فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
🌎 کره زمین با سرعت بســــیار زیاد در حال دگرگونی است،
این دگرگونی همــــه مناسباتِ جهانی را تغییر خواهد داد،
💥 اتفاقی در شُرفِ وقوع است که هیـــچکس پیش بینی نمیکرد!
استاد ایمان اکبرآبادی _ پیشگویی حاج قاسم سلیمانی - <unknown>.mp3
26.87M
♦️ پیشگویی آخرالزمانی شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد فتنه های آینده و فرمایش روشنگرانه رهبر انقلاب
🎙 با کلام جناب آقای #ایمان_اکبرآبادی ( مدرس و پژوهشگر دُکترین مهدویت و رسانه)
📌 🎵 این پاکدست صوتی مخصوص فعالان انقلابی حوزه رسانه و فضای مجازی است.
حتما گوش کنید دوستان👌👌👌
#سوادرسانه
اگر چہ حُسْن فروشان بہ جلوه آمدهاند
ڪسی بہ حُسْن و مَلاحَت بہ یارِ ما نرسد
💚¦⇠#السلامعلیڪیاحسنبنعلے
☘#دوشنبـههـایامـامحسنـی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استادشجاعی
▪️توی صحنه قیامت که میلیاردها آدم سرگردانن و ترس همه وجودشون رو گرفته؛
⚡️یهو یه عدهای رو صدا میزنن و با افتخار از بقیه جداشون میکنن!
• چرا جداشون میکنند ؟
• مگه اینا چه فرقی با بقیه دارن؟
▪️ویژه وفات حضرت معصومه سلاماللهعلیها
استاد ایمان اکبرآبادی _ پیشگویی حاج قاسم سلیمانی - <unknown>.mp3
26.87M
♦️ پیشگویی آخرالزمانی شهید حاج قاسم سلیمانی در مورد فتنه های آینده و فرمایش روشنگرانه رهبر انقلاب
🎙 با کلام جناب آقای #ایمان_اکبرآبادی ( مدرس و پژوهشگر دُکترین مهدویت و رسانه)
📌 🎵 این پاکدست صوتی مخصوص فعالان انقلابی حوزه رسانه و فضای مجازی است.
حتما گوش کنید دوستان👌👌👌
#سوادرسانه
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
🌎 کره زمین با سرعت بســــیار زیاد در حال دگرگونی است،
این دگرگونی همــــه مناسباتِ جهانی را تغییر خواهد داد،
💥 اتفاقی در شُرفِ وقوع است که هیـــچکس پیش بینی نمیکرد!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استادشجاعی
▪️توی صحنه قیامت که میلیاردها آدم سرگردانن و ترس همه وجودشون رو گرفته؛
⚡️یهو یه عدهای رو صدا میزنن و با افتخار از بقیه جداشون میکنن!
• چرا جداشون میکنند ؟
• مگه اینا چه فرقی با بقیه دارن؟
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_329
_حرف مفت نزن.... آخرین باری که گفتی به خاطر این دختره میخوام اهل زندگی بشم دقیقا یادمه..... عاشق اون دختره اسمش چی بود؟!....
_شیرین.
_همون... عاشق شیرین شده بودی و مُخ دختره رو با حرفات زدی... یه عقد یه ماهه خوندی و بعد گفتی دلمو زد و ولش کردی رفت.
_تو باران رو با شیرین مقایسه میکنی.
از اینکه سرابی را به اسم صدا کرد، متعجب شدم.
_ببین اگه من قبل از این حرفا عاشق هزار تا دخترم شده بودم بازم این فرق داره.... این دختره اصلا انگار مُهره ی مار داره.... دقت کردی؟.... یه جوری دل میبره که خودتم متوجه نمیشی.... همون یه ماهی که تو شرکتم کار کرد مُخ و دلم رو باهم زد.... اصلا نفهمیدم عاشق چیش شدم... خوشگل که هست دروغ نگم ولی یه حس عجیبی تو وجودش هست که آدم رو جذب خودش میکنه.
احساس کردم هوتن داره از من و احساسات من حرف میزنه!
چقدر شبیه هم بودیم در این حس مشترک!
با این تفاوت که من خیلی دیرتر از هوتن متوجه شدم که یه جوری به نگاهش به رنگ چشمان خاکستری رنگش یا حتی به دیدن نجابتش، عادت کردم و هوتن خیلی زود دل باخته بود شاید!
_به هر حال فکر نکنم اون دختر با اون چادر و نجابت بخواد به تو جواب مثبت بده.
باز خندید.
_آره.... میدونم.... ولی منم بلدم چطور دلش رو ببرم.
چشمکی زد و ادامه داد :
_همین امروز براش گل فرستادم و تو اصلا متوجه هم نشدی.
_گل فرستادی!
دو دستش را در جیب شلوارش فرو برد.
_آره... امروز صبح.... یک سبد گل رز قرمز دادم به مامور حراست جلوی در شرکت و گفتم ببره بده به خانم سرابی.
نفس بلندی کشید و با لبخند چند قدمی جلوتر آمد.
_یکی از اون جملات قشنگ خودمم هم براش نوشتم..... می خواهم خاکستر چشمانت شود.... بگذار تا از آتش نگاهت بسوزم.
داشت کم کم عصبی ام میکرد.
_لعنتی توی شرکت من جای عشق و عاشقی نیست.... میذاری این دختره کارش رو بکنه یا از فردا بسپارم دم، جلوی همون حراست بگیرنت و بِدَنت به پلیس به جرم مزاحمت برای نوامیس مردم.
قهقهه ای سر داد.
_الان اون دختره ناموس کیه دقیقا ؟!... تو؟!.... پس حرف زیادی نزن.
فقط با غیض نگاهش کردم که با همان پوزخند روی لبش رفت سمت در اتاق و گفت :
_جوش نزن رادمهر جان.... همینه که هست یا جواب مثبت بهم میده یا منفی... ولی اگه جوابش مثبت بود یه دقیقه هم نمیذارم تو شرکت تو بمونه.... ....شاید شوهر خوبی براش نشم ولی میبرمش تو شرکت خودم و بهترین حقوق رو بهش میدم ولی لااقل قدرش رو میدونم.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
👈دنی بلوم فوتبالیست آلمانی و #تازهمسلمان
🍃اسلام به من امید و قدرتی فوق العاده داده....
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#شهیدشاهچراغ
#دانشآموزیکهخبراز #شهادتدادهبود 😭
🔖به گزارش جهان نيوز، حسین کشاورز پسر عموی شهید محمدرضا کشاورز شنبه در مصاحبه با خبرنگار ایرنا از ویژگیها و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی این شهید گفت.
🌸به گفته او شهید محمدرضا کشاورز چندماهی بوده که ۱۵ سالگی را پشت سرگذاشته بود😔😔 و در مقطع دهم مشغول تحصیل در مدرسه شاهد شیراز بود.
☘️محمدرضا پسری با ادب و کارگر زاده و همواره در امور دینی و مذهبی سرآمد بود.
به گفته پسر عموی این شهید، محمدرضا از ۲ هفته پیش نیت کرده بوده که شامگاه هرچهارشنبه در حرم مطهر شاهچراغ(ع) حاضر و ضمن به پا داشتن نماز مغرب و عشاء به جماعت در جلسات مذهبی این آستان مقدس شرکت کند.
چهارم آبان ۱۴۰۱ وعده دومین میهمانی بوده که محمدرضا با خالق خود بسته بود که عصر این روز جامه تمیز خود را اتو کشیده و کفش نو به پا کرده و به تنهایی رهسپار حرم می شود.😭😭
🔶حسین کشاورز در ادامه به خاطره ای از زبان شهید محمدرضا کشاورز اشاره کرد و به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: در هفتههای اخیر یکی از اقوام خطاب به شهید می گوید که مراقبت بیشتری در این شرایط از جان خود داشته باشد که محمدرضا می گوید من می روم حرم مطهر شاهچراغ و در آنجا شهید 🌷خواهم شد.😔😔
🌸وی ادامه داد: مادر شهید ابتدای امسال سفری به کربلای معلا داشته که قبل از سفر به محمدرضا می گوید، چه سوغاتی از این سفر زیارتی می خواهد که برای او بیاورد که شهید می گوید از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین(ع) بیاور.😭😭
🌷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خــــدایــــاحفـظ ڪن مردمِ سـرزمینـم را
از بلاها، سختیها،
مصیبتها و گرفتاریها
خدایا خودت پناه و
تسڪینِ دردهایشان باش
خدایا دلشوره و دلواپسے را
از ڪشور ما دور ڪن
آمیـــن
🌙شبتون در پناه امن الهــی🌙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙 اصلیترین و مهمترین شرط ؛
برای استفادهی حداکثری از ماه رمضان
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_330
در اتاقم را که بست مشت محکمم روی
میز فرود آمد.
فوری از اتاق بیرون زدم و قبل از آن که ساعت کاری شرکت تمام شود، رفتم به اتاقش.
تا در اتاق را با شدت باز کردم، چشمم به سبد گل رز هوتن افتاد که روی میزش بود.
نگاهم با اخم رفت سمت اَشکانی که متعجب از این طرز ورودم بود.
_می خواستم تنها با ایشون صحبت کنم.
_بله.... داشتم می رفتم.... خداحافظ جناب فرداد.... خسته نباشید خانم سرابی.
_شما هم خسته نباشید آقای اَشکانی.
با چشمم اَشکانی را دنبال کردم که از اتاق بیرون رفت و تا در اتاق بسته شد گفتم :
_خب.... باید به من توضیح بدی.
متعجب نگاهم کرد.
_ببخشید در مورد چی؟!
سمت سبد گل هوتن جلو رفتم و برگ نازک یکی از گل های رز قرمزش را میان دو انگشت گرفتم.
_در مورد این....
_این؟!.... این که خودمم ازش خبر ندارم.... آقای قاسمی حراست شرکت این را آورد و گفت برای منه... نه اسمی داشت و نه آدرسی.
چشمان جدی ام را به او دوختم.
_خب چون هیچی نداشت باید میذاشتی روی میزت؟
_خب دلم نیومد گل های به این قشنگی رو بندازم دور....
يک دفعه صدایم بالا رفت. زل زدم به نگاه تیله ای چشمانش.
_اتفاقا باید می انداختیش دور.... وقتی نمیدونی کی و برای چی فرستاده باید می انداختی سطل آشغال.
گیج شده بود انگار.
_الان مشکل شما چیه جناب فرداد؟.... مشکل شما یه سبد گل رُز روی میز منه؟!
_مشکل من شمایی خانم.... شمایی که اینقدر ساده ای که با یه سبد گل ساده میتونن فریبت بِدَن.
_ببخشید! ..... کی با یه سبد گل خواسته منو فریب بِده؟!
کلافه از این همه پرسش و پاسخ، چشم بستم لحظه ای و کف دستم را به نشانه ی سکوتش بالا آوردم.
_وقتی تو شرکت من پای سبد گل رز باز میشه ولی نمیذاری حرف بزنم و میگی یه اَمر شخصیه... همین میشه.
_یعنی.... یعنی این سبد گل رو....
_بله... جناب مهندس براتون فرستادن.... انگار خوب هم مغزتون رو شستشو دادن.... در عوض حتی نذاشتی بگم که هوتن کیه و چکاره است.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بچهابهامامزمان راست بگید:) <💖>
#حاجحسینیکتا
-------------------------³¹³
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
ماهرمضونیہفرصتویژهستبراۍ
ڪسایۍڪہیہعمراشتباهرفتن
یہعمراز خدا دوربودنودستشونخالے
خالیہ
اونامیتوننتواینماهیہتَنہتمومِخوبنبودنا
تمومقراننخوندنا،تموم
ذڪرنگفتناشونوراحت جبرانڪنن...
رفیقزرنگبازۍدربیار :))
#تلنگر 🌱
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬
▪️ویژگیهای شخصیتیِ حضرت خدیجه سلاماللهعلیها...
بانویی که قَدر و قیمتِ روحش آنقدرهاست، که از محبوبترین خلقِ خُدا، دل میبَرَد!
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
#تلنگر ‼️
سنگريزه" ريز است و ناچيز.
اما اگر در جوراب يا کفش باشد،
ما را از راه رفتن باز میدارد
در زندگی هم بعضی مسائل ريزاند و ناچيز،
اما مانع حرکت به سمت خوبیها و آرامش ما ميشوند❗️
کم احترامی يا نامهربانی به والدين؛
نگاه تحقيرآميز به فقرا؛
تکبر و فخرفروشی به مردم؛
منت گذاشتن هنگام کمک کردن؛
نپذيرفتن عذر خطای دوستان؛
بخشی از سنگريزههای مسير تکامل ما هستند
آنها را بموقع کنار بگذاريم تا از زندگی لذت ببریم...
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
تنهاجایۍکہ
+پرچمایران
پایینمیاد؛روۍپیکر..
شهداست...🇮🇷
🦋🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
- شهیدحمیدرضامدنیقمصر🌿'!
•
.
شیمیایی بود ، برای درمان به انگلیس اعزام شد خون لازم داشت ، گفت خونِ غیرمسلمان نزنید ؛ توجه نکردند!!🔪🚶🏿♂
هر چھ زدند بدنش نپذیرفت ، خونِ یک مسلمان جواب داد. پزشکش مسلمان شد و گفت : معجزه است ..!(:🌱'
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
روزهارَفتوَفَقَطحَسـرتدیـدارِرُخت
ماندهبَرایندلِیعقوبـےماآقاجان!(:🥀
.
♥️¦↫#السلامعلیڪیابقیةاللھ
✨¦↫#سہشنبہهاےجمکرانی
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_331
چشم گشودم.
آنقدر متعجب بود که دیگر نتواند حرف بزند و من سبد گل را از روی میزش بلند کردم و درون سطل آشغال اتاق انداختم.
این بار نگاهش سمتم آمد.
_جاش تو سطل آشغاله.... شما هم اگه حرفی داری با جناب مهندس ، حرفاتون رو توی کافی شاپی، جایی بزنید.... نه تو شرکت من.... اینجا جای خواستگاری و اَمر شخصی نیست.... محل کاره.
فقط نگاهم کرد که از اتاقش بیرون زدم.
شاید تند رفتم. شاید سخت گرفتم.
اصلا خودم هم نفهمیدم مشکل من با سبد گل هوتن چی بود؟!
ولی اگر نمی گفتم و سبد گل هوتن را نمی انداختم توی سطل زباله، تا فردا صبح هم آرام نمی شدم.
اما با همان چند کلمه، انگار آرام تر شدم.
گرچه می دانستم با هوتن چکار باید بکنم اما هنوز تکلیفم با خودم و دلم روشن نبود.
یعنی به هیچ وجه نمی خواستم این تحول حالم را به عشق و عاشقی ربط دهم.
برای همین، هزار و یک دلیل فرافکنی تراشیده بودم که من!.... من عاشق دختری چادری و محجبه نمی شوم.... محاله!
و اینگونه فرار کردم از حقیقت اما دست دلم خیلی زودتر از این ها برای خودم رو شد.
چند روزی بعد از برخورد تندم با باران سر سنگین بودم.
او هم انگار بدش نمی آمد که با اخم و سخت گیری با او برخورد کنم.
هر قدر می خواستم کوتاه بیایم باز دلم اجازه نمی داد.
وقتی در گذشته کنکاش می کردم، خیلی هوای این دختره ی چشم خاکستری را داشتم.
آن از دوران کارآموزی اش که قرار بود بی حقوق و مزایا باشد اما بعد از آنکه تعقیبش کردم و خانه زندگی اش را دیدم، دلم برایش سوخت.
یا آن روزی که از ضعف و گرسنگی غش کرد.... دو برابر حقوق ماهانه اش برایش مواد غذایی گرفتم و فرستادم و به دروغ اسم یک پیشنهاد جدید کاری آوردم.
اصلا قرار بود این دختر، بی مزد برایم کار کند اما از همان ماه اول برایش دستمزد تعیین کردم و حتی پول خریدهایی را که برایش کرده بودم را هم از او نگرفتم.
بعد از معلوم شدن استعدادش در تبلیغات و کشف اشکالات کاتالوگ ها هم حقوقش را چند برابر کردم....
دیگر چقدر باید برایش هزینه می کردم؟!
با همین استدلالات بود که از اخم چند روزه ام کوتاه نیامدم که نیامدم.
او هم بدتر از من انگار لج کرده بود، سرسنگین شده بود..... یعنی چند روز، کامل، هیچ حرفی برای گفتن نداشت که سراغی از من نگرفت ؟!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
«🌸🍃 »
زمـان
همهچیـزراڪهنہمیڪند،
مَگـرخوݩشھیـدرا!'
🌸¦↫#تلنگرانہ
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•