eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
6.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه 🌼برنده‌ی‌ عشق از #میم‌دال تبلیغاتمون🪄💚 https://eitaa.com/joinchat/1763378340Ce2bc25aa4e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دعای 🍃پروردگارمن.. مرابه واسطه ارتکاب به معصیتم خواب نکن.... ❤️💛 وبه ضرب تازیانه قهرت کیفر نکن😞 ماه مبارک رمضان ✅ویدیو دانلود شود🌹
بلدم شعر ببافم، بلدم ناز کنم بلدی گیس ببافی، بلدی باز کنی؟! ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
آرش مرا به یک رستوران ساحلی برد و غذای دریایی سفارش داد. بعد از خوردن غذا، سوار ماشین شدیم و چند دقیقه ایی برای پیدا کردن ساحل خلوت وقت صرف کردیم. بالاخره جای دنجی پیدا کردیم. آرش ماشین را کنار ساحل پارک کرد و یک زیر انداز کوچک که پشت ماشین بود را روی ماسه‌ها کنار ماشین پهن کرد. بالشتی هم که داخل ماشین بود را آورد وتکیه‌اش داد به چرخ ماشین واشاره کرد که آنجا بنشینم. خودش هم کمی آن طرفتر دراز کشید. –توام می تونی دراز بکشیها، اینجا هیچ کس نیست. –نه، ممنون. –میخوای برات آتیش روشن کنم؟ –آتیش توی زمستون مزه میده. الان هوا گرمه... آرش دستهایش را زیر سرش قلاب کرد و چشم به آسمان دوخت. من هم نشستم وتکیه دادم به بالشت وبه دریا زل زدم. همه جاتاریک بود، صدای نوازش گر دریا در آن سکوت گوش نواز بود. زل زدن به دریا در تاریکی به نظرم خوف آور بود، دریا چه عظمتی دارد. چندتا آدم تا حالا دریا را دیده‌اند، ما بمیریم بریم باز هم دریا هست و این موجها مدام می‌آیند نوک می‌زنند به ساحل ومیروند، چرا خسته نمی‌شوند؟ اونقدر زل زده بودم به تاریکی دریا که احساس کردم همه جا را تاریک می بینم و الان وسط دریا هستم وهمه ی اطرافم را آب سیاه پرکرده، نوری نیست، کسی نیست. فقط صدای موجها ست. من هستم و خدایی که آن بالاست. احساس ترس وتنهایی که داشتم باعث شد دنبال خدا بگردم وباتمام وجود، نیازم را به او احساس کنم. وای خدای من پس ان تنهایی حشتناکی که می‌گویند این طور است؟ احساس کردم چیزی در گلویم جلوی نفس کشیدنم را گرفته است. باصدای آرش به خودم امدم وچشم از تاریکی برداشتم. –راحیل. آرش هنوز چشم به آسمان داشت و متوجه ی حال من نشده بود. بغضم را قورت دادم و با یادآوری این که همه‌ی ما یک روز، یک جای تاریک وترسناک یاد خداخواهیم افتاد ترسیدم...به آسمان نگاه کردم و در دلم از خدا خواستم آن روز کمکم کند. آهی کشیدم وگفتم: –جانم. آرش سرش را بلندکرد و نگاهم کرد. نزدیکم امد و گفت؛ –خوبی؟ –آره عزیزم. بعداشاره کردم به پایم وگفتم: –سرت رو بزاراینجا. بالبخند سرش را روی پایم گذاشت و من شروع به نوازش کردن موهایش کردم. –امروز که رفته بودی نماز بخونی، دیرامدی ترسیدم. –چرا؟ –دیرکردی منم چند بارامدم زنونه رونگاه کردم دیدم نیستی، نگران شدم، زنگم زدم گوشیت اشغال بود، مگه پشت خط نمیاد برات؟ –من که از مسجد تکون نخوردم. –آخه هم چادرنماز سرت بود، هم پشتت به در بود تشخیص ندادم. باخودم گفتم تو که چادرت مشگیه پس این خانمه زن من نیست. –توی مسجد چادر بود منم سرم کردم، بعدشم کجا می خوام برم، من تا ابدبیخ ریشتم. –بی تفاوت به حرفم گفت: –راحیل گاهی این فکرها بدجور اذیتم میکنه، همش فکر می کنم این خوشبختی از سرم زیاده و خدا تو رو از من میگیره... هنوزم باورم نمیشه، ما باهم میریم زیر یه سقف. –شاید چون عقد نیستیم اینجوری فکر می کنی. –نمی دونم، شاید عقد کنیم خیالم راحت تر بشه. –خودت رو با این فکرا اذیت نکن، بسپار دست خود خدا... بعدشم اونجا چه خونسرد رفتار کردی، متوجه در این حد نگرانیت نشدم. –وقتی دیدمت نگرانیم یادم رفت. چشم هایش را به چشم هایم و دستش را روی گونه ام کشید و گفت: حالا وقتشه که به حرفی که زدی عمل کنی؟ باتعجب پرسیدم کدوم حرف؟ –عه...میخوای بزنی زیرش؟ مگه نگفتی کنار ساحل برات می خونم، اونجا که نشد، حالا اینجا جاشه... –آرش چی میگی؟ مگه من خواننده ام. من اصلا بلد نیستم. –همون جور که داشتی زمزمه می کردی رو میگم. –زمزمه کنم تو می شنوی؟ –آره، فقط زمزمه اش رو یه کم با صدای بالا انجام بده. –خندیدم و گفتم پس نگاهم نکن. نگاه از من گرفت و گفت: -اصلا چشم هام رو می بندم تو راحت باشی. کمی فکر کردم و یک شعر از دیوان شمس یادم امد که با حرف آرش هم تناسب داشت. برایش آهنگین خواندم. ✍ ...
کاری ڪُن ↶ که اگه خُدا دید خوشِش⇄بیاد نَه بَندِه‌خُدا...🌸 ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|قلبم نه... وجودم، همه° مستعمره‌ی تـوست! هرطور که خواهی تو بمان، دیکتاتوری کُن...♥️|• (🙃) شب خوش ┄┅🌵••═••❣┅┄     •• @tame_sib •• ┄┅❣••═••🌵┅┄ 🍁 ✨🍁 🍁✨🍁
امام رضا علیه السلام می‌فرمایند: "انتظار فرج" به چند چیز است: - صبور بودن - گشاده‌ رویی - همسایه‌ داری - خوش‌ رفتاری - ترویج ‌کارهای‌ نیک - خودداری از آزار و اذیت دیگران - خیر‌خواهی و مهربانی با مومنان 📚تحف‌العقول ، صفحه ۴۱۵ قدری تامل کنیم!! برخی تصور می‌کنند یک منتظر باید حتما کاری خارق العاده انجام دهد، ولی طبق این حدیث امام رضا (علیه السلام) انسان‌های خوش اخلاق، مهربان و خیر خواه از منتظران فرج هستند. گاهی مشکل است اما در اوج سختی‌ها می‌شود مهربان، صبور و خوش خلق باشیم.
یادت باشد 9یادت باشد 9.mp3
زمان: حجم: 8.57M
🔊نمایشنامه 9⃣ 💞بر اساس زندگی شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی به روایت همسر ⏰مدت زمان8دقیقه 🍃🌹 🕊 🕊 🕊 🕊 🌹🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
... ...💔 🕊 روز ششم است. شش دانگ دلم را اگر تو خریدار شوی. در عوض آنگه که نگاهم قفل شود به آن شش گوشه‌ای که دنج ترین نقطه است، برای نجوا... روز ششم، سال ششم، دهه ششم، قسم میخورم هیچ ثانیه‌اش انقدر پر سود نباشد. شش دانگ دلم را تو نخری، روی دست دنیا باد میکنم. زائر نیستم، طائر که میتوانم باشم، مثل فطرس! باز هم فطرس تو هستم و بی بال سلام! 🍃❤️🍃