eitaa logo
شهیدابراهیم هادی وشهیدقاسم سلیمانی
1.7هزار دنبال‌کننده
15.6هزار عکس
6.9هزار ویدیو
293 فایل
🌼تمام فعالیتهای کانال هدیه به آقا جانم مهدی موعود (عج الله تعالی فرجه الشریف)🌼 🔻شهید ابراهیم هادی:مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار می کنیم جز رضای خدا @khademmahdi313
مشاهده در ایتا
دانلود
🀄️ کتاب 📨 مرتب از خدا ميخواستم كه همراه با مدافعان حرم به كاروان شهدا ملحق شوم. ديگر هيچ علاقه اي به حضور در دنيا نداشتم. مگر اينكه بخواهم براي رضاي خدا كاري انجام دهم. من ديده بودم كه شهدا در آن سوي هستي چه جايگاهي دارند. لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. كارهايم را انجام دادم. وصيتنامه و مسائلي كه فكر ميكردم بايد جبران كنم انجام شد. آماده رفتن شدم. به ياد دارم كه قبل از اعزام، خيلي مشكل داشتم. با رفتن من موافقت نميشد و... اما با ياري خدا تمام كارها حل شد. ناگفته نماند كه بعد از ماجراهايي كه در اتاق عمل براي من پيش آمد، كل رفتار و اخلاق من تغيير كرد. يعني خيلي مراقبت از اعمالم انجام ميدادم، تا خداي نكرده دل كسي را نرنجانم، حق الناس بر گردنم نماند. ديگر از آن شوخيها و سر كار گذاشتنها و... خبري نبود. يكي دو شب قبل از عمليات، رفقاي صميمي بنده كه سالها با هم همكار بوديم، دور هم جمع شديم. يكي از آنها گفت: شنيدم كه شما در اتاق عمل، حالتي شبيه مرگ پيدا كرديد و... خلاصه خيلي اصرار كردند كه برايشان تعريف كنم. اما قبول نكردم. من براي يكي دو نفر، خيلي سر بسته حرف زده بودم و آنها باور نكردند. لذا تصميم داشتم كه ديگر براي كسي حرفي نزنم. جوادمحمدي، سيديحيي براتي، سجادمرادي، برادر كاظمي، برادر مرتضي زارع و شاهسنايي و... در کنار هم بوديم. آنها مرا به يكي از اتاقهاي مقر بردند و اصرار كردند كه بايد تعريف كني. من هم كمي از ماجرا را گفتم، رفقاي من خيلي منقلب شدند. خصوصاً در مسئله حق الناس و مقام شهادت. چند روز بعد در يكي از عملياتها حضور داشتم. در حين عمليات مجروح شدم و افتادم. جراحت من سطحي بود اما درست در تيررس دشمن افتاده بودم. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 هيچ حركتي نميتوانستم انجام دهم. كسي هم نميتوانست به من نزديك شود. شهادتين را گفتم. در اين لحظات منتظر بودم با يك گلوله از سوي تك تيرانداز تكفيري به شهادت برسم. در اين شرايط بحراني، عبدالمهدي كاظمي و جواد محمدي خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خيلي سريع مرا به سنگر منتقل كردند. خيلي از اين كار ناراحت شدم. گفتم: چرا اين كار رو كرديد؟ ممكن بود همه ما رو بزنند. جواد محمدي گفت: تو بايد بماني و بگويي كه در آن سوي هستي چه ديده اي. چند روز بعد، باز اين افراد در جلسه اي خصوصي از من خواستند كه برايشان از برزخ بگويم. نگاهي به چهره تك تك آنها كردم. گفتم چند نفري از شما فردا شهيد ميشويد. سكوتي عجيب در آن جلسه حاكم شد. با نگاه هاي خود التماس ميكردند كه من سكوت نكنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده بودم را گفتم. از طرفي براي خودم نگران بودم. نكند من در جمع اينها نباشم. اما نه. ان شاءالله كه هستم. جواد با اصرار از من سؤال ميكرد و من جواب ميدادم. در آخر گفت: چه چيزي بيش از همه در آنطرف به درد ميخورد؟ گفتم بعد از اهميت به نماز، با نيت الهي و خالصانه، هر چه ميتوانيد براي خدا و بندگان خدا كار كنيد. روز بعد يادم هست كه يكي از مسئولين جمهوري اسلامي، در مورد مسائل نظامي اظهار نظري كرده بود كه براي غربي ها خوراك خوبي ايجاد شد. خيلي از رزمندگان مدافع حرم از اين صحبت ناراحت بودند. جواد محمدي مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: ميبيني، پس فردا همين مسئولي كه اينطور خون بچه ها را پايمال ميكند، از دنيا ميرود و ميگويند شهيد شد! ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 بعد جواد داد زد: سيديحيي بيا. سيد يحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ جواد هم گفت: اين آرپيجي را بگير، برو بالاي تپه. بچه ها تو را توجيه ميكنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. تعجب كردم! از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه كار كنيم. خط دشمن كجاست؟ يكي از آنها گفت: بگير بشين. اينجا خط پدافندي است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. تازه فهميدم كه جواد محمدي چه كرده! روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جواد محمدي را ديدم، باعصبانيت گفتم: خدا بگم چيكارت بكنه، برا چي من رو بردي پشت خط؟! ً او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلا نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم معاد رو فراموش کرده اند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي. اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجاد مرادي و سيديحيي براتي كه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضي زارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهدي کاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. درست همان طور كه قبلا ديده بودم. جواد محمدي هم بعدها به آنها ملحق شد. بچه هاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان مدافعان حرم به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار ميداد. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 مدافعان وطن مدتي از ماجراي بيمارستان گذشت. پس از شهادت دوستان مدافع حرم، حال و روز من خيلي خراب بود. من تا نزديكي شهادت رفتم، اما خودم ميدانستم كه چرا شهادت را از دست دادم! به من گفته بودند كه هر نگاه حرام، حداقل شش ماه شهادت آنان كه عاشق شهادت هستند را عقب مياندازد. روزي كه عازم سوريه بوديم، پرواز ما با پرواز آنتاليا همزمان بود! چند دختر جوان با لباسهايي بسيار زننده در مقابل من قرار گرفتند و ناخواسته نگاه من به آنها افتاد. بلند شدم و جاي خودم را تغيير دادم. هرچه ميخواستم حواس خودم را پرت كنم انگار نميشد. اما ديگر دوستان من، در جايي قرار گرفتند كه هيچ نامحرمي دركنارشان نباشد. اين دختران دوباره در مقابلم قرار گرفتند. نميدانم، شايد فكر كرده بودند من هم مسافر آنتاليا هستم. هرچه بود، گويي ايمان من آزمايش شد. گويي شيطان و يارانش آمده بودند تا به من ثابت كنند هنوز آماده نيستي. با اينكه در مقابل عشوه هاي آنان هيچ حرف و هيچ عكس العملي انجام ندادم، اما متأسفانه نمره قبولي از اين آزمون نگرفتم. در ميان دوستاني كه با هم در سوريه بوديم، چند نفر را ميشناختم كه آنها را جزو شهدا ديدم. ميدانستم آنها نيز شهيد خواهند شد. ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 یكي از آنها علي خادم بود. علي پسر ساده و دوست داشتني سپاه بود. آرام بود و بااخلاص. در فرودگاه جايي نشست كه هيچ كسي در مقابلش نباشد. تا يك وقت آلوده به نگاه حرام نشود. در جريان شهادت رفقاي ما، علي هم مجروح شد، اما همراه با ما به ايران برگشت. من با خودم فكر ميكردم كه علي به زودي شهيد خواهد شد، اما چگونه و كجا؟! يكي ديگر از رفقاي ما كه او را در جمع شهدا ديده بودم، اسماعيل كرمي بود. او در ايران بود و حتي در جمع مدافعان حرم حضور نداشت. اما من او را در جمع شهدايي كه بدون حساب و كتاب راهي بهشت ميشدند مشاهده كردم! من و اسماعيل، خيلي با هم دوست بوديم. يكي از روزهاي سال 1397 به ديدنم آمد. ساعتي با هم صحبت كرديم. او خداحافظي كرد و گفت: قراراست براي مأموريت به مناطق مرزي اعزام شود. رفقاي ما عازم سيستان و بلوچستان شدند. مسائل امنيتي در آن منطقه به گونه اي است كه دوستان پاسدار، براي مأموريت به آنجا اعزام ميشدند. فرداي آن روز سراغ علي خادم را گرفتم. گفتند سيستان است. يكباره با خودم گفتم: نكند باب شهادت از آنجا براي او باز شود!؟ سريع با فرماندهي مكاتبه كردم و با اصرار، تقاضاي حضور در مرزهاي شرقي را داشتم. اما مجوز حضورم صادر نشد. مدتي گذشت. با رفقا در ارتباط بودم، اما نتوانستم آنها را همراهي کنم. در يکي از روزهاي بهمن 97 خبري پخش شد. خبر خيلي كوتاه بود. اما شوك بزرگي به من و تمام رفقا وارد كرد. يك انتحاري وهابي، خودش را به اتوبوس سپاه ميزند و دهها رزمنده را كه مأموريتشان به پايان رسيده بود به شهادت ميرساند. سراغ رفقا را گرفتم. روز بعد ليست شهدا ارسال شد. علي خادم و اسماعيل كرمي هر دو در ميان شهدا بودند. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 توفيق شهادت وقتي با آن شهيد صحبت ميكردم، توصيفات جالبي از آن سوي هستي داشت. او اشاره ميكرد كه بسياري از مشكلات شما با توكل به خدا و درخواست از شهدا برطرف ميگردد. مقام شهادت آنقدر در پيشگاه خداوند با عظمت است كه تا وارد برزخ نشويد متوجه نميشويد. در اين مدت عمر، با اخلاص بندگي كنيد و به بندگان خداوند خدمت كنيد و دعا كنيد مرگ شما هم شهادت باشد. بعد گفت: »اينجا بهشتيان همچون پروانه به گرد شمع وجودي اهل بيت حلقه ميزنند و از وجود نوراني آنها استفاده ميكنند.« من از نعمتهاي بهشت که براي شهداست سؤال كردم. از قصرها و حوري ها و...گفت: »تمام نعمتها زيباست، اما اگر لذت حضور در جمع اهل بيت را درك كني، لحظه اي حاضر به ترك محضر آنها نخواهي بود. من ديده ام كه برخي از شهدا، تاكنون سراغ حوري هاي بهشتي نرفته اند، از بس كه مجذوب جمال نوراني محمد و آل محمد شده اند.« صحبتهاي من با ايشان تمام شد. اما اين نکته که زيبايي جمال نوراني اهل بيت حتي با حوري ها قابل مقايسه نيست را در ماجراي عجيبي درک کردم. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 در دوران نوجواني و زماني که در بسيج مسجد فعال بودم، شبها در قبرستان محل، که پشت مسجد قرار داشت، رفت وآمد داشتيم. ما طبق عادت نوجواني، برخي شبها به داخل قبرهاي خالي ميرفتيم و رفقا را ميترسانديم! اما يکشب ماجراي عجيبي پيش آمد. من داخل يک قبر رفتم، يکباره متوجه شدم ديواره قبر کناري فروريخته و سنگ لحدهاي قبر پيداست! من در تاريکي، از حفره ايجاد شده به درون آن قبر نگاه کردم. اسکلت يک انسان پيدا بود! از نشانه هاي روي قبر فهميدم که آنجا قبر يک خانم است. همان لحظه يکي از دوستانم رسيد و وارد قبر شد. او ميخواست اسکلت هاي مرده را بردارد! هرچه با او صحبت کردم که اين کار را نکن، قبول نکرد. من از آنجا رفتم. لحظاتي بعد صداي جيغ اين دوستم را شنيدم! نفهميدم چه ديده بود که از ترس اينگونه فرياد زد! من او را بيرون آوردم و بلافاصله وارد قبر شدم، به هر طريقي بود، قسمت سوراخ قبر را پوشاندم و با گذاشتن چند خشت و ريختن خاک، قبر آن مرحومه را کامل درست کردم. در آن سوي هستي و درست زماني که اين ماجرا را به من نشان دادند، گفته شد: آن قبري که پوشاندي، مربوط به يک زن مؤمن و باتقوا بود. به خاطر اين عمل و دعاي آن زن، چندين حوريه بهشتي در بهشت منتظر شما هستند. همان لحظه وجود نوراني اهل بيت:در مقابل من قرار گرفتند و من مدهوش ديدار اين چهره هاي نوراني شدم. از طرفي چهره ي زيباي آن حوريه ها را نيز به من نشان دادند. اما زيبايي جمال نوراني اهل بيت کجا و چهره ي حوريه هاي بهشتي؟! من در آنجا هيچ چيزي به زيبايي جمال اهل بيت نديدم. ٭٭٭ اما نكته مهمي كه در آنجا فهميدم و بسيار با ارزش بود اينكه؛ توفيق شهادت نصيب هر كسي نميشود. ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 انسان بااخلاصي كه بتواند از تمام تعلقات دنيايي دل بكند، لياقت شهادت مي یابد. شهادت يك اتفاق نيست، يك انتخاب است. يك انتخاب آگاهانه كه براي آن بايد تمام تعلقات را از خود دور كرد. مثالي بزنم تا بهتر متوجه شديد. همان شبي كه با دوستانم در سوريه دور هم جمع بوديم وگفتم چه كساني شهيد ميشوند، به يكي از رفقا هم تأكيد كردم كه فردا با ديگر رفقا شهيد ميشوي. روز بعد، در حين عمليات، تانك نيروهاي ما مورد هدف قرار گرفت. سيديحيي و سجاد، در همان زمان به شهادت رسيدند. درست در كنار همين تانك، آن دوست ما قرار داشت كه من شهادت او را ديده بودم. اما اين دوست ما زنده ماند و در زير بارش سنگين رگبار نيروهاي داعش، توانست به عقب بيايد! من خيلي تعجب كردم. يعني اشتباه ديده بودم؟! دو سه سال از اين ماجرا گذشت. يك روز در محل كار بودم كه اين بنده خدا به ديدنم آمد. پس از كمي حال و احوال، شروع به صحبت كرد و گفت: خيلي پشيمانم. خيلي... باتعجب گفتم: از چي پشيماني؟ گفت: »يادته تو سوريه به من وعده شهادت دادي؟ آن روز، وقتي كه تانك مورد هدف قرار گرفت، به داخل يك چاله كوچك پرت شدم. ما وسط دشت و درست در تيررس دشمن بوديم. يقين داشتم كه الان شهيد ميشوم. باور كن من ديدم كه رفقايم به آسمان رفتند! اما همان لحظه، فرزندان خردسالم در مقابل چشمانم آمدند. ديدم نميتوانم از آنها دل بكنم! در درونم به حضرت زينب عرض كردم: خانم جان، من لياقت دفاع از حرم شما را ندارم. من ميخواهم پيش فرزندانم برگردم. خواهش ميكنم... هنوز اين حرفهاي من تمام نشده بود كه حس كردم يك نيروي غيبي به ياري من آمد! دستي زير سرم قرار گرفت و مرا از چاله بيرون آورد. آنجا رگبار تيربار دشمن قطع نميشد. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 من به سمت عقب ميرفتم و صداي گلوله ها كه از كنار گوشم رد ميشد را ميشنيدم، بدون اينكه حتي يك گلوله يا تركش به من اصابت كند! گويي آن نيروي غيبي مرا حفاظت كرد تا به عقب آمدم. اما حالا خيلي پشيمانم. نميدانم چرا در آن لحظه اين حرفها را زدم! توفيق شهادت هميشه به سراغ انسان نمي آيد.« او ميگفت و همينطور اشك ميريخت... درست همين توصيفات را يكي ديگر از جانبازان مدافع حرم داشت. او ميگفت: وقتي تير خوردم و به زمين افتادم، روح از بدنم خارج شد و به آسمان رفتم. يك دلم ميگفت برو، اما با خودم گفتم خانم من خيلي تنهاست. حيفه در جواني بيوه شود. من خيلي او را دوست دارم... همين كه تعلل كردم و جواب ندادم، يكباره ديدم به سمت پايين پرت شدم و با سرعت وارد بدنم شدم. درست در همان لحظه، پيكرهاي شهدا را كه من، همراه آنها بودم، از ماشين به داخل بيمارستان بردند كه متوجه زنده بودن من شدند و... شبيه اين روايت را يکي از جانبازان حادثه انفجار اتوبوس سپاه داشت. او ميگفت: همين كه انفجار صورت گرفت، همراه ده ها پاسدار شهيد به آسمان رفتم! در آنجا ديدم كه رفقاي من، از جمع ما جدا شده و با استقبال ملائك، بدون حساب وارد بهشت ميشدند، نوبت به من رسيد. گفتند: آيا دوست داري همراه آنها بروي؟ گفتم: بله، اما يکباره ياد زن و فرزندانم افتادم. محبت آنها يکباره در دلم نشست. همان لحظه مرا از جمع شهدا بيرون کردند. من بلافاصله به درون بدنم منتقل شدم. حالا چقدر افسوس ميخورم. چرا من غفلت كردم!؟ مگر خداوند خودش ياور بازماندگان شهدا نيست؟ من خيلي اشتباه كردم. ولي يقين پيدا کردم که شهادت توفيقي است که نصيب همه نميشود. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 حسرت اين مطلب را يادآور شوم که بعد از شهادت دوستانم، بنده راهي مرزهاي شرقي شدم. مدتي را در پاسگاه هاي مرزي حضور داشتم. اما خبري از شهادت نشد! در آنجا مطالبي ديدم که خاطرات ماجراهاي سه دقيقه براي من تداعي ميشد. يک روز دو پاسدار را ديدم که به مقر ما آمدند. با ديدن آنها حالم تغيير کرد! من هر دوي آنها را ديده بودم که بدون حساب و در زمرهي شهدا و با سرهاي بريده شده راهي بهشت بودند. براي اينکه مطمئن شوم به آنها گفتم: نام هر دوي شما محمد است؟ آنها تأييد کردند و منتظر بودند که من حرف خود را ادامه دهم، اما بحث را عوض کردم و چيزي نگفتم. از شرق کشور برگشتم. من در اداره مشغول به كار شدم. با حسرتي كه غير قابل باور است. يك روز در نمازخانه اداره دو جوان را ديدم كه در كنار هم نشسته بودند. جلو رفتم و سلام كردم. خيلي چهره آنها برايم آشنا بود. به نفر اول گفتم: من نميدانم شما را كجا ديدم. ولي خيلي براي من آشنا هستيد. ميتوانم فاميلي شما را بپرسم؟ ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 نفر اول خودش را معرفي كرد. تا نام ايشان را شنيدم، رنگ از چهره ام پريد! ياد خاطرات اتاق عمل و ... برايم تداعي شد. بلافاصله به دوست كناري او گفتم: نام شما هم بايد حسين آقا باشه؟ او هم تأييد كرد و منتظر شد تا من بگويم كه از كجا آنها را ميشناسم. اما من كه حال منقلبي داشتم، بلند شدم و خداحافظي كردم. خوب به ياد داشتم كه اين دو جوان پاسدار را با هم ديدم كه وارد برزخ شدند و بدون حسابرسي اعمال راهي بهشت شدند. هر دو با هم شهيد شدند درحاليكه در زمان شهادت مسئوليت داشتند! باز به ذهن خودم مراجعه كردم. چند نفر ديگر از نيروها براي من آشنا بودند. پنج نفر ديگر از بچه هاي اداره را مشاهده كردم كه الان از هم جدا و در واحدهاي مختلف مشغول هستند، اما عروج آنها را هم ديده بودم. آن پنج نفر با هم به شهادت ميرسند. چند نفري را در خارج اداره ديدم که آنها هم... هرچند ماجراي سه دقيقه حضور من در آن سوي هستي و بررسي اعمال من، خيلي سخت بود و آن لحظات را فراموش نميكنم، اما خيلي از موارد را سالها پس از آن واقعه، در شرايط و زمانهاي مختلف به ياد مي آورم. چند روز قبل در محل كار نشسته بودم. چاپ اول كتاب سه دقيقه در قيامت انجام شده بود. يكي از مسئولين از تهران، براي بازرسي به اداره ي ما آمد. همينكه وارد اتاق ما شد، سلام كرد و پشت ميز آمد و مشغول روبوسي شديم. مرا به اسم صدا كرد و گفت: چطوري برادر؟ من كه هنوز او را به خاطر نياورده بودم، گفتم: الحمدلله ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 تجربه ای جديد كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته. بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نميشناختند، و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم. يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم. يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد. بي مقدمه سلام كرد و گفت: ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟ گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود. ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 اين خانم يكي از كتابها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟ گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد. تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم. خيلي تشكر كرد و پياده شد. من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و... چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم. همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد! توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت! شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟ خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير. گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم. گفتم: بله، حال شما خوبه؟ رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود. ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم. گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد. ادامه دارد ..... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم. گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الان هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم. گفتم: با من چه كار داريد؟ گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟! درسته که مسائل ديني رو رعايت نميكردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شده ام. يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم. من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشته ام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم، تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم! ً من كاملا مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما، ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايي ها را نديدم! دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود. اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه کارهاي گذشته را تكرار نكنم. يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
کتاب 📨 گفتم: من با تمام بديها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم . حتي در محل كار، بيشتر مي ماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و... ❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي! 🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد: خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟! ❇️با لباس هاي تنگ و نامناسب ⛔ آرايش و موهاي رنگ شده ⛔و بدون حجاب⛔ صحيح از خانه بيرون ميآمدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند . 👌🏻بسياري از آنها همسران شان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و .. گفتم: خُب آنها چشمان شان را حفظ مي كردند و نگاه نمي كردند . به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريمها و حجاب را رعايت مي كردي و آنها به شما نگاه مي كردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمان تان را حفظ كنيد. اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي . ❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حق الناس است. پس به واسطه حق الناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري. اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نمي توانستم از خودم انجام دهم هرچه گفتند قبول كردم.. ادامه دارد..‌‌ @hadi_soleymani313
کتاب 📨 اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم. هرچه گفتند قبول كردم. بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم. درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا (س) افتادم. همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا(س) به من فرصت جبران بده. خدا... تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم. اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده. دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم، مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده! دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول هاي آن روي مچ من باقي است! فكر ميكنم خدا ميخواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم. من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم. ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟ اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد. من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد. جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم. ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 پرسش و پاسخ پس از چاپ اول اين كتاب، تماس هاي بيشماري داشتيم. از سوي افرادي كه با خواندن اين كتاب، متحول شده و براي عرض تشكر تماس ميگرفتند، فردي كه پس از خواندن اين كتاب متحول شد و دهها ميليون تومان را به بيت المال برگرداند، تا جواني كه كارهاي زشت گذشته اش را ترك كرد و با پدر و مادرش آشتي نمود. اما كساني هم بودند که انتقاداتي نسبت به موضوعات مطرح شده در اين كتاب داشتند. در اين زمينه، يكي از علما كه در زمينه ي معاد، مطالعات وسيعي داشتند، اين كتاب را در ميان اهالي مسجد خودشان توزيع كردند و هر شب يك بخش كتاب را به جاي سخنراني قرائت كردند. سپس براي جوانان، جلسات پرسش و پاسخ برقرار نمودند. ما نيز اين سؤالات مردمي را در جلسات ايشان مطرح كرده و پاسخ ايشان و يا برخي ديگر از علما را در اين قسمت مكتوب نموديم. اميدواريم راهگشا باشد. سؤال 1 :آيا ممكن است كسي به خاطر يك تهمت، مجبور شود يك حسينيه يا خيرات فراواني كه برايش بسيار زحمت كشيده را از دست بدهد؟ همان طور كه در متن كتاب آمده، حرمت مؤمن از كعبه بالاتر است. برخي تهمت ها با آبروي يك انسان بازي ميكند و نتيجه زحمات چند ساله ي انسان را يكباره نابود ميكند. به قول برخي ها، زخم شمشير خوب ميشود اما زخم زبان ... در كتب اخلاقي، مانند معراج السعاده و سياحت غرب و... اشاره شده كه برخي افراد، به خاطر يك قضاوت نابجا و يا يك تهمت، عذابهاي برزخي فراواني را متحمل شدند. اين عذابها به خاطر عظمت گناهي است كه مرتكب شده اند. وقتي از راوي اين كتاب سؤال شد، ايشان گفتند كه تهمت اين شخص با آبروي من بازي كرد و نگاه برخي افراد و اهالي مسجد را به من تغيير داد. براي همين است كه به جبران اين گناه بزرگ، چنين خسارتي را متحمل ميشود. سؤال 2 :آيا ممكن است انساني در مدت سه دقيقه، اين همه مطالب مختلف مشاهده كرده باشد؟ فكر ميكنم در كتاب هم اشاره شده كه وقتي روح از بدن خارج ميشود، ديگر بحث زمان و مكان مطرح نيست. چه يك ثانيه و چه ده هزار سال! ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 یادم هست خاطرات تجربه نزديك به مرگ يك خانم را ميخواندم كه بسيار ماجراي طولاني و زيبايي داشت و جالب اينكه كمتر از ده ثانيه قلب او متوقف شده بود! شايد يكي از دلايلي كه در سوره معارج، در مورد روز قيامت گفته ميشود كه معادل پنجاه هزار سال )اين دنياست( به همين دليل است. زمان در آن سوي هستي با آنچه ما احساس مي کنيم كاملا متفاوت است. اين را برخي از افراد در خواب و رويا متوجه ميشوند. سؤال 3 :چطور است بيشتر افرادي كه تجربه نزديك به مرگ داشته اند، فقط از عشق و پاكي و نور الهي حرف ميزنند، اما ايشان از بررسي اعمال ميگويد؟ تفاوتي كه ايشان با تمام كساني كه تجربه نزديك به مرگ داشتند، در بررسي اعمال است. ايشان از دالان نور و... خبري ندارد. ايشان ميگويد كه قرار به بازگشت من نبوده. براي همين است كه حسابرسي اعمال را احتمالا مشاهده كردم. شايد هم خدا ميخواسته توسط ايشان تلنگري به ما بزند. اما تشابهي كه در ميان تمام اين افراد است، اين بوده كه بعد از بازگشت، فوق العاده انسانهاي با محبتي شده و در راه رضاي خداوند، خالصانه عمل ميكنند. اين عشق الهي در كارهاي تمام اين افراد ديده ميشود. نگارنده ي كتاب ميگفت: چند روز در محل كار ايشان حضور داشتم. هركسي هر كاري داشت به ايشان مراجعه ميكرد و او در راه انداختن كار مراجعين، خيلي تلاش ميكرد. سربازها و كاركنان اداره، خالصانه او را دوست دارند، چون او هم خالصانه براي همه فعاليت ميكند. وقتي از او در مورد علت اين همه تلاش سؤال كردم گفت: ما يك فرصت كوتاه داريم تا براي رضاي خدا به بندگانش خدمت كنيم. شبيه اين جمله را در خاطرات بيشتر تجربه كنندگان مرگ شنيده ايم. آنها انسانهايي ميشوند كه عشق به كار براي رضاي خدا در تمام افعال آنها ديده ميشود. البته در خاطرات ايشان هم هست كه وقتي كاري عاشقانه و خالصانه براي خدا باشد ارزشمند است. وگرنه... مانند ماجراي نجات يك انسان. كاري كه نيت غير خدايي پيدا كند ارزش خود را از دست ميدهد. سؤال 4 :در موضوع ارتباط با نامحرم، ايشان خيلي سخت گيرانه صحبت ميكند. آيا شرايط جامعه را نميبيند؟ آيا كشورهاي غربي را نميبينند؟ مگر ميشود انسان هيچگونه ارتباطي نداشته باشد؟ ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 سؤال خوبي است. اينكه يك گناه در جامعه رواج فراواني داشته باشد، دليل بر اين نميشود كه ديگر گناه بودنش كم شده! بدي پوشش و آزادي ارتباط با نامحرم، از گناهاني است كه عواقب سنگيني در زندگي روزمره دارد. اصلا بحث نافرماني دستور خدا را كنار بگذاريد، اگر كسي ميخواهد آرامش روحي در زندگي داشته باشد بايد به اين موضوع اهميت بدهد. تمام مطالبي كه در اين موضوع در كتاب به آنها اشاره شده، در روايات و آيات به آن تأكيد شده. از طرفي شما به تاريخ كشف حجاب و برهنگي در كشور خودمان و كشورهاي غربي نگاه كنيد. تا شصت هفتاد سال پيش، بيشتر مادران و مادر بزرگهاي ما، با پوشيه و روبند بودند. فيلمهايي كه از اوايل دوره پهلوي نمايش داده ميشود، به همين موضوع اشاره دارد. آنقدر بحث حجاب در خانواده ها محكم بود كه پهلوي اول با زور اسلحه نيز نتوانست حجاب را بردارد. آيا مادر بزرگهاي ما با آن همه سختي در زندگي، دوست نداشتند راحت و آزاد باشند؟ يا آنها به مسائل مهمي دقت ميكردند كه ما فراموش كرده ايم! در غرب نيز همين وضعيت بود. بيشتر فيلمهايي كه مربوط به صد سال پيش است، زنان را با لباس بلند، آستين پوشيده و كلاه نشان ميدهد. تمام تصاوير و مجسمه هاي حضرت مريم در كليساهاي قديمي، ايشان را با پوشش و حتي چادر نشان ميدهد! اما از زماني كه نظريه فرويد اجرايي شد و برهنگي فرهنگي رواج يافت، جامعه غربي با مشكل تشكيل خانواده و عدم اعتماد روبرو شد. اين مشكل در دهه هاي اخير به ايران نيز سرايت كرد. آمار بالاي طلاق و طلاق عاطفي حكايت از همين موضوع است. مطلبي كه راوي كتاب مي گويد كاملا صحيح و قابل امتحان است. اگر انسان، از ابتدا سعي كند كه چشم و ارتباط خود را بانامحرم حفظ كند، به يقين زندگي و همسر پاكي خواهد يافت و برعكس. اين مطلب را از آيه 24سوره نور نيز ميتوان دريافت. جالب است كه شخصي بعد از مطالعه ي اين كتاب به من گفت: من اين قسمت از سخنان ايشان را امتحان كردم. در محل كار، بنده هر روز با خانمهاي همكار بگو بخند و شوخي داشتم. از طرفي بيشتر مواقع با همسرم در خانه مشكل داشتم. بيشتر شبها جداي از هم ميخوابيديم و خيلي از ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 این موضوع ناراحت بودم. اما مدتي است كه تصميم به امتحان اين موضوع گرفتم. اتاق كارم را عوض كردم و كمتر با زنان همكار حرف ميزنم. نگاهم را در كوچه و خيابان، بيش از قبل كنترل ميكنم، حتي در فضاي مجازي نگاهم را كنترل ميكنم. در اين مدت دقت كردم، برخورد همسرم با من فوق العاده بهتر شده. از و زندگي خودم خيلي لذت ميبرم. سؤال 5 :آيا بهتر نبود نام كتاب سه دقيقه در برزخ باشد؟ بله، شايد هم مناسب بود، حضرت آيت الله مصباح يزدي نيز وقتي کتاب را مشاهده کردند، گفتند شايد بهتر بود نام کتاب سه دقيقه در برزخ باشد. اما بسياري از تجربه كنندگان مرگ موقت، شرايطي از برزخ را مشاهده ميكنند. اما همان طور كه راوي محترم توضيح دادند، ايشان به بررسي اعمال مشغول شدند كه مربوط به قيامت است. در برزخ اينگونه به اعمال ما پرداخته نميشود. ولي رواياتي هم داريم که شروع قيامت را از مرگ انسان ميدانند. البته تمام اينها، چه برزخ و چه قيامت، براي ما تلنگري است كه به فكر باشيم. شايد به جرئت بتوان گفت كه تمام مشكلات امروز ما در نتيجه فراموش كردن روز قيامت است. اگر بدانيم كه در آن روز، ذره اي كار خوب و بد، به انسان باز ميگردد، به يقين بيشتر در اعمال خودمان دقت ميكنيم. دوست عزيزي از قم مراجعه كرد و تعدادي از اين كتاب را براي شاگردانش گرفت. ايشان ميگفت: من مدتها بود از خدا ميخواستم راه را به من نشان دهد كه در چه موضوعي وقت بگذارم و كار فرهنگي و اعتقادي كنم، تا اينكه يك شب در عالم رويا وجود نازنين حضرت معصومه را ديدم كه به من فرمودند: بسياري از مشكلات به خاطر اين است كه مردم، مرگ و قيامت را فراموش كرده اند. در اين زمينه كار كنيد. سؤال 6 :آيا ميشود حضرت عزرائيل كسي را قبض روح نمايد و او بار ديگر به دنيا برگردد؟ مگر نداريم كه هيچ تغييري در زمان مرگ وجود ندارد؟ بله، مرگ حتمي هيچ انساني به تأخير نمي افتد. اين در علم ازلي خدا ثبت است. اما اگر قرار باشد كه روح از بدن کسي خارج شده و دوباره بازگردد، خداوند از اين موضوع نيز با خبر است. تمام تجربيات نزديك به مرگ، با جدا شدن روح از جسم همراه است. حالا اين جدا شدن روح، توسط ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 ملائكه يا حضرت عزرائيل صورت ميگيرد. اما اينكه به طور مشخص نام حضرت عزرائيل برده ميشود، بايد گفت كه ما در مورد شخص حضرت رسول اكرم ص روايت داريم كه دوبار مرگ ايشان به تعويق افتاد، دوبار حضرت عزرائيل به درب منزل ايشان مراجعه و به خاطر حضرت زهرا‌ بازگشتند. بار سوم پيامبر فرمودند كه دخترم، ايشان برادرم عزراييل هستند، تا كنون از هيچ كس اجازه نگرفته، بگو داخل شوند. يعني مقام حضرت صديقه باعث تأخير در قبض روح پيامبر شد. در اين كتاب هم اشاره ميكند كه با التماس از حضرت زهرا ميخواهد كه برگردد و به او فرصت ميدهند. از طرفي بايد گفت كه برخي اعمال، مرگ انسان را به تأخير مياندازد. ما در روايات داريم كه صله رحم و دعاي والدين، مرگ را به تأخير مي اندازد و عاق والدين و قطع رحم، باعث ميشود مرگ زودتر رخ دهد. سؤال 7 :آيا انسان ميتواند در جريان تجربه اي نزديك به مرگ، حوادث و اتفاقات آينده را مشاهده نمايد؟ بله، اين ماجرا چيز عجيبي نيست. بنده دهها شهيد را ميشناسم كه قبل از شهادت، تاريخ و ساعت دقيق شهادت خود يا اطرافيان را بيان ميكردند. با اينكه تجربه نزديك به مرگ نداشتند. بنده دوستي داشته و دارم كه بسياري از اتفاقات آينده را در خواب ي عمل كرد. شهيد نيري در نامه اي كه در ميبيند. او به توصيه شهيد نير كتاب عارفانه چاپ شده ميگويد: اگر چند روز گناه نكنيد، شگفتيها را در خواب ميبينيد. و اگر به چهل روز برسد در بيداري خواهيد ديد. كه البته براي چهل روز، روايت معتبر داريم. در تجربه هاي نزديك به مرگ كه در كشور ما رخ داده، افراد تجربه كننده بسياري از اتفاقات آينده را مشاهده كرده اند. كتاب آنسوي مرگ و بازگشت به چند مورد آن پرداخته است. سؤال 8 :آيا ميتوان در اين تجربه ها، حسابرسي اعمال را ديد؟ خداوند براي آگاهي بشر از آنچه در سراي ديگر اتفاق ميافتد، ابتدا پيامبر خود را در شب معراج به آسمانها برد و به او نشان داد كه بهشت و جهنم و حسابرسي اعمال چگونه است. برخي از انسانهاي ديگر توانستند با تجربه اي نزديك به مرگ و يا... مشاهدات خود را براي ديگران مكتوب نمايند. كتاب سياحت غرب چنين حكايتي دارد. ادامه دارد ....✴️ @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 سؤال10 :آيا مطالب ايشان، القاي سختي برزخ و نااميدي نيست؟ اينگونه نيست. ما در مفاهيم ديني داريم که خداوند در جاي خود مهربانترين مهربانان است، حتي بيان ميشود که محبت مادر به فرزند، ذره اي از محبتي است که خداوند به بندگانش دارد. لذا خداوند باب توبه را براي بندگانش باز نمود تا رحمت خويش را نشان دهد. اما در جاي ديگر، خداوند شديدترين مجازات کنندگان است. اين با عدل خداوند هم سازگار است. در روايات هم به اين موضوع تأکيد شده که مثال در موضوع حق الناس، خداوند بسيار سختگير است. از راوي کتاب شنيدم که گفت: برخي از مواردي که ما، ناخواسته به بيت المال صدمه زديم و يا حق الناسي که نميدانيم مربوط به چه کسي است را ميشود با ردمظالم برطرف کرد. بعد ايشان گفت: واي به حال آنکه دانسته به ديگران لطمه مي زند. مثال ميداند اين خانه يا ماشين که ميخواهد بفروشد، عيب و ايراد دارد اما به خريدار حرفي نميزند. اينها خيلي گرفتار ميشوند. اما ايشان فقط از سختگيري و عذاب صحبت نميکند. بارها از رحمت خداوند حرف زده اند. از اينکه توبه باعث ميشود اثري از گناه در کتاب اعمال نماند. يا برخي کارهاي خوب که باعث نابودي گناهان ميشوند. سؤال 11 :ما بارها واژه ي نامه اعمال را شنيده ايم، اما ايشان از کتاب اعمال صحبت ميکند. چگونه است؟ اين هم براي ما جالب بود. از کودکي بارها عبارت »نامه اعمال« را شنيده ايم. اما وقتي به کلام خداوند مراجعه ميکنيم، فقط عبارت کتاب اعمال را مشاهده ميکنيم. البته نامه هم ميتواند مثل کتاب چندين صفحه باشد. سؤال12 :چطور ميشود به تجربه هاي نزديك به مرگ اعتماد كرد؟ آيا علم، اين تجربه ها را قبول ميكند؟ مطالب علمي، بحثهايي هستند كه قابل تجربه و امتحان مي باشند. مثال ميگويند آب در 100 درجه بخار ميشود. همه ميتوانند امتحان كنند. اما اين تجربه هاي نزديک به مرگ قابل امتحان نيست. كلام اينگونه افراد را وقتي ميتوان قبول كرد كه با آنچه در دين گفته مطابقت دهيم. اگر منافاتي نداشت ميتوان آنها را پذيرفت. ً مثال در بيشتر تجربه ها از عشق به نور مقدس و ذات الهي صحبت ميشود. اين كه دوست داشتند با آن نور مقدس يكي شوند. خداوند متعال در قرآن ميفرمايند كه من از روح خودم در انسان دميدم. يكي از تجربه ... ادامه دارد ... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 کنندگان ميگويد: من معناي اين آيه را در آنجا فهميدم. از طرفي افرادي كه بازگشته اند عاشقانه در راه خدا خدمت و عبادت ميكنند. ما نيز در دين خودمان داريم كه بهترين بندگي را كسي انجام ميدهد كه نه از ترس جهنم باشد و نه از شوق بهشت، بلكه خالصانه و عاشقانه، بندگي خدا را انجام دهد. در كل بايد با تيزبيني به كلام اينگونه افراد دقت نمود، چرا كه برخي ميتوانند خود را به دروغ، جزو تجربه كنندگان معرفي كرده و آنچه ميخواهند بيان دارند. سؤال 13 :من با هيچ كجاي اين كتاب مشكلي ندارم. همه را قبول دارم و چندبار خوانده ام، اما در مورد ولايت فقيه كه ساخته جمهوري اسلامي است بحث دارم. اگر اين موضوع هم بوده، چرا در كتاب آورده شده و اين كتاب خوب، جنبه سياسي پيدا كرده؟ بايد گفت ولايت فقيه ساخته و پرداخته جمهوري اسلامي نيست. اين یك بحث فقهي ريشه دار و تاريخي است كه از آغاز زمان غيبت مطرح بوده، ما شاهد هستيم سالها قبل از انقلاب، وقتي آيت الله بروجردي مشغول ساخت مسجد اعظم قم بودند، در مشكلي كه با صاحب برخي مقبره ها ايجاد شد، دستور تخريب مقبره ها را داده و در مقابل اعتراض برخي علما گفتند: من از حكم ولايت فقيه استفاده كردم و همه ساكت شدند. قبل از آن هم نمونه هاي تاريخي زيادي از بحث ولايت فقيه مطرح بوده، اما نكته مهم اين است كه اين مسئله فقهي تا زماني كه حكومت اسلامي ايجاد نشود، قابليت اجرايي ندارد. همه شاهد بوديم كه در طي چهاردهه حضور ولي فقيه در رأس امور، مردم و سران كشور ما در آن موضوعات كه به كلام ولي فقيه گوش دادند، پيروز ماجرا بودند و هرجا گوش نكردند، ضرر كرديم. اين حرف ما نيست، بني صدر، اولين رييس جمهور ايران كه عامل منافقين بود و از ايران فرار كرد، ميگويد: اگر امروز امام خميني زنده بود، امام خامنه اي را تمجيد و تحسين ميكرد. به اين خاطر كه به خوبي نظام ايران را در طي اين سالها با تمام مشكلات و دشمني هاحفظ كرده است. بسياري از دشمنان قسم خورده نظام نيز شبيه اين عبارات را تكرار كرده اند. البته بايد واقع نگر بود. مسائل و مشكلات در كشور ما بسيار است، اما آنجا كه به رهبري نظام مربوط ميشود، مانند مسائل نظامي و امنيتي، ايران در اوج قدرت منطقه ای قرار دارد ، اما وقتی با مشکلات اقتصادی روبرو هستیم باید قبول کنیم که بع انتخاب مردم و دولت هایی که در کشور در راس قدرت قرار می گیرند مربوط می شود . ادامه دارد .... @hadi_soleymani313
🀄️ کتاب 📨 ولايت فقيه كمترين دخالت را در امور اجرايي انجام ميدهد تا كسي نگويد كه دست مسئولين اجرايي بسته است و رهبر همه كاره است. فقط آنجا كه مسئولين، از خط و مسير صحيح منحرف ميشوند، ولايت فقيه به آنها تذكر ميدهد. اگر گوش نكنند در مجامع عمومي و... مانع كار مسئولين اجرايي نميشوند. مانند ماجرای برجام . حالا اگر آنها گوش ندهند ديگر قضاوت با مردم است. به قول حضرت امام، ولايت فقيه استمرار حركت انبياست. ما در كشورهاي اسلامي كه ولايت فقيه ندارند، مشاهده ميكنيم كه چه اوضاع آشفته اي برقرار است. استكبار در اين كشورها جولان ميدهد و ... خالصه اينكه سكان امنيت و اقتدار كشور ما همين موضوع ولايت فقيه است. و خدا رحمت کند شهيد ابراهيم هادي را، نگارنده کتاب سلام بر ابراهيم ميگفت: روز عاشوراي سال 1388 در عالم رويا ديدم که يک منبري برپا شده و تمام دوستان حضوردارند. روي منبر شهيد هادي نشسته و مردم را موعظه ميکرد. من ميخواستم از احوالات مرجعي که در آن ايام از دنيا رفته بود بدانم. ابراهيم با صداي بلندگفت: آقايان، بيش از قبل تابع ولايت فقيه باشيد. اگر کوتاهي کنيد عواقب سختي خواهد داشت و ثمره انقلاب و خون شهدا نابود ميشود و در برزخ گرفتار خواهيد شد. بعد ادامه داد: الان يکي از علماي رباني و مراجع انقلابي را در برزخ نگه داشته اند و ميگويند: چرا در فتنه سال 1378 سکوت کردي و از اصل ولايت فقيه حمايت نکردي؟ سکوت خواص جامعه در برخي شرايط خطرناک است. حالا تصور کنيد مرجعي که جايگاه ولايت فقيه را ميداند اما با آن مقابله ميکند چه وضعي دارد!؟ دوستان و همراهانم که روزها و شبها با هم بوديم. اما آنها رفتند و من ... شهيد مرتضي زارع شهيد سيد يحيي براتي ادامه دارد ....
🀄️ کتاب 📨 شهيد مدافع حرم جواد محمدي را ميتوان باني اين کتاب نام نهاد. او در شب عمليات، راوي کتاب را به عقب فرستاد تا خاطرات او براي آيندگان حفظ شود. جواد در وصيت شفاهي که تصوير آن موجود است ميگويد: اگر خدا لطف کرد و شهادت را نصيبم کرد، بنده از آن شهدايي هستم که حتما یقه بي حجابها و آنها که ترويج بي حجابي ميکنند را در آن دنيا خواهم گرفت . شهيد جواد محمدي شهيد علي شاه سنايي شهيد علي خادم شهيد احمدعلي نيري شخصيتي بود که در ۱۹ سالگي با شهادت به ملاقات خدا رفت. او به خاطر عمل به دستورات دين، به درجاتي از عرفان و معرفت رسيد که گفتني نيست. او آنچه تجربه کنندگان مرگ در آن لحظات ديده اند را در بيداري ميديد! آيت الله حق شناس در مراسم ختم او گفت: بگرديد در تهران و ببينيد مانند اين شهيد وجود دارد؟! طلبه اي که پس از خود سازيها راهي جبهه شد و کرامات فراواني از او نقل شده. علي سيفي به سختي مجروح شد و ميخواستند پايش را قطع کنند اما در تجربه اي عجيب چيزهايي ديد که قابل درک نبود. او اجازه نداد پايش را قطع کنند. با ويلچير راهي مشهد شد و با پاي شفايافته به جبهه بازگشت! علي چشمانش به آن سوي هستي باز شده و نکات زيبايي نقل ميکرد. او زمان شهادت خودش را ميدانست و همراه با غواصان اروند به شهادت رسيد. اولين اثر از گروه شهيد هادي خاطرات زيباي اين شهيد، مورد استقبال مردم ايران و ساير کشورها قرار گرفت. کتاب او به هفت زبان ترجمه و در خارج از کشور منتشر گرديده است. اين کتاب از سال ۸۹ تا ۹۸ بيش از يک ميليون و دويست هزار نسخه منتشر گرديد و رکورد فروش کتاب در حوزه اجتماعي ايران را کسب کرد. شير پاک خوردهاي بود که دبيرستان را رها کرد و راهي جبهه شد. در همان سه ماه اول، چشمان او باز شد! آنچه تجربه کنندگان مرگ در زمان کوتاهي ميديدند، کاظم در تمام لحظات مشاهده ميکرد. براي همين به دوستانش توصيه هايي ميکرد که از آن سوي هستي و از دوستان شهيدش شنيده بود. او چهار سال قبل از شهادت، زمان عروج خود را به رفقايش گفت. خاطرات او در اين کتاب، درسهايي براي زندگي الهي است. براي دانلود قانوني و با کيفيت کليه کتابهاي نشر شهيد هادی به سايت فراکتاب يا سايت طاقچه مراجعه نماييد . 🌺🌼🌹 پایان 🌹🌼🌺 @hadi_soleymani313