eitaa logo
📚 حدیث شیعه 📚
297 دنبال‌کننده
249 عکس
73 ویدیو
10 فایل
ـــــــــلامـ 👋 🌺 بہ‌کانال‌ماخوش‌اومدین. 🌺 اینجامےتونےاطلاعاتـــــ‌دینےومذهبے‌خودتوبالا ببری. 🌺 مابادقتـــــ‌وحوصلہ،سعےمےکنیمـ مطالبےرو بارگزاری‌کنیمـ‌کہ‌درعین‌سادگےو روان‌بودن،مہم‌و کاربردی‌همـ‌باشن. مدیر: @saeedsadat با احترام، تبادل نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 الأمالی للشیخ الطوسی الْفَحَّامُ قَالَ حَدَّثَنِی الْمَنْصُورِیُّ عَنْ عَمِّ أَبِیهِ وَ حَدَّثَنِی عَمِّی عَنْ کَافُورٍ الْخَادِمِ بِهَذَا الْحَدِیثِ قَالَ: 📚 کَانَ فِی الْمَوْضِعِ مُجَاوِرِ الْإِمَامِ مِنْ أَهْلِ الصَّنَائِعِ صُنُوفٌ مِنَ النَّاسِ وَ کَانَ الْمَوْضِعُ کَالْقَرْیَةِ وَ کَانَ یُونُسُ النَّقَّاشُ یَغْشَی سَیِّدَنَا الْإِمَامَ علیه السلام وَ یَخْدُمُهُ، فَجَاءَهُ یَوْماً یُرْعَدُ، فَقَالَ: یَا سَیِّدِی أُوصِیکَ بِأَهْلِی خَیْراً، قَالَ وَ مَا الْخَبَرُ؟ قَالَ عَزَمْتُ عَلَی الرَّحِیلِ، قَالَ وَ لِمَ یَا یُونُسُ وَ هُوَ علیه السلام مُتَبَسِّمٌ قَالَ قَالَ مُوسَی بْنُ بُغَا وَجَّهَ إِلَیَّ بِفَصٍّ لَیْسَ لَهُ قِیمَةٌ أَقْبَلْتُ أَنْ أَنْقُشَهُ فَکَسَرْتُهُ بِاثْنَیْنِ، وَ مَوْعِدُهُ غَداً، وَ هُوَ مُوسَی بْنُ بغا إِمَّا أَلْفُ سَوْطٍ أَوِ الْقَتْلُ، قَالَ امْضِ إِلَی مَنْزِلِکَ إِلَی غَدٍ، فَمَا یَکُونُ إِلَّا خَیْراً، فَلَمَّا کَانَ مِنَ الْغَدِ، وَافَی بُکْرَةً یُرْعَدُ، فَقَالَ قَدْ جَاءَ الرَّسُولُ یَلْتَمِسُ الْفَصَّ، قَالَ امْضِ إِلَیْهِ، فَمَا تَرَی إِلَّا خَیْراً، قَالَ وَ مَا أَقُولُ لَهُ یَا سَیِّدِی؟ قَالَ فَتَبَسَّمَ وَ قَالَ امْضِ إِلَیْهِ وَ اسْمَعْ مَا یُخْبِرُکَ بِهِ، فَلَنْ یَکُونَ إِلَّا خَیْراً، قَالَ فَمَضَی وَ عَادَ یَضْحَکُ، قَالَ قَالَ لِی یَا سَیِّدِی، الْجَوَارِی اخْتَصَمْنَ فَیُمْکِنُکَ أَنْ تَجْعَلَهُ فَصَّیْنِ حَتَّی نُغْنِیَکَ، فَقَالَ سَیِّدُنَا الْإِمَامُ علیه السلام، اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ إِذْ جَعَلْتَنَا مِمَّنْ یَحْمَدُکَ حَقّاً. 📚 کافور خادم می‌گوید: در اطراف امام (هادی) علیه السّلام، گروهی از صنعتگران به کار اشتغال داشتند و آن محل شبیه دهی بود. یونس نقشبند (انگشترساز) با حضرت امام علی النقی علیه السلام رفت و آمد داشت و خدمت آن جناب را می‌نمود. یک روز در حالی که لرزه تنش را فرا گرفته بود وارد شد. عرض کرد: آقا، من خانواده خود را به شما می‌سپارم. فرمود: مگر چه شده؟ گفت: تصمیم دارم فرار کنم. با لبخند فرمود: برای چه؟ گفت: موسی بن بغا یک نگین بسیار قیمتی برایم فرستاد که روی آن نقش بیندازم. شروع به کار کردم ولی نگین دو نیم شد. فردا قرار است نگین را به او بدهم. شما می‌دانید صاحب نگین موسی بن بغا است که یا مرا هزار تازیانه خواهد زد و یا مرا می‌کشد، فرمود: برو به خانه ات! فردا به خیر خواهد گذشت. فردا صبح با ترس و لرز آمده و گفت: اینک پیکی از طرف موسی بن بغا آمده و انگشتر را می‌خواهد. فرمود: تو پیش او برو، جز خوبی چیزی نخواهی دید. گفت: آقا به او چه بگویم؟ امام علیه السّلام لبخندی زده فرمود: برو ببین چه می‌گوید؛ گفتم که جز خیر چیزی نخواهی دید. یونس رفت ولی بلافاصله با خنده برگشت. گفت: غلام پیغام آورد که زنان بر سر نگین انگشتر با هم اختلاف کرده اند، آیا ممکن است آن نگین را دو قسمت کنی؟ اگر چنین کاری بکنی به تو جایزه گرانی خواهم داد. امام علیه السّلام گفت: خدایا تو را حمد که ما را از ستایشگران واقعی خود قرار داده ای. @hadise_shia