eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.1هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ باز چند دقیقه ای منتظر شدم تا آرام بگیرد. زیر چشمی نگاهش کردم. اشکانش را پاک کرد و چایش را مزه مزه. چند دقیقه ای که گذشت دوباره دستانم را روی میز در هم قلاب کردم و رو به سمتش خم شدم. _ازت بیشتر از این ها توقع داشتم..... سر کار شرکت و کاتالوگ ها بیشتر از اینا مقاومت کردی ولی حالا خیلی زود جا زدی. سکوت کرد و من احساس کردم اصلا بهتر است دیگر در این مورد صحبت نکنم. _کاپ کیکت رو بخور.... دستورم را اجرا کرد. با قاشق چایخوری، کمی از کاپ کیک را مزه کرد و گفت : _ممنون.... و بعد پیش دستی مخصوص کاپ کیک را روی شیشه ی میز به جلو هل داد. _یعنی چی؟!... دو قاشق چایخوری خوردی فقط! بی آنکه نگاهم کند گفت : _الان حالم خوب نیست.... ممنون بابت چای و کیک. _می خوای حال منو هم خراب کنی؟... خوبه گفتم بذار این کیک و چایی کوفتمون نشه! معذب نگاهم کرد. شاید از حرف من کمی شرمنده شد. _ببخشید.... ولی.... احساس می کنم کار ما اشتباهه. _چی اشتباهه؟!... اینکه من بعد از این همه سال یک نفر رو می خوام.... یه نفر که فکر می کنم با همه ی دخترایی که می شناختم فرق داره.... این کجاش اشتباهه؟! جوابی نداد و من عمدا با قاشق چایخوری ام از کاپ کیک او کمی برداشتم. متعجب نگاهم کرد. شاید انتظار نداشت. _خوشمزه است.... چرا نمی خوری واقعا؟ با لبخند بی رنگی پیش دستی را کمی بیشتر سمتم هل داد. _شما بفرمایید.... و من محض خنده اش پرسیدم: _الان واقعا تعارف کردی یا منو مسخره کردی؟ نجیبانه خندید. _نه.... تعارف کردم. _خوبه.... دلم می خواد اونقدر که من می خوام به خاطرت چشم روی همه ی مخالفت ها ببندم.... تو هم همین طور باشی.... اگه واقعا اینطور هستی بهم بگو.... اون وقت مطمئن باش نمی ذارم پشیمون بشی. _به این سرعت! _چی به این سرعت؟! _یعنی واقعا با دو بار کافی شاپ رفتن شما می خواید بیایید خواستگاری؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
من‌از‌شرمندگی‌ چون‌لاله‌های‌واژگون‌🥀عمریستــ به‌سوےآسـمانم‌نیست‌روےسربرآوردن😔💔 🌦⃟🪴  𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎‌_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟‌‌‌ ❤️➹
💗این روزا نه دلم میخواد کار کنم نه دوست دارم بیکار باشم٫ نه دلم میخواد از ایران برم نه دوست دارم بمونم، نه دلم میخواد برم خونه نه دوست دارم تو خیابون باشم، شبا نه دلم میخواد بخوابم نه بیدار بمونم، نه دوست دارم تنها باشم نه میلی به کسی دارم، و در "نمیدونم چمه ترین" حالتم.....
تا زمانی که یکی تو آسمان هست که از من مراقبت کنه هیچکس رو زمین نیست که بتونه منو بشکنه .. خدای_من💕
. مُردم ولی برای تو جان می‌دهم هنوز..!❣ ‌ 🌸🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍳امروز را آغاز می‌کنیم با نام ☀خدایی که در همین نزدیکی‌هاست 🥚خدایی که عشق را به ما هدیه داد و ☀عاشقی را در دل ما جای داد 🍳بفرمایید صبحانه😋🧀🥒🍅 ‌‌‌‌‌‌‌‌
بدهم تکیه به تو شانه شدن را بلدی؟ گرمی ثانیه ای خانه شدن را بلدی؟!❤️🌱 🍃🌸
میدونی رسیدن کِی قشنگه؟ بعد از جنگیدن.. بعد از سختی.. بعد از اشک..! اونوقت اون رسیدنه، طعم چایی با عطرِ هل توی بارون میده یا طعم قرمه سبزی‌های جا افتاده مامان یا طعم اون تیکه آخر نون بستنی قیفی؛ دیدی چقدر لذت بخشه همش!؟ رسیدن بعد سختی هم همینه! اونوقت که از ته دلت میگی آخیششش.. ارزششو داشت اون همه جنگیدن. الهی که نصیب همتون این آخیش دلچسب... 🍃
میگفت وقتی همه چی واست تیره و تار میشه ، خدارو با این اسم صدا بزن : "یا نُورَ کُلِّ نُورٍ " و چقدر این جمله آرامش بخش میتونه باشه...❤️‍🩹! یا نور فوق کل نور ما به نور تو دلبسته ایم مارا از ظلمت خودمان رهایی بخش🙏 🍃🌸
کسی چه می داند شاید آن دورها خیالی پرت ما باشد...
. درسِ عشق و عاشقی از چشمِ لیلی ، خوانده ام صفحه ، صفحه ، دفترِ دل ، از نگاهِ ناز اوست 🌸🍃