هدایت شده از کتابخانههیئتحـُـرِّه
((به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان ))
قصه مادری و پسر عزیز دوردونه قلبش که با هر نگاه اشک تو چشماش جمع می شد...
مادر با بقض براش داستان از زندگی می گفت و شد زندگی نامه پسرش...
نخست کتاب از زندگی که مادر می گذرونه تو نبود پسرش می گذره و در ادامه از جبهه و پا گذاشتن شهید ابراهیم از اردوی بسیجی تا جبهه و اجازه پدر برای جنگ که می رسه..
ابراهیم پسر شوخ و دوست داشتنی بود که عزیز دل خانواده است .! وقتی پا به جبهه می گزاره مادر هر لحظه منتظر شنیدن تلفن زنگ انتظار می کشه..
ابراهیم در طی مرخصی هاش از مادرش می خواد ازش بگذره..اجازه رفتنش رو مهر کنه .اما انگار نمیشه..
بین جنگ میون هزار تیر یکی از اون ها به سر ابراهیم می رسه..اما تقدیر چیز دیگه ای میخواد...
زندگی مادری که ۱۲ سال مراقب عزیز دردونه اش و منتظر صدای قشنگش چشم به راه و خواهر برادری که با دیدن برادرشون اشک می ریختند..
📚 #کتاب_شهربانو
#یار_وارثِ_غریب 🧕
مسابقه #چند_لقمه_کتاب
⊱⋅─ ─ ─⋅✻⋅─ ─ ─⋅⊰
سلامرفیق،
بهکتابخونهپررمزورازمونخوشاومدی☺️👇🏻
📘" https://eitaa.com/ketabkhaneh_horre