#پارت_واقعی_رمان
نفسم بالا نمیومد، از این همه نزدیکی، قلبم داشت خودشو به قفیه سینم میکوبید...دستشو اورد بالا، گذاشت روی سمت چپ صورتم...با اون یکی دستش، دست یخ زدهمو گرفت... زمزمه کرد؛
_منو ببخش نهال... و😱
❌💙❌💙❌💙❌💙❌💙❌
#محدودیت_سنی_بجه_مچه_نیاد
https://eitaa.com/joinchat/3771990131Cf28d8b1c57
❌کپی حرام