eitaa logo
گروه فرهنگی313
2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
4.9هزار ویدیو
19 فایل
هدف : کارفرهنگی ،اجتماعی ؛سیاسی درمسیر امام زمان"عج "؛ بااستعانت ازخداوند واهل بیت"س". ✅️کپی مطالب همه جوره "حلال" کانال: @goruh_farhangi_313 گروه: https://eitaa.com/joinchat/4079420039Ced95c26028 ارتباط با خادم کانال وگروه : @SEYEDANE
مشاهده در ایتا
دانلود
16.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انسان آفریده خداست ؛ وخدانسبت به بنده هاش غیرت داره... 🎙دکتر_سعید_عزیزی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۹۲/۰۵/۲۸ - سوریه ، حلب ✍🏻 بخشی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ همه باید به یاد داشته باشیم که خط سرخ شهادت خطی است که بهترین بندگان خدا از آن عبور کرده اند ان شاءالله خداوند این حقیر را هم دنباله رو راه آنان بپذیرد و این توفیق را از ما سلب ننماید. پس همه ما باید به این توفیق الهی خوشحال باشیم 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا رحمتت کنه سیّد... حتی هنگام زیارت در حرم (ع) هم به فکر راه انداختن کار مردم بودی... بخدا هروقت کلیپ‌های این سید مظلوم رو می‌بینم، باورم نمیشه رخت بربسته و بین ما نیست؛ البته که شهید، شاهد می شود و زنده تر! ✍️فاطمه رضایی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. یادآوری قانون به رییس جمهور محترم آقای پزشکیان از جایگاه مشاور بودن آقای ظریف خبر دادند. این به معنای آن است که ایشان دیگر معاون رییس جمهور نیست. ولی لازم است ماده ۴ قانون نحوه انتصاب اشخاص در مشاغل حساس (مصوب سال ۱۴۰۱) را به رییس جمهور محترم یادآوری کنم که بر اساس آن، به دلیل تابعیت آمریکایی فرزند ظریف، ایشان علاوه بر معاون رییس جمهور، به عنوان مشاور رییس جمهور هم نمی‌تواند مشغول به کار باشد. قانون مذکور هر دو جایگاه را منع کرده و استمرار آن را جرم تلقی کرده است. یه جمله خطرناکی هم آقای پزشکیان بارها تکرار کرده که هرکسی بتواند به مملکت کمک کنه (باهرنگاه وباوری) ازش استفاده می‌کنیم... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قسمت بیستم ✍️یه دوش سریع گرفتم که سرحال شم و بعد شروع کردم به مرتب کردن اتاق و خونه، طبق نظم خودم. حتی رضوانه هم تو همون یه بار آشپزی، آشپزخونه رو بهم ریخته بود که اونم مرتب کردم و بلاخره خونه شد همون جایی که آرومم می کنه! نزدیک ظهر مامان زنگ زد و گفت باید بریم خرید برای شب یلدا و من سریع به تقویم نگاه کردم و گفتم: «از الان؟! حدود دو هفته مونده که! بعدشم مگه هرسال با بابا نمی رفتین؟» مامان خندید و الناز از فاصله ی دوری گفت: «خنگ جان، خرید یلدایی برا عروس خانم» واقعا انگار حریم شخصی براشون معنی نداره ها! آخه چرا می زنی رو بلندگو مادر من! سلامی به الناز دادم و با فکر به فرشته و مرجان گفتم: «عروس کیه؟!» دوتایی باهم خندیدن و الناز گفت: «تو واقعا چجوری تا ارشد درس خوندی ماهان؟! به استادا پول می دادی قبولت کنن؟ یا رشتت زیادی آبکی بود؟!! اخمام رفت تو هم و با لحنی جدی ولی کنترل شده که بی احترامی به مامان نباشه گفتم: «رضوانه هنوز عروس نشده! قراره یه ماه همدیگه رو بشناسیم. از الان گفته باشم، من یلدا نیستم. میخوام برم مسافرت» بعد هم وقتی مامان داشت بابا رو با لحن اعتراضی صدا می کرد که بیاد جواب منو بده، گوشی رو قطع کردم و انداختم کنار. بچه گیر آوردن انگار. فکر کردن اون شبه که الکی الکی بدبختم کردن. لابد پول مسخره بازیاشونم من باید بدم. اینهمه مدت برای خودم هیچ خرجی نکردم که بذارم رو اون پول، سودش بیشتر شه بتونم کارمو شروع کنم، بعد اینا هی مسخره بازی درمیارن! همون موقع یه پیام رو گوشیم اومد که فکر کردم از طرف مامانینا یا الناز باشه و تا خواستم پاکش کنم، دیدم یه شماره ی غریبه است. پیام رو باز کردم که دیدم نوشته: «مرادیان هستم، لطفا بردارید کارم واجبه» برو بابایی گفتم و پاکش کردم. کار واجب! لابد باز میخواد بگه یه چیزی تو ماشین جا گذاشته! مسخره! نذاشتن یکم از منظم بودن خونه لذت ببرم! حتما باید برای شب یلدا یه فکری برای خودم می کردم که نباشم. کلید خونه رو که همه دارن. یا باید یه هزینه کنم قفل رو عوض کنم که خوب مامان ناراحت میشه. یا باید واقعا برم مسافرت که کلی پولش میشه! دوباره یه پیام از همون شماره اومد که زده بود «لطفا جواب بد..» ای بابا، چه گیری افتادما! اصلا همه ی بدبختی های من از همون شب شروع شد. گوشی داشت زنگ می خورد که با حرص جواب دادم و خیلی جدی گفتم: «بله» صدای دختره اومد که مثل همیشه طلبکار بود ‌و دوباره گفت مطمئنه کارت ملیش تو ماشین منه! عجب گیری کردما! انقدر عصبی بودم که نتونستم خودم رو کنترل کنم و با لحن تندی گفتم: «نیست خانم، نیست. چجوری بگم نیست؟!» چند دقیقه سکوت کرد و گفت: «دیدین که میگین نیست یا همینجوری رو هوا؟» واای که چقدر پررو بود این دختر! یه نفس عمیق کشیدم و آروم تر گفتم: «بله همون روز که کیفتونو تحویلتون دادم، ماشینو گشتم و مطمئنم که نیست» بعد هم بدون اینکه منتظر جوابش بمونم، گوشی ر‌و قطع کردم و چند تا نفس عمیق کشیدم، سرم رو گذاشتم رو پشتی مبل که یکم آروم شم! خدایا این یلدا رو چیکار کنم؟! نفهمیدم کی خوابم برد و با حس درد تو گردنم بیدار شدم! حتی نمی تونستم تکونش بدم! دستمو گذاشتم روش و همونطور که سرم کج بود رفتم سمت آشپزخونه که کیسه ی آب گرم رو بردارم و حالا باید چای ساز رو هم پر می کردم! آروم باش ماهان، آروم باش. خود رضوانه که باهات کاری نداره! دختر خوبیه، یه ماه میاد میره، بعد دوباره زندگیت میفته رو روالش! آب که جوش اومد کیسه رو پر کردم و آروم گذاشتم رو گردنم و رفتم سمت اتاق. روی تخت، طاق باز خوابیدم و گردنم رو گذاشتم رو کیسه، دستامم صاف گذاشتم کنارم چون حس کردم اینکه دستم بالا باشه، دردم رو بیشتر می کنه! چشمامو بستم و نفس های عمیق کشیدم که آروم شم. دیگه خوابم که نمی اومد اما دوست داشتم بدنم به آرامش برسه و این درد لعنتی تموم شه که نمی شد‌. انگار بدنم هم باهام لج کرده بود اما من نا امید نشدم و همینطور سعی داشتم دردم رو بهتر کنم که زنگ رو زدن! واقعا دوست نداشتم از جام بلند شم! یعنی اگر میخواستم هم نمی تونستم. خوب کسی هم که با من کار واجبی نداره، به جز مامان که خودش کلید داره! زنگ دوبار دیگه هم زده شد و وقتی که میخواستم بی توجه بهش، تمرکزمو رو کم گردن دردم بذارم، صدای باز شدن در ورودی رو شنیدم و بعدش با شنیدن صدای رضوانه کم مونده بود از تعجب شاخ دربیارم! یعنی تنها اومده؟ اونم کلید خونه رو داره؟ با صداش که بلند سلام داد، از فکر بیرون اومدم. چند بار اسمم رو صدا زد و در نهایت در اتاق رو زد، خدا رو شکر کردم که لباسام مناسبه و گفتم بیاد تو! تا وارد شد و وضعیتم رو دید، دوید اومد سمتم و با نگرانی گفت: «چیشده؟» نشد بپرسم کلید رو از کجا آورده و آروم گفتم: «چیزی نیست، گردنم گرفته!» ادامه دارد... تعجیل در فرج آقا صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مجموعه نماهنگ «حدیث نفس» پرده اول ◀️ این اثر در هفت پرده ویژه اربعین حسینی تهیه و تقدیم گردیده است.🌷 ادامه دارد... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کار فوق العاده زیبا از دو خادم اباعبدالله (ع)که به شدت شباهت دارند به شهیدقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس..🌷 پیاده روی مسیر نجف به ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 رئیس هیئت، امام حسینه! لکنت گرفته ام که مُقَطّع بخوانمت ای کشته‌ی مقطّع الاعضای من حسین... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲 🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌷 تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۹ - اروند رود ✍🏻 بخش‌هایی از وصیتنامه این شهید عزیز : ✅ آری برادران و خواهران، ما رفتیم و مسئولیت ها را به شما واگذار نمودیم و بر مسئولیت شما نیز افزودیم. ✅ از خدا می خواهم که از عهده این مسئولیت ها برآیید و خدای ناکرده لغزش در کارتان نباشد و همیشه مواظب باشید که انسان در معرض امتحان الهی است ✅ شهادت چقدر زیباست ، همانند گل محمدی می ماند که وارثان پاک خون شهدا از آن می بویند و با بوئیدنشان راه شهدا را ادامه می دهند 🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات 🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💔🌷💔 إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ 💔🌷💔 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی پیاده روی چقدر به یاد امام زمان ارواحنا فداه هستیم؟؟ 🎙استاد کاشانی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه‌ای(حفظه الله) : فرموده اند مارادعا کنید، ماهم شمارا دعا میکنیم... سه‌شنبه‌های امام زمانی🌷 ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥فحشاخانه‌ای به نام اینستاگرام که وضعیتش به مرز بحران رسیده. حتی اگر حاکمیت توان مقابله با این بی فرهنگی افسارگسیخته را ندارد، خانواده ها چرا در اوج بی غیرتی و بی مسؤولیتی فرزندان خود را به دست لایک جویان اینستاگرامی می سپارند؟ عجب وضعیت تهوع برانگیزی است جداً. یک طبقه وسیع در جامعه ما در حال فروپاشی است؛زنگ خطر را نمی شنوید؟ ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مجموعه نماهنگ «حدیث نفس» پرده دوم این حسین است که در وسط میدان ایستاده و برایشان خطبه می‌خواند... ادامه دارد... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای مانده عمر را کوتاه میکند و عقیمی می آورد(طب اسلامی) ضریب عفونتهای داخلی را بالا می برد و یکی ازعلل ناباروری در زنان و مردان است. 🎙آیت الله ضیایی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر مرز اینجوری وبااین حرکت خاص زائران را از زیر قرآن رد میکنه ، درحالی‌که حال خودش حسابی بهم ریختس... ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
⚘️ نماز اول وقت فراموش نشود🌷 ⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گلایه بهشت به خداوند که چرا گروهی از بهشتیان سراغ من نمیان... استاد عالی (حفظه الله) ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
📚 تقدیر قیمت بیست و یکم ✍️رضوانه نهار آورده بود. از سالاد الویه متنفر بودم، همیشه بعدش احساس می کردم، از درون دارم یخ می زنم. از توی کشو چاقو و چنگال آورد و اول درِ ظرف بزرگتر رو باز کرد که از سالاد الویه ی تزئین شده اش رونمایی کنه و با خودم گفتم مامان کجاست که این هنرنماییت رو ببینه و کلی ازت تعریف کنه!» بعد هم درِ ظرف های کوچکتر رو باز کرد و شروع کرد به خورد کردن گوجه و خیارشوری که خوشبختانه تو ظرف های جداگانه ریخته بود! خیارشوری باز کرد، خمیراش رو درآورد و اول با قاشق، سالاد الویه مالید روش و داد دستم. پرسید چرا گردنت گرفته؟ لابد بد خوابیدی! نگاهم کرد که گفتم: «هم بد خوابیدم هم عصبی شدم!» چشماش درشت شد و با تعجب و لبخند همیشگی رو لب هاش گفت: «تو مگه عصبانی شدن هم بلدی؟!» لبخند خسته ای از تلاش بیهودم برای کم کردن دردم زدم و گفتم: «اولا که نگفتم عصبانی، گفتم عصبی! بعدشم بله. همه بلدن!! انگشتاشو با ریتم روی میز زد و سرشو به جلو و عقب تکون داد و با تای ابرویی که نمایشی بالا داده بود گفت: «خوووب، چشمم روشن! بعد عصبی و عصبانی شی چیکار می کنی؟!» نمیذاشت! با این سوالای بیخود بی فایده اش نمیذاشت تمرکز کنم و یه حالت کم درد پیدا کنم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «میبینی که این نتیجه ی عصبی شدنمه!» نمی دونم چرا بی موقع شوخیش گرفته بود یا شایدم مثل بقیه میخواست الکی منو به حرف بکشه که با خنده گفت: «خوب عصبانی شی چی؟» زل زدم تو چمشاش و با لحنی که خستگی و کلافگیم از درد رو نشون نده، گفتم: «فقط داد می زنم. البته نهایت نهایت عصبانیتم اونه. درجات کمترش میشه لحن خشک و جدی!» خندید و با ناز و لحن کشیده ای گفت: «خووووب، پس بی خطری!» بعد هم در ادامه ی خنده ی قبلیش، به حرف مسخره ی خودش هم خندید و منم در حالی که دوست داشتم از درد، با مشت بکوبم رو میز و بگم ساکت باشه، الکی لبخند زدم. ساندویچش که تموم شد، انگشتاش رو که سُسی شده بود لیس زد، یه نون دیگه برداشت و پرسید: «درست کنم برات؟» طبق عادت با سر و گردن جوابشو ندم و خیلی آروم گفتم: «نه مرسی!» همینطور که نگاهش بهم بود گفت: «چقدر سرعت جواب دادنت پایینه ها! تازه کم غذا هم هستی» بعد هم بدون تعارف دیگه ای، همون نون رو برای خودش ساندویچ درست کرد و منم فرصت رو برای پرسیدن سوالم مناسب دیدم و گفتم: «راستی چجوری در رو باز کردی؟!» همینطور که گوجه ها رو با دست می چید لای نون و بدون اینکه سرشو بلند کنه گفت: «با کلید دیگه!» حواسش نبود یا میخواست اذیتم کنه؟! نباید عصبی می شدم چون ممکن بود درد گردنمو بدتر کنه! دوباره نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «می دونم! منظورم اینه که کلید از کجا آوردی؟» یه ابروشو داد بالا و گفت: « آهااا! مامانت داد بهم. گفت راحت بیام پیشت و اینجا هم دیگه خونه ی خودمه و این حرفا. بدت اومد؟» از دست این مامان! وقتی «بدت اومد» رو پرسید، دیگه لبخند رو لبش نبود. برای اینکه ناراحت نشه، من به جاش لبخند زدم ‌و‌ گفتم: «فقط صبح ها دیگه؟» انگار حواسش به حرفم نبود که خیلی آروم گفت: «نمی دونستم ناراحت میشی!» پس مامان حق داشت که می گفت دلش نازکه!چند ثانیه تو سکوت به چشماش نگاه کردم و گفتم:چرا باید ناراحت شم!تازه به موقع اومدی به دادم هم رسیدی! بدون اینکه جوابی بده،یا حتی نگاهم کنه،ساندویچ نصفه خورده اش رو گذاشت رو میز و رفت سمت کیفش،دسته کلیدش رو درآورد و دوتا کلید از توش جدا کرد اومد گذاشت رو میز و گفت:ما از اول باهم رک حرف زدیم!کاش همون دفعه بهم می گفتی خوشت نمیاد بیام خونه ات .منم که از این آویزونا نیستم! چشمام هر لحظه از تعجب گشادتر میشد و اونم تخته گاز داشت برای خودش حرف میزد و حتی آخرین جمله هاشو با صدای لرزون زد که گفتم:رضوانه؟! بدون اینکه جوابمو بده شروع کرد به جمع کردن ظرف ها،چیدشون تو یخچال و ساندویچش رو هم برداشت و رفت سمت سطل آشغال که مجبور شدم گردن و حالت کم دردم رو ول کنم.چشمام از درد جمع شد اما رفتم و لحظه ای که می خواست ساندویچش رو بندازه دور،دستشو گرفتم و گفتم:رضوانه؟!چیشد یهو؟ مگه من چی گفتم؟سرشو که بلند کرد، دیدم چشماش خیسه.یعنی واقعا گریه کرده بود؟کشیدمش کنار و گفتم:گریه کردی؟سر یه سوال کلید از کجا آوردی؟ روشو برگردوند و جوابمو نداد.دستشو تکون دادم و گفتم:رضوانه با توام؟ چشماش یهو وحشی شد،با اخم نگاهم کرد و گفت:مگه من خواستم شبا هم پیشت بمونم که میگی فقط صبح ها! منظورم جریان صبح و شب کنار هم بودنمون از نظر خونواده ها بود، که صبح ها میشه و شب ها نه! چند ثانیه زل زد تو چشمام،اشکشو پاک کرد و گفت:یجوری گفتی که فکر کردم مزاحمتم! دستشو ول کردم و در حالی که فکر میکردم دلش از لیوان بلندای مامان هم نازکتره، نُچ ی گفتم و ازش فاصله گرفتم.دستمو که گذاشتم رو گردنم گفت:بهتر نشدی؟ دوباره گفتم نُچ !عصبیم کردی بدتر شد! لبشو گاز گرفت! ادامه دارد... تعجیل در فرج صلوات⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمؤمنین می‌فرمایند: بدانند تمام کسانی که ادعا می‌کنند مذهبی‌اند... 🎙استاد رحیم پور ازغدی ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313
🔰 حال و روز مزدوران تفرقه انداز جیره بگیر غربی یا مذهبی های سکولار که مخالف جمهوری اسلامی هستند در پیاده روی اربعین جالب است !! 💠 آنهایی که هشتگ میزنن ‎اربعین_را_مصادره_نکنید (یعنی حضور مردم ربطی به تائید جمهوری اسلامی نداره) آیا نمیدونن هزاران رزمنده، بسیجی و... با اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و نظام چقدر سختی کشیدن و جانفشانی کردن تا این مسیر باز شده ؟ 👈 حالا با خیال راحت و امنیت کامل کولتو برداشتی و راه افتادی ‎پیاده روی و پشت سرت رو نمی بینی؟ اگه نظام اسلامی با عنایات اهل بیت میدون داری نمیکرد شما الان عراق نبودی خانم یا آقای محترم ! ☚ گروه‌فرهنگی۳۱۳ @goruh_farhangi_313