eitaa logo
حدیث سهر
1.6هزار دنبال‌کننده
169 عکس
23 ویدیو
1 فایل
🔰 کانال رسمی استاد حسن رمضانی در پیام‌رسان ایتا 🔰 نکات ناب و خاطرات شنیدنی از عارفان، حکیمان و اندیشمندان در بیان استاد حسن رمضانی 🇵🇸 ارتباط، پیشنهاد و انتقاد: @Mostafaramazani ❗️نشر مطالب کانال، همراه با ذکر منبع اشکالی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶 گوشمالی حاج ملاهادی سبزواری 🔹استاد حسن رمضانی: اسـتاد حسـن زاده می فرمودنـد: موقعـی کـه مـا شـرح منظومـه را تدریـس می کردیـم، گه گاهـی سربه سـر مرحـوم حاج ملاهادی سـبزواری می گذاشـتیم و از نظـر شـعر و نظـم بـه ایشـان اشـکال می کردیـم کـه اینطـوری اگـر باشـد بهتـر اسـت و این گونه خوب نیسـت. مثلا وزن شـعر درسـت نیسـت، سـکت دارد و ابیات و اشـعار ایشـان را اصـلاح میکردیـم. دلمـان هـم خـوش بـود کـه داریـم بـا جناب حاجـی کشـتی می گیریـم. تـا اینکـه شـبی ایشـان بـه خـواب مـا آمـد و معلـوم بـود از دسـت مـا ناراحـت اسـت. ایشـان گـوش مـن را کشـید و کشـید، اسـتاد حسـن زاده دستشـان را بردنـد سـمت گوششـان و فرمودند: آقا کشـید، کشـید. آنقدر شـدید و بد کشـید که گوشـم بـه درد آمـد و مـن از شـدت درد از خـواب بیـدار شـدم. وقتـی بیدار شـدم هنـوز هم گوشـم درد می کـرد! (معلـوم بـود کـه خیلی رابطـه نزدیک بـوده و خـواب واقعی بوده اسـت) بعـد از ایـن واقعـه با خـود گفتم با ایشـان نمی شـود شـوخی کرد؛ لـذا از نقد و ایـراد ابیات ایشـان دسـت برداشـتم! (حدیث سهر، ص۳۲۰) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ قسمت اوّل 🔹استاد حسن رمضانی: در تابستان سال ۱۳۶۷ که امام هنوز در قید حیات بودند، من برای تبلیغ و همچنین گذراندن تعطیلات تابستانی همراه با خانواده به زیرآبِ سواد کوهِ مازندران رفته بودم. یک روز بعد از ناهار و به هنگام مطالعه خوابم برد. در عالم رویا دیدم من به قم، منزل استاد حسن زاده آمده ام. وارد هال که شدم، برخلاف همیشه که درِ اتاق استاد پرده نداشت، این دفعه پرده داشت. من با خود گفتم: با وجود این پرده، خوب نیست سرزده وارد اتاق شوم. همینطور که حالت انتظار داشتم، بادی وزید و پرده کنار رفت، دیدم استاد حسن زاده رو به آسمان و پشت به زمین، طاقباز خوابیده اید. من که این حالت را از ایشان دیدم، با خود گفتم: بَه بَه! عجب حالت خوشی! حالت تلقی وحی! این طور بر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله ) وحی نازل می شده است؛ یعنی: رو به آسمانِ ملکوت و پشت به زمینِ مُلک. بعد، هم سرفه ای کرده و یاالله گفتم تا وارد اتاق شوم، ایشان از درون اتاق ندایی سر دادند و فرمودند: شمایید حسین؟! گفتم: نه! من حسن هستم. فرمودند: آقا! شمایید! بفرمایید! من پس از این سخن وارد اتاق شدم، دیدم ایشان از آن حالت درآمده و نشسته اند. تا چشمشان به من افتاد، با انگشت سبابه به من اشاره کرده و فرمودند: آقا! بشارتی دارم برای شما! گفتم: بفرمایید! ایشان فقط و فقط این آیه را خواندند: «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ»؛ سپس دستشان را در جیبشان کردند و از داخل جیب، کارتی شبیه این کارت های عروسی را به من دادند و بعد، از اتاق خارج شدند. من کارت را که باز کردم، دیدم ...
🔶 يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ قسمت دوم ... دیدم عکس سیدی کهنسال در سمت راست است و عکس سیدی جوان و یا میانسال در سمت چپ نقش بسته است و این کارت، با این کیفیت، بر این امر دلالت می کرد که این دو سید با هم پیوند کرده اند. فضای اتاق خیلی روشن نبود تا ببینم این سید پیر و آن جوان چه کسانی هستند. همین طور که به این تصاویر نگاه می کردم و متوجه نمی شدم که آن ها که هستند، دیدم دور تا دور این تصاویر، آیاتی از قرآن و همچنین روایاتی را به صورت ریز نوشته اند و این آیه ای هم که جناب استاد آن را تلاوت کردند، مدام در ذهن و گوشم خطور می کرد و خودش را این گونه نشان می داد. از خواب که بیدار شدم، فهمیدم این خواب، یک خواب معمولی و متعارف نیست و می خواهد چیزی را به من بگوید، ولی من آن را نمی فهمم. هرچه هم که فکر کردم چیزی را متوجه نشدم. فصل تابستان تمام شد و برگشتیم قم. فروردین و اردیبهشهت ۶۸ گذشت و خرداد ماه فرارسید و سپس ارتحال امام خمینی پیش آمد. روز ۱۴ خرداد بود که من پشت به دیوار، غمزده و با چشمانی اشک آلود نشسته بودم و منتظر بودم ببینم که مجلس خبرگان چه شخصی را به عنوان رهبری انقلاب انتخاب می کند. تا نام آیت الله خامنه ای را به عنوان رهبری اعلام کردند، بدون مقدمه و فکر کردن، کأنّه من را برداشتند و پرتاب کردند به تابستان ۱۳۶۷، و گویا که من آن خواب را هم اکنون دارم مشاهده می کنم. و آن گاه بود که فهمیدم آن پیرمرد سید، حاج آقا روح الله است، آن سید میانسال هم جناب سید علی آقای خامنه ای است! و این دو با هم این گونه پیوند کرده اند و «وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ». خداوند با ولایت سید علی آقا، نور خودش را بر ما تمام کرده است. لذا بلند شده و اشک هایم را پاک کردم و دلم شاد شد. و با خود گفتم: الحمدلله رب العالمین! ما از این بحران به راحتی عبور می کنیم. (حدیث سهر، ص۴۶۱) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 عرفان، تیغ دو لبه! 🔹استاد حسن رمضانی: [در دیداری که چند سال پیش با آیت الله سیستانی حفظه الله داشتیم]، ایشان فرمودند: عرفان، تیغ دو لبه است، یعنی: اگر این علم در مسیر اصلی خود قرار بگیرد آثار و برکات فوق العاده‌ای را به ارمغان می‌آورد ولی اگر خدای نکرده از مسیر اصلی منحرف شود و در اختیار افرادی قرار بگیرد که آن را وسیله‌ای برای دست اندازی به مناصب دنیوی قراردهند، موجب خسارت‌های فراوان و جبران ناپذیری خواهد شد. سپس گفتند: شما که در قم متصدی تدریس عرفان هستید، به شاگردانتان (به خودتان نمی‌گویم) توصیه کنید عرفان را با اهتمام به شریعت دنبال کنند و این دو را با هم داشته باشند. البته فرمایش ایشان حتما با توجه به عملکرد سوء بعضی از مدعیان عرفان بود و گرنه روشن است که عرفان اصیل، با شریعت کاملا گره خورده است. اصلاً عرفان اصیل اسلامی غیر از شریعت چیزی نیست. ولی چون برای برخی ازافراد شبهه‌هایی به وجود آمده، لازم بود چنین توصیه‌ای را هم بفرمایند. (حدیث سهر، ص۴۸۲) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 من آن ها را به عظمت می‌شناسم 🔹استاد حسن رمضانی: کسی از آیت الله شبیری زنجانی پرسیده بود: نظر شما نسبت به وحدت وجود چیست؟ آیا همانطوری است که برخی از آقایان می‌گویند مستلزم شرک و کفر و حلول و اتحاد است؟ ایشان کاملاً صاف فرموده بود: بعید می‌دانم آقایانی که قائل به وحدت وجود هستند این جور دیدی داشته باشند و بگویند که خداوند در اشیاء حلول کرده، یا با اشیاء یکی شده است، این طوری نیست؛ چون در بین آن ها افرادی هستند که من آن ها را به عظمت می‌شناسم و این اتهام‌ها به آن ها نمی‌چسبد؛ لذا ما که در این زمینه تخصص لازم را نداریم نباید «نفیا یا اثباتا» وارد بشویم! (حدیث سهر، ص۴۸۵) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 نزاع های بی فایده! 🔹استاد حسن رمضانی: روزی در محضـر حضـرت اسـتاد علامـه حسـن زاده آملـی (ره) قسـمتی از فرمایـش امام خمینی (قدس سره) را درباره [علم] اصول خواندم. ایشـان خیلی خوششـان آمـد. گفتند:ایشـان ایـن مطالـب را در کجا گفته انـد؟ گفتم: در کتـاب چهل حدیث. ایشـان فـورا قلـم برداشـتند و آدرس فرمایش امـام خمینی را یادداشـت کردند. و اما عبارت حضرت امام از این قرار است: «ایـن مفاهیـم عرضیـه و معانـی حرفیـه و نزاع هـای بی فایـده، کـه بسـیاری از آن بـه دیـن خـدا ارتباطـی نـدارد و از علوم هم حسـاب نمی شـود که اسـمش را بگذاری ثمـره علمیـه دارد، اینقـدر ابتهـاج و تکبـر ندارد. خدا شـاهد اسـت و کفی به شـهیدا کـه علـم اگر نتیجـه اش این ها باشـد و تـو را هدایت نکند و مفاسـد اخلاقـی و عملی را از تـو دور نکنـد، پسـت ترین شـغل ها از آن بهتر اسـت». (حدیث سهر، ص۴۸۸) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 این که خبر بدی نیست! 🔹استاد حسن رمضانی: یکی از خاطـرات بسـیار زیبـا و دلنشـین مرحـوم مهندسـی را کـه خـود ایشـان بـرای مـن نقـل کردنـد و شـاید هـم بـرای دیگـران نقـل کـرده باشـند، نقـل میکنـم.ایشـان زمانـی فرمودنـد: یـک پیکان داشـتم، مدلـش را هم گفـت که از خاطـرم رفته اسـت. پسـر بـزرگ مـن احمـد، ایـن را برداشـت و رفـت تهـران و برگشـت و بـه مـن گفـت: بابـا یـک خبر بد! گفتم: چیسـت؟ گفت: ماشـین را به سـرقت بردنـد! آن را در مکانـی پـارک کـرده بـودم، برگشـتم و دیدم نیسـت! این طـرف و آن طرف هـم تحقیق کـردم، بالأخـره تحقیقـات بـه جایی نرسـید. ایشـان فرمودنـد: به پسـرم گفتـم طـوری می گویی خبر بـد که آدم گمـان می کند دروغـی گفتـه شـده، غیبتـی شـده، نمـاز صبحـت قضـا شـده، چشـمت بـه نامحرم افتـاده اسـت، اینکـه تـو میگویـی باباجـان خبر بدی نیسـت. یـک مشـت آهن پاره در دسـت مـا بـود و بـا دراختیارداشـتن آن، چقـدر دردسـر داشـتیم؛ غصـه بنزیـن، لاسـتیک، غصـه روغـن و تعمیـر آن. خـوب حالا کـه در اختیـار دیگری قـرار گرفته، تمـام ایـن نگرانی هـا را بـا خودش بـه او منتقـل کرده اسـت. اینکه خبر بدی نیسـت! (حدیث سهر، ص ۵۰۹) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 الامام لا نظیر له! 🔹استاد حسن رمضانی: مرحوم آیت الله میرزا هاشم آملی بـه مناسـبتی اسـم آیت اللـه شـاه آبادی را آوردنـد و گفتنـد: آقـای شـاه آبادی در سـر منبـر صریحـا از رضاشـاه بـه رضـای گاوچـران تعبیـر می کـرد. مـن بـه ایشـان عـرض کـردم: پـس بگـو کـه امـام زیـر نظر چنین شـخصیتی تربیت شـده بـود که به شـاه خیلـی بی پیرایه می گفـت: محمدرضـا! ایشـان گفتنـد: نـه نـه! اشـتباه نکنیـد، آقـای شـاه آبادی در مسـائل سیاسـی و اجتماعـی تحـت تأثیـر امـام، آن روحیـه را پیدا کـرده بود، نـه این که امام تحـت تأثیر آقـای شـاه آبادی بـود. الامـام لا نظیـر لـه، امـام نظیـر نداشـت! (حدیث سهر، ص ۴۲۰) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 او به معنی واقعی کلمه روحانی است 🔹استاد حسن رمضانی: یادم هست یک شب شهید صیاد شیرازی آمدند خدمت آقا. ما با جناب شهید صیاد شیرازی در جبهه، قرارگاه حمزه سید الشهدا (علیه السلام) از نزدیک آشنا شدیم. ایشان به من گفت: شما با آقای بهاء الدینی ارتباط دارید، گفتم : آری من از شاگردان ایشان هستم. ایشان هم گفت: ما هم خدمت ایشان می رسیم و گه گاهی می آییم قم، خدمت ایشان. باری! شبی را خدمت آیت الله بهاءالدینی بودیم که شهید صیاد شیرازی هم آن شب خدمت ایشان رسیده بود. بعد از نماز مغرب و عشا من با آقا خداحافظی کردم، ایشان فرمودند: شما هم می توانید باشید. گفتم: می ترسم مزاحم باشم. چون آقای صیاد آمده اند و شاید بخواهند با شما خصوصی صحبت کنند. فرمودند: نه ! آقای سرهنگ از خود است و شما هم از خودید. بعد فرمودند : جناب سرهنگ گرچه در کسوت روحانیت نیست اما به معنی واقعی کلمه روحانی است. ایشان را نباید فقط یک سرهنگ دانست. بعد به اندرونی رفتیم و تا پاسی از شب در خدمتشان بودیم . شبی خاطره انگیز بود و مطالبی رد و بدل شد. (حدیث سهر، ص ۳۴۹) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 عکس جبهه! 🔹استاد حسن رمضانی: عکسی از آقایی در جبهه هست که شبیه علامه حسن زاده است و مربوط به ایشان نیست. روزی بعد از درس اسفاری که خدمت عزیزان داشتیم، بعضی دوستان این عکس را آوردند و گفتند: عجب! حضرت استاد حسن زاده جبهه هم رفته اند. عکس را نشان دادند. من نگاه کردم و گفتم: نخیر این عکس حضرت استاد نیست. گفتند: چرا هست، چون زیرش نوشته علامه حسن زاده آملی در جبهه شلمچه. گفتم اشتباه نوشتند. من خبر دارم حضرت استاد حسن زاده جبهه نرفته اند. اصرار کردند که شما خودتان بروید از حاج آقا بپرسید، ببینید واقعیت دارد یا نه. گفتم من می دانم که واقعیّت ندارد، ولی برای اطمینان خاطر شما این کار را می کنم؛ لذا آن عکس را گرفتم و همان روز بعد از درس، خدمت حضرت استاد رسیدیم و پیش از شروع درس، رو کردم به حضرت استاد و گفتم می خواهم امروز قبل از درس شما را ناراحت کنم. ایشان با مطایبه فرمودند: مگر من چه گناهی کرده ام که می خواهید مرا ناراحت کنید؟گفتم: گناهی کرده اید یا نکرده اید من می خواهم شما را ناراحت کنم و سپس عکس را نشانشان دادم. ایشان تا چشمشان به عکس افتاد گفتند: آقا! إه ! إه ! این چیه ؟! این کیه؟! گفتم من هم همین را می گویم که این چیه که زیرش نوشته است. آقایان اشتباه کرده اند، و یک تشابه صوری که بین شما و صاحب این عکس است، ایجاب کرده که گمان کنند صاحب این عکس شمایید. گفتند ببینید این آدرسش کجاست و چه کسی این کار را کرده است، و فورا این را تکذیب کنید! (حدیث سهر، ص ۳۲۷) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar
🔶 خانم فداکار بنده 🔹استاد حسن رمضانی: اسـتاد حسـن زاده آملـی مـی فرمـود: یکـی از خاطراتی که مـن را آزار مـی دهد و هـر وقـت یـادم می افتـد متأثـر میشـوم ایـن اسـت کـه اوایلی کـه قم آمـده بـودم، نه خانـه ای داشـتم نـه سـرپناهی، مجبور شـدم خانـم و بچه هـا را آمل بگـذارم و خودم در قـم حجـره ای بگیـرم و در حجـره به سـر ببـرم. لـذا در مدرسـه حجتیـه حجـره را گرفتـم و ماهـی یکبـار می رفتـم آمـل، لذا ایـن بچه ها خیلی دچـار فراق پـدر بودند و زحمـت آن هـا را مـادر بـه عهـده گرفته بـود. یک بار کـه رفته بـودم آمل تا بـه بچه ها و خانـم سـر بزنـم، پـس از گذشـت مدتی آماده شـده بـودم که بـه قم برگردم، سـاک را دسـتم گرفتـه بـودم و داشـتم از حیـاط خـارج می شـدم، فرزنـدم علی کـه آن زمان کوچـک بـود و می دانسـت مـن اگـر برگـردم قم، بـاز تا یـک ماه مـن را نمیبینـد، مرا صـدا زد و گفـت: بابـا! بابـا! من هـم برگشـته و گفتم جان بابـا! آنگاه علی بـه من نگاه کـرد و سـرش را بـرد عقـب و محکـم زد بـه نرده آهنـی ایوان منزل و سـرش شکسـت و خـون جـاری شـد. مشـخص شـد بچـه ایـن کار را کـرده تـا مـن بـه قـم برنگـردم. مشـکلات ایـن بچه هـا و زحمات آنهـا را در نبـود پدر، چه کسـی بر عهـده گرفت؟ خانـم فـداکار بنـده که هـم پدر بـود بـرای آن ها و هـم مادر. حضـرت اسـتاد اینگونـه از زحمـات و تحمل خانمشـان قدرشناسـی و قدردانی می کردنـد. (حدیث سهر، ص ۳۱۶) حدیث سهر (بیانات و خاطرات استاد حسن رمضانی) https://eitaa.com/hadisesahar