فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسیـنآقام¹²⁸
هَرجِراحَتڪهدِݪمداشتبہمَرهَمبِہشُد
داغِدوریستڪهجُزوَصݪِتودَرمآنَشنیست
🌦⃟🪴 𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟ ❤️➹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍳امروز را آغاز میکنیم با نام
☀خدایی که در همین نزدیکیهاست
🥚خدایی که عشق را به ما هدیه داد و
☀عاشقی را در دل ما جای داد
🍳بفرمایید صبحانه😋🧀🥒🍅
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_366
_کجا دوست داری بشینیم؟
یکی از کنج ترین نقاط رستوران را انتخاب کرد.
کنار یکی از پنجره های نیمه باز رستوران.... کنار گلدان بزرگ سانسوریا.
نشستم پشت میز و کتم را پشت یکی از صندلی های خالی اش آویز کردم.
منوی رستوران را سمتش گرفتم که متعجب نگاهم کرد.
_مگه باقالی پلو نشد؟!
_خب حالا غیر اون چی....
_من که همون باقالی پلو دیگه.
_بده لطفا منو رو.
منو را سمتم گرفت که گارسون سر رسید.
_خیلی خوش اومدید جناب.... باعث افتخار رستوران ماست که امشب میزبان خوبی برای شما باشیم.
_ممنونم.... دو پرس باقالی پلو با ماهیچه.... دو پرس هم می برم..... دو ظرف سوپ مخصوص سرآشپز..... و یه ظرف هم از سوپ به اندازه ی 4 نفر می برم.
_مخلفات چی قربان؟
_همه چی بیارید.
_چشم قربان.
تا گارسون رفت، متوجه ی نگاه خیره ی باران به خودم شدم.
_چرا اینکار رو کردید جناب فرداد؟
_چه کاری؟!
_این همه غذا؟!... این همه مخلفات.
اخمی کردم الکی.
_تو به این کارا چکار داری..... به مادرت سلام برسون بگو مدیرمون اگرچه یه کم... البته یه کم که نه.... خیلی تندخو و عصبیه ولی هوای مادرا رو مخصوصا مادرای مریض احوال رو داره.
خنده اش گرفت. سرش را کمی از من چرخاند و آهسته گفت :
_ممنونم بابت مهمان نوازی تون.
_خواهش می کنم.
دستانم را روی میز در هم گره زدم و نگاهش کردم.
داشت دقیق و کنجکاوانه اطراف را نگاه می کرد که نگاهش به من رسید.
لبخندی زد که گفتم:
_جای قشنگیه..... من خیلی اینجا میام... غذاشون هم حرف نداره.
_افتادید تو زحمت.
_جبران یه اشتباه باید سخت هم باشه... نه؟
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
#مولاےغریبـــــم
منازشرمندگی
چونلالههایواژگون🥀عمریستــ
بهسوےآسـمانمنیستروےسربرآوردن😔💔
🌦⃟🪴 𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟ ❤️➹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#جانجهاندارسٺعلـــے💛
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياعلےبنابیطالب
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياحیدرڪرّار
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياوصیّالمصطفی
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياامیرالمؤمنین
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياحبلاللّهالمتین
♡اَلسّلامُعَلَیڪَيایعسوبالدّین
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياولیاللّه
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياامامالمتّقین
♡اَلسّلامُعَلَیڪَيااباالحسن
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياخلیفةاللّه
♡اَلسّلامُعَلَیڪَيااسداللّه
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياوجهاللّه
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياعیناللّه
♡اَلسّلامُعَلَیڪَياشمساللّهباالسّماء
🌦⃟🪴 𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟ ❤️➹
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_367
واقعا غذایش خوشمزه و لذیذ بود!
برنج دودی ایرانی با شوید تازه و باقالی سبز و خوش رنگ....
بوی روغن کرمانشاهیاش با ماهیچهای که خوب و خوش عطر پخته بود، بدجوری دهانم را پر آب کرد.
_من که از این باقالی پلو نمیتونم بگذرم..... یعنی اونقدر هوس کردم که بی خیال همه چی شدم..... حتی کلاس کار!
خندید.
_بله غذاش هم خیلی عالیه.
_خب... از خودت بگو.... چه غذاهایی دوست داری؟
_من همه چی دوست دارم.
نگاهم روی صورتش ماند.
_یعنی باقالی پلو رو مثل بقیه ی غذاها دوست داری؟!... بعد چه جوریه که پس هوس باقالی پلو کردی؟!
_نه... خب خیلی وقته نخوردم... دلم خواست.
قاشق دیگری به دهان گذاشتم و با چنگالم به ظرف زیتون پرودهاش اشاره کردم.
_این زیتون پروردهشونم حرف نداره.
چند زیتون برداشت و چشید.
_بله خوشمزه است....
_کم خوراکم هستی ولی..... نه سالاد نه ماست نه ترشی... هیچی نخوردی.
_آخه اینهمه مخلفات واقعا زیاد بود.
_خب پس لااقل برای مادرت ببر.... اینا همه دست نخورده است و توی ظرف های یکبار مصرف.
_خیلی امشب تو زحمت افتادید جناب فرداد.
با اخم و جدیت برای بار چندم گفتم:
_رادمهر!
خندید.....
_شرمندهام... عادت ندارم اینطوری صداتون بزنم.
_پس تا پنجشنبه که میری مرخصی تمرین کن.... منم تا پنجشنبه میرم با پدرم حرف بزنم.
انگار همان حرف من دستش را خشک کرد. قاشق غذایش را درون بشقاب گذاشت و گفت :
_بعید میدونم ایشون راضی بشن.
_اونا با من... حالا اصلا فکرشو نکن... غذات رو بخور.
کمی نگاهم کرد. چقدر غم در چشمانش نشسته بود اما در آخر لبخند زد.
شام خوبی بود. من که تمام غذایم را خوردم اما او نه....
ظرف غذایی برایش گرفتم تا غذایش را ببرد.
تمامی مخلفات دست نخورده را هم با اصرار به او دادم.
شب در راه رساندنش کمی مضطرب به نظر میرسید که پرسیدم:
_چیزی شده؟!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
«🌸📿»
بیایدیهکاریکنیمکه
امامزمانبرنامههاشرورویماپیادهکنه،مااون
ماموریتخاصآقاروانجامبدیم!
اینیهرابطهخصوصیباامامزمانمیخواد..
اینیهنصفشبگریهکردنایخاصمیخواد..
🌸¦↫#حاجحسینیکتا
📿¦↫#منبرمجازی
🌸🍃• . • . •
«💛🪴»
خـُدایکیازفراموششدهترین
حقیقتامروزماستبهخـُدابرگردیم
آغوششرابرایتوبازکردهاست:)
💛¦↫#خــدا
🪴¦↫#قربونتبرمخدا