~🕊
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
💞جعبه شیرینی رو جلوش گرفتم، یکی برداشت و گفت: «میتونم یکی دیگه بردارم؟» گفتم: «البته سید جون، این چه حرفیه؟» برداشت ولی هیچ کدوم رو نخورد. کار همیشگیش بود.
💞میگفت: «میبرم با #خانم و بچه هام میخورم». میگفت: اینکه آدم شیرینیهای زندگیشو با زن و بچهاش تقسیم کنه خیلی توی زندگی خانوادگی تأثیر میذاره!
#شهید_سیدمرتضی_آوینی♥️🕊
📕سیدمرتضیآوینی، کتاب دانشجویی،ص۱۹
بهکانالشهیدابراهیمهادیبپیوندید👇🏻
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
@hadidelhaa
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
❣ عاشقانه شهدا
عاشقانه های حلال C᭄
📜نامه
و انگشتر💍
به هر بهانه ای برایم هدیه می خرید؛
برای روز مادر و روزهای عید.
اگر فراموش می کرد، در اولین فرصت جبران می کرد.
هدیه اش را می داد و از زحماتم تشکر می کرد.
زمانی که فرمانده نیروی زمینی بود، مدت ها به خانه نیامده بود،یک روز دیدم در می زنند.
رفتم دم در،
دیدم چندتا نظامی پشت در هستند،
گفتند: "منزل جناب سرهنگ شیرازی؟"
دلم لرزید. گفتم :" جناب سرهنگ جبهه هستند.
چرا اینجا سراغشان را می گیرید؟ اتفاقی افتاده؟
" گفتند: از طرف ایشان پیغامی داریم."
و بعد پاکتی را به من دادند و رفتند. آمدم در حیاط ، پاکت را درحالی که دستانم می لرزید ، باز کردم.
یک نامه بود با یک انگشتر عقیق . نوشته بود:" برای تشکر از زحمت های تو.
همیشه دعایت می کنم." یک نفس راحت کشیدم. اشک امانم نداد.
🥺❤️🥲❤️🥺
به روایت همسر شهید صیاد شیرازی
#عاشقانه_شهدا
#مذهبی_ها_عاشقترند
اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَجْ𝟑𝟏𝟑💚⃞🌿️
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
کــوچــه شُــهَــدا ⤵️⤵️
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#عاشقانه_شهدا🙃🍂
وقتےمیومدخونہ
دیگهنمیذاشتمنکارکنمـ
زهرارومیذاشتروپاهاش
وبادستبہپسرمونغذامیداد
میگفتم : یکےازبچہهاروبدهبہمن!
بامھربونےمیگفتـ :
نہشماازصبحتاحالا
بہاندازهکافےزحمتکشیدی؛🌿
دوستاشبہشوخےمیگفتن :
مهندسکہنبایدتوخونهکارکنہ!
میگفت: منکہاز#حضرتعلے؏
بالاترنیستم؛مگہبہ#حضرتزهرا
کمكنمیکردند✨؟!
#شھیدعباسبابایے
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
کــوچــه شُــهَــدا ⤵️⤵️
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
روز عقد هم ، حمید آقا یک آئینه
دور فلزی و یک قوطی شیرینی و
یک جعبه سیب از باغشان آورد😊
دو اتاق بیشتر نداشتیم ، یک اتاق آقایان و
یک اتاق خانمها بودند ، مراسم خیلی ساده بود.
عاقد و چند نفر از طرف خانواده😇
چند نفر از طرف خانواده باکری و
چند نفر هم از طرف ما در مراسم بودند
بعد از عقد همه رفتند.
یکی به من گفت فقط یک جفت پوتین
مانده گمانم آقا مهدی تنهاست ، رفتم
اتاق دیدم تنها نشسته بود☺️
بلند شد سلام کردیم و بعد دوباره نشستیم ، اما خیلی با خجالت ، راستش برای اولین بار بود
که مهدی را به خوبی میدیدم😌
سرش پائین بود ، وقتی همدیگر را نگاه میکردیم
آن یکی سرش را پایین میانداخت☹️
تازه شروع کرده بودیم به حرف زدن ، که حلقه را از جیبش درآورد و جلوی من گذاشت💍
چند لحظه بعد شاید نیم ساعت نشد درِ خانه به صدا درآمد و آمدند دنبالش ، معذرتخواهی کرد و رفت و گفت فردا عازم آبادان هستیم ، اصرار کردم که حداقل برای شام بیاید ، آمد😃
اما از شانس ما برق منطقه رفته بود😅
با چراغ دورسوز سر سفره همه
با هم نشستیم و شام خوردیم و
بعد از شام تا کوچه به بدرقهاش رفتم.🍃
#همسرشهیدصفیه_مدرس
#شهید_مهدی_باکری
🕊🕊🕊🕊🕊🕊
کــوچــه شُــهَــدا ⤵️⤵️
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
خودم مـوها و ریـش
حمید را ڪوتاه میڪردم و
همیشہ هم خــراب میشد.
مـوهایش آن قــدر
چیــن و چــروڪ داشت
ڪہ چیــز؎ معلــوم نبود😅
بعــد از اصــلاح
جلو؎ آینــہ میایستاد
و دستی در مــوهایش
میڪشید و میگفت:
تو بهتــرین آرایشگر دنیایی😇
همسر#شهیدحمیدباکری
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
ایمان یک انسان مهربان و خوش اخلاق بود♥️
یک انسان صبور که حتی در این مدت زمانی
که ما با هم زندگی کردیم صدای بلندش رو نشنیدم
برای من خیلی مهربون بود
هرکدوم از ما به خاطر هم از خودمون میگذشتیم
ایمان من رو مهربانو و منم اون رو مهربون صدا
می زدم و همیشه میگفت: مهربون یعنی نگهبان مهربانو
اگر ایمان جایی بود و من در کنارش نبودم
و میپرسیدم خوش میگذره؟
میگفت خانم گذشتنی میگذره اما خوش نه
اگر قشنگترین جای دنیا هم باشم و تو نباشی بهم خوش نمیگذره مطمئن باش
همسر#شهیدایمانخزایینژاد
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
روزهای جمعه میگفت: امروز میخواهم
یک کار خیر برایت انجام دهم
هم برای شما، هم برای خدا!
وضو میگرفت و در آشپزخانه میرفت
هرچقدر میگفتم این کار را نکنید من ناراحت میشوم، باعث شرمندگیِ، گوش نمیکرد!
در را میبست و آشپزخانه را تمیز میکرد :)🤍
همسر#شهیدعلیصیادشیرازی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃✨
مادرم مهريه ام را بالا گرفته بود.
پيش خودش حتماً فكر كرده بـود بـا اين
كار حداقل يك چيز اين ازدواج كه از ديد
آنها غيرمعمول بود ، شـبيه بقيه مردم باشد.
ما هيچكداممان موافق نبوديم ، ولي اسماعيل گفت :
تا اينجا ، به اندازة كافي دل مادرت را شكستــ💔ــه ايم..!
براي من چه فرقي دارد..؟
من چه زياد ، چه كم اش را ندارم.
راستي ! نكند يك وقـت مهـرت را بخـواهي ، شـرمنده ام كني؟!
من آن مقدار مهريه اي را كه معلوم كرده بودند؛ همـان وقـت ،
قبـل از اينكه وارد سند ازدواج كنند ، به او بخشيدم..🥲♥️
#شهیداسماعیلدقایقی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
برای اولین بار رفتیم حرم
و بعد بهشت رضا(علیه السلام) برای زیارت شهدا
وقتی برمیگشتیم
آقا ولی گفت:
مثل اینڪه رسـم است داماد حلقه را
به دست عروس میڪند
خندیدم...
گفت: حلقه را به من بدهید
ظاهراً مادرم اشتباهی دست شما ڪرده
حلقه را گرفت و دوباره دستم ڪرد
همسر#شهیدولیاللهچراغچی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2602697010Caf601b384e
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾