دستی به لباس های کهنم ام کشیدم و #چادرم روی سرم محکم کردم که ارباب گفت چایی بیار
یا اون #جثه کوچیکم سعی کردم چایی یجور ببرم که چایی توی سینی نریزه.😰❌
سینی چای رو جلوی زن اول ارباب گرفتم و ترسیده از نگاه پر#نفرتش گفتم:بفرمای..یید بانو
چای که برداشت خواستم رد شم که پاهاشو جلوم گرفت و #پرت شدم و چایی روم ریخته شد
جییغ
-چیکار میکنی احمق ؟دختره دست پا#چلفتی لباسهام میدونی چقدر #پولشون بود تو که نمیتونی چرا چادر میندازی سرت تو نج..
بخ..دا تقصیر من نبود شما پاتو..
#سیلی بهم زد که ارباب خشمگین بهش هجوم اورد گفت:
چه غلطی کردی به چه حقی دست رو #زن من بلند کردی😏🌿
ناباور دستشو رو #گونش گذاشت گفت:زن..ت ارباب؟
و ارباب جلو همه اونا خم شد و #صورتمو قاب گرفت و....😱💜🔥
https://eitaa.com/joinchat/1657995506C266e476981