😶طنزهای تلخ روزگار ما🇺🇸
مسمومیت دختران!!!
📡کانال های ماهواره ای فارسی زبان آمریکایی، مسئولیت مسمومیت دختران را متوجه حکومت ایران می دانند، اما کدام آمریکا؟
🇺🇸همان آمریکایی که بارها در مدارسش تیراندازی شده و دانش آموزان زیادی کشته شده اند آنهم بخاطر آزاد بودن خرید و فروش اسلحه تحت تاثیر نفوذ بالای مافیای فروش اسلحه در حکومت آمریکا...
‼️آمریکا ایران را متهم به تلاش برای ساخت بمب اتم می کند اما کدام آمریکا؟
🇺🇸 آمریکایی که خود بمب های اتمی زیادی دارد و در جنگ جهانی با آنها ۲۰۰ هزار ژاپنی بی گناه را نابود کرده....
❌آمریکا ایران را متهم به دخالت در امور کشورهای منطقه می کند، اما کدام آمریکا؟
🇺🇸 آمریکایی که خود، از چندین هزار کیلومتر دورتر به این منطقه آمده و در سراسر منطقه چندین پایگاه نظامی زده
❗️آمریکا ایران را متهم به مخالفت با آزادی زنان می کند اما کدام آمریکا؟
🇺🇸 آمریکایی که خود رتبه اول جهان را از نظر تعداد زنان زندانی دارد....
⚫️آمریکا خود را دوست و حکومت جمهوری اسلامی را دشمن مردم ایران معرفی می کند، اما کدام آمریکا؟
🇺🇸همان آمریکایی که از صدام در جنگ علیه ایران حمایت کرد، هواپیمای مسافربری ما را زد، چهل سال است ما را تحریم کرده، داعش را درست کرد و به جان منطقه ما انداخت و سردار سلیمانی ما را ترور کرد ...
⚠️اما تلخ تر از همه اینکه در ایران کسانی هستند که همان اتهامات مورد علاقه آمریکا را علیه نظام مطرح می کنند و خود را حامی مردم ایران می نامند!!!!
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
فقط اونجایی که... آیت الله کوهستانی میگن: انقدر حضرت علی اکبر(ع) در قیامت شفاعت میکند که نوبت به امام حسین علیه السلام نمیرسد...
روزتون مبارک جوونا 😍💐
#شهزاده_علی_اکبر #روز_جوان
#میلاد_حضرت_علی_اکبر
#دختر_شینا
#فصل_چهاردهم
قسمت:3⃣4⃣1⃣
اما ته دلم قند آب می شد. گفت: «ببین چی برایتان خریده ام. خدا کند خوشت بیاید.» و اشاره کرد به دو تا ساک کنارِ پشتی.
رفتم توی آشپزخانه و خودم را با آشپزی مشغول کردم. اما تمام حواسم به او بود. برای بچه ها لباس خریده بود و داشت تنشان می کرد. یک دفعه دیدم بچه ها با لباس های نو آمدند توی آشپزخانه. نگران شدم لباس ها کثیف شود. بغلشان کردم و آوردمشان توی اتاق.
تا مرا دید، گفت: «یک استکان چای که به ما نمی دهی، اقلاً بیا ببین از لباس هایی که برایت خریده ام خوشت می آید؟!»
دید به این راحتی به حرف نمی آیم. خندید و گفت: «جان صمد بخند.»
خنده ام گرفت. گفت: «حالا که خندیدی، آن ساک مال تو. به جان قدم، اگر بخواهی اخم و تَخم کنی، همین الان بلند می شوم و می روم. چند نفری از بچه ها دارند امشب می روند منطقه.»
دیدم نه، انگار قضیه جدی است و نمی شود از این ادا اطوارها درآورد. ساک را برداشتم و بردم آن یکی اتاق و لباس ها را پوشیدم. سلیقه اش مثل همیشه عالی بود. برایم بلوز و دامن پولک دوزی خریده بود، که تازه مد شده بود. داشتم توی آینه خودم را نگاه می کردم که یک دفعه سر رسید و گفت: «بَه... بَه...، قدم! به جان خودم ماه شده ای. چقدر به تو می آید.»
قسمت :4⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
خجالت کشیدم و گفتم: «ممنون. می روی بیرون. می خواهم لباسم را عوض کنم.»
دستم را گرفت و گفت: «چی! می خواهم لباسم را عوض کنم! نمی شود. باید همین لباس را توی خانه بپوشی. مگر نگفتم ما عید نداریم. اما هر وقت که پیش هم هستیم و تو می خندی، عید است.»
گفتم: «آخر حیف است این لباس مهمانی است.»
خندید و گفت: «من هم مهمانت هستم. یعنی نمی شود برای من این لباس را بپوشی؟!»
تسلیم شدم. دستم را گرفت و گفت: «بنشین.»
بچه ها آمده بودند توی اتاق و از دیدن من و لباس نواَم تعجب کرده بودند. صمد همان طور که دستم را گرفته بود گفت: «به خاطر ظهر معذرت می خواهم. من تقصیرکارم. مرا ببخش. اگر عصبانی شدم، دست خودم نبود. می دانم تند رفتم. اما ببخش. حلالم کن. خودت می دانی از تمام دنیا برایم عزیزتری. تا به حال هیچ کس را توی این دنیا اندازه تو دوست نداشته ام. گاهی فکر می کنم نکند این همه دوست داشتن خدای نکرده مرا از خدا دور کند؛ اما وقتی خوب فکر می کنم، می بینم من با عشق تو به خدا نزدیک تر می شوم. روزی صدهزار مرتبه خدا را شکر می کنم بالاخره نصیبم شدی. چه کنم که جنگ پیش آمد؛ وگرنه خیلی فکرها توی سرم بود. اگر بدانی توی منطقه چه قیامتی است. اگر بدانی صدام چه بر سر زن ها و کودکان ما می آورد.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⇠قسمت :5⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
اگر بودی و این همه رنج و درد و کُشت و کشتار را می دیدی، به من حق می دادی. قدم جان! از من ناراحت نشو. درکم کن. به خدا سخت است. این را قبول کن ما حالا حالاها عید نداریم. یک سری بلند شو برو خیابان کاشانی ببین این مردم جنگ زده با چه سختی زندگی می کنند. مگر آن ها خانه و زندگی نداشته اند؟! آن ها هم دلشان می خواهد برگردند شهرشان سر خانه و زندگی شان و درست و حسابی زندگی کنند.»
به خودم آمدم. گفتم: «تو راست می گویی. حق با توست. معذرت می خواهم.»
نفس راحتی کشید و گفت: «الهی شکر این مسئله برای هر دویمان روشن شد. اما مطلب دیگری که خیلی وقت است دلم می خواهد بگویم، درباره خودم است. حقیقتش این است که حالا دیگر جنگ جزء زندگی ما شده. هر بار که می آیم، می گویم این آخرین باری است که تو و بچه ها را می بینم. خدا خودش بهتر می داند شاید دفعه دیگری وجود نداشته باشد. به بچه ها سفارش کرده ام حقوقم را بدهند به تو. به شمس الله و تیمور و ستار هم سفارش های دیگری کرده ام تا تو خیلی به زحمت نیفتی.»
زدم زیر گریه، گفتم: «صمد بس کن. این حرف ها چیه می زنی؟ نمی خواهم بشنوم. بس کن دیگر.»
ادامه دارد ......
@hadi_soleymani313
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت آیاتی از قرآن کریم
استاد احمد احمد نعینع
🌴❄️🌾❄️🌴
🔴 فرازی از زیارت آل یاسبن 🔴
🟢 السَّلامُ عَلَيكَ حِينَ تَقُومُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ، السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ،
🟢 ،سلام بر تو هنگامیکه بر میخیزی، سلام بر تو زمانی که مینشینی، سلام بر تو وقتی که میخوانی و بیان میکنی، سلام بر تو هنگامیکه نماز میخوانی و قنوت بجا میآوری
🌴🌴🌴🌴🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
♻️ از نگاه برخی، انقلاب از بین رفته اما از نگاه الهی اینطور نیست...
برداشت شنیدنی رسایی از آیه ۶۲ سوره شعرا / وقتی رهبر انقلاب در دولت حسن روحانی دوبار این آیه را در سخنرانی علنی میخواند یعنی چه؟
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 ۳ روز مانده تا نیمه شعبان
🌺 امام صادق علیه السّلام: همانا برای صاحب الامر (عج) غیبتی است. پس کسی در دوران او دین خود را حفظ کند مانند کسی است که خار مغیلان را با دست بتراشد.
#نیمه_شعبان | #امام_زمان
•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
اَلّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَّمدِ وَ آلِ مُحَّمد وَعَجِّل فَرَجَهُم
@hadi_soleymani313
🔴 نمــاز شــب سیزدهم مـاه شعبان برای آمرزش همه گناهان و دوری از آتش جهنم
🔵 پیامبر اکـرم ﷺ فرمودند:
🟡 هركس در در شب سيزدهم ماه شعبان دو ركعت نماز بخواند در هر ركعت حمد یکبار و سورهى «وَ اَلتِّينِ وَ اَلزَّيْتُونِ» را یک بار بخواند، گويى كه دویست برده از فرزندان حضرت اسماعيل عليه السّلام را آزاد كرده است و نيز همانند روزى كه از مادر متولد شده، از گناهان بيرون مىآيد و خداوند دورى از آتش جهنم را براى او مىنويسد و همدم حضرت محمدصلّى اللّه عليه و آله و سلّم و حضرت ابراهيم عليه السّلام مىگردد.
📚 اقبال الاعمال ص ۶۹۰
🛑 چه خوب است که این نماز ساده و پرفضیلت را به امام عصر ارواحنا فداه هـدیه کنیم.
🔵 نماز پر فضیلت شب ۱۳ و ۱۴ و ۱۵ ماه شعبان فراموش نشه.
#امام_زمان
#ماه_شعبان
🆔 eitaa.com/emame_zaman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻وقتی علی علیزاده، گیر میده به امید دانا
☑️از دست ندید 😃
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ناگفته هایی از ماجرای مسمومیت های اخیر مدارس
🔹 لطفا این ویدیو را برای دیگران ارسال کنید
#لبیک_یا_خامنه_ای
@hadi_soleymani313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای فوت ساناز جمشیدی که ضدانقلاب آن را به مسمومیتها ربط داد / دختری که اصلا دانش آموز نبود
پدر مرحومه ساناز جمشیدی:
تشخیص کادر درمان درخصوص بیماری دخترم کوید بوده و این هیچ ربطی به مسائلی که شنیدیم امروز در فضای مجازی منتشر شده ندارد و این شیطنتها را تکذیب و محکوم میکنیم.
دخترم دانش آموز نبوده و دو لیسانس دارد، کسانی که داغ دارند را اذیت نکنید، فوت دخترم هیچ ربطی به مسائل و مسمومیتهای اخیر نداشته که آن را سیاسی کنند.
#مسمومیت
@hadi_soleymani313
🔴 در صورت مشاهده هر گونه فعالیت مشکوک در اطراف مدارس به تلفنهای ۱۱۳ واجا ،۱۱۴ سازمان اطلاعات سپاه ، ۱۱۰ فراجا تماس حاصل کنید
#مسمومیت
#دختر_شینا
قسمت :6⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
با انگشت سبابه اش اشک هایم را پاک کرد و گفت: «گریه نکن. بچه ها ناراحت می شوند. این ها واقعیت است. باید از حالا تمرین کنی تا به موقعش بتوانی تحمل کنی.» مکثی کرد و دوباره گفت: «این بار هم که بروم، دل خوش نباش به این زودی برگردم. شاید سه چهار ماه طول بکشد. مواظب بچه ها باش و تحمل کن.»
و من تحمل کردم. صمد چند روز بعد رفت و سه چهار ماه دیگر آمد. یک هفته ای ماند و دوباره رفت. گاهی تلفن می زد، گاهی هم از دوستانش که به مرخصی می آمدند می خواست به سراغ ما بیایند و از وضعیتش ما را باخبر کنند. برادرهایش، آقا شمس الله، تیمور و ستار، گاه گاهی می آمدند و خبری از ما می گرفتند.
حاج آقایم همیشه بی تابم بود. گاهی تنهایی می آمد و گاهی هم با شینا می آمدند پیشمان. چند روزی می ماندند و می رفتند. بعضی وقت ها هم ما به قایش می رفتیم. اما آنجا که بودم، دلم برای خانه ام پر می زد. فکر می کردم الان است صمد به همدان بیاید. بهانه می گرفتم و مثل مرغ پرکنده ای از این طرف به آن طرف می رفتم. تا بالاخره خودم را به همدان می رساندم. خانه همیشه بوی صمد را می داد. لباس ه
ایش، کفش ها و جانمازش دلگرمم می کرد.
به این زندگی عادت کرده بودم. تمام دلخوشی ام این بود که، هست و سالم است. این برایم کافی بود.
قسمت :7⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
حالا جنگ به شهرها کشیده شده بود. گاهی در یک روز چند بار وضعیت قرمز می شد. هواپیماهای عراقی توی آسمان شهر پیدایشان می شد و مناطق مسکونی را بمباران می کردند. با این همه، زندگی ما ادامه داشت و همین طور دو سال از جنگ گذشته بود.
سال 1361 برای بار سوم حامله شدم. نگران بودم. فکر می کردم با این شرایط چطور می توانم بچه دیگری به دنیا بیاورم و بزرگش کنم. من ناراحت بودم و صمد خوشحال. از هر فرصت کوچکی استفاده می کرد تا به همدان بیاید و به ما سر بزند. خیلی پی دلم بالا می رفت. سفارشم را به همه فامیل کرده بود. می گفت: «وقتی نیستم، هوای قدم را داشته باشید.»
وقتی برمی گشت، می گفت: «قدم! تو با من چه کرده ای. لحظه ای از فکرم بیرون نمی آیی. هر لحظه با منی.»
اما با این همه، هم خودش می دانست و هم من که جنگ را به من ترجیح می داد. وقتی همدان بمباران می شد، همه به خاطر ما به تب و تاب می افتادند. برادرهایش می آمدند و مرا ماه به ماه می بردند قایش. گاهی هم می آمدند با زن و بچه هایشان چند روزی پیش ما می ماندند. آب ها که از آسیاب می افتاد، می رفتند.
وجود بچه سوم امید زندگی را در صمد بیشتر کرده بود. به فکر خرید خانه افتاد. با هزار قرض و قوله برای خانه، ثبت نام کرد.
قسمت :8⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
یک روز دیدم شاد و خوشحال آمد و گفت: «دیگر خیالم از طرف تو و بچه ها راحت شد. برایتان خانه خریدم. دیگر از مستأجری راحت می شوید. تابستان می رویم خانه خودمان.»
نُه ماهه بودم. صمد ده روزی آمد و پیشم ماند. اما انگار بچه نمی خواست به دنیا بیاید. پیش دکتر رفتیم و دکتر گفت حداقل تا یک هفته دیگر بچه به دنیا نمی آید. صمد ما را به قایش برد. گفت: «می روم سری به منطقه می زنم و سه چهارروزه برمی گردم.»
همین که صمد از ما خداحافظی کرد و سوار ماشین شد و رفت، درد به سراغم آمد.
نمی خواستم باور کنم. صمد قول داده بود این بار، موقع به دنیا آمدن بچه کنارم باشد. پس باید تحمل می کردم. باید صبر می کردم تا برگردد. اما بچه این حرف ها سرش نمی شد. عجله داشت زودتر به دنیا بیاید. از درد به خودم می پیچیدم؛ ولی چیزی نمی گفتم. شینا زود فهمید، گفت: «الان می فرستم دنبال قابله.»
گفتم: «نه، حالا زود است.» اخمی کرد و گفت: «اگر من ندانم کِی وقتش است، به چه دردی می خورم؟!»
رفت و رختخوابی برایم انداخت. دیگی پر از آب کرد و روی پریموس گوشه حیاط گذاشت. بعد آمد و نشست وسط اتاق و شروع کرد به بریدن تکه پارچه های سفید. تعریف می کرد و زیر چشمی به من نگاه می کرد، خدیجه و معصومه گوشه اتاق بازی می کردند.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :9⃣4⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
قربان صدقه من و بچه هایم می رفت. دقیقه به دقیقه بلند می شد، می آمد دست روی پیشانی ام می گذاشت. سرم را می بوسید. جوشانده های جورواجور به خوردم می داد.
یک دفعه حالم بد شد. دیگر نتوانستم تحمل کنم. از درد فریادی کشیدم. شینا تکه پارچه های بریده شده را گذاشت روی زمین و دوید دنبال خواهرها و زن برادرهایم. کمی بعد، خانه پر شد از کسانی که برای کمک آمده بودند. قابله دیر آمد. شینا دورم می چرخید. جوشانده توی گلویم می ریخت و می گفت: «نترس اگر قابله نیاید، خودم بچه ات را می گیرم. بعدازظهر بود که قابله آمد و نیم ساعت بعد هم بچه به دنیا آمد.»
شینا با شادی بچه را بغل کرد و گفت: «قدم جان! پسر است. مبارکت باشد. ببین چه پسر تپل مپل و سفیدی است. چقدر ناز است.» بعد هم کسی را فرستاد دنبال مادرشوهرم تا مژدگانی بگیرد. صدای گریه بچه که بلند شد، نفس راحتی کشیدم. خانه شلوغ بود..
دعای فرج ب نیابت ازشهید ابراهیم هادی
تعجیل در فرج #امام_زمان صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
التماس دعا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت صبحگاهی
🔊 #تلاوتهای_دلنشین
🌳درخـت را بـبـیـن🌴
🌳بهریشه درخت دقتکن🌴
🌳شاخههای بلندش را همچنین🌴
🌳و اکنون به این مثال خدا توجه کن🌴
🙋♂راستی
🙋♂سؤالی داشتم
🙋♂درخـت زنـدگـیات
🙋♂ریشه دارد؟میوه میدهد؟
@hadi_soleymani313