eitaa logo
گریزهای مداحی و گریز های مناجاتی
4.1هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
574 ویدیو
803 فایل
گریز زیارت عاشورا ، دعای کمیل و دعای توسل و جوشن کبیر https://eitaa.com/gorizhaayemaddahi
مشاهده در ایتا
دانلود
. پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود : «ما انتظار داریم خود او بیاید و از ما در خواست کند». امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید : عرض کردم : «حیا مانع من می شود». پیامبر صلّی الله علیه و آله اجازه ی مجلس عروسی و ولیمه را فرمودند، و به امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند : «هر کس را دوست داری دعوت کن». زنان به کار زن ها و امیر المؤمنین علیه السلام و عمّار و بلال و چند نفر دیگر به کار مجلس مردها که در مسجد بود، می رسیدند. اصحاب با هدایای خود در جشن عروسی آن دو نور الهی شرکت کردند، و از ولیمه ی عروسی که به دستور پیامبر صلّی الله علیه و آله فراهم آمده بود، میل کردند. در آن مجلس 4000 نفر از آن طعام خوردند و پیامبر صلّی الله علیه و آله غذایی برای امیر المؤمنین و فاطمه علیهما السلام فرستاد، در حالی که چیزی از آن غذا کم نشد و همچنان به جای ماند، با وجود اینکه سه روز از آن تناول می کردند. شب با مراسمی مخصوص، حسب الأمر پیامبر صلّی الله علیه و آله آن دو بزرگوار را به حجره ی امّ سلمه آوردند. امّ سلمه می گوید : هنگامی که خورشید غروب کرد، پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود : «فاطمه را بیاور». من رفتم و دست فاطمه علیها السلام را گرفته در حالی که لباسش بر زمین کشیده می شد و از خجالت و شرم عرق از چهره اش جاری بود، آن حضرت را نزد پدر بزرگوارش آوردم. هنگامی که خدمت آن حضرت رسید، از شدّت خجالت پایش لغزید. پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود : «خداوند تو را از لغزش های دنیا و آخرت نگه دارد». هنگامی که پیش روی آن حضرت قرار گرفت، چادر را از صورت فاطمه علیها السلام کنار زد تا علی علیه السلام چهره ی او را ببیند. سپس دست او را در دست علی علیه السلام قرار داد و این گونه بود که این زندگی نورانی آغاز شد. (30) ثمره ی ازدواج نورانی ثمره ی این ازدواج مبارک و نورانی و الهی پنج فرزند بود. دو امام معصوم علیهما السلام، آقا و مولایمان حضرت مجتبی علیه السلام و سرور شهیدان حضرت ابا عبدالله علیه السلام، دو دختر حضرت عقیله بنی هاشم زینب کبری و جناب امّ کلثوم علیهما السلام، که این فرزندان در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه و آله در مدّت نه سال به دنیا آمدند. آخرین فرزند ایشان حضرت محسن علیه السلام بود که بعد از شهادت پیامبر صلّی الله علیه و آله به مدّت چند روز به وسیله ی ضربه های بین در و دیوار و کتک های منافقین و ظالمین به شهادت رسید. (31) ... 📚 منابع : 30. بحار الأنوار : ج 43، ص 96 ـ 95، 114. و ... . 31. دلائل الإمامة طبری : ص 104، 134. تاریخ الأئمه علیهم السلام : ص 16. .
. حضرت فاطمه علیها السلام نُه سال و 75 روز یا 95 روز در منزل امیر المؤمنین علیه السلام زندگی کرد تا آنکه بعد از شهادت حضرت محسن علیه السلام به شهادت رسید. ← ازدواج آسمانی بین ازدواج آن حضرت در آسمان و تزویج آن ها در زمین چهل روز فاصله بود. (32) در اوّل یا ششم ذی الحجّه (33) در حالی که طرف ایجاب عقد خداوند متعال و طرف قبول جبرئیل و خطبه خوان راحیل بود. شاهدان حاملان عرش و 70 نفر از فرشتگان بودند. نثار کننده ی نقل این عروسی رضوان خزانه دار بهشت، و آنچه نثار شد درّ و یاقوت و مرجان، و حجله دار این زفاف اسماء یا امّ ایمن بود و نتیجه ی این ازدواج ائمّه ی اطهار علیهم السلام. (34) ← اقوال در روز ازدواج حضرت اقوال در ازدواج چنین است : عقد در صفر و ازدواج در ذی الحجّة (35)، یا بعد از باز گشت از جنگ بَدر (36)، عقد بعد از یک سال از هجرت و ازدواج بعد از آن نزدیک به یک سال (37)، عقد در ماه رمضان و ازدواج در ذی الحجّه (38)، عقد در رجب قبل از جنگ بدر و ازدواج در ذی الحجّه (39)، عقد در رجب و ازدواج بعد از باز گشت امیر المؤمنین علیه السلام از بَدر (40)، عقد در ربیع الاوّل و ازدواج هم در ربیع الاوّل (41)، عقد در اوّل ذی الحجّه و ازدواج در ششم ذی الحجّه بعد از جنگ بَدر (42)، عقد در چند شب باقی مانده از صفر و ازدواج در ذی الحجّه (43)، عقد در محرّم و ازدواج در ذی الحجّه. (44) عقد در اوّل ذی الحجّه سال دوّم هجرت (45)، یا در 25 ذی الحجّه (46)، یا سه روز مانده از ماه صفر سال 2 هـ (47)، یا در 15 رجب پنج ماه پس از هجرت. (48). ازدواج بعد از باز گشت از بَدر در اوایل شوال یا در روز سه شنبه ششم ذی الحجّه (49)، یا در 19 ذی الحجّه (50) یا در 21 محرم سال 3 هـ (51) یا دو روز مانده از ماه صفر؛ چهار ماه بعد از بَدر. (52) 📚 منابع : 32. دلائل الإمامة : ص 93. بحار الأنوار : ج 43، ص 110. 33. بحار الأنوار : ج 43، ص 110. و ... . 34. همان : ج 43، ص 98، 99، 102، 107، 128. و ... . 35. همان : ج 19، ص 192. و ... . 36.همان : ج 43، ص 9. مقاتل الطالبین : ص 30. 37. الثغور الباسمة : ص 27. البدء و التاریخ : ج 5، ص 20. 38. کشف الغمّة : ج 1، ص 364. و ... . 39. نظم درر السمطین : ص 189. 40. بحار الأنوار : ج 19، ص 193. و ... . 41. همان : ج 19، ص 193. 42. همان : ج 43، ص 6. مناقب آل ابی طالب علیهم السلام : ج 3، ص 405. 43. همان : ج 19، ص 193 ـ 192. 44. شرح احقاق الحقّ : ج 10، ص 351. الشرف المؤبّد : ص 55. 45. مسار الشیعة : ص 17. و ... . 46. بحار الأنوار : ج 35، ص 261. 47. تاریخ دمشق : ج 3، ص 128، ج 12، ص 128. 48. مسار الشیعة : ص 35. و ... . 49. امالی طوسی : ص 43. و ... . 50. تقویم المحسنین : ص 14. وقائع الشهور : ص 239. 51. مسار الشیعة : ص 26. بحار الأنوار : ج 95، ص 197. 52. نظم درر السمطین : ص 189. مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی) : ج 1، ص 128.
. 4⃣مناظره با یحیی بن اکثم!👇 ✅وقتی مأمون عباسی از طوس به بغداد آمد، نامه ای برای امام جواد(ع) فرستاد و امام را به بغداد دعوت کرد. [البته این دعوت نیز مثل دعوت امام رضا(ع) به طوس، دعوت ظاهری و در واقع سفر اجباری بود.] حضرت(ع) پذیرفت و بعد از چند روز که وارد بغداد شد، مأمون ایشان را به کاخ خود دعوت کرد. در طی همان روزها مامون مجلسی با جمعی از دانشمندان بلاد بر پا نمود. او ابتدا قصد خود را با عباسیان در میان گذاشت و خواستار مناظره امام جواد(ع) با دانشمندان شد. عباسیان یحیی بن اکثم را (به دلیل شهرت علمی وی) انتخاب کردند و مأمون جلسه ای برای سنجش میزان علم و آگاهی امام جواد (ع) ترتیب داد. در آن مجلس یحیی رو به مأمون کرد و گفت : اجازه می دهی سؤالی از این جوان بنمایم؟ مأمون گفت : از خود او اجازه بگیر! یحیی از امام جواد(ع) اجازه گرفت. امام(ع) فرمود : 📋«سَلْ إِنْ شِئْتَ» ♦️هر چه می خواهی بپرس! یحیی گفت : درباره شخصی که مُحْرِم بوده و در آن حال حیوانی را شکار کرده است، چه می گویید؟ امام جواد (ع) فرمود : 📋«قَتَلَهُ فِي حِلٍّ أَوْ حَرَمٍ؟ عَالِماً كَانَ اَلْمُحْرِمُ أَمْ جَاهِلاً؟ قَتَلَهُ عَمْداً أَوْ خَطَأً؟ حُرّاً كَانَ اَلْمُحْرِمُ أَوْ عَبْداً؟ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً؟ مُبْتَدِئاً بِالْقَتْلِ أَمْ مُعِيداً؟ مِنْ ذَوَاتِ اَلطَّيْرِ كَانَ اَلصَّيْدُ أَمْ مِنْ غَيْرِهِ؟ مِنْ صِغَارِ اَلصَّيْدِ كَانَأَمْ مِنْ كِبَارِهَا؟ مُصِرّاً كَانَ أَوْ نَادِماً فِي اَللَّيْلِ؟ كَانَ قَتْلُهُ لِلصَّيْدِ أَمْ بِالنَّهَارِ؟ مُحْرِماً كَانَ بِالْعُمْرَةِ إِذْ قَتَلَهُ أَوْ بِالْحَجِّ كَانَ مُحْرِماً؟» ♦️آیا این شخص، شکار را در حِلّ (خارج از محدوده حرم) کشته است یا در حرم؟ عالم به حکم حرمت شکار در حال احرام بوده یا جاهل؟ عمدا کشته یا به خطا؟ آزاد بوده یا برده؟ برای اوّلین بار چنین کاری کرده یا برای چندمین بار؟ شکار او از پرندگان بوده یا غیر پرنده؟ از حیوانات کوچک بوده یا بزرگ؟ باز هم از انجام چنین کاری اِبا ندارد یا از کرده خود پشیمان است؟ در شب شکار کرده یا در روز؟ در احرام عمره بوده یا احرام حج؟! یحیی بن اکثم از این همه فروع که امام(ع) برای این مسئله مطرح نمود، متحیّر شد و آثار ناتوانی در چهره اش آشکار گردید و زبانش به لُکنت افتاد، به طوری که حضّار مجلس ناتوانی او را در مقابل آن حضرت(ع) نیک دریافتند. در پی آن مأمون به بستگان و افراد خاندان خود نظر انداخت و گفت : 📋«أَعَرَفتمُ الآنَ مَا كُنْتُم تُنْكِرُونَهُ؟» ♦️آیا اکنون آنچه را که شما نمی پذیرفتید، فهمیدید؟!(۱) 📚منبع : ۱)الإرشاد شيخ مفید، ج۲، ص۲۸۳
. 5⃣طی الارض از مدینه به طوس!👇 ✅شیخ صدوق به نقل از اباصلت هروی نقل می کند که؛ امام رضا(ع) یک روز قبل از این که امام رضا(ع) توسط مامون عباسی مسموم شود، به من فرمود : 📋«يَا أَبَا الصَّلْتِ! غَداً أُدْخَلُ عَلَى هَذَا الْفَاجِرِ! فَإِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مَكْشُوفُ الرَّأْسِ فَتَكَلَّمْ أُكَلِّمْكَ وَ إِنْ أَنَا خَرَجْتُ وَ أَنَا مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَا تُكَلِّمْنِي» ♦️ای اباصلت! من فردا نزد این مرد فاجر و تبهکار می روم. وقتی از نزد او خارج شدم، اگر سرم با عبایم پوشانده بودم، دیگر با من حرف نزن و بدان که مرا مسموم کرده است. فردای آن روز امام رضا(ع) پیش مامون رفت و من پریشان خاطر، منتظر خروج امام(ع) از نزد مامون شدم. بعد از مدتی، اباصلت مشاهده کردم که؛ 📋«فَخَرَجَ مُغَطَّى الرَّأْسِ فَلَمْ أُكَلِّمْهُ حَتَّى دَخَلَ الدَّارَ فَأَمَرَ أَنْ يُغْلَقَ الْبَابُ فَغُلِقَ ثُمَّ نَامَ عَلَى فِرَاشِهِ وَ مَكَثْتُ وَاقِفاً فِي صَحْنِ الدَّارِ مَهْمُوماً مَحْزُوناً» ♦️امام رضا(ع) از نزد مامون خارج شد، در حالی که؛ عبایش را به سر انداخته بود و به خانه رفت و به من فرمود : اباصلت! در را ببند! سپس در بستر افتاد. و من نیز در وسط خانه محزون و ناراحت ایستاده بودم. 📋«فَبَيْنَمَا أَنَا كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ عَلَيَّ شَابٌّ حَسَنُ الْوَجْهِ قَطَطُ الشَّعْرِ أَشْبَهُ النَّاسِ بِالرِّضَا(ع) فَبَادَرْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ لَهُ : مِنْ أَيْنَ دَخَلْتَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ؟ فَقَالَ : الَّذِي جَاءَ بِي مِنَ الْمَدِينَةِ فِي هَذَا الْوَقْتِ هُوَ الَّذِي أَدْخَلَنِي الدَّارَ وَ الْبَابُ مُغْلَقٌ! فَقُلْتُ لَهُ : وَ مَنْ أَنْتَ؟ فَقَالَ لِي : أَنَا حُجَّةُ اللَّهِ عَلَيْكَ يَا أَبَا الصَّلْتِ! أَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع)! ثُمَّ مَضَى نَحْوَ أَبِيهِ فَدَخَلَ وَ أَمَرَنِي بِالدُّخُولِ مَعَهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ الرِّضَا(ع) وَثَبَ إِلَيْهِ فَعَانَقَهُ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ مَا بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَحَبَهُ سَحْباً إِلَى فِرَاشِهِ وَ أَكَبَّ عَلَيْهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) يُقَبِّلُهُ وَ يُسَارُّهُ بِشَيْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ [ثُمَّ] مَضَى الرِّضَا(ع)» ♦️ناگهان دیدم جوانی بسیار زیبا پیش رویم ایستاده که شبیه ترین کس به حضرت رضا(ع) است.  جلو رفتم و عرض کردم : از کجا داخل شدید؟ درها که بسته بود. فرمود : آن کس که مرا از مدینه تا اینجا آورد، از در بسته هم وارد کرد. پرسیدم : شما کیستید؟ فرمود : من حجّت خدا بر تو هستم، ای اباصلت! من محمد بن علی الجواد(ع) هستم. سپس به طرف پدر گرامی اش رفت و فرمود : تو هم داخل شو! تا چشم مبارک حضرت رضا(ع) به فرزندش افتاد، او را در آغوش کشید و پیشانی‌اش را بوسید. امام جواد(ع) خود را روی بدن امام رضا(ع) انداخت و او را بوسید. سپس آهسته شروع کردند به گفتگو که من چیزی نشنیدم. اسراری بین آن پدر و پسر گذشت تا اینکه روح ملکوتی امام رضا(ع) به عالم قدس پر کشید.(۱) 📚منبع : ۱)عيون أخبار الرضا(ع) شیخ صدوق، ج۲، ص۲۴۳ .
. ✅نقل شده که؛ «هنگامی که (ع) در پشت دربهای بسته یک حجره به شهادت رسید، پيکر حضرت(ع) روی پشت بام گذاشتند. پس در این حین کبوترها بالاي بدن ايشان سایه افکندند و همچنين کنیزان مشغول هلهله و دف زنی بودند، و جنازه ایشان نیز سه شبانه روز بالای پشت بام بود!» ✍پاسخ : این جریان با تمام تفصیلات خود، در منابع تاریخی متقدم وجود ندارد و هیچ اشاره ای به این مسائل در منابع قدیمی و معتبر نشده است و از آن ذکری به میان نیامده است. حتی درباره نحوه شهادت حضرت(ع) اختلاف است! ۱)در برخی از منابع آمده است که معتصم به وسیله منشی یکی از وزیرانش او را مسموم کرد و به شهادت رساند.(۱) ۲)برخی معتقدند که معتصم به وسیله ام الفضل، امام جواد(ع) را مسموم کرد.(۲) ۳)به گزارش مسعودی، معتصم و جعفر بن مأمون در اندیشه کشتن امام جواد(ع) بودند. چون امام جواد(ع) از ام الفضل فرزندی نداشت، جعفر، ام الفضل (خواهرش) را تحریک کرد که محمد بن علی را مسموم کند. آن دو سمّی را در انگور نهادند و امام(ع) از آن خوردند. ام الفضل پس از آن که امام جواد(ع) را مسموم کرد، پشیمان شد و می‌گریست اما امام(ع) او را نفرین کرد.(۳) ابن شهر آشوب می نویسد : روایت شده است که؛ 《أَنَّ امْرَأَتَهُ أُمَّ الْفَضْلِ بِنْتَ الْمَأْمُونِ سَمَّتْهُ فِي فَرْجِهِ بِمِنْدِيلٍ فَلَمَّا أَحَسَّ بِذَلِكَ قَالَ لَهَا أَبْلَاكِ اللَّهُ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَهُ فَوَقَعَتِ الْأَكِلَةُ فِي فَرْجِهَا وَ كَانَتْ تَنْتَصِبُ لِلطَّبِيبِ فَيَنْظُرُونَ إِلَيْهَا وَ يُسْرُونَ بِالدَّوَاءِ عَلَيْهَا فَلَا يَنْفَعُ ذَلِكَ حَتَّى مَاتَتْ مِنْ عِلَّتِهَا》 همسر امام جواد(عليه السّلام) ام الفضل دختر مأمون بود که ایشان را به وسيله پارچه‌اى آلوده به سمّ مسموم كرد. همين كه امام(ع) احساس سمّ نمود فرمود : خدا تو را به دردى مبتلا كند كه دوا نداشته باشد. به این ترتیب ام الفضل بعدها مبتلا به بيماری خوره در قسمت شرمگاهی خود شد که به هر طبيب كه مراجعه مي كرد، دواهاى ايشان سودى نمى‌ بخشيد، تا اینکه به همين بيمارى به درک واصل شد!(۴) 📚منابع : ۱)تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۲۰ ۲)بحارالانوار مجلسی، ج۵۰، صص۱۳- ۱۷ ۳)اثبات الوصیة مسعودی، ص۲۲۷ ۴)مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۹۱ .
. 2⃣بررسی روایت [فرّ الی الحسین(ع)]! ✅اصل روایت مطرح‌ شده چنین است :  «اتَی شَابّ مُحبّ الامام الجواد(علیه السلام) و قَال : یَا مولای! لستُ جیّداً! ضَجر قلبی مِن النّاس التُهمة، الغَیبة! مَاذا افعَل؟! انّی مُتعب، ضَاقَ صَدرِی فی هذا البلادِ! فقَال الامام الجواد(علیه السلام) : فِرّ الی الحُسین(علیه السلام)» روزی جوانی که دوستدار و محب امام جواد(ع) بود، خدمت ایشان آمد و عرض کرد : مولای من! حالم خوب نیست! از مردم خسته شدم، تهمت، غیبت و..! چه کنم؟ بریده ام، نفسم در این بلاد بالا نمی آید. امام جواد(ع) فرمود : به سمت حسین(ع) فرار کن!(۱) ✍پاسخ : کتاب (شعشعة الحسینیه) اثر شيخ محمّد جواد يزدى متوفی اوايل قرن چهاردهم هجری است. و این عبارت فوق در این کتاب وجود ندارد و اگر هم باشد، این کتاب از متاخرین بوده و اعتبار چندانی ندارد و حتی عین این روایت یا مضمون آن نیز در هیچ منبع معتبر و حتی غیر معتبری یافت نمی‌شود. و این عبارت گویا از آیه قرآن گرفته شده است که خداوند می فرماید : 📋《فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ..》 ♦️به سوی خدا بشتابید!(ذاریات ۵۰) هر چند این عبارت با آیه قرآن تعارضی ندارد و گاهی به تعبیری [فِرُّا إِلَى الحُسَینِ] همان [فِرُّوا إِلَى اللَّهِ] است. مانند برخی عبارت روایات و متون زیارات و ادعیه ما مثل [إيَابُ الخَلْقِ إلَيْكُمْ وَحِسَابُهُمْ عَلَيْكُمْ] و ده‌ها مضمون دیگر در روایات و احادیث! پس مضمون روایت درست است و به نوعی مطابق روایات و عقاید شیعه است. اما صدور این روایت مورد تأیید نیست، و انتسابش به امام جواد(ع) درست نمی باشد. همانطور که گفته شد؛ این عبارت در هیچ کتابی حتی کتب متاخرین نقل نشده است و در واقع این روایت بدون منبع حتی متاخر و غیر معتبر است. به هر حال نمی‌توان متن حدیثی که دلیلی برای صدور آن از معصومان(علیهم السلام) نداریم به ایشان نسبت بدهیم. متاسفانه در سالیان گذشته به کرّات این روایت از اهل منبر و روضه‌خوان‌های به دور از تحقیق شنیده شده و اکنون نیز در فضای مجازی در مناسبتها دست به دست می چرخد. هر چند روایاتی صحیح و هم مضمون با عبارات فوق وجود دارد که به یک نمونه اشاره میکنم. امام رضا(علیه السلام) می فرماید: 📋《إِذَا نَزَلَتْ بِكُمْ شَدِيدَةٌ فَاسْتَعِينُوا بِنَا عَلَى اللهِ》 ♦️هرگاه برای شما پیشامد سختی روی داد به وسیله ما از خداوند یاری بجوئید.(۲) 📚منابع : ۱)شعشعة الحسینیه مرحوم یزدی، ج۱، ص۵۰ ۲)مستدرک الوسائل محدث نوری، ج۵، ص۲۸۸ ........ ✨﷽✨ توصیه مهم و اخلاقی حضرت جواد الائمه(ع) از زبان آیت الله جوادی عاملی كسي از وجود مبارك امام جواد(علیه السلام) توصيه اخلاقي خواست عرض كرد كه ما را سفارش كنيد. حضرت فرمودند: قبول مي‌كنيد يا فقط مي‌خواهيد گوش بدهيد؟ عرض كرد نه قبول مي‌كنم. فرمود: اگر قبول مي‌كنيد اين مسائل را بدان، اينجا جاي امتحان و جاي بردباري است. اصلاً كسي خيال بكند كه اينجا بخواهد راحت به سر ببرد راحتي نصيبش بشود اشتباه است.[راحتی و آسایش مطلق تنها در آخرت و بهشت است نه دنیا] آنكه اين نظام را ساخت اين جهان را ساخت فرمود: اينجا جاي آسايش نيست خودش هم كه ﴿وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قيلاً﴾ ديگر از خدا راستگوتر كيست ؟ ولي خدا قسم ياد كرد فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا اْلإِنْسانَ في كَبَدٍ﴾ انسان در فشار و رنج و درد و زحمت و سختي قرار داده شد، اصلاً ساختار اينجا(دنیا) اين است. اين لام ، لام قسم است، كبَد يعني درد و رنج و فشار و مشكلات. حالا يكی فشار مالي دارد دیگری فشار خانوادگي دارد يكی فشار سياسي دارد و يكی فشار اجتماعي دارد هيچ كس بي درد و رنج نيست؛ مستحضريد آنها كه وضع ماليشان خوب است با قرص خواب مي‌خوابند اين ‌طور نيست كه مثلاً راحت باشند حالا كسي خيال بكند اين هفتاد هشتاد سال آسوده باشد نه آسايش جاي ديگر است آنجا كه: ﴿يَتَنازَعُونَ فيها کَأْساً لا لَغْوٌ فيها وَ لا تَأْثيمٌ﴾ آنها در بهشت جام‌های پر از نوشیدنی‌های طهور را که نه بیهوده گویی در آن است و نه گناه ، از یکدیگر می گیرند(آیه 22 سوره طور) آنها می گویند: «حمد ( و ستایش ) برای خداوندی است که [در بهشت] اندوه را از ما برطرف ساخت پروردگار ما آمرزنده و سپاسگزار است! (آیه 34 سوره فاطر) امام جواد فرمودند: «الثِّقَةُ بِاللّهِ ثَمَنٌ لِكُلِّ غالٍ و سُلَّمٌ إلى كُلِّ عالٍ» رسيدن به درجات عالی، درجات علمي و عملي و تقوا در دنيا و درجات بهشت در آخرت البته سخت است؛ ولي اعتماد و اطمینان به لطف خدا، بهاي هر كالاي گراني است. امام جواد (علیه السلام) می فرمایند: نِيل به درجات عالي و رسیدن به مقاماتی مانند مقام سلمان, مقام اباذر, مقام مقداد در دسترس است، شما نردبان رسیدن به این مقامات را داريد، نگوييد سلمان و مقداد به آن مقامات رسيده اند ولی ما نمي‌توانيم. اگر مقامی خيلي بالاست،شماهم نردبانش را داريد و آن اطمينان به خداست. .
. ✅در روایتی آمده است که؛ روزی حضرت رسول اکرم(ص) در منزل حضور داشتند که؛ 📋《فَدَقَّ عَلِيٌّ(ع) الْبَابَ! فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : مَنْ بِالْبَابِ؟ فَقَالَ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقُولَ عَلِيٌّ(ع) أَنَا عَلِيٌّ(ع): قُومِي! يَا أُمَّ سَلَمَةَ! فَافْتَحِي لَهُ الْبَابَ وَ مُرِيهِ بِالدُّخُولِ فَهَذَا رَجُلٌ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ يُحِبُّهُمَا》 ♦️امام علی(ع) نزد رسول اکرم(ص) آمدند، و درب منزل ایشان را دقّ الباب کردند. ام سلمه گفت : کیستی؟ پس در این هنگام، قبل از اینکه علی(ع) در پشت درب بگوید؛ من علی(ع) هستم، حضرت رسول اکرم(ص) فرمود : ای ام سلمه! و در را باز کن، که این همان مردی است که خدا و رسولش او را دوست دارند و او نیز آنان را دوست می دارد. ام سلمه فوراً درب را باز کرد. سپس امام علی(ع) بر رسول اکرم(ص) داخل شد و گفت : 📋《السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ(ص) وَ عَلَيْكَ السَّلَامُ يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع) اجْلِسْ!》 ♦️درود و رحمت و برکت الهی بر تو ای رسول خدا(ص) و رسول اکرم(ص) فرمود : درود بر تو ای ابالحسن(ع)! بنشین! ام سلمه می گوید : 📋《فَجَلَسَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ(ص) وَ جَعَلَ يَنْظُرُ إِلَى الْأَرْضِ كَأَنَّهُ قَصَدَ الْحَاجَةَ وَ هُوَ يَسْتَحْيِي أَنْ يُبْدِيَهَا فَهُوَ مُطْرِقٌ إِلَى الْأَرْضِ حَيَاءً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)》 ♦️پس امام علی(ع) روبه روی رسول اکرم(ص) نشست، در حالی که نگاه او همواره بر زمین دوخته شده بود و گویی حاجتی دارد، اما از بیان آن شرم و حیا داشت، لذا سر مبارک خود را به زیر افکنده و سخنی نمی گفت. تا اینکه حضرت رسول اکرم(ص) فرمود : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! إِنِّي أَرَى أَنَّكَ أَتَيْتَ لِحَاجَةٍ فَقُلْ حَاجَتَكَ وَ أَبْدِ مَا فِي نَفْسِكَ فَكُلُّ حَاجَةٍ لَكَ عِنْدِي مَقْضِيَّةٌ》 ♦️ای اباالحسن(ع)! من این می دانم که حاجتی داری، چه مانعی دارد، حاجت قلبی خود را بگو، زیرا حاجت تو نزد من روا خواهد بود. امام علی(ع) فرمود : 📋《فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي! إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنَّكَ أَخَذْتَنِي مِنْ عَمِّكَ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ(س) وَ أَنَا صَبِيٌّ لَا عَقْلَ لِي فَغَذَّيْتَنِي بِغَذَائِكَ وَ أَدَّبْتَنِي بِأَدَبِكَ فَكُنْتَ إِلَيَّ أَفْضَلَ مِنْ أَبِي طَالِبٍ وَ مِنْ فَاطِمَةَ بِنْتِ أَسَدٍ فِي الْبِرِّ وَ الشَّفَقَةِ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى هَدَانِي بِكَ وَ عَلَى يَدَيْكَ وَ اسْتَنْقَذَنِي مِمَّا كَانَ عَلَيْهِ آبَائِي وَ أَعْمَامِي مِنَ الْحَيْرَةِ وَ الشَّكِّ! وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) ذُخْرِي وَ ذَخِيرَتِي فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ! يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) فَقَدْ أَحْبَبْتُ مَعَ مَا شَدَّ اللَّهُ مِنْ عَضُدِي بِكَ أَنْ يَكُونَ لِي بَيْتٌ وَ أَنْ يَكُونَ‏ لِي زَوْجَةٌ أَسْكُنُ إِلَيْهَا وَ قَدْ أَتَيْتُكَ خَاطِباً رَاغِباً أَخْطُبُ إِلَيْكَ ابْنَتَكَ فَاطِمَةَ(س)! فَهَلْ أَنْتَ مُزَوِّجِي يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)!》 ♦️پدر و مادرم به فدایت ای رسول الله(ص)! تو می دانی که خودت مرا از عمویت ابوطالب(ع) و فاطمه بنت اسد(س) گرفتی، من کودکی بیش نبودم، تو مرا با خویشتن هم غذا کردی، تو درباره من از لحاظ نیکویی و شفقت از پدرم ابوطالب و مادرم فاطمه بنت اسد افضل و برتری، خدای رووف مرا به وسیله ی تو و در دست تو هدایت نمود، خدا مرا از آن حیرت و سرگردانی هایی که پدران و عموهایم دچار بودند نجات داد. یا رسول الله(ص)! تو در دنیا و آخرت برای من ذخیره و پناهگاه هستی. ای رسول الله(ص)! من دوست دارم با این همه رعایتی که نسبت به من فرموده ای خانه و زوجه ای داشته باشم که با او انس بگیرم. یا رسول الله(ص)! من نزد تو آمده ام، تقاضا دارم تا دخترت فاطمه(س) را برای من تزویج نمایی، آیا این تقاضا را می پذیری؟! امّ سلمه می گوید : در این لحظه دیدم صورت مبارک حضرت رسول اکرم(ص) از شدّت فرح و خوشحالی می درخشید. رسول اکرم(ص) فرمود : 📋《يَا أَبَا الْحَسَنِ(ع)! فَهَلْ مَعَكَ شَيْ‏ءٌ أُزَوِّجُكَ؟》 ♦️ای اباالحسن(ع)! آیا تو چیزی داری که من فاطمه(س) را به تزویج تو در بیاورم؟ امام علی(ع) گفت : 📋《فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي وَ اللَّهِ مَا يَخْفَى عَلَيْكَ مِنْ أَمْرِي شَيْ‏ءٌ أَمْلِكُ سَيْفِي وَ دِرْعِي وَ نَاضِحِي وَ مَا أَمْلِكُ شَيْئاً غَيْرَ هَذَا》 ♦️پدر و مادرم به فدایت! اوضاع زندگی من از تو مخفی نیست، من فقط یک شمشیر و یک زره و یک شتر دارم که با آن آب می کشم. من غیر از اینها چیزی ندارم. ادامه مطالب :👇
. حضرت رسول اکرم(ص) فرمود : 📋《یَا عَلِيُّ(ع)! أَمَّا سَيْفُكَ فَلَا غِنًى بِكَ عَنْهُ تُجَاهِدُ بِهِ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ تُقَاتِلُ بِهِ أَعْدَاءَ اللَّهِ وَ نَاضِحُكَ تَنْضِحُ بِهِ عَلَى نَخْلِكَ وَ أَهْلِكَ وَ تَحْمِلُ عَلَيْهِ رَحْلَكَ فِي سَفَرِكَ وَ لَكِنِّي قَدْ زَوَّجْتُكَ بِالدِّرْعِ وَ رَضِيتُ بِهَا مِنْكَ》 ♦️یا علی(ع)! تو از شمشیرت مستغنی نیستی، زیرا می خواهی با آن در راه خدا جهاد کنی و با دشمنان خدا بجنگی، شتر خود را برای اینکه آب برای درخت های خرما و خانه ات بکشی و بار سفر به پشت آن بگذاری لازم داری! آری! من فاطمه(س) را با همان زره ای که داری برای تو تزویج می نمایم. سپس فرمود : ای علی(ع)! فوراً برو و زره خود را بفروش و پول آن را نزد من بیاور تا وسیله ی عروسی شما را مهیّا نمایم.(۱) در مورد عروسی حضرت فاطمه(س) با امام علی(ع) در تاریخ آمده است که بسیار با شکوه برگزار شده است. جابر بن عبدالله انصاری می گوید : ما در عروسی علی(ع) و فاطمه حاضر بودیم. 📋《فَمَا رَأَينَا عُرسَاً أَحسَنَ مِن عُرسِ فَاطِمَةَ(س)》 ♦️ما هیچ مجلس عروسی را بهتر از آن ندیده بودیم.(۲) از ابن عباس نقل شده است که؛ 📋《لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي زُفَّتْ فِيهَا فَاطِمَةُ(س) بِنْتُ النَّبِيِّ(ص) إِلَى عَلِيٍّ(ع) كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) قُدَّامَهَا، وَجِبْرِيلُ عَنْ يَمِينِهَا، وَمِيكَائِيلُ عَنْ شِمَالِهَا، وَسَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ مِنْ خَلْفِهَا يُسَبِّحُونَ اللَّهَ عَزَّ وَجَلَّ، وَيُقَدِّسُونَهُ حَتَّى طَلَعَ الْفَجْرُ》 ♦️هنگامی که فاطمه زهرا(س)، دخت گرامی حضرت رسول اکرم(ص)، را به خانه امام علی(ع) می بردند، پیامبراکرم(ص) پیشاپیشِ مرکب و جبرائیل سمت راست و میکائیل سمت چپ و هفتاد هزار فرشته از پی مرکب ایشان حرکت می کردند که تا طلوع فجر خداوند عزوجل را تسبیح و تقدیس می کردند. ابن شهر آشوب نقل می کند؛ 📋《أَمَرَ النَّبِيُّ(ص) بَنَاتَ عَبدِالمُطَلِّبِ وَ نِسَاءَ المُهَاجِرِينَ وَ الاَنصَارِ أَن يَمضِينَ فِي صَحبَةِ فَاطِمَةَ(س) وَأَن يَفرَحنَ وَ يَرجَزُونَ وَ يُكَبِّرنَ وَ يَحمَدنَ وَ لَايَقُلنَ مَا لَا يَرضَى اللهُ》 ♦️حضرت رسول اکرم(ص) به دختران عبدالمطلب و زنان مهاجر و انصار دستور داد تا در معیت و مصاحبت با فاطمه زهرا(س) باشند و ایجاد سرور و خوشحالی کنند و رجز بخوانند و تکبیر بگویند و خداوند را حمد و سپاس گویند و چیزی که رضایت خداوند متعال در آن نیست را به زبان نیاورند.(۳) جابر می گوید : 📋《فَأَركَبَهَا عَلَى نَاقَتِهِ وَ أَخَذَ سَلمَانُ زَمَامَهَا وَ حَولَهَا سَبعُونَ أَلفَ حَورَاءَ وَ النَّبِيُّ(ص) وَحَمزَةُ وَ عَقِيلُ وَ أهلُ البَيتِ يَمشُونَ خَلفَهَا مُشَهِّرِينَ سُيُوفُهُم وَ نِسَاءُ النَّبِيِّ قُدَّامُهَا》 ♦️پس حضرت رسول اکرم(ص) فاطمه زهرا(س) را سوار بر ناقه نمود و سلمان نیز زمام مرکب را گرفت و حرکت کرد که در اطراف ناقه هفتاد هزار حوری و ملک در حال مشایعت بودند. خود حضرت رسول اکرم(ص) و حمزه و عقیل و افراد دیگری از اهل بیت، در حالی که شمشیرهای خود را برهنه کردند بودند، به دنبال ناقه عروس به راه افتادند و همسران پیامبر اکرم(ص) نیز پیشاپیش قافله و مرکب عروس حرکت می کردند.(۴) هنگامی که کاروان به درب خانه حضرت امیرالمومنین(ع) رسید، حضرت رسول اکرم(ص) دستِ امام علی(ع) و حضرت فاطمه(س) را گرفت و بین این دو بزرگوار ایستاد و سپس؛ 📋《كَشَفَ الرِّداءَ عَن وَجهِها حَتَّى رَآها عَلِيٌّ(ع) ثُمَّ أخَذَ يَدَها فَوَضَعَها في يَدِ عَلِيٍّ(ع)》 ♦️حضرت(ص) پرده از چهره فاطمه(س) برداشت و علی(ع) چهره فاطمه(س) را دید، سپس دست دخترش را در دستان حضرت علی(ع) گذاشت.(۵) سپس فرمود : 📋《يَا عَلِيُّ(ع)! بَارَكَ اللهُ لَكَ فِي اِبنَةِ رَسُولِ اللهِ(ص)! نِعمَ الزَّوجَةُ فَاطِمَةُ(س) وَ يَا فَاطِمَةُ(س) نِعمَ البَعلُ عَلِيُّ(ع)!》 ♦️یا علی(ع)! مبارک باد بر تو، فاطمه دختر رسول خدا(ص)! نيکو زنی است فاطمه(س)! سپس روی به فاطمه(س) کرده و فرمود : ای فاطمه(س)! نيکو شوهري است علي(ع)!(۶) 📚منابع: ۱)کشف الغمة اربلی، ج۱، ص۳۵۳ ۲)سنن النبی(ص) ابن ماجة، ج۱، ص۶۱۶، ح۱۹۱۱ ۳)بحار الأنوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۱۵ ۴)كتاب مولد فاطمة(س) شيخ صدوق، ج۱، ص۱۸۶ ۵)امالی شیخ طوسی، ص۴۲ ۶)مناقب علی بن ابیطالب(ع) ابن مردويه، ج۱، ص۱۹۹
. ✨﷽✨ 🌸چگونگی تقسیم کارها میان امیرالمومنین (ع) و حضرت زهرا (س) ✍علی(ع) و زهرای مرضیه (س) پس از آنکه با هم ازدواج کردند و زندگی مشترک تشکیل دادند، ترتیب و تقسیم کارهای خانه را به نظر و مشورت رسول اکرم(ص) واگذاشتند، به آن حضرت گفتند: «یا رسول الله ما دوست داریم ترتیب و تقسیم کارهای خانه با نظر شما باشد». پیامبر (ص) کارهای بیرون خانه را به عهده علی (ع) و کارهای داخلی را به عهده زهرای مرضیه (س) گذاشت. علی (ع) و زهرا (س) از اینکه نظر رسول خدا (ص) را در زندگی خصوصی خود دخالت دادند و رسول خدا(ص) با مهربانی و محبت خاص از پیشنهاد آنها استقبال کرد و نظر داد، راضی و خرسند بودند. مخصوصا زهرای مرضیه (س) از اینکه رسول خدا (ص) او را از کار بیرون معاف کرد خیلی اظهار خرسندی می‌کرد، می‌گفت: «یک دنیا خوشحال شدم که رسول خدا (ص) مرا از سروکار پیدا کردن با مردان معاف کرده است». 📚داستان راستان، ج2، ص271 ‌‌ 🌷سالروز ازدواج امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) مبارک باد ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
4_5938179001280365343.mp3
7.61M
▫️ای نگاه مهربانت، آرامبخش شیعیان در لحظه های پر التهاب... بازآ که بیش از همیشه بر فرزندانت سخت میگذرد! عالِم سنّی به همراه سید ابوالحسن اصفهانی خدمت امام عصر سلام الله علیه.
. چون خدای تعالی خواست که توبه آدم را قبول کند جبرئیل را به نزد او فرستاد ، تا به او تعلیم دهد که بگوید : یا حمیدُ بحقِّ محمّد، یا عالی بحقِّ علی، یا فاطرُ بحقِّ فاطمه، یا محسنُ بحقِّ الحسن، یا قدیمَ الاحسان بحقِّ الحسین و مِنکَ الاحسان چون کلام جبرئیل به نام امام حسین (علیه السلام) رسید آدم از شنیدن آن دلش شکست و اشکش جاری گردید، سبب آن را از جبرئیل پرسید، جبرئیل پاسخ داد : یا آدم ولدک هذا یصاب بمصیبت تصغر عندها المصائب یعنی : ای آدم این فرزند تو به به مصیبتی گرفتار می‌گردد که همه مصیبت‌ها در برابرش کوچک می‌گردد. آدم پرسید : آن مصیبت چیست؟ جبرئیل فرمود : ای آدم یُقتَلُ عَطشاناً، غَریباً، وَحیداً، فَریداً، لَیسَ لَهُ ناصِرٌ وَ لا مُعینٌ، وَ لَو تَراهُ یا آدَم وَ هُوَ یَقُولُ : واعَطَشاهُ وا قِلَّةَ ناصِراهُ، حَتّی یَحوُلُ العَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّماءِ کَالدُّخانِ، فَلَم یَجِبهُ اَحَدٌ الاّ بِالسًّیُوفِ وَ شُربِ الحُتُوفِ، فَیَذبَحُ ذِبحَ الشّاةِ مِن قَفا، وَ یَنهَبُ رَحلَهُ وَ تَشهَرُ رُئوُسَهُم فِی البُلدانِ وَ مَعَهُم النِّسوانِ، کَذلِکَ سَبَقَ فِی عِلمِ المَنّان. ای آدم کشته می‌شود در حالی‌که تشنه است‌، از وطن دور مانده، و تنهاست، کمک و یاری کننده‌ای برای او نیست، و اگر او را ببینی در حالی‌که عطش بین او و بین آسمان مانند دود فاصله شده در حالی‌که می‌گوید: وای از تشنگی، وای از کمی یاور، پس کسی جواب او را نمی‌دهد مگر با شمشیرها و نوشاندن مرگها، پس سرش بریده می‌شود مانند گوسفند (اما) از قفا، و خیمه‌اش غارت می‌گردد، و سرهاشان در شهر ها گردانده می‌شود و حال آنکه زن‌ها با آنهایند؛ اینچنین در علم (خداوند) منّان از پیش قرار گرفته است. پس حضرت آدم و جبرئیل هر دو مانند مادر جوان از دست داده گریه کردند. و این واقعه در صحرای عرفات اتفاق افتاد و ملائکی که در آنجا بودند همگی گریه کردند و این گریه آدم بود که سبب آمرزش او گردید و چون در آن روز توبه او قبول شد آن روز را عرفه و آن مکان را عرفات نامیدند. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۴۵ 📚 عوالم‌العلوم ج ۱۷ .
. ✨﷽✨ ربنا آتنا في الدنيا حسنة ... ✍ روزی حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سراغ مردی از اصحاب را گرفت و پرسید : فلانی در چه حال است؟ ☘ گفتند : مدتی است رنجور و بیچاره شده ، و چونان مرغ بال و پر شکسته زار و پریش گشته ، و زندگانی به سختی می‌گذراند. ☘ حضرت به حال او ترحم کرد و برخاست و به قصد عیادت او ، روانه منزل وی شد. ☘ مرد بیمار و گرفتار واقعاً رنجور و مبتلا گشته بود ، و پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) به فراست دریافت که بیماری و ابتلای او مستند به یک امر عادی نیست ، این بود که از وی پرسید : آیا در حق خود نفرین کرده ای؟ ☘ بیمار فکری کرد و گفت : بله، همین طور است، من در مقام دعا گفته بودم : پروردگارا ، اگر بناست ، در جهان آخرت ، مرا به خاطر ارتکاب گناهانم کیفر دهی ، از تو می‌خواهم که در کیفر من تعجیل فرمایی و آن را در همین جهان قرار دهی. ✍ حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود : ای مرد! چرا در حق خود چنین دعایی کردی؟ ☘ مگر چه می‌شد ، از پروردگار کریم هم سعادت دنیا و هم سعادت و نیکبختی سرای دیگر را خواستار می‌شدی ، و در نیایش خود این آیه را می‌خواندی : 🤲 ربنا آتنا في الدنیا حسنة و في الآخرة حسنة و قنا عذاب النار . 👌 مرد مبتلا دعا را خواند و صحیح و سالم گشت ، و با سلامتی بازیافته همراه ما از منزل خارج شد. 📒 الإحتجاج ، طبرسی ، ص 223 . ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
. منظور از «صراط مستقیم» که در سوره حمد می گوییم چیست؟ هر روز در نماز خود وقتی سورۂ حمد را می خوانیم به «اهدنا الصراط المستقیم» می رسیم ، که از خدا دائم در نمازهایمان میخواهیم که ما را به راه راست ، هدایت کند اما صراط مستقیم چیست؟ خداوند در سوره "یس" آیه:۶۱ می فرماید:و اَنِ اعْبُدُونِی هذا صِراطٌ مُستَقِیمٌ یعنی« مرا عبادت کنید، این صراط مستقیم است » یعنی هر حرف و یا عملی که می خواهم انجام دهم باید ببینم که آیا رضای خدا در آن هست یا نیست..آیا عملم و حرفم و نگاهم و شوخی ام رنگ و شکل بندگی دارد یا از روی دلم بخواهد است... اگر این روحیه را داریم معلوم است دعای هر روزمان درنماز (اهدنا الصراط المستقیم) مستجاب شده. صراط مستقیم یعنی اینکه کارم ، دل مولایم امام زمان و امیر مؤمنان را نشکند ، یعنی کارم و حرفم و دغدغه ام امام زمانم باشد شخصی از امام باقر (ع) پرسید که منظور از قول خداوند: « انک لتهدی الی صراط مستقیم » چیست؟ امام فرمودند: تو امر می شوی و فرا خوانده می شوی به ولاية علی( به واسطۂ این قول خدا ) و در ادامه حضرت «صراط مستقیم» در آیه را معنی کردند. « و علیٌّ هُوَ الصِّراطُ المُستَقیمُ » و علی همان صراط مستقیم است 📚بصائر الدرجات ج:1 ص ۷۷ _ ۷۸ .
احمد_کافی_دیدار_علامه_حلی_با_امام_زمان.mp3
11.83M
🔊 🔹 ✨🌙 📝 دیدار علامه حلی با امام زمان برای ظهور حضرت دعا کن، اون‌وقت امام‌زمان هم تو را دعا می‌کنند، دعای ما کجا و دعای او کجا؟!🥲💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ ⚡️حلم امام باقر علیه السلام⚡️ ✍امام باقر علیه السلام ، لقبش " باقر " است .باقر يعنی شكافنده . به آن حضرت " باقر العلوم " می‏گفتند ، يعنی‏ شكافنده دانشها .مردی مسيحی ، به صورت سخريه و استهزاء ، كلمه " باقر " را تصحيف‏ كرد به كلمه " بقر " يعنی گاو - به آن حضرت گفت : "انت بقر " يعنی تو گاوی امام بدون آنكه از خود ناراحتی نشان بدهد و اظهار عصبانيت كند ، با كمال سادگی گفت : نه ، من بقر نيستم من باقرم مسيحی گفت : تو پسر زنی هستی كه آشپز بود.حضرت پاسخ داد: شغلش اين بود ، عار و ننگی محسوب نمی‏شود. او گفت : مادرت سياه و بی‏شرم و بد زبان بود. حضرت فرمود: اگر اين نسبتها كه به مادرم می‏دهی راست است ، خداوند او را بيامرزد و از گناهش بگذرد . و اگر دروغ است ، از گناه تو بگذرد كه دروغ‏ و افترا بستی " مشاهده اين همه حلم ، از مردی كه قادر بود همه گونه موجبات آزار يك‏ مرد خارج از دين اسلام را فراهم آورد ، كافی بود كه انقلابی در روحيه مرد مسيحی ايجاد نمايد ، و او را به سوی اسلام بكشاند. مرد مسيحی بعدا مسلمان شد. 📚بحار الانوار ،ج11 ،حالات امام باقر ،ص83 🏴 (ع) ┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅┅ .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای عرفه.. کریمی.pdf
875.6K
|⇦•متن کامل و گریزهای مداحی دعا با نوای حاج محمود کریمی* •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
@babolharam_net-4.mp3
31.72M
|⇦• و گریزهای مداحی دعا با نوای حاج محمود کریمی* •✾• ●━━━━━━─────── ⇆ㅤ ◁ㅤㅤ❚❚ㅤㅤ▷ㅤㅤ ↻
. 🔸🔶《السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ البَاقِرِ(علیهما السلام)》🔶🔸 ✅امام محمد باقر(ع) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید ؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود : 📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》 ♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.(۱) وقتی به سال ۶۱ هجری اسراء کربلا را وارد مجلس یزید کردند، یزید در طی سخنانی که امام سجاد(ع) خطاب به یزید فرمود، عصبانی شد و در این هنگام یزید؛ 📋《فَشَاوَرَ يَزِيدُ جُلَسَاءَه فِي أَمرِه، فَأشَارَوا بِقَتلِهِ!》 ♦️در مورد امام سجاد(ع) با مشاورین خود مشورت کرد، که همگی رای بر کشتن ایشان دادند! آنگاه امام باقر(ع) که خردسال بود، در جواب به يزيد فرمود : 📋《لَقَد أشَارَ عَليكَ هَؤُلاء بِخَلافِ مَا أشَارَ جُلَسَاءُ فِرعَونَ عَليهِ، حَيثُ شَاوَرَهُم فِي مُوسَى وَ هَارُونَ، فَانَّهُم قَالوا لَه : أرجِه و أخَاه، وَ قَد أشَارَ هَؤلاءِ عَلَيكَ بِقَتلِنا، وَ لِهَذَا سَبَبُ》 ♦️اهل مجلس تو به تو اشاره‏ اى كردند كه بر خلاف اشاره اهل مجلس فرعون بود كه درباره امر موسى و هارون با آنها مشورت كرد، زيرا كه اهل مجلس فرعون به فرعون گفتند : موسى را با برادرش‏ نگاه دار! ولى اهل مجلس تو به قتل ما اشاره كردند، اين اشاره‏ اى كه اينها كردند داراى سببى است! یزید پرسید : به چه سبب؟ امام باقر(ع) فرمود : 📋《اِنَّ أَولئِكَ كَانُوا لَرُشدةِِ و هَؤلاء لغَيرِ رُشدةِِ! وَ لَا يَقتُلُ الأَنبِياءَ وَ أَولادَهُم إِلّاَ أَولَادُ الأَدعِيَاء!》 ♦️اهل مجلس فرعون حلال زاده بودند ولى اهل مجلس تو حلال زاده نيستند، زيرا پيغمبران و فرزندان آنان را غير از فرزندان زنا كسى نخواهد كشت! آنگاه يزيد ساكت شد و دستور داد تا آنان را از مجلس خارج كردند.(۲) امام باقر(ع) خود یادگار کربلا بود و حوادث کربلا و کوفه و شام را دیده بود. تاریخ نقل می کند که ایشان به همراه فرزندشان امام صادق(ع) به سفر حج رفته بودند و این سفر هم زمان با سفر حج هشام بن عبدالملک بود. نگاه ویژه مردم در مکه، موقعیت امام(ع) را بسیار برجسته نشان داد، به گونه‏ ای که شخصیت هشام را تخریب نمود قرار و سبب کینه‏ توزی هشام نسبت به امام باقر(ع) شد. هشام پس از بازگشت به شام، نامه‏ ای به فرماندار مدینه نوشت و از وی خواست که امام(ع) را به همراه فرزندش به شام اعزام کند. هنگامی که حضرت(ع) به شام اعزام شد، هشام برای تحقیر امام(ع)، سه روز آنان را پشت دروازه شام نگه داشت و به حضور نطلبید. امام صادق(ع) در این باره می فرماید : 📋《فَلَمْ يَعْرِضْ لَنَا حَتَّى انْصَرَفَ إِلَى دِمَشْقَ، وَ انْصَرَفْنَا إِلَى الْمَدِينَةِ، فَلَمَّا وَرَدْنَا دِمَشْقَ حَجَبَنَا ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ، ثُمَّ أَذِنَ لَنَا فِي الْيَوْمِ الرَّابِعِ، فَدَخَلْنَا》 ♦️کسی متعرض ما نشد تا اینکه به شام رسیدیم و وقتی خواستیم وارد شهر شویم، مانع شدند و این ممانعت تا سه روز طول کشید و روز چهارم به ما اذن داده شد، تا اینکه داخل شدیم.(۳) شاید در آن لحظه خاطرات پشت دروازه شام برای امام باقر(ع) تداعی شده باشد. چون در مقاتل هست که؛ 📋《ظَلُّوا عَلَى بَابِ المَدِينةِ ثَلَاثةَ أيَّامِِ حَتَّى يُزَيِّنُوا البَلَدَ》 ♦️اسرای اهل بيت(ع) را سه روز پشت دروازه شام نگه داشتند، تا شهر را تزیین کنند.(۴) امام باقر(ع) از صحنه کربلا می فرماید : 📋《وَ كُنْتُ أَرَى، يَشُدُّ عَلَى الْمَيْمَنَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْمَيْسَرَةِ مَرَّةً، وَ عَلَى الْقَلْبِ مَرَّةً، وَلَقَدْ قُتِلَ‏ بِالسَّيْفِ‏ وَ السِّنَانِ، وَ بِالْحِجَارَةِ وَ بِالْخَشَبِ وَ بِالْعَصَا، وَ لَقَدْ أَوْطَئُوهُ الْخَيْلَ بَعْدَ ذَلِكَ》 ♦️من شاهد بودم که جد غریبم تنها مانده بود و در حین رزم، گاهی به میمنه و گاهی به میسره و گاهی به قلب دشمن می زد. تا اینکه اورا با شمشیر و نیزه و سنگ وچوب و عصا کشتند وبر بدن او اسب تاختند.(۵) (ع) پیش از شهادت خود، به امام صادق(ع) وصیت کرد که بعداز شهادتش، به مدت ده سال در منی بر جدّ غریبش مرثیه و روضه بخوانند. در روایت آمده است : 📋《یَا جَعْفَرُ! أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کَذَا وَ کَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنًى》 ♦️ای جعفر! از مال من فلان مبلغ را وقف کن تا نوحه ‏سرایان ده سال در منى برایم نوحه ‏سرائى کنند.(۶) {وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ} 📚منابع : ۱)تاریخ یعقوبى، ج‏۲، ص۳۲۰ ۲)اثبات الوصية مسعودی، ص۱۷۱ ۳)دلائل الإمامة طبری، ص۲۳۳ ۴)کامل بهایی عمادالدین طبری، ج۲،ص۳۶۱ ۵)بحارالانوار مجلسی، ج۴۵، ص۹۱ ۶)الکافی کلینی، ج۵، ص۱۱۷ .
. چون خدای تعالی خواست که توبه آدم را قبول کند جبرئیل را به نزد او فرستاد ، تا به او تعلیم دهد که بگوید : یا حمیدُ بحقِّ محمّد، یا عالی بحقِّ علی، یا فاطرُ بحقِّ فاطمه، یا محسنُ بحقِّ الحسن، یا قدیمَ الاحسان بحقِّ الحسین و مِنکَ الاحسان چون کلام جبرئیل به نام امام حسین (علیه السلام) رسید آدم از شنیدن آن دلش شکست و اشکش جاری گردید، سبب آن را از جبرئیل پرسید، جبرئیل پاسخ داد : یا آدم ولدک هذا یصاب بمصیبت تصغر عندها المصائب یعنی : ای آدم این فرزند تو به به مصیبتی گرفتار می‌گردد که همه مصیبت‌ها در برابرش کوچک می‌گردد. آدم پرسید : آن مصیبت چیست؟ جبرئیل فرمود : ای آدم یُقتَلُ عَطشاناً، غَریباً، وَحیداً، فَریداً، لَیسَ لَهُ ناصِرٌ وَ لا مُعینٌ، وَ لَو تَراهُ یا آدَم وَ هُوَ یَقُولُ : واعَطَشاهُ وا قِلَّةَ ناصِراهُ، حَتّی یَحوُلُ العَطَشُ بَینَهُ وَ بَینَ السَّماءِ کَالدُّخانِ، فَلَم یَجِبهُ اَحَدٌ الاّ بِالسًّیُوفِ وَ شُربِ الحُتُوفِ، فَیَذبَحُ ذِبحَ الشّاةِ مِن قَفا، وَ یَنهَبُ رَحلَهُ وَ تَشهَرُ رُئوُسَهُم فِی البُلدانِ وَ مَعَهُم النِّسوانِ، کَذلِکَ سَبَقَ فِی عِلمِ المَنّان. ای آدم کشته می‌شود در حالی‌که تشنه است‌، از وطن دور مانده، و تنهاست، کمک و یاری کننده‌ای برای او نیست، و اگر او را ببینی در حالی‌که عطش بین او و بین آسمان مانند دود فاصله شده در حالی‌که می‌گوید: وای از تشنگی، وای از کمی یاور، پس کسی جواب او را نمی‌دهد مگر با شمشیرها و نوشاندن مرگها، پس سرش بریده می‌شود مانند گوسفند (اما) از قفا، و خیمه‌اش غارت می‌گردد، و سرهاشان در شهر ها گردانده می‌شود و حال آنکه زن‌ها با آنهایند؛ اینچنین در علم (خداوند) منّان از پیش قرار گرفته است. پس حضرت آدم و جبرئیل هر دو مانند مادر جوان از دست داده گریه کردند. و این واقعه در صحرای عرفات اتفاق افتاد و ملائکی که در آنجا بودند همگی گریه کردند و این گریه آدم بود که سبب آمرزش او گردید و چون در آن روز توبه او قبول شد آن روز را عرفه و آن مکان را عرفات نامیدند. «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» 📚 بحارالانوار ج ۴۴ ص ۲۴۵ 📚 عوالم‌العلوم ج ۱۷ .
✅امام حسین(ع) با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبنی بر بيعت مردم کوفه با او و از سوی ديگر برای حفظ حرمت خانه خدا که تصميم به قتل آن حضرت(ع)، در آنجا گرفته بودند، عمره را به جا آورد و در هشتم ذی الحجه به رغم مخالفت بسياری از دوستان به سوی عراق روانه شد. طبق نقلی، یزید عده ‏اى را همراه با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام حسین(ع) به مکّه فرستاده بود‌. خود امام حسین(ع) در جواب ابوهره ازدی فرمود : 📋《اِنَّ بَنِی اُمَیَّةَ اَخَذُوا مَالِی فَصَبَرْتُ وَ شَتَمُوا عِرْضِی فَصَبرْتُ وَ طَلَبُوا دَمِی فَهَرَبْتُ!》 ♦️بنی اميّه مالم را گرفتند، صبر کردم، به آبرويم لطمه زدند صبر کردم، و خواستند خونم را بريزند، که در این هنگام گريختم.(۱) امام صادق(ع) می فرماید : آن شبى كه امام حسين(ع) تصميم گرفته بود، فرداى آن از مكه خارج شود، محمد بن حنفيه به حضور آن حضرت(ع) آمد. بینشان سخنانی رد و بدل شد. تا اینکه محمد حنفيه به امام(ع) پیشنهاد هجرت به جایی غیر از کوفه داد، که امام(ع) نپذیرفت. فردای آن روز مجدد محمد بن حنفیه قبل از بيرون آمدن امام(ع) از مكه، خدمت ایشان رسید و عرض کرد : پس چه باعث شد كه به اين زودى حركت كردى؟!! امام حسین(ع) فرمود : 📋《أَتَانِي رَسُولُ‏ اللَّهِ(ص) بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ : يَا حُسَيْنُ(ع)! اخْرُجْ فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ‏ قَتِيلًا》 ♦️وقتى از تو مفارقت كردم جدم پيامبر خدا(ص) را در عالم خواب ديدم كه به من فرمود : اى حسين(ع)! حركت كن همانا خداوند خواسته كه تو را كشته شده ببيند. محمد بن حنفيه گفت : 📋《إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ!》 و پرسید : پس اين زن و بچه را براى چه همراه خود مي برى، در صورتى كه با اين حال خارج مي شوى!؟ امام حسین خطاب به وی فرمود که جدم رسول اکرم(ص) نیز در این باره فرمود : 📋《إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا》 ♦️خداوند خواسته كه خاندان تو را نیز اسير ببيند.(۲) امام حسین(ع) در بخشی از فرمایشاتشان به بنی هاشم نوشت : 📋《بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى بَنِي هَاشِمٍ، أَمَّا ... بَعْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي لَمْ يَبْلُغِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ》 ♦️به نام خداوند بخشنده مهربان از حسین بن علی(ع) به بنی هاشم! هر کس به ما ملحق گردد، به فیض شهادت نائل خواهد آمد، و هر کس از آمدن با ما خودداری کند، هرگز به فتح و کامیابی و پیروزی نخواهد رسید. والسلام!(۳) 📚منابع : ۱)أمالی شيخ صدوق، ص۲۱۸ ۲)اللهوف ابن طاووس، ص۶۵ ۳)اللهوف ابن طاووس، ص۶۶ .
. ✅پس از ارسال نامه‌های فراوان از جانب کوفیان به امام حسین(ع) و دعوت از آن حضرت(ع) برای ورود به کوفه، مسلم روانه کوفه می شود و خیل کثیری از کوفیان با مسلم بیعت می کند. آن زمان در شهر کوفه نعمان بن بشیر از طرف معاویه و یزید والی شهر بود. نعمان بن بشیر هر چند مردم را از وارد شدن به فتنه بر حذر داشت؛ اما در عین حال گفت : 📋《إِنِّي لاَ أُقَاتِلُ مَنْ لاَ يُقَاتِلُنِي وَ لاَ آتِي عَلَى مَنْ لَمْ يَأْتِ عَلَيَّ وَ لاَ أُنَبِّهُ نَائِمَكُمْ نَائِمَکُمْ وَ لَا أَتَحَرَّشُ بِکُمْ وَ لَا آخُذُ بِالْقَرْفِ وَ لَا الظِّنَّةِ وَ لَا التُّهَمَة》 ♦️من با کسانی که با من کاری نداشته باشند، به آنان کاری ندارم و کسانی که با من سر جنگ نداشته باشند، من نیز با آنان جنگ نمی‌کنم. من کسی را بی دلیل دستگیر نمی‌کنم و به گمان هاى بيهوده و تهمت ها قضاوت نمى كنم.(۱) در همین زمان مزدوران حکومت بنی‌امیه که این موضع نعمان بن بشیر را دلیل بر ضعف او دانستند، در صدد بر آمدند برای یزید نامه بنویسند تا او را از اوضاع کوفه با خبر سازند. عبدالله بن ربیعه در نامه‌اش به یزید نوشت : 📋《فَإِنَّ مُسْلِمَ بْنَ عَقِیلٍ قَدْ قَدِمَ الْکُوفَةَ فَبَایَعَتْهُ الشِّیعَةُ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) فَإِنْ یَکُنْ لَکَ فِی الْکُوفَةِ حَاجَةٌ فَابْعَثْ إِلَیْهَا رَجُلًا قَوِیّاً یُنَفِّذُ أَمْرَکَ وَ یَعْمَلُ مِثْلَ عَمَلِکَ فِی عَدُوِّکَ فَإِنَّ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ رَجُلٌ ضَعِیفٌ أَوْ هُوَ یَتَضَعَّف‌》 ♦️اما بعد بدان که مسلم بن عقیل به کوفه آمده و شیعه براى خلافت حسین بن على(ع) با او بیعت کرده‌اند، پس اگر کوفه را می‌خواهى، مرد نیرومندى را بفرست که فرمان تو را به انجام رساند، و مانند خودت درباره دشمنت رفتار نماید، زیرا نعمان بن بشیر مرد ناتوانى است یا خود را به ناتوانى زده است.(۲) عمارة بن عقبه و عمر بن سعد بن أبى وقاص نیز مانند عبداللَّه بن مسلم به همین مضمون به یزید نامه نوشتند. در این زمان یزید با مشاور خویش «سرجون» مشورت کرد و سرجون پیشنهاد کرد : عبیدالله بن زیاد را به کوفه بفرستد.(۳) یزید پس از این پیشنهاد، به عبیدالله بن زیاد که والی بصره بود، نوشت : 📋《قَد بَلَغَنِي أَنَّ أَهلَ الكُوفَةِ قَد كَتَبُوا إلَى الحُسَينِ(ع) فِي القُدُومِ عَلَيهِم، وَ أنَّهُ قَد خَرِجَ مِن مَكَّةَ مُتَوَجِّهَاً نَحوَهُم، وَ قَد بَلَي بِهِ بَلدَكَ مِن بَينَ البُلدَانِ، وَ أَيَّامَكَ مِن بَينِ الأيَّامِ، فَإِن قَتَلتَهُ، وَ إلّا رَجَعتَ إلَى نَسَبِكَ وَ إلَى أَبِيكَ عُبَيد، فَاحذِر أَن يَفُوتَكَ》 ♦️خبر یافته‌ام که مردم کوفه به حسین بن علی(ع) نامه نوشته‌اند تا نزد ایشان بیاید و او هم از مکه بیرون آمده، به سوی ایشان رهسپار گشته است، و اکنون از میان همه شهرها شهر تو و از میان همه زمان‌ها زمان تو است که بدین آزمایش گرفتار آمده، حال اگر او را کشتی که هیچ، و گر نه به نسب و پدر خویش «عبید» بازگردی، پس مبادا که از دستت رها شود.(۴) وقتی نامه یزید به عبیدالله بن زیاد رسید، او بلافاصله شتابان بر اسبش سوار شد و وقتی به کوفه رسید به صورت ناشناس و در حالی که عمامه خود را به سر و چهره پیچیده بود، وارد شهر شد و از میان بازار گذشت. عده‌ای از مردم وقتی او را دیدند گمان کردند او امام حسین(ع) است که منتظر آمدنش بودند، و شروع به دویدن در رکاب او و بوسیدن دست و پایش کردند و به او می‌گفتند : ای پسر رسول خدا(ص)! سپاس خداوندی را که تو را به ما نمایاند. عبیدالله به راه خود رفت تا به مسجد رسید و به منبر رفت و چهره خود را گشود. مردم وقتی او را دیدند، نخست به یک دیگر پناه بردند و سپس از گرد عبیدالله پراکنده شدند. با ورود ابن زیاد به کوفه و با آغاز تهدیدها و تطمیع‌های او، وحشت این شهر را فرا گرفت، مردم کوفه که با جنایات پدر عبیدالله آشنا بودند، سخت ترسیدند و از اطراف مسلم پراکنده شدند.(۵) 📚منابع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۴۱ ۲)تاریخ الامم و الملوک طبری، ج۵، ص۳۵۶ ۳)البدایه و النهایه ابن اثیر، ج۸، ص۱۶۴ ۴)تاريخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۲ ۵)الامامه و السیاسه دینوری، ج۲، ص۸ .
. ✅مسلم بن عقیل(ع) هنگام ورود به کوفه ابتدا به خانه مختار ثقفی و بعد از آن به خانه هانی بن عروه رفت. ارتباط با شیعیان تا زمانی که در خانه هانی بود، مخفیانه بود، اما عبیدالله بن زیاد با گماردن جاسوسان از مخفیگاه مسلم، آگاه شد. بعد از اینکه عبیدالله بن زیاد از مخفی‌گاه مسلم آگاه شد، هانی بن عروة را به قصر فراخواند و از او خواست مسلم را به وی تحویل دهد. وقتی هانی زیر بار چنین کاری نرفت، بازداشت شد. هنگامی که خبر دستگیری هانی به مسلم رسید، مسلم از خانه هانی فاصله گرفت و به همراه اصحاب خود، شبانه بیرون رفت. دینوری می نویسد : 📋《فَصَلَّى مُسلِمُ العَشَاءَ فِي المَسجِدِ وَ مَا مَعَهُ إِلَّا زُهَاءُ ثَلَاثِينَ رَجُلاً》 ♦️مسلم نماز عشا را در مسجد خواند در حالی که جز سى نفر با او نمانده بود.(۱) مسعودی می نویسد : 📋《فَما بَلَغَ البابَ إلّا ومَعَهُ مِنهُم ثَلاثَهٌ، ثُمَّ خَرَجَ مِنَ البابِ فَإِذا لَیسَ مَعَهُ مِنهُم أحَدٌ، فَبَقِیَ حائِرا لا یَدری أینَ یَذهَبُ، ولا یَجِدُ أحَدا یَدُلُّهُ عَلَی الطَّریقِ》 ♦️وقتی مسلم به درهای کنده روانه شد، دید جز نفر کسی نمانده است، همه مردم از اطرافش پراکنده می شوند و وقتی از مسجد بیرون آمد، هیچ کس باقی نمانده بود. مسلم، سرگردان ماند و نمی دانست کجا برود و کسی را نیافت که راه را به او نشان دهد.(۲) اینگونه تنهایی مسلم رقم خورد. 📚منابع : ۱)الاخبار الطوال دینوری، ص۲۳۹ ۲)مروج الذهب مسعودی، ج۳، ص۶۷ .
. ✅مسلم در کوفه دیگر پناهی نداشت و از طرفی هم راهی برای خروج از کوفه نیافت. تا اینکه شبانه بی یار و یاور در کوچه های کوفه مورد تحت تعقیب قرار گرفت. مسلم خسته و تشنه، تکیه بر دیوار خانه ای زد که صاحب خانه، زنی به نام طوعه بود. پسری داشت بلال نام، که بيرون رفته بود و مادرش بر در ايستاده بود و انتظارش را مى‏ كشيد. مسلم بر طوعه، سلام كرد و طوعه نیز جواب داد. مسلم به طوعه گفت : ای بنده خدا! به من، قدرى آب بده. زن رفت و برايش آب آورد. مسلم، همان جا نشست. طوعه، ظرف آب را بُرد و بازگشت و گفت : مگر آب نخوردى؟ مسلم گفت: چرا! طوعه گفت : 📋《يا عَبْدَالله! اِذْهَبْ اِلي مَنْزِلِکَ!》 ♦️ای بنده خدا! به خانه ات برو. مسلم، سكوت كرد. طوعه، این حرف را برای بار دوم نیز تكرار كرد. باز مسلم، سكوت كرد. آن گاه طوعه گفت : 📋《ياعَبْدَالله! قُمْ! عَافَاکَ اللهُ! اِذْهَبْ اِلي اَهْلِك!》 ♦️ای بنده خدا! خدا، سلامتت بدارد! نزد خانواده‏ ات بازگرد. 📋《فَإِنَّهُ لا يَصلُحُ لَكَ الجُلُوُسُ عَلى بَابِي، وَلَااُحِلُّهُ لَكَ!》 ♦️شايسته نيست بر درِ خانه من بنشينى و من، اين كار را روا نمى‏ دارم. مسلم برخاست و گفت : 📋《مَا لِي فِي هَذَا الْمِصرَ مَنزِلٌ وَ لَا اَهْلٌ》 ♦️من در اين شهر، خانه و خانواده‏ اى ندارم. آيا مى‏ خواهى پاداشى ببرى و كار نيكى انجام دهى؟ شايد در آينده بتوانم جبران كنم. زن گفت : اى بنده خدا! جريان چيست؟ مسلم گفت : 📋《أنَا مُسلِمُ بنُ عَقيلٍ، كَذَبَني هَؤُلاءِ القَومُ وغَرُّونِي》 ♦️من، مسلم بن عقيل هستم. اين مردم به من دروغ گفتند و مرا فريفتند. زن گفت : آیا تو مسلم هستى؟ گفت : آرى! زن گفت : داخل خانه شو! و او را داخل اتاقى غير از اتاق نشيمن خود كرد و فرشى برايش انداخت و برايش شام برد، ولی مسلم غذایی نخورد. وقتی پسر طوعه برگشت، به دخول و خروج نامتعارف مادرش به آن اتاق تردید کرد و علت را جویا شد. مادرش ابتدا کتمان کرد، ولی چون پسرش اصرار نمود، وی را قسم داد تا این مطلب را به کسی نگوید. سپس حال جریان را به پسرش گفت و پسرش سکوت کرد و خوابید.(۱) 📚منبع : ۱)الارشاد شیخ مفید، ج۲، ص۵۴ .