فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت زینب (س) رو اینجوری به بچههامون معرفی کنیم...
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه کار فوق العاده زیبا از دو خادم
اباعبدالله (ع)که به شدت شباهت دارند به شهیدقاسم سلیمانی و ابومهدی
المهندس..🌷
پیاده روی #اربعین
مسیر نجف به #کربلا
#امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
28.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 رئیس هیئت، امام حسینه!
لکنت گرفته ام که مُقَطّع بخوانمت
ای کشتهی مقطّع الاعضای من حسین...
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #دانشجوشهید_سعید_وطن_خواه
تاریخ شهادت: ۱۳۶۴/۰۵/۲۹ - اروند رود
✍🏻 بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز :
✅ آری برادران و خواهران، ما رفتیم و مسئولیت ها را به شما واگذار نمودیم و بر مسئولیت شما نیز افزودیم.
✅ از خدا می خواهم که از عهده این مسئولیت ها برآیید و خدای ناکرده لغزش در کارتان نباشد و همیشه مواظب باشید که انسان در معرض امتحان الهی است
✅ شهادت چقدر زیباست ، همانند گل محمدی می ماند که وارثان پاک خون شهدا از آن می بویند و با بوئیدنشان راه شهدا را ادامه می دهند
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توی پیاده روی #اربعین چقدر به یاد
امام زمان ارواحنا فداه هستیم؟؟
🎙استاد کاشانی
#امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنهای(حفظه الله) :
#امام_زمان فرموده اند مارادعا کنید،
ماهم شمارا دعا میکنیم...
#اربعین #امام_حسین
سهشنبههای امام زمانی🌷
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥فحشاخانهای به نام اینستاگرام
که وضعیتش به مرز بحران رسیده.
حتی اگر حاکمیت توان مقابله با این بی فرهنگی افسارگسیخته را ندارد، خانواده ها چرا در اوج بی غیرتی و بی مسؤولیتی فرزندان خود را به دست لایک جویان اینستاگرامی می سپارند؟
عجب وضعیت تهوع برانگیزی است جداً. یک طبقه وسیع در جامعه ما در حال فروپاشی است؛زنگ خطر را نمی شنوید؟
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬مجموعه نماهنگ «حدیث نفس»
پرده دوم
این حسین است که در وسط میدان
ایستاده و برایشان خطبه میخواند...
ادامه دارد...
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
⚘️
نماز اول وقت🌷🕋🧎➡️
🌱
⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دو دوتا چهارتا نیست...
دو دوتا هر چی #امام_حسین بگه...
#اربعین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای مانده عمر را کوتاه میکند و
عقیمی می آورد(طب اسلامی)
ضریب عفونتهای داخلی را بالا می برد و
یکی ازعلل ناباروری در زنان و مردان است.
🎙آیت الله ضیایی
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر مرز اینجوری وبااین حرکت خاص زائران #امام_حسین را از زیر قرآن رد میکنه ، درحالیکه حال خودش حسابی بهم ریختس...
#اربعین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠گلایه بهشت به خداوند که چرا
گروهی از بهشتیان سراغ من نمیان...
استاد عالی (حفظه الله)
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
📚 تقدیر
قیمت بیست و یکم
✍️رضوانه نهار آورده بود.
از سالاد الویه متنفر بودم، همیشه بعدش احساس می کردم، از درون دارم یخ می زنم.
از توی کشو چاقو و چنگال آورد و اول درِ ظرف بزرگتر رو باز کرد که از سالاد الویه ی تزئین شده اش رونمایی کنه و با خودم گفتم مامان کجاست که این هنرنماییت رو ببینه و کلی ازت تعریف کنه!»
بعد هم درِ ظرف های کوچکتر رو باز کرد و شروع کرد به خورد کردن گوجه و خیارشوری که خوشبختانه تو ظرف های جداگانه ریخته بود!
خیارشوری باز کرد، خمیراش رو درآورد و اول با قاشق، سالاد الویه مالید روش و داد دستم.
پرسید چرا گردنت گرفته؟
لابد بد خوابیدی!
نگاهم کرد که گفتم: «هم بد خوابیدم هم عصبی شدم!»
چشماش درشت شد و با تعجب و لبخند همیشگی رو لب هاش گفت: «تو مگه عصبانی شدن هم بلدی؟!»
لبخند خسته ای از تلاش بیهودم برای کم کردن دردم زدم و گفتم: «اولا که نگفتم عصبانی، گفتم عصبی! بعدشم بله. همه بلدن!!
انگشتاشو با ریتم روی میز زد و سرشو به جلو و عقب تکون داد و با تای ابرویی که نمایشی بالا داده بود گفت: «خوووب، چشمم روشن! بعد عصبی و عصبانی شی چیکار می کنی؟!»
نمیذاشت! با این سوالای بیخود بی فایده اش نمیذاشت تمرکز کنم و یه حالت کم درد پیدا کنم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «میبینی که این نتیجه ی عصبی شدنمه!»
نمی دونم چرا بی موقع شوخیش گرفته بود یا شایدم مثل بقیه میخواست الکی منو به حرف بکشه که با خنده گفت: «خوب عصبانی شی چی؟»
زل زدم تو چمشاش و با لحنی که خستگی و کلافگیم از درد رو نشون نده، گفتم: «فقط داد می زنم. البته نهایت نهایت عصبانیتم اونه. درجات کمترش میشه لحن خشک و جدی!»
خندید و با ناز و لحن کشیده ای گفت: «خووووب، پس بی خطری!»
بعد هم در ادامه ی خنده ی قبلیش، به حرف مسخره ی خودش هم خندید و منم در حالی که دوست داشتم از درد، با مشت بکوبم رو میز و بگم ساکت باشه، الکی لبخند زدم.
ساندویچش که تموم شد، انگشتاش رو که سُسی شده بود لیس زد، یه نون دیگه برداشت و پرسید: «درست کنم برات؟»
طبق عادت با سر و گردن جوابشو ندم و خیلی آروم گفتم: «نه مرسی!»
همینطور که نگاهش بهم بود گفت: «چقدر سرعت جواب دادنت پایینه ها! تازه کم غذا هم هستی» بعد هم بدون تعارف دیگه ای، همون نون رو برای خودش ساندویچ درست کرد و منم فرصت رو برای پرسیدن سوالم مناسب دیدم و گفتم: «راستی چجوری در رو باز کردی؟!»
همینطور که گوجه ها رو با دست می چید لای نون و بدون اینکه سرشو بلند کنه گفت: «با کلید دیگه!»
حواسش نبود یا میخواست اذیتم کنه؟! نباید عصبی می شدم چون ممکن بود درد گردنمو بدتر کنه! دوباره نفس عمیقی کشیدم و گفتم: «می دونم! منظورم اینه که کلید از کجا آوردی؟»
یه ابروشو داد بالا و گفت: « آهااا! مامانت داد بهم. گفت راحت بیام پیشت و اینجا هم دیگه خونه ی خودمه و این حرفا. بدت اومد؟»
از دست این مامان! وقتی «بدت اومد» رو پرسید، دیگه لبخند رو لبش نبود. برای اینکه ناراحت نشه، من به جاش لبخند زدم و گفتم: «فقط صبح ها دیگه؟»
انگار حواسش به حرفم نبود که خیلی آروم گفت: «نمی دونستم ناراحت میشی!»
پس مامان حق داشت که می گفت دلش نازکه!چند ثانیه تو سکوت به چشماش نگاه کردم و گفتم:چرا باید ناراحت شم!تازه به موقع اومدی به دادم هم رسیدی!
بدون اینکه جوابی بده،یا حتی نگاهم کنه،ساندویچ نصفه خورده اش رو گذاشت رو میز و رفت سمت کیفش،دسته کلیدش رو درآورد و دوتا کلید از توش جدا کرد اومد گذاشت رو میز و گفت:ما از اول باهم رک حرف زدیم!کاش همون دفعه بهم می گفتی خوشت نمیاد بیام خونه ات .منم که از این آویزونا نیستم!
چشمام هر لحظه از تعجب گشادتر میشد و اونم تخته گاز داشت برای خودش حرف میزد و حتی آخرین جمله هاشو با صدای لرزون زد که گفتم:رضوانه؟!
بدون اینکه جوابمو بده شروع کرد به جمع کردن ظرف ها،چیدشون تو یخچال و ساندویچش رو هم برداشت و رفت سمت سطل آشغال که مجبور شدم گردن و حالت کم دردم رو ول کنم.چشمام از درد جمع شد اما رفتم و لحظه ای که می خواست ساندویچش رو بندازه دور،دستشو گرفتم و گفتم:رضوانه؟!چیشد یهو؟
مگه من چی گفتم؟سرشو که بلند کرد، دیدم چشماش خیسه.یعنی واقعا گریه کرده بود؟کشیدمش کنار و گفتم:گریه کردی؟سر یه سوال کلید از کجا آوردی؟
روشو برگردوند و جوابمو نداد.دستشو تکون دادم و گفتم:رضوانه با توام؟
چشماش یهو وحشی شد،با اخم نگاهم کرد و گفت:مگه من خواستم شبا هم پیشت بمونم که میگی فقط صبح ها!
منظورم جریان صبح و شب کنار هم بودنمون از نظر خونواده ها بود، که صبح ها میشه و شب ها نه!
چند ثانیه زل زد تو چشمام،اشکشو پاک کرد و گفت:یجوری گفتی که فکر کردم مزاحمتم!
دستشو ول کردم و در حالی که فکر میکردم دلش از لیوان بلندای مامان هم نازکتره، نُچ ی گفتم و ازش فاصله گرفتم.دستمو که گذاشتم رو گردنم گفت:بهتر نشدی؟
دوباره گفتم نُچ !عصبیم کردی بدتر شد!
لبشو گاز گرفت!
ادامه دارد...
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمؤمنین میفرمایند:
بدانند تمام کسانی که ادعا میکنند مذهبیاند...
#اربعین #امام_حسین #کربلا
🎙استاد رحیم پور ازغدی
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
🔰 حال و روز مزدوران تفرقه انداز جیره بگیر غربی یا مذهبی های سکولار که مخالف جمهوری اسلامی هستند در پیاده روی اربعین جالب است !!
💠 آنهایی که هشتگ میزنن اربعین_را_مصادره_نکنید
(یعنی حضور مردم ربطی به تائید جمهوری اسلامی نداره) آیا نمیدونن هزاران رزمنده، بسیجی و... با اعتقاد راسخ به ولایت فقیه و نظام چقدر سختی کشیدن و جانفشانی کردن تا این مسیر باز شده ؟
👈 حالا با خیال راحت و امنیت کامل کولتو برداشتی و راه افتادی پیاده روی و پشت سرت رو نمی بینی؟
اگه نظام اسلامی با عنایات اهل بیت میدون داری نمیکرد شما الان عراق نبودی خانم یا آقای محترم !
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
هدایت شده از 🌹قرار عاشقی(دعای فرج) 🌹
🍃🌸 دعای فرج را بخوانیم به نیت چهارده نور الهی (علیهم السلام)، شهدا و امام شهدا و مومنین عزیز
ان شاء الله خداوند متعال امر فرج را تسریع فرموده و ما را از یاران و سربازان حضرت مهدی(عج) قرار دهد🤲
🌹اللهم عجل لولیک الفرج🌹
🌷 #شهید_حسن_شاخوسی_آرانی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۱/۰۵/۳۰ - دارخوین
✍🏻 بخشهایی از وصیتنامه این شهید عزیز :
✅ مردم عزیز ایران، من کوچکتر از آنم که وصیتی به شما بکنم ولی تقاضا میکنم
نگذارید خون شهدا پایمال شود
🌸 هدیه به روح مطهر شهید عزیز صلوات
🌺 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
#انتشار_حداکثری_اش_با_شما
💔🌷💔
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
💔🌷💔
#امام_زمان
#اربعین #امام_حسین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
به تو از دور سلام ، ای همه داراییام ...
«السلامُ علیکَ یا امینَ اللهِ فی ارضِهِ و حُجَتَه علی عِبادِه، السلامُ علیکَ یا علی ابن موسی الرضا» 🌷
#اربعین #امام_حسین #کربلا
🍀چهارشنبههایامامرضایی🍀
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دروغ مصلحتی که میگن یعنی این👆
گاهی اوقات باید اینطوری رابطه بین دونفرو اصلاح کرد، قدر خانوادهتون رو بدونید، قدر پدرومادر و قدر بچههاتون رو بدونید.
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
مداحی آنلاین - هر کی نرفته کربلا.mp3
6.01M
هرکی نرفته کربلا
هیچ جایی را ندیده
مثل زمین #کربلا خدا نیافریده
🎙مهرداد_نوربخش
#امام_حسین #اربعین
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱
⚘️
نماز اول وقت🌷🕋🧎➡️
🌱
⚘️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جرعه آب خنکی خوردم و گفتم با اشک
به فدای لب عطشان اباعبدالله...💔
أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الْبَدَنِ السَّلیبِ
أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ..
#اربعین #امام_حسین #کربلا
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان پسری که مادرش را توی چاه انداخت....
🎙استادپناهیان
☚ گروهفرهنگی۳۱۳
@goruh_farhangi_313
📚 تقدیر
قسمت بیست و دوم
✍️ رسوندمش کلاس زبان و از ماشین پیاده شد و قبل از اینکه در رو ببنده گفت: «من اونقدرام که فکر کردی دل نازک نیستم. ساعت پنج اینجا باش که بریم خرییییید. خاله گفت میخوای کادوهای یلدام به سلیقه ی خودم باشه، در ضمن، اینم که انقدر احساساتی و مرد خانواده دوست باشی هم بهت نمیاد»
در رو بست، با دست بای بای کرد و رفت تو ساختمونی که جلوش نگه داشته بودم و منو با کلی سوال و فکر و خیال تنها گذاشت. خریدای یلدا؟! چه بلایی دارن سرم میارن؟
چند دقیقه تو بُهت و حیرت کارای مامان بودم که یاد ماشین افتادم و خواستم اسپری پاک کننده و دستمال رو از صندوق بردارم که دیدم با این وضعیت گردنم بهتره خودم تمیزش نکنم و رفتم سمت کارواش!
کارواشی که همیشه می رفتم دور بود و تصمیم گرفتم برم اولین کارواشی که نقشه نشون می ده!
فکرم درگیر شده بود و همش با خودم حرف می زدم! باشه مامان خانم، باشه، همه ی خرید ها رو انجام می دادم اما شب یلدا یجوری گم و گور می شدم که بفهمین دنیا دست کیه! فقط حیف پولای زبون بستم!
ماشین رو سپردم به مسئول کارواش و گفتم توشویی هم انجام بده!
خودم هم رفتم تو اتاقی که برای انتظار درست کرده بودن نشستم و دستمو به گردنم کشیدم که بهتر شه! یکی از کارمند های کارواش که اومد روبه روم وایساد، سرم رو به سختی و کج بلند کردم که یه سری وسیله که توی ماشین بود و نتونسته بودم خالی کنم رو بهم داد و گفت چند تا چیز هم زیر صندلی ها پیدا کرده که توی همون وسایله!
داشتم سَرسَری به وسایل نگاه می کردم که یهو چشمم افتاد به کارت ملی دختره! عکسش که خودش بود، فامیلیش هم که مرادیان بود. یعنی واقعا کارت ملیش تو ماشین من بود؟ دستمو بردم بین موهام و یادم افتاد چقدر تند باهاش حرف زدم، چقدر مطمئن گفتم ماشینو گشتم و کارتش نیست. «نچ»ی گفتم و لبمو گاز گرفتم و زل زدم به کارت ملی! چه اسم عجیبی!
همونطور که حدس می زدم، سنش زیاد نبود. یه دختر بیست و سه ساله که به لطف پول باباش رئیس بازی درمیاره.
نفس عمیقی کشیدم و گوشیمو درآوردم که بهش زنگ بزنم اما هم پیام هاشو پاک کرده بودم و هم شماره تماسشو! یعنی باید می رفتم دم خونه اش؟ نه خوب آدرس شرکتشم دارم، می تونم بدم پیک ببره!
پیک ببره؟ نه! باید خودم برم و بابت رفتار تندم ازش عذرخواهی کنم. درسته که رفتار اونم تنده ولی خوب من که نباید مثل اون باشم! آره این خوبه، خودم می برم بهش می دم!
ماشینم که آماده شد، با فکری مشغول تر از قبل رفتم دم کلاس خیاطی رضوانه! کاش می شد خرید نریم! اصلا من چرا باید هزینه کنم؟ واقعا به من چه!
اصلا چطوره بگم کارتمو جا گذاشتم، ها؟ نه! نه! خیلی زشته که دروغ بگم.
خوب گردن دردم رو بهونه کنم چی؟! نه! خوب اونم که راه حل مناسبی نیست چون حدودا دو هفته مونده و نهایت میگه فردا بریم.
خوب پس چیکار کنم؟! خدایا ببین چه گیری افتادما!
نفس عمیقی کشیدم و با خودم گفتم، اشکال نداره، اصلا فکر می کنم به جبران این ناهار درست کردنا و رفت و آمداشه! ولی شب یلدا نمی مونم، به نشانه ی اعتراض که بدون اینکه بهم بگن، برام برنامه ریختن.
تو فکر و با خودم درگیر بودم که با صدای دستگیره در که باز نشد، از فکر بیرون اومدم و قفل در رو باز کردم که رضوانه بتونه سوار شه!
پر انرژی سلام داد، نشست و سریع گفت: «تمیز کردی ماشینتو؟»
جواب سلامشو با لبخند زورکی دادم و گفتم: «آره، تو این فاصله بردم کارواش!»
«آها»یی گفت و بعد از گفتن «با اجازه» بدون اینکه منتظر جواب من باشه، داشبورد رو باز کرد و گفت: «حدس می زدم نا مرتب باشه! خودم برات تمیزش می کنم!»
نمی فهمیدم چرا دوست داره بلاخره یه جایی رو تمیز کنه!
راه افتادم و اونم همه چی رو از توی داشبورد درآورد ریخت رو پاش و مشغول مرتب کردنشون شد که یهو دست از کار کشید! با لحن خشک و جدی پرسید: «این دختره کیه؟»
تا خواستم بگم کدوم دختره، یاد کارت ملی افتادم و خیلی عادی جواب دادم: «یکی رو سوار کرده بودم، کارتش از تو کیفش افتاده بوده تو ماشین، منم متوجهش نشده بودم، امروز اونی که توی ماشینو تمیز کرد پیداش کرد»
همه چیو برگردوند تو داشبورد و گفت: «آها! منو برسون خونه!»
با تعجب پرسیدم:چیزی جا گذاشتی؟!»خیلی خشک گفت: «نه!»
واقعا دیوونه بودا!
ماشینو یه گوشه پارک کردم که بتونم ببینمش! همینم مونده بود نازکش خانم هم بشم!
آروم برگشتم سمتش و گفتم: «باز چیشد؟»
همونطور که روش سمت خیابون بود در رو باز کرد و پیاده شد، دستمو دراز کردم دستشو بگیرم و گردنم تیر کشید. با صدای نسبتا بلندی صداش کردم: «رضوانه!»
بدون توجه به من رفت پایین و در رو کوبید! ازماشین پیاده شدم و دوباره اسمشو صدا زدم اما بی توجه به من رفت و منتظر تاکسی وایساد.
رفتم کنارش وخیلی جدی گفتم:«برگرد تو ماشین!»
روشو ازم گرفت ویه تاکسی سرعتشوکم کردو با علامت دست رضوانه وایساد! خانم سوار شد و رفت.
واقعا رفت؟ باشه دارم برات!
ادامه دارد..
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات🌷