خلاصه ای از سیر مباحث کتاب #رشد٢
▫️ تاثیر بحرانها و شدائد دچار بهم ریختگی فهمها، محتواها، کلمات و واژهها می شویم
▫️ آنهایی که سازمان درونی ندارند این واژهها و تبعا فهم ها و درکها بهم میریزد. مانند استفاده از واژه های حق انتخاب، آزادی، جوانی، انسانیت و...
▫️ تدبیر در رهبری، تقدیر در برنامهریزی و تنظیم در عمل کمک میکند که ما سوار بر بحرانها باشیم نه جاری در بحرانها و تلاطم ها
▫️ تدبیر دوراندیشی، دیدن عواقب، فرداها و آیندهها(آگاهی و شناخت اینجا مهمترین مساله است)
▫️ تقدیر برنامهریزی برای رسیدن به هدف است. در حقیقت تقدیر طرح ریزی زمین بازی ترسیم شده در تدبیر است.
▫️ اما گام بعدی تنظیم در عمل است. برقرارکردن ارتباط بین امکانات و شرایط و داشتهها و نظم دهی به امورات بینشی در مقام عمل است.سختی داریم ولی بحران نداریم. در این موارد است که فرد حتی سوار بر مرگ است نه در چنگال مرگ
▫️ برای رسیدن به تنظیم باید اول از اولویتها و امور اهم شروع کرد و ورزیدگی یافتن است ورزیدگی از مسائل جزئی آغاز می شود.
▫️ تنظیم شدن برای ما حرکت معقول می آورد تنظیم شدن همان هماهنگی با نظامهای موجود در عالم است. خدای متعال نظام هستی را براساس هوسهای ما تنظیم نکرده است بلکه براساس اسباب و علل مورد اراده خودش منظم نموده است. شتابزدگی ناشی از این تنظیم نشدگی است که نتیجه آن از دست رفتن فرصتها، تضییع امکانات و فوت شدن امکانهاست. نتیجه این حالات خستگی، افسردگی و احساس بنبست است. برای همین افراد برگذشته خود میشورند و آنرا انکار میکنند. برای همین ما بازیچه شتابها هستیم.
▫️ بازیچه فردی است که انتخابش، عملش، تفکرش و رفتارش تاثیری در سرنوشت او ندارد بلکه او بازیچه است. بازیچه احساسات لحظهای، عشق و غضب یا هیجان و هوس لحظهای.
▫️ در دستورات دینی نکات زیادی مبنی بر مقابله و فرونشاندن هیجانات آنی داریم، غضب، شهوت، هوس، فرح یا غم آنی
▫️ عظمت رشد یافته آنی است که در طرحش برای خانه آخر و خط نهایی هم توان دیدن را داشته باشد. آنی که برنامهریزی میکند باید بداند که خط آخری هم هست اگر برای آن فکری نکرده باشد بحرانها او را بهم خواهند ریخت(ولنبلونکم بشئ...)
▫️ نداشتن حرکت فکری باعث میشود ما زودتر از معانی به کلمات برسیم، برای همین مومن، صابر، شاکر، تسلیم و... را با عادتهای خود معنی میکنیم نه حقیقت آن معانی
▫️ مشکل ما امتلاء ذهنی و پرخوری فکری است.
▫️ برای دستهبندی و تیپبندی نیازمند مبنا و اساس هستیم: این مبنا براساس نوع برخوردی است که با حقیقت دارند: (کافر، شاک، منافق، مستضعف) ، (مسلم، مومن، محسن، متقی، شاکر، مخبت و مقرب/ این مراحل گویای یک طرح سلوکی استاد است مانند منازل السائرین)
▫️ کافر، حق را میفهمد و حجت بر او تمام است ولی از حقیقت چشم میپوشد. تحقق گفر با دانستن و انکار است.
▫️ شاک، در حقیقت شک و تردید دارد. گاه یافتی و تن به حقیقت نمیدهی این شک برخواسته از انتخاب غلط است. این شک مذموم است. گاه بخاطر تردید در حقیقت است.
▫️ منافق، حق را فهمیده ولی تابع منافع است می خواهد ببیند منافع کدام طرف است یمیلون مع کل ریح، شک را میفهمند ولی حقیقت برای آنها اولویت ندارد. به آن اهمیت نمیدهند.
▫️ مستضعف، به حقیقت نرسیده اند لایستطیعون حیلة و لایهتدون سبیلا، حتی اگر تحقیق کنند به جایی نمیرسند و در ضعف نگهداشته شدهاند و در حقیقت برخورد و تلقی با حقیقت نداشتهاند.
#کتاب_رشد
🆔 @h_falahati