eitaa logo
رادیو دل گویه ها.گوینده و مجری پادکست
289 دنبال‌کننده
23 عکس
54 ویدیو
10 فایل
هادی ها
مشاهده در ایتا
دانلود
✏️ شخص ثروتمندی خواست بهلول را در بین جمعی به مسخره بگیرد. به بهلول گفت: "هیچ شباهتی بین من و تو هست؟"   بهلول گفت:"البته که هست." مرد ثروتمند گفت:" چه چیز ما به هم دیگر شبیه است؟"   بهلول جواب داد: "دو چیز ما شبیه یک دیگر است. یکی جیب من و کله تو که هر دو خالی است و  دیگری جیب تو و کله من که هر دو پر است." https://eitaa.com/h_d1011
کبریت محمدی. هادی ها _1.mp3
9.35M
کبریت یلدا با همه بلندی‌اش داشت تمام می‌شد.اما از ننه‌اشرف خبری نبود.خودش قول داده بود؛ بساط لبو و سفره یلدایی فراهم کند و بیاید طبقه بالا تا کنار بی‌بی‌عالیه یلدای خوشی را بگذرانند.اما نیامده بود. بی‌بی کم‌کم داشت نا امید می‌شد. پا شد برای خودش چای ریخت که ننه اشرف زنگ در را زد. از ذوق حواسش پرت شد، استکان چای را همان جا،زیر شیر باز سماور رها کرد و رفت‌، در را باز کرد.هنوز در را درست باز نکرده بود که ننه‌اشرف با هیکل درشتش در را محکم هُل داد.درمحکم به صورت و عینک بی‌بی خورد.بی‌بی دستش را روی صورت نحیفش گذاشت و صدایش بلند شد: «ننههه چه خبرته؟ چهارپاره استخوون که زدن نداره؟ » ننه همانطور که زیر لب غر می‌زد و از بچه‌های بی‌معرفتش شکایت می‌کرد ، هندوانه‌ی کوچکی که زیر بغل زده بود و پاکت تنقلات دستش را، سریع توی آشپزخانه برد.ولی پایش روی سرامیک‌های خیس سُر خورد و تعادلش را از دست داد و با آن دامن پر چین و چادر پر نقش ونگارش نقش زمین شد.هندوانه وسط آشپزخانه ترکید و به همه در و دیوار پاشید و پاکت تنقلات پخش و پلا شد.جیغ ننه‌اشرف ساختمان را برداشت و صدای سوختم سوختمش خانه را پر کرد.بی‌بی عالیه، دوید شیر سماور را بست و زیر بازوی ننه‌اشرف را گرفت و بلندش کرد.هنوز توی خیسی کف سرامیک‌های آشپزخانه و روی شکسته پاره‌های هندوانه‌ی یلدا ایستاده بودند که ناگهان برق قطع شد .ننه اشرف محکم زد پشت دستش و با تعجب پرسید: «یا امام حسین حالا چی‌کار کنیم». بی‌بی عالیه هم چندتا فحش آبداری که بلد بود و نبود نثار شرکت برق کرد. #✍️ : : https://eitaa.com/h_d1011
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شمعدانی. نویسنده گوینده فاطمه هادی‌ها _1.mp3
4.55M
شمعدانی های پشت پنجره نویسنده و گوینده نوک دماغش قرمز شده بود . انگشت‌های دستش هم . دستش را جلوی دهانش برد و ها کرد.هر از گاهی هم، صدای قار و قور شکمش، سکوت خرابه را می شکست.از گوشه خرابه، ظرف آبی را سر کشید یک مشت آب هم، روی برگ‌های شمعدانی پاشید . بوی عطر شمعدانی در هوا پیچید‌. خم شد و آن را بو کرد. آب دهانش را قورت داد. دیگر صدای قار و قور شکمش نمی‌آمد. انگار سیر شده بود. از کنار وسایل مادرو پدرش نمی‌توانست تکان بخورد . و عروسک خواهرش.با خودش زمزمه کرد .شاید مادر بیاید. من نباشم .یا ،شاید، بروم و کسی وسایل را بردارد .آن وقت، چه جواب مادرم را بدهم؟تاسرخرابه خانه‌اشان می‌رفت و دوباره به سر وسایل باز می‌گشت.تکه پتوی پاره ای آن گوشه افتاده بود. آن را به دور خودش پیچید.چشمان آبیش شروع کرد به باریدن یاد مادرش افتاد. یاد پدرش یاد خواهرش آن روز درس و مشق زیاد داشت. همراه مادر و پدر و خواهرش برای خرید بیرون نرفت و خانه ماند. اما شیطنت به او اجازه نداد در اتاق بماند و در کوچه مشغول بازی شد. بمباران که شروع شد گوشه ای پناه گرفته بودگوشه‌ای که پناه خوبی بود.بمباران که تمام شد.خانه‌اشان خراب شده بودخیلی از همسایه‌ها شهید شده بودند. از آن روز فوءواد هر آنچه توانسته بوددرگوشه حیاط خرابه جمع کرده بودو منتظر برگشتن مادرو پدرو خواهرش بودظلمات شب دامنش را روی آسمان کشیدسرماامانش را بریده بودصداهای وحشتناکی می‌آمدسرماوتاریکی گرسنگی ودردامان فوؤادرابریدصبح شدخورشیدبرگشت و شمعدانی رانگاه کرد شمعدانی هم درپاسخ یک گل سفید داداو همچنان مقاومت می‌کرد اما فواد https://eitaa.com/h_d1011
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
InShot_۲۰۲۵۰۱۰۲_۲۱۱۵۳۸۴۴۹_۰۲۰۱۲۰۲۵.mp3
1.47M
🎧 به یاد حسیـــــــــــن (ع) گوینده :فاطمه هادی ها نویسنده: فاطمه هادی ها تدوینگر :خادم المهدی ✨اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ ✨ لطفا در نشر آثار ما را حمایت کنید 👈کاری از "رادیو اربعین با شما" @arbaeen_ba_shoma