eitaa logo
🌱 حـــديثــــ‌ عـــشـــق (رمان)
7.3هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
27 فایل
❤ #حـــديثـــ‌عــشــقِ تــو دیــوانــه کـــرده عــالــم را... 🌿 رمان آنلاین #چیاکو_از_خانم_یگانه ♻ #تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/254672920C9b16851ec4
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ _باشه.... اگه تو این طوری می خوای.... با پدرم صحبت می کنم. نمی دانم چرا نگاهش رنگ غم گرفت، غمی که با لبخند نشسته روی لبش ناسازگار بود. _با اجازه تون. تا جلوی در رفت که یادم آمد ساعت صحبت آن روز را هم به او اعلام کنم. ناخواسته بی اختیار به اسم صدایش زدم. _باران.... سرش سمتم چرخید. _ساعت 3 تا 4 بریم صحبت کنیم؟ لبخند تلخی زد. _باشه بعد از اینکه شما با پدرتون صحبت کردید.... حالا با یه روز طوری نمی شه. با آنکه قبول نکرد اما ضربان تند قلبم و گرمایی که انگار از شقیقه هایم می بارید، کلافه ام کرد. چنگی به موهایم زدم و پنجره ی بسته ی اتاق را باز کردم. بعد از ظهر نیم ساعت مانده به پایان تایم کاری شرکت، به مادر زنگ زدم. _الو... _سلام... چه عجب شما یاد مادرت افتادی! _زنگ زدم دیگه.... حالا شام هم میام اونجا. _واقعا میای رادمهر؟ _آره میام... شام چی داریم حالا؟ _الان که دیره شامی که دوست داری بذارم ولی تو بگو زنگ می زنم رستوران هر چی بخوای برات بیارن. نشستم پشت میزم و گوشی را از این دست به دست چپم جا به جا کردم. _پس علی الحساب یه باقالی پلو با ماهیچه برام سفارش بدید که خیلی گرسنه ام. _چشم.... تو فقط بیا. _میام.... بابا هم امشب هست دیگه؟ _بله بابای شما همین الانش هم هست.... _عه!!... خب پس.... نگاهی به ساعت انداختم. نیم ساعت آخر را بی خیال شدم و گفتم : _همین الان از شرکت راه می افتم. _بیا قربونت برم... بیا که دلم برات یه ذره شده. _شما چای تازه دمتون رو بذار اومدم. از شرکت تا خانه ی پدری راهی نبود. فوری از شرکت بیرون زدم و یک ربع بعد به خانه ی پدری رسیدم. ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
بی‌حسرت از جهان نرود هیچ‌کس به در الا شهیدِ عشق؛ به تیر از کمانِ دوست !
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤
توعجب‌تنگه‌ی‌عابرکشی‌ای‌معبرعشق!
ღ تمام راه را براے دیدن تو دویدم عطرت وزید باقے مسیر را پرواز ڪردم🕊❤️ 🌦⃟🪴  𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎‌_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟‌‌‌ ❤️➹🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
¹¹⁰ گَر‌نیست‌رویِ‌نورِ‌تو‌دَرڪَعبه‌جِلوه‌گَر.. اَزبَهرِ‌چیست‌این‌هَمہ‌تَعظیمِ‌خآنہ‌ای؟ 🌦⃟🪴  𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎‌_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟‌‌‌ ❤️➹🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ღ شاید این اشتباهےآمده دنبالِ من بارها‌سنجیده‌‌ام، هم‌قدّ این‌غم‌نیستم😭💔 🌦⃟🪴  𝒮𝓉𝑜𝓇𝓎‌_ 𝑀𝒶𝓏𝒽𝒶𝒷𝒾 🔗⃟‌‌‌ ❤️➹ 🌸🍃• . • . • •┈┈••✾❣✾••┈┈• @hadis_eshghe •┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️🌿❄️ 🌿❄️🌿❄️ ❄️🌿❄️ 🌿❄️ ❄️ مادر واقعا دلتنگم بود چون با باز کردن در حیاط، جلوی در ورودی منتظرم بود. لبخندی از محبتش زدم. جلوی در خانه که رسیدم لبخندش واضح تر شد. _می دونی چند وقته یه سر به ما نزدی؟ _حالا که اومدم دیگه.... وارد خانه شدم و پرسیدم: _بابا کجاست؟ _بالا تو اتاقشه... از صبح گیر کارهای خودشه. _رامش چطوره؟... این پسره ی مَشنگ رو ول کرد یا نه؟ _ای بابا.... هر وقت تو آدم بشی اونم می شه. با خنده گفتم: _از این آدم تر می خوای؟.... می خوام سر و سامون بگیرم... دیگه چی می خوای؟ _الکی نگو رادمهر.... دیگه از دست تو و رامش اعصاب واسم نمونده. _الکی نمی گم... اومدم اول با بابا حرف بزنم بعدم دیگه بسپارم دست شما. مادر گل از گُلش شکفت. _واقعا داری می گی رادمهر! _ای بابا... آره دیگه. _قربونت برم الهی.... و بعد صورتم را بوسید. _حالا می ذاری اول برم با بابا حرف بزنم یا نه. _برو بیا بهم بگو دختره کیه. از پله ها بالا می رفتم که بلند گفتم : _بابا می شناستش. و مادر باز کنجکاوتر شد. _زود بیا برام تعریف کن. پشت در اتاق پدر که رسیدم چند ضربه به در زدم و منتظر جواب شدم. _بیا تو.... در را باز کردم و وارد اتاق شدم. پدر پشت میز کارش نشسته بود و با عینکی که به چشم زده بود، مشغول به کار بود. _به به... چه عجب!.... بالاخره یادت اومد یه بابایی هم داری؟! ❄️🌿 حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️ 🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖ 🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹 🌿 ❄️🌿 🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 ❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️ 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿 🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿 ❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
‌ ‌🌷 صبحم باش تا به شوقِ از شب بگذرم ؛ ای حضور از آفتاب زیباتر ... سلام صبحت بخیر❤