#پارت_1 🔥🤭
- عروسی بدون داماد که نمیشه ؟💔
با بغض لباس عروس رو توی دستام مشتکردم و یک بار دیگه صداش مثل ناقوسمرگتوی سرم اکو شد " جناب من دخترتو نمیخوام ". از جام بلند شدم و گفتم:
- من خستم ، میرم استراحت کنم .
با دومین قدمم پدر امیرگفت : صبرکن دخترم ، پسر احمقم قدر تو رو نمیدونه ولی میخوام تو رو برای پسرم اولمکه خارج از کشور هست انتخاب کنم #خطبه رو #اینترنتی برگزار میکنیم.
#شکه.نگاهش.کردمو.گفتم.نه.....نه.من..نمیخوام .
همون لحظه گوشی پدر امیرزنگ خورد و گذاشتروی اسپیکر که صدای مردونه ای بلند شد و گفت : پدر زودتر خطبه رو اجرا کنید چون میخوام ..!
https://eitaa.com/joinchat/967246010C7d518549a1