «بَلْ أَکثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ الْحَقَّ» (انبیاء / 24)؛‌ خب این اشکال در عدم شناخت حق را نمی‌شناسند الان هم ما داریم اینها وظیفه‌اشون است به عالم مراجعه کنند تحقیق کنند بررسی کنند نشینند یه گوشه‌ای برن حق را بشناسند دو: «وَأَکثَرُهُمْ لِلْحَقِّ کارِهُونَ» (مؤمنون / 70)؛ بعضی‌ها حق را می‌شناسند اما کراهت دارند از حق می‌دانند این جنگ باید بره تو جبهه ولی من می‌شناختم تو جنگ آدم‌هایی که بیست تا آمبولانس برا جنگ دادند برا اینکه فرزندشون نره سربازی یعنی نره جبهه تو اون شهر خدمت کنه یک آقایی بود من می‌شناختم بیست آمبولانس حاضر شد بده برا جبهه ولی بچه‌اش نره جبهه اتفاقاً اون بچه هم یک مدتی بعد از سربازی از دنیا رفت یه حادثه‌ای براش پیش آمد عرض می‌کنم که من می‌شناختم اون آقا را خب این نمیگه عراق حق است جنگ ایران و عراق حق با صدام بود میگه من می‌دونم حق با شماست اون باطل است ولی من جوانم را نمیدم آدمی هم داشتیم من رفتم خانه‌اش چهار تا شهید داده تو همین شهر سه تا شهید دو تا شهید شهید زین الدین وقتی اومد خواستگاری خانوادهاشون نقل می‌کرد که حرف‌ها را که زدن نوبت خودش شد داماد باید حرف بزنه رو کرد به من گفت می‌دانی من قبل از این یه ازدواجی کردم جا خوردم ازدواج کردی برا چی اومدی خواستگاری به من نگفته بودن گفت نه من قبل از این با این تفنگ با این جبهه ازدواج کردم اگه میتونی با این کنار بیای بسم الله من فردا عازم جبهه هستم شهادت توش هست این شهید سردار همدانی مستشار نظامی ارشد ایران در سوریه که بیش از صد هزار نیرو را در سوریه ایشون تجهیز کرد آماده کرد قدرت دفاع به مردم سوریه داد وإلا سوریه همان اول رو هوا بود خانمش بعد از شهادت مصاحبه کردند گفت من منتظر بودم من می‌دونستم ایشون می‌کشند فقط زمانش یا امروز بود یا فردا معلومه کسی که تو اوج درگیری حلب حضور پیدا می‌کنه تو اوج درگیری سوریه حضور پیدا می‌کنه اونم رصدی که دشمن ازشون داره اینها شهید عباس موسوی دبیر کل حزب الله لبنان که با خانواده‌اش شهید شد خانواده‌اش گفته بود من می‌دونستم ایشون می‌کشند فقط چیزی که از خدا خواستم خدایا ما با هم شهید بشویم اتفاقاً با هم شهید شدند هم خودش شهید عباس موسوی هم همسرش تو یک توجعه‌ای با هم به شهادت رسیدند این اول حق را نمی‌شناسند دو: «لِلْحَقِّ کارِهُونَ»؛ کراهت دارند سوم: «کذَّبُوا بِالْحَقِّ»؛ این خطرناک است تکذیب می‌کنند نمی‌پذیرند. چهارم: «فَلَمَّا جَاءهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُواْ إِنَّ هَذَا لَسِحْرٌ مُّبِينٌ» (یونس / 76)؛ ستیز می‌کنند پس نمی‌شناسند یک کراهت دارند دو تکذیب می‌کنند سه مبارزه می‌کنند ما به اینها می‌گوئیم حق‌ستیز عمرسعد تو این دستة سوم بود تو این دستة چهارم حق‌ستیز بودند اینها وإلا اینها می‌دانستند حق با ابی‌عبدالله است روز هشتم محرم بود ظاهراً یا نهم نقل کرده تاریخ یک کسی از سپاه ابی‌عبدالله ـ علیه السلام ـ به نام حصین حصین با صاد میگه من اجازه گرفتم از امام حسین برم عمرسعد صحبت کنم برم بگم آب را باز کنید خب این زمینی که ابی‌عبدالله درش خیمه زده این زمین 600 هزار درهم خریداری کرده زمین با آب با هم است ملک ابی‌عبدالله است اصلاً شما تو ملک امام حسین آمدید امام حسین این سرزمین را از قبل آنکه هنوز سپاه عمرسعد بیاد اینجا ابی‌عبدالله دوم محرم اول اینو از اهالی نینوا خرید شرطم کرد من اینو واگذار می‌کنم به خودتون که از زائران من پذیرائی کنید این زمین چطور شما آبشو بستید به حسب قانون خرید و فروش هم مال ابی‌عبدالله است گفت من برم با عمرسعد صحبت کنم آقا فرمود: برو وارد خیمة عمرسعد شد سلام نکرد وایستاد عمرسعد سرش گرفت بالا می‌شناختش هم محلی بودند فکر نکنید عمرسعد حالا قدیم‌ها ما میگیم مجسمه‌هایی درست می‌کنند از عمرسعد یک مثلاً چیزهای خیلی عجیب و غریب عمرسعد یک آدم علی‌الظاهر زاهدی بوده عابدی بوده جزء افرادی بوده که چهرة مذهبی داشته اهل عبادت ظاهری بوده اینطور نبوده فکر کنید شما یک جانی قاتل نه خودش شمر جزء کسانی که صفین تو رکاب امیرالمؤمنین جراحت برداشته مجروح شده جزء مجروحان صفین است دعا کنید عاقبتتون بخیر بشه خیلی مهمه اومد عمرسعد سرش گرفت بالا گفت چرا سلام نمی‌کنی؟ آدم وقتی وارد بر یک مسلمان میشه باید سلام کنه گفت درسته ولی تو مسلمون نیستی ۶
۷ أتزون أنک مسلم تو فکر کردی مسلمانی هذا ماء الفرات تشربه الکلاب و الخنازیر و أبناء الرسول الله عطاشا؛ این آب فرات حیوانات می‌خورند پرنده‌ها می‌خورند فرات خیلی آب داره شما رفتید دیدید این آب صد لیترش دویست لیترش پانصد لیترش تو لشکر امام حسین بیاد کم میشه ازش حیوانات دارند از این آب استفاده می‌کنند پرنده‌ها دارند از این آب استفاده می‌کنند این آب مال همه است آزاد است سی هزار لشکر شما داره این آب داره برمیداره بچه‌های اباعبدالله بچه‌های پیغمبر تشنه‌اند تو میگی من مسلمان هستم حرف حرف منطقی است یک نگاهی کرد به چهرة این آقا گفت والله إنی أعلم حرمة عزا اهل‌البیت؛ بخدا قسم من می‌دونم آزار اینها حرام است اینها فرزندان پیغمبر هستند ولی حصین که همین آقا بود من تو خون ابی‌عبدالله معامله کردم معامله کردم تا آخرم پاش می‌ایستم وقتی برگشت آقا بهش فرمود: چی شد گفت یا اباعبدالله یقتلک بری؛ عمرسعد برا حکومت ری شما را می‌کشه معامله کرده رو خون شما لذا هر جسارتی ازش بر میاد این حق‌ستیزی است 💠 امامت از خدا بخواهیم یک حق را تو همة امور بشناسیم مخصوصاً عرض کردم تو اعتقاداتمون اینو میگم چون برنامة‌ ما پخش میشه بعضی‌ها در کشور می‌بینند هر کسی صاحب هر مذهب هر مرامی است اول تو اعتقادات توحیدش نبوت امامت که حالا مهم‌ترین مسئلة اختلافی بعد از اسلام همین موضوع امامت است جوان‌ها باید رو این موضوع فکر کنند تأمل کنند اینکه نشد که همینطور آبائی ابنائی نه واقعاً بیایند رو قصة غدیر رو قصة امامت همة کسانی که عرض را می‌شنوند بی‌طرفانه فکر کنند اکتفاء نکنند به یک اثر دو اثر کتاب‌ها را ببینند که ما بی‌دلیل سنگ غدیر به سینه نمی‌زنیم ما اگه دلیل قرآنی و حدیثی و تاریخی نداشتیم برا این امر اینطور پای غدیر نمی‌ایستادیم این توجه بده به یک افرادی که بدانند از چی دفاع می‌کنند سنگ کی به سینه می‌زنند نکنه یه وقت فردای قیامت حق براشون آشکار بشه دیگه فایده نداشته باشه الان حصل حق خوبه الان روشن بشه اونجایی نباشد که دیگه مسیر بازگشتی نیست قرآن می‌فرماید: بعضی‌ها میگن «يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن کنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ»؛ روز قیامت میگن وای بر ما که دربارة جنب الله کوتاهی کردیم جنب یعنی پهلو جنب الله چیه؟ امیرالمؤمنین فرمود: أنا جنب الله؛ مهم‌ترین مصداق جنب الله گرچه نماز هم جنب الله است قرآن هم جنب الله است هر چی به خدا منسوب است جنب الله است جنب الله یعنی منسوب به خدا یعنی بزرگ‌ترین مصداق جنب الله تو زیارتنامه داره امیرالمؤمنین است نکنه یک عده‌ای اونجا بگن «يَا حَسْرَتَي علَي مَا فَرَّطتُ فِي جَنبِ اللَّهِ وَإِن کنتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ» (زمر / 56)؛ این جنب الله را همین جا بشناسیم علم با کیست؟ عصمت با کیست؟ ولایت با کیست؟ پیغمبر از کی نام برده؟ قرآن بر کی تصریح کرده اینها را یک مقداری بیشتر عزیزان ما مخصوصاً من شب‌ها در مجتمع هم این جمله را میگم اصرار دارم امسال مقداری بحث‌های اعتقادی را بگنجونم تو منابر که این شناخت حق و تأکید بر حق و دفاع از حق ان‌شاء‌الله تو زندگی ما برجسته بشه خب دل‌ها روانه کنیم کربلا کنار مضجع شریف اباعبدالله آقاجان ما دنیا کاممون را با تربت شما برداشتند مادرامون هم ما را تو مجلس شما آوردند با اشک بهمون شیر دادند حالا هم تا محرم میشه لباس مشکی می‌پوشیم تو مجلس شما می‌آئیم احساسی هم نیستیم نه احساس دوام نداره شعور نه شور شورم هست ولی شور ناشی از شعور است چون ما این مرام را حق یافت چون ما این مکتب را حق یافتیم لذا از این مجلس‌ها خودمون جدا نکردیم دعا هم می‌کنیم به آبرویی که نزد خدا داری خدا ما و نسل ما را تا قیامت محب شما اهل‌بیت ـ علیه السلام ـ پیرو شما اهل‌بیت ان‌شاء‌الله قرار بدهد روز قیامت هم دستمون از نماز پر نیست چون ما نماز نمی‌خونیم ادای نماز من خودمو میگم روزة ما نماز ما عبادت ما اینا هیچ‌کدام را نمی‌توانیم ببالیم ولی یک چیز بهش می‌بالیم و پاش می‌ایستیم اونم محبت ابی‌عبدالله اشک بر ابی‌عبدالله اونجا می‌تونیم فریاد بزنیم خدایا ما با این کالا اومدیم ۷