فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
✦
⸀💙🌿||•
💙| #امام_زمان
🌦| #دلتنگی
هواٰۍٖجھــاٰن..
بۍٖتوخسخسمۍٖکــند،تو
رابہجاننفسهاٰۍٖبۍٖکسان
زودتربرگرد..•🌼🌦'
#اللهمعجللولیڪالفرج🌿
•
•
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷
🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم
🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم
🌸ما یه عالمه امید داریم،
🌼بهتره به امید فکر کنیم
🌺آدم به امید زندهاس
🌸ما قلبی مهربان درون سینهمون داریم
🌼چه هدیهای از این بهتر
#استوری
حاج حسین یکتا:
شهدا با چوب پر خوشگلشون
دارن خونه دل مارو اتاق تکانی می کنند
بیاید در خونه دلمون رو به روی شهدا باز کنیم.
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
•°~🪴✨
نوحعلیهالسلامیهجاییکهدیگه
ازدستقومشخستهشدهبود،
برگشتبهخداگفت:خدایامندیگه
زورمبههیچینمیرسه..کمکمکن؛))
#خـدایدلهــا💚
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_278
صبح همین که چشم باز کردم تمام اتفاقات شب گذشته باز یادم آمد.
یادم آمد که باید همان روز همه چیز را تمام کنم.
همه وسایلم را جمع کردم.
از کت و شلوار گرفته تا کفش و لباس های خانگی.
با دستی پر از پله ها پایین آمدم و برخلاف هر روز، آوا میز صبحانه چیده بود!
_سلام.... کجا به سلامتی؟
نگاهی به دام رنگینی که احتمالا باز به قصد فریبم، پهن کرده بود انداختم.
_چکت رو تا آخر همین ماه بهت بر می گردونم.
کلافه شد از شنیدن این حرف.
_چقدر تو زود رنجی!
پوزخندی زدم.
_تو این جور فکر کن....
یک قدم سمت در رفتم که باز صدایم زد.
_بهنام..... من جدی گفتم.... دیشبم گفتم که پولم رو نمی خوام.... اصلا اون پول من نبود که بخوام.... پول رامش بود... اونم پولشو نمی خواد.... ولی تو سر قولت بمون.... دو ماه محافظم باش.
خنده ام گرفته بود از این تفکر خام که فکر می کرد حتی حالا هم بعد از افشای همه چیز می تواند رامم کند!
نگاهش کردم. جدی و سرد.
_واقعا چی فکر کردی در مورد من!.... فکر کردی بازیچه ی دستت می شم؟!... فکر کردی اینو بگی، باز حاضر می شم دوماه تو خونه ات بمونم؟!.... ببین، برو دنبال زندگی خودت.... من حالم از شماها بهم می خوره... می فهمی اینو؟.... برو دنبال همون نوید خانی که به قول خودت اگه اشکاتو ببینه دلش به رحم میاد.
باز خواست با اشکانش مرا رام کند. بغض کرده جوابم را داد:
_به خدا بهت دروغ نگفتم.... من دوستت دارم بهنام.
_باشه.... ولی من دوستی خاله خرسه رو نمی خوام.
صدایش با گریه بلند شد.
_اَه لعنتی من که بدهیت رو هم دادم که تو راحت بشی از شَرش.... پس چرا اینا رو نمی بینی؟!
_خودت گفتی.... همین الان.... گفتی رامش اون پولو داده.... دروغگو کم حافظه می شه.... درسته؟!
باز فریاد کشید.
_خیلی خب.... 100 میلیون رامشو این بار خودم می دم... قبوله ؟
_نیازی نیست.... دیگه خام دوتا قطره اشک یه دختر نمی شم.... این اشک تمساحه.... خداحافظ.
در خانه اش را گشودم و شنیدم چطور حنجره اش را پاره کرد و باز فریاد زد.
_بهناااااام.....
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
°
°
🦋شهید محمدابراهیم همت :
بعضی ها فکر می کنند، اگر ظاهرشان
را شبیه شهدا کنند کار تمام است
نه باید مانند شهدا زندگی کرد..🕊🌿
#شبتونشهدایی♥️
°
°
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
- شایدحسینمیآزماید
عشاقرابهفراق ! (:💔
#آقای_اباعبدالله💚
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷
🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم
🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم
🌸ما یه عالمه امید داریم،
🌼بهتره به امید فکر کنیم
🌺آدم به امید زندهاس
🌸ما قلبی مهربان درون سینهمون داریم
🌼چه هدیهای از این بهتر
•°~🌸🍃
-لَکِنقَلبیلَمیعدیَطیقُالبَقاء،
اریدالذَهابِإلیالحُسین(ع)..
+ولیقلبمدیگرتوانِماندنندارد،
میخواهمبرومپیشِحسین(ع)..♥️
#پناهمحسین🌱
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
♥️🌱••
تو روشنی قلب منی
خودم را به هدر نداده ام :)
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_279
سمت شرکت رفتم. تمام وسایلم را در ماشین گذاشتم و با جدیتی که شاید تا آن روز نداشتم سمت شرکت رفتم.
همین که وارد اتاقم شدم احساس کردم نگاه رامش سمتم آمد.
سلامی کرد و من جوابش را آنقدر آرام دادم که حتی نشنید!
نشستم پشت میزم مقابلش و او سر بلند کرد و نگاهم.
اما حتی نگاه ممتد رامش هم لحظه ای از جدیتم نکاست.
_چی شده؟
با همان اخم و جدیت گفتم :
_یعنی شما نمی دونی؟
تکیه زد به کاناپه ای که رویش نشسته بود و خیره ام شد.
_نه....
سرم به کارم بود که جوابش را دادم.
_آها... یعنی دختر دایی شما به شما نگفته که نقشه تون لو رفت!
جواب نداد که نگاهش کردم. طرز نگاهش می گفت که همه چیز را می داند اما آنقدر رو داشت که باز هم زل بزند در چشمانم!
_پس پول دادی به دختر دایی ات که یه آتو ازم بگیره که بذاری کف دست جناب فرداد و شرکتت رو پس بگیری... آره؟
دست به سینه نگاهم کرد.
_تو که هم بدهیتو با اون پول دادی و هم آتو دستش ندادی... پس واسه چی حرصی شدی؟!
چشمانم را برایش ریز کردم.
_اون پول رو پس می دم.... من پول دقل بازی و حیله گری نمی خوام... من عادت دارم نون بازومو بخورم.
خندید.
_خیلی می خوای خودتو مظلوم و معصوم جلوه بدی.... ولی هر آدمی یه اشتباهاتی داره.... بالاخره یه آتو ازت می گیرم.... حالا ببین.
_ببین... خوب گوشاتو وا کن.... آره منم اشتباه دارم اما نه توی اون چیزایی که تو فکرشو می کنی.... بگیر....اگه منتظری یه گافی بدم تا ازم آتو بگیری.... بسم الله.... بگیر ببینم چه جوری می خوای شرکتت رو پس بگیری.... حالا رو در رو می جنگیم.... پس بچرخ تا بچرخیم.
پوزخندی زد و مشغول به کار شد باز.
و من.... آنجا نفهمیدم در چه میدان جنگی افتادم.... اما بعدها چرا.....
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
•••🥀🍂
ولےحقیقتا
برایاینخندهبایدجونداد…(:🖤🌾؛
#سردارِدلم…؛
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
-
-
حاج اسماعیل دولابی میفرمودن :
وقتی بگویی خدایا..
من غیر تو را ندارم خدا غیور است
خواسته تو را اجابت میکند..🍃
-
-
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
_
از لحاظ روحى نياز دارم اون پسربچهای باشم
که وسطِ نماز به سردار سليمانى گل داد :)🌱"
_
#حاجقاسم✌️🏻
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود بر شما صبحت بخیر☀🌷
🌼از امروز به چیزایی که نداریم فکر نکنیم
🌺بجاش به چیزایی که داریم فکر کنیم
🌸ما یه عالمه امید داریم،
🌼بهتره به امید فکر کنیم
🌺آدم به امید زندهاس
🌸ما قلبی مهربان درون سینهمون داریم
🌼چه هدیهای از این بهتر
| #عاشقانهیواشکی |
+ چشمانت را ببند ؛ اولین چیزی را
که میبینی بگو
_ زندگیمو میبینم
+ زندگیت ؟ یعنی چی؟
_ یعنی چشمانِ تو 👀🫀
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
°
•
°
او یک کاربره🕋
همیشه آنلاین است، تک تک کلیک ها
و حرفها را میبیند :)🍃
.
.
| المیعلمباناللهیری |♥️
#صبحتونبخیر🦋
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
وخدا تو را آفرید
برای اثبات آﻳﻫ ے
| فتبارک الله احسن الخالقین 🍃|
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
°
°
شنیدم مصرعی شیوا
که شیرین بود مضمونش منم
مجنون آن لیلی که صد لیلاست مجنونش :)♥️
°
°
|| 🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
.
.
| یا من إذا تضایقت الأمور
فتح لها باباً لم تذهب الیه الأوهام💙 |🦋
ای کسی که هنگامی که کارها به
بنبست میرسد تو راهی را میگشایی
که هیچ وهمی به آن نمیرسد :)🍃
.
.
#صبحتونبخیر♥️🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
_
_
آرامش یعنی؛
از تمام احوالاتت خبر داره...
_
_
#خداجانم💚
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
هدایت شده از رمان چیاکو
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_280
از شرکت به خانه برگشتم.
قطعا مادر و باران توقع دیدن مرا نداشتند.
در خانه که توسط باران باز شد از خوشحالی جیغ کشید.
_بهنام!
وارد حیاط شدم که دستانش را دور گردنم آویخت و گریست.
_حالا چرا گریه می کنی؟
_چند شبه خونه نیومدی دلم برات تنگ شده بود.
از من فاصله گرفت که گفتم :
_مامان حالش خوبه؟
_خوبه خدا رو شکر..... چی شد؟
سمت خانه حرکت کردم که گفتم :
_چی چی شد؟
_کارت دیگه.... گفتی کار پیدا کردی که.... گفتی شبا نمیای خونه.
_آها.... خب خدا رو شکر فعلا دوباره شبا میام خونه.
ایستاد و با نگرانی نگاهم کرد.
_بهنام!.... کار دومت رو از دست دادی؟!.... حالا پول 100 میلیونی که بهم دادی رو چکارش می کنی؟!
_نگران نباش... درستش می کنم به امید خدا....
_ان شاء الله....
وارد خانه شدم که صدای مادر را از اتاق بلند شنیدم.
_باران!... صدای بهنام رو شنیدم... درسته؟
_درسته مادر....
ورودی پذیرایی ایستادم که مادر با لبخند جلوی رویم ظاهر شد.
_قربونت برم الهی... شاخ شمشاد منو ببین... ماشاالله ماشاالله.... چه کت و شلوار شیک و قشنگی مادر!.... الهی تو رو توی کت و شلوار دامادی ببینم.
_سلام مامان گل خودم... بهتری؟
_الهی شکر.... تو که گفتی شبا نمیای خونه!
_فعلا میام.... تا بیینم بعدش چی میشه.
کاور کت و شلوارهایم را به باران دادم و گفتم :
_اینا رو واسم جابه جا کن... خیلی خسته ام.
_چی هست اینا؟!
_کت و شلواره.... اون پاکت دسته دارم کفشه.
_وای مامان ببین چند دست کت و شلوار و چند جفت کفش!.... پولدار شدی ها!
_هنوز نشدم ولی می شم ان شاء الله.
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
#تلنگر
قرار بـود شھید بشھ؛
یہ جواب تلخ بھ مادرش داد !
اسمش رفت آخر لیست . . .💔
#اینطوریاست . . .
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وَ مَالی لَا اَبکی
چرا من بر احوال خودم اشک نمیریزم .
[ #ابوحمزهثمالی ]
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
⟨👑🌸⟩
‹وَمَاتَسْقُطُمِنْوَرَقَةٍإِلَّايَعْلَمُهَا›
••همینکهبیاجازتیکبرگاززمیننمیوفته
دلمبهتگرمهخداجون❤️🩹
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°🍃
°🦋
°🍃
السّلامُ علی ملاذ الأمنیات..
- سلام بر تو ای پشت و پناه آرزوها♥️ -
•🍃
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
کمیمضیفراقبلالقاء
ولکنأینلقاءبلافراق؟
چقدرفراقبدونِوصآلگذشت
ولیکجاستوصآلبدونِفراق؟💔
#اللهمالرزقنازیارتالحسین🌱
🌿✾ • • • • •
╔═════════🌸🕊══╗
•●❥ @be_sharteasheghi
╚══🌸🕊═════════╝
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️🌿❄️
🌿❄️🌿❄️
❄️🌿❄️
🌿❄️
❄️
#رمان_چیاکو
#مرضیه_یگانه
#پارت_281
انگار تمام دقایق مرا با کار پُر کرده بودند!
روز بعد باید اول با عمو تماس می گرفتم و در مورد یک وام صحبت می کردم.
برای همان یک تماس ساده از اتاق خودم بیرون زدم تا مقابل چشمان رامش نباشم.
_الو سلام....
_سلام....
_ببخشید اگه بد موقع زنگ زدم.... بهنام هستم... فرهمند.
_آها شناختم....
_راستش من یه بدهی دارم که خیلی براش این در و اون در زدم اما جور نشد... خواستم ببینم می تونم یه وام از شما بگیرم؟
مکثی کرد که دلم را لرزاند.
_خوبه که زنگ زدی.... من سرم شلوغه یادم رفت در مورد حقوقت با هم حرف بزنیم.... اما در مورد وام.... نه.... ما اینجا صندوق قرضالحسنه نداریم که به کسی وام بدیم اما می تونم حقوقت دو یا سه ماهت رو پیش پیش بهت بدم تا کارت راه بیافته.... البته اینم فقط و فقط برای خودته وگرنه من برای هر کسی از این دست و دلبازی ها ندارم.
_ممنون شما لطف دارید به بنده.
_اونم به خاطر خودته که همون اول کاری جُربزه ی خوبی از خودت نشون دادی.
_واقعا ازتون ممنونم جناب فرداد.
_امروز یه چک برات میارم که مطمئن باشی تا لااقل سه ماه می خوامت.... البته به کار خودت بستگی داره... اگه مثل همین الان کار کنی.... تو شرکتم موندگار میشی.... من هواتو دارم چون یه جوری زحماتت رو واسه خاطر رامش و سفارش کوکب و صد البته زرنگی خودت، جبران کنم.... پس حواست باشه نااميدم نکنی.
_خیالتون راحت.... چشم حتما ان شاء الله.
تماس را او قطع کرد و من نفس راحتی بابت بدهی ام به آوا کشیدم.
اما نبايد فراموش می کردم که من هم قصدم انتقام بود.
انتقامی که شاید به خاطر حمایت های آن روزهای عمو، فکرش کمی در ذهنم کمرنگ شده بود اما جزئی از اهدافم بود قطعا.
به اتاق برگشتم که تا در را بی هوا گشودم رامش را پای کشوی میزم دیدم.
دنبال چیزی می گشت که با باز شدن در اتاق، بد غافلگیر شد!
❄️🌿#کپی_رمان_حرام حتی بالینک کانال و اسم نویسنده⛔️
🔴 پیگرد قانونی دارد ⚖
🌹✨کانال حدیث عشق✨🌹
🌿
❄️🌿
🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
❄️❄️@hadis_eshghe❄️❄️
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿
🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿
❄️🌿❄️🌿❄️🌿❄️🌿..............
به یک تنهایی!
در ابَدیّت ،
احتیاج است...
.
”خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا”
نسا| ۵۷
🌸🍃• . • . •
•┈┈••✾❣✾••┈┈•
@hadis_eshghe
•┈┈••✾❣✾••┈┈•