eitaa logo
گُوْشِه نِشینْ
5.6هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
172 ویدیو
2 فایل
کپی فقط با هشتگ #گوشه_نشین عُمْری بُوَدْ‌ کِه #گُوُشِه نِشیِنِ مُحَبَتَمْ! این گُوشِهِ را بِه وُسعَتِ عالَمْ نمیدَهَمْ... #ارباب_حسین ♥️🌱 ادمین اصلی @fatemeh_mim تبلیغات https://eitaa.com/tablighat_goshe فروشگاه @gosheneshen_market
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴💔 تـَعـْبیـٖرَش‌مٖےڪُنـَم‌ایـٖنگُونـهـ‌عـِشْق‌راٰ چشــْم‌ عـَکـْس ‌حـَرَمـَتــ💔ــْ بیٖنـَدْ و آراٰم‌ْبـِریٖزَدْ اَشـْکَشــ... 😔 💙•| @gosheneshen
یادت هست یک وقتها دلت میخواست بروی کنج مجلس و فقط گریه کنی برایش؟ محرم امد و کنج جلسات هم اماده است ... @gosheneshen
🏴 ماه من غصه چرا ؟! تو مرا داری و من ، هر شب و روز ، آرزویم همه خوشبختی توست... //۲۱》قیصر امین‌پور @gosheneshen
🏴 و هنگامی که سوال می کنند از تو در مورد عشق حسین(ع) قَالَ هَٰذَا مِن فَضْلِ رَبِّي ... بگو این از فضل خدای من است نمل/۴۰ //۲۱》حرف‌های درِگوشی با خدا🍃 @gosheneshen
•••♡••• + بی پناه آمده ام؛ طرد نکن، قهر بس است... #...(: @gosheneshen
می گویند بچه ها تازه در سر سه سالگی میفهمند که بدن از دوقسمت تشکیل شده و @gosheneshen
ای بابا حکایتی شده مویم...
بگو همون دختری که شونه به موهاش میزدی جون به لبش رسیده و تو از قفس پریده ای @gosheneshen
شب سوم‌ شب سختی‌ست خدا رحم کند! روضه امشب نَمی از روضه زهرا دارد... @gosheneshen
. باباها دختری اند این را وقتی [ حسین ] با سر ، به دیدن رقیه آمد فهمیدم... 😭 💔 😥😪 @gosheneshen
| 💔| [😭✋🏻] راوی میگه، دیدم یه دختری داره رو این خارای صحرا میدَوِه ؛ با اسب سمتش رفتم بگم بیا نترس..؛ دیدم این دختر تا صدای پایِ اسب رو شنید تند تر دوید... رسیدم بهش ، دیدم این دو تا دستای کوچولوشو گذاشت رو گوشاش..، گفت مسلمونی؟! تاحالا قرآن خوندی؟! فَأَمَّا الْیَتیمَ فَلا تَقْهَرْ... نزنیــآ.. نزنـی آقا.. من بابا ندارم.. 💔 @gosheneshen
😔💔 قافله رفته بود و من بيهوش روي شن زارهاي تفتيده ماه با هر ستاره اي مي گفت: بي صدا باش! تازه خوابيده قافله رفته بود و در خوابم عطر شهر مدينه پيچيده خواب ديدم پدر ز باغ فدك سيب سرخي براي من چيده قافله رفته بود و من بي جان پشت يك بوته خار خشكيده بر وجودم سياهي صحرا بذر ترس و هراس پاشيده قافله رفته بود و من تنها مضطرب، ناتوان ز فريادي ماه گفت اي رقيه چيزي نيست خواب بودي ز ناقه افتادي قافله رفته بود و دلتنگي قلب من را دوباره رنجانده باد در گوش ماه ديدم گفت: طفلكي باز هم كه جامانده قافله رفته بود و تاول ها مانعي در دويدنم بودند خستگي،تشنگي،تب بالا سد راه رسيدنم بودند قافله رفته بود و مي ديدم مي رسد يك غريبه از آن دور ديدمش-سايه اي هلالي شكل- چهره اش محو هاله ای از نور ازنفس هاي تند و بي وقفه وحشت و اضطراب حاكي بود ديدم او را زني كه تنها بود چادرش مثل عمه خاكي بود بغض راه گلوي من را بست گفتمش من يتيم و تنهايم بغض زن زودتر شكست و گفت: دخترم ، مادر تو زهرايم ز بس که طعنه از هرکس شنیدم که از این زندگی کردن بریدم لباسم پاره بود و بین کوچه ز دختر ها خجالت میکشیدم من غرورم جریحه دار شده شاکی از دست ساربان هستم کعب نی ها مدام میگویند دست و پا گیر کاروان هستم دختر حرمله چه مغرور است به من از بام دست تکان میداد او خبر دار شده یتیم شده ام پدرش را به من نشان میداد ▪️شاعر: 🏴 @gosheneshen