eitaa logo
اقتصاد فرهنگی
6هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
134 فایل
در میانه‌ یک جنگ تمام عیار ترکیبی مطالب کانال کپی‌رایت ندارد! ارتباط: حسین عباسی‌فر @h_abbasifar تبلیغات حرام است! 😊 "دکتر نیستم" https://virasty.com/ABBASIFAR
مشاهده در ایتا
دانلود
گذشت و بار غمش را نهاد بر دوشم همان که در طلبش صبح و شام می‌کوشم مرا مبین که به زانوی خویش بسته شدم اگر ببینمش آنگه تمامه آغوشم اگر ببینمش آنگه دوباره بوسه‌ی تر اذا فرغتُ... ز لعلش دوباره می‌نوشم همیشه منتظرم تا صدای حلقه‌ی در... چنان سماور مادر همیشه در جوشم به قلب پاره قسم عاشقی فقط یکبار لباس پاره اگر مُد شود نمی‌پوشم گذشت از من و داغش نشست بر جانم رسید و بار غمش را نهاد بر دوشم!
انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر...
کسی به جز تو نداده است جام باده به من کسی به جز تو چنین باده‌ای نداده به من کم است هر چه بریزد سبوکشم در جان تویی که نشئه‌ی می داده‌ای زیاده به من به جنگ عقل و دلم چشم تو مقصر بود که اختیار سپرد و نداد اراده به من لبت به موج هلاکت به غرق من برخاست چه منتی که از این حادثه نهاده به من نهیم سر به بیابان بی‌کسی بس‌که نشان غیر تو را داده خاک جاده به من مرا به باغ بهشتی نگاه طالب نیست که از درخت تو یک سیب اوفتاده به من براق وصل تو ما را زمین زده‌ست ولی رسانده بار غمت را کسی پیاده به من رسیده از لب شعرم به این و آن بهره نداده جانِ تو این شعر استفاده به من
‏تو را با شادی و غم دوست دارم میان زخم و مرهم دوست دارم تو باشی یا نباشی جانِ‌مایی! نبودن‌هات را هم دوست دارم...
‏هرچند رنگ روی سگت جز سیاه نیست من را توان شرح غم روی ماه نیست فریاد بی‌صدای مرا او شنید و بس نفرین به سینه‌ای که درش زخمِ آه نیست در صحن باز میکده راه نفس گرفت جز در میان بازوی ساقی پناه نیست در هر قدم به سوی تو "منزل‌رسیده‌ایم" آغوش باز حضرت عشق است، راه نیست! در محضری که حرف حسابش شراب باد: -آنجا که حرف کار صواب و گناه نیست- جز رقص در میانه‌ی خونم چه فایده؟ جز بوسه بر میانه‌ی لب دل‌بخواه نیست شامی که در مسیر تو باشم، طلوع صبح! صبحی که در کنار نباشم پگاه نیست جز نام دوست هر چه که گفتم تباه بود حتی اگر که دوست بگوید تباه نیست...
لبخند زدم کرد در آئینه حسابش برداشته از لطف در آئینه نقابش کردیم سوالی و در این خانه شنیدیم آئینه در آئینه در آئینه جوابش... بستیم دلی را به نگاهی و همین قوم بی‌واهمه کردند در آئینه کبابش... دل می‌شکند می‌شکند می‌شکند باز چون کرد کمی تند در آیینه خطابش خون می‌چکد از دستِ تعرض به حریمش سبحان من الغیر در آئینه عتابش... دفتر چو گشوده‌ست کسی بر سر درسش آغوش گشاده‌ست در آئینه کتابش...
لان‌شکرتم‌لازیدنکم...
دل آلام(1).mp3
29.51M
پادکست صوتی اقیانوس آلام...
تمدن غرب سه پایه دارد: ۱. قدرت اقتصادی ۲. قدرت رسانه‌ای ۳. قدرت سیاسی این سه ضلعِ قدرت همپوشانی و تاثیر و تاثّر هم دارند اما نخ اتصال این سه ضلع چیزی نیست جز . اگر تبلیغات از تمدن غرب گرفته شود این تمدن ماتریالیستی غیرالهی به یکباره فرو می‌ریزد. از طرفی رسانه‌ها از این مسیر تغذیه می‌شوند و بدون تبلیغات نابود می‌شوند از طرف دیگر چرخ مصرف که اصلی‌ترین محرک نظام  ست با نیروی آن می‌چرخد. در دنیای امروز هم هرجا قدرت اقتصادی و سیاسی ترکیب شوند بدون‌شک قدرت سیاسی نتیجه‌ی آن خواهد بود. ابزار فریب و  اگر نباشد قدرت سیاسی انحصاری وجود نخواهد داشت و اراده ملت‌ها بر خواستِ سلطه‌گران و سرمایه‌داران پیروز خواهد شد. چرا که هر جا مردم بر اساس فطرتشان اراده کردند از باطل دور شدند. در این  راه نجاتی بجز آگاهی مردم و قیام به قسط وجود ندارد. مردم در سرتاسر دنیا به استضعاف کشیده شده‌اند و به علت "اضطرار تحمیلی" سلطه‌گران، چاره‌ای جز پذیرش حکومت طاغوت نیافته‌اند. در بهمن ۵۷ حضرت روح‌الله مردم را به قیامی فراخواند که نه بر مبنای قدرت مادی بود و نه از سر استیصال. بلکه یک نهضت و حرکت الهی بود برای حرکت به سوی انسانِ کامل سیلی خروشان به راه افتاد و هرچه پلیدی بر سر راهش باشد از بین خواهد برد. هر که بر موج این حادثه سوار شود و به کشتی امن اسلام و ولایت پناه آورد نجات یابد و هر که از این کشتی دور شود پایان قصه‌اش غرق و هلاکت است. این جاده نجات‌بخش است و رهروانش اهل نجات. اسلام امور اجتماعی مردم را به مردم واگذار کرده و اجازه نمی‌دهد هیچ‌کس و با هیچ ابزاری این آزادی و انتخاب را از انسان بگیرد. چه با ابزار و قدرت اقتصادی، چه با ابزار و قدرت رسانه‌ای و چه با قدرت سیاسی در دنیای امروز آنچه به تمامه از بین رفته آزادی‌ست و آنچه نصیب انسان شده اسارت محض انسانی که حتی قدرت انتخاب ندارد و مجبور به پذیرش یکی از انتخاب‌های از پیش تعیین شده است بازاری که در انحصار مطلق‌ست و البته وقیحانه  نامیده می‌شود مالکیتی که برای عده‌ای محترم و برای غیر آنها ناممکن است. و در این میان علمی که ابزاری‌ست در خدمت این اسارت و برتری‌جویی علمی که منقطع از اخلاق و ارزش‌های الهی شده، چراغی‌ست نه در مسیر جاده بلکه در چشمان هر آنکس که باید در مسیر تاریک گمراهی قدم بردارد چراغی که نورش کور و از مسیر هدایت دور می‌کند در این دنیای اسارت و تاریکی راهی به جز خروج از ولایت طاغوت و ظلمات و پذیرش ولایت الله و نور نیست والسلام
دارِ تولید! اپیزود اول: صبح کله‌ی سحر از خانه‌ها مردانی بیرون می‌آیند. هر کدام باری در دست دارند. یکی قالی ابریشم، یکی کوزه، یکی لباس، یکی کفش، یکی سبد، یکی کَره حیوانی، یکی ... اپیزود دوم: وارد خانه شد. ایلماه در حال شانه‌زدن بود. چی‌گُل سلام کرد و کنار خواهرش نشست. ایلماه همانطور که شانه می‌زد برگشت و با لبخند سلام کرد و خوش‌آمد گفت. تازه اولین رج قالی را بافته بود. چی‌گُل به دار قالی نگاه کرد و گفت این لوله را از کجا آوردی؟ ایلماه با حسی پر از غرور گفت: پسرم از روی تپه‌ی کنار فرودگاه آورده... اپیزود سوم: فرمانده انگلیسی‌ها به او گفت شاهِ‌تان تسلیم شد! تو چه می‌گویی؟ استوار گفت: مملکت مال شاه نیست، من "سرباز وطنم" نه سرباز شاه! اپیزود چهارم: در جریان قرارداد دارسی و غارت نفت ایران توسط انگلیسی‌ها در منطقه هفتکل (دومین شهر نفتی خاورمیانه) عنایت‌الله متوجه می‌شود که هواپیماهای جنگی انگلیس قصد دارند در فرودگاه این شهر فرود بیایند. سوار بر اسب می‌شود و در فرودگاه یکی از هواپیماهای انگلیسی را هدف می‌گیرد. هواپیما به "تپه کنار فرودگاه" برخورد کرده و منهدم می‌شود. اپیزود پنجم: قراردادهای! دارسی بسته می‌شود. نفت کشور به ثمن بخس غارت می‌شود و کالاهای خارجی وارد می‌شوند. شهر پر از بیلبوردهای تبلیغاتی‌ست. اپیزود ششم: آخر شب از خانه‌ها مردانی بیرون می‌آیند. هر کدام باری در دست دارند. پاکت‌های زباله را پشت در می‌گذارند و به داخل خانه برمی‌گردند. اپیزود هفتم: خانواده در حال تماشای تلویزیون هستند. اخبار تصویر وزیر امور خارجه ایران را در انگلیس نشان می‌دهد. در اتاق وزیر خارجه انگلیس یک فرش دست‌باف ایرانی زیرپا افتاده است. وزیر ایران در حال لبخند زدن با او عکس می‌گیرد. مارک سر آستین کُتش را جدا نکرده است. روی آن نوشته made in England اپیزود پایانی: فرمانده انگلیسی‌ها که از پاسخِ "سرباز وطن" بسیار ناراحت شده بود با دیدنِ سقوط هواپیما، با سلاح خودکار استوار عنایت‌الله گنجی را به شهادت می‌رساند. ایلماه تارهای دار قالی را قیچی می‌کند... تابلوفرشی زیبا با طرح مردی سوار بر اسب که در حال شلیک به یک کرکس است!
شیخ صدوق در کتاب عیون اخبار الرضا روایت می کند که هشام بن ابراهیم راشدی همدانی از نزدیکان امام رضا (ع) بودند. هشام مردی ادیب و زرنگ بود، و کارهای امام رضا (ع) به دست او انجام می گرفت و اموال از اطراف و نواحی به دست او می رسید بعد از این که امام را به خراسان بردند، او هم به خراسان رفت و خود را به فضل بن سهل نزدیک کرد و فضل هم او را گرامی داشت. او اخبار امام را به ذوالریاستین و مأمون اطلاع میداد و نزد آنان مقرب بود و هرچه درخانه امام میگذشت از آنها پنهان نمیکرد اما نکته جالب ماجرا اینجاست: معمر بن خلاد گوید: امام رضا (ع) فرمود: «هشام بن ابراهیم عباسی و پدرش هر دو زندیق بودند.» مأمون، هشام را حاجب حضرت علیه‌السلام قرار داده بود او هر کس را که دلش می خواست اجازه می داد تا با آن حضرت ملاقات کند و نمی گذاشت دوستان امام با وی ملاقات کنند هر چه از زبان اما می شنید و با هر کس که سخن می گفت، همه را به مأمون و ذوالریاستین می گفت. او در همان زمان، از طرف امام به دروغ پخش کرده بود که آن حضرت ساز و آواز را برای او حلال کرده است و هنگامی که از امام رضا(ع) در این باره پرسیده شد، در پاسخ فرمود: «این زندیق دروغ گفته است.» ابوطالب گوید: امام رضا (ع) فرمود: «هشام عباسی به من گفت: چرا درخواستهای مأمون را انجام نمی دهی؟ گفتم: ای عباسی! تو هم با من دشمنی می کنی؟ گفت: آری باید درخواست های او را اجابت کنی و الا گردنت را میزنم.» «هشام (هاشم) بن ابراهیم راشدی همدانی» مردی مذموم و مطعون بود از اخبار او چنین معلوم است که او عامل و گزارشگر خلفا بود و در خانه امام کاظم و امام رضا (ع) رفت و آمد داشته و اوضاع و احوال آن حضرت را به هارون و مأمون اطلاع می داده است همچنین مأمون، فرزند خود عباس را نزد او گذاشت تا علم و ادب بیاموزد و از این جهت او را «هشام عباسی» هم گفته اند.
کبود گشته زمینی که روبروی من است به راهِ آمدنش بس که خیره مانده، منم...
5. مرحله آخر و غم انگیز این مسیرِ ویرانگر دفع است. دفع کالاهایی که در کمتر از 6 ماه تبدیل به زباله شده‌اند. (میانگین عمر کالاها در آمریکا) سه راه وجود دارد 1. دفن 2. سوزاندن 3. بازیافت! دو راه اول یعنی نابودی محیط زیست و البته راه سوم هم یک دروغ بزرگ است. doctv.ir/Program/244861 کار اقتصاددانان توجیه تمام ظلم‌هایی است که در مسیر حرکت نظام سرمایه‌داری صورت می‌گیرد از توجیه نابرابری‌ها و تبعیض‌ها، تا مالکیت منابع و انحصارات متعدد به اسم آزادی و رقابت! اما این نظام ظالمانه از بین نخواهد رفت مگر با 1. آگاهی افراد 2. قیام لله نخبگان 3. قیام به قسط مردم باید ابزار تولید (پول، زمین و دانش) بین همه مردم بازتوزیع شود تا مردم برای امرار معاش مضطر نباشند که مزدور دیگری شوند. باید تمام انحصارات و عوامل ایجاد انحصار از بین برود و اقتصادمردمی به معنای واقعی کلمه تحقق پیدا کند. از دوگانه دولتی و خصوصی(سوسیالیسم و سرمایه‌داری)باید عبورکرد اما مهم‌ترین مساله چیست؟ انباشت ظلم تاریخی شاید برخی بگویند این ظلمها و استعمارها و استثمارها گذشت. امروز را ببینید و از امروز شروع کنید به رقابت! اولا مثل این است که در یک مسابقه دو صدمتر یک نفر با موتور 90 متر جلوتر از بقیه شروع کند! ثانیا هنوز هم استعمار و استکبار وجود دارد فلذا تا استکبار هست، استضعاف نیز وجود خواهد داشت. و تا استضعاف هست باید مبارزه کرد تا خداوند بر بندگانش منتی را که وعده داده است ارزانی بدارد: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین...
فرآیند تولید ظلم استخراج، تولید، توزیع، مصرف و دفع پنج مرحله اقتصاد مواد هستند. کاپیتالیسم در چند قرن اخیر فرایندی را ایجاد کرده است و سیستم عاملی را بر روی این سیستم نصب کرده که منجر به یک ظلم و تبعیض غیرقابل تصور برای بشر شده است. ظلمی که در نتیجه آن میلیاردها نفر مزدور و اسیر و اجیر و مستعمره تعداد معدودی شده‌اند. اما شروع ماجرا از کجا بود؟ 1. استعمار و استثمار منابع طبیعی و نیروی کار کشورها توسط معدودی از حکومتها با مصرف و نابودی منابع طبیعی توسط برخی کشورها به صورت فزاینده نابرابری و بی عدالتی بنا نهاده شد. نفت و گاز و معادن کشورهای مستعمره غارت شد و برخی کشورها با این کار از بقیه کشورها ثروتمندتر شدند. (همین امروز اگر بقیه کشورها مانند آمریکا از منابع استفاده کنند به پنج کره‌ی زمین نیاز خواهیم داشت) آلودگی ناشی از استفاده جنون آمیز از منابع طبیعی نیز دودش در چشم کشورهای فقیرشده رفت و رفاهش در جیب کشورهای استعمارگر نادیده گرفتنِ شروع ماجرا و انباشت ظلم تاریخی که کشورهای استعمارگر خلق کردند، قضاوت ما را با خطای فاحشی رو به رو می‎‌کند و در حقیقت پاک کردن صورت مساله است. 2. طبیعتا با در دست گرفتن منابع طبیعی و در کنار آن استثمار نیروی کار (مانند برده‌ها) جریان تولید انبوه نیز در این کشورها شکل گرفت و کشورهای دارای منابع طبیعی تبدیل شدند به مصرف‌کننده کالاهای وارداتی و فروشنده مواد خام. باثروتمند شدن این کشورها خرید و انحصار دانش نیز امکان پذیر شد دو عنصر منابع طبیعی و دانش در اختیار این کشورها قرار گرفت و فقط مانده بود عنصر کلیدی سوم: پول در جریان جنگ جهانی دوم و با بسته‌شدن قرارداد برتون وودز و سپس با لغو یکطرفه و ظالمانه این قرارداد سیل طلا (سه چهارم طلاهای دنیا) به سمت آمریکا گسیل و سپس در آنجا حبس شد. نظام سرمایه‌داری لیبرال در اینجا به صورت کامل شکل گرفت و سه عنصر اصلی تولید از مردم گرفته و در دست عده‌ای معدود قرار گرفت. حالا چند میلیارد نفر باید مزدور شوند و دیگر توان فرار از این زندان را ندارند. "اضطرار" کارگر برای مزدور شدن آزادی انتخاب او را بی معنا و خالی از ارزش می‌کند. 3. در مرحله توزیع، نظام سرمایه‌داری با ایجاد شبکه‌ی توزیع انبوه (فروشگاه‌های زنجیره‌ای و سپس فروشگاه‌های رودخانه‌ای اینترنتی مثل آمازون) علاوه بر انحصار در استخراج و انحصار در تولید، انحصار در توزیع را هم به وجود آورد. انحصار در توزیع یعنی گروگان گرفتن همان بازار انحصاری!!! مدیریت عرضه در بازار کاملا در دست سرمایه‌داران و به تعبیر دقیق‌تر به دست کشورهای سرمایه‌‌داری افتاد. حلقه‌ی بسته‌ی سرمایه‌داران الیگارشیک و خاندان‌های زرسالار که تمام بازارهای انرژی، پولی و مالی دنیا را در دست دارند. مرگانها، راکفلرها، روچیلدها، ساموئلها، ساسونها و... 4. قلب سیستم مصرف است. باید چرخ دنده مصرف بچرخد تا نظام سرمایه داری بتواند از نیروی کار بیشتر استفاده کند و جیب نیروی کار را بیشتر خالی کند. بیشتر منابع طبیعی غارت کند و بیشتر پول چاپ کند. مصرف دو بال مهم دارد 1. مد و طراحی صنعتی (برای کوتاه کردن طول عمر کالاها) 2. تبلیغات مد و طراحی صنعتی یک هدف بیشتر ندارد. آن هم این است که شما در کوتاه ترین زمان ممکن کالایی را که خریده اید به مرحله پنجم بفرستید و به سراغ خرید کالای جدید بروید. طراحان صنعتی در مورد این مساله کاملا صراحت دارند اما تبلیغات در باب تبلیغات بحث بسیار است اما خلاصه ماجرا این است که ثروتمندان در طول یک قرن اخیر قدرتی را در دست گرفتند که از هر قدرت دیگری بزرگتر و موثر است. قدرت رسانه. رسانه ها نیز به شکل کاملا انحصاری در اختیار سرمایه داران قرار دارد. حتی شبکه های به اصطلاح اجتماعی! کاملا انحصاری و مدیریت شده. با استفاده از این قدرت عملا امکان رقابت به صفر میل کرد. یعنی تمام بازارهای دنیا در انحصار کسانی قرار گرفت که توانایی خریدن رسانه ها را داشته باشند و هیچ کسی حتی توان ورود به بازار انحصاری موسوم به بازار آزاد را ندارد مگر همین کشورها و همین تعداد معدود از سرمایه‌داران بزرگ چارچوب انحصارات مختلفی که در مراحل فوق ملاحظه کردید با یک قفل دیگر به معنای واقعی کلمه غیرقابل نفوذ می‌شود. قوانین مالکیت معنوی و کپی رایت. علاوه بر اینکه مالکیت غیرمشروع یک مخلوق اجتماعی (دانش و تکنولوژی) را به رسمیت شمردند حتی یک قدم جلوتر رفتند و انحصار آن را هم تقنین کردند در نهایت مردم دنیا در یک دنیای کاملا آزاد با شرایطی مواجه شدند که مجبور به فروش منابع طبیعی به ثمن بخس هستند. مضطر به مزدوری برای عده‌ای معدود هستند. محکوم به خرید از بازارهای معینی هستند و باید دائما مصرف کنند تا ارزش اجتماعی شان خدشه دار نشود. اسیران این آزادی به مرحله 5میروند