من شریفه بر کریم آل طاها دخترم
هم ز مریم همز ساره هم ز حوا برترم
گاه بر دامان زینب گه به آغوش حسین
من در این سن کمم از آسمانی ها سرم
همچو جد خود علی مشگل گشای عالمم
من به تنهایی خودم کُلّ حوائج را درم
دردهایش را دواو مرهمم برزخمهایش
هرکه در عمرش فقط یکبار گشته زائرم
هر که گرید در غمم امروز،فردا غم ندارد
چون که من در روز محشر خود شفیع محشرم
بین راه کوفه صد بار از مصیبت خم شدم
کس نمی داند چه دیدم یا چه آمد برسرم
آنقدر گویم که با صورت فتادمبر زمین
زیر پای ناقه ها لِه شد تمام پیکرم
پیکرم را عمه زینب روی دست خود گرفت
دید حتی تن نمانده از وجود لاغرم
شائق این غم را برای اهل دل تنها بگو
که تنم شد پای تاسر مثل زهرا مادرم
#محمود_اسدی
#بی_بی_شریفه_س
@hadithashk
بانوی با اقتدار، شریفه بنت الحسن
عزیز پروردگار، شریفه بنت الحسن
سلام سینه زنان، درود گریه کنان
به محضرِ تو نثار، شریفه بنت الحسن
دختر شاه کرم، عالمه و محترم
اُسوهی حُجْب و وقار، شریفه بنت الحسن
فاطمه را کوثری، تو نوه ی حیدری
تویی پیمبر تبار، شریفه بنت الحسن
تویی عفیف و شریف، شدی به دشمن حریف
قاسمِ هر کارزار، شریفه بنت الحسن
تو همدم زینبی... ، مدافعِ مکتبی...
نطق تو چون ذوالفقار، شریفه بنت الحسن
قبلهی حلّه تویی، فاتح قُله تویی
حسین را جاننثار، شریفه بنت الحسن
تجلی مجتبی، ضریح تو دلربا
به شیعیان افتخار، شریفه بنت الحسن
طبیبهی اهلبیت، حبیبهی اهلبیت
تابِ دلِ بیقرار، شریفه بنت الحسن
هر که به تو رو زده، در حرمت آمده
رها شد از بند نار، شریفه بنت الحسن
ای به فدای غمت، اسیری و ماتمت
شدی به غمها دچار، شریفه بنت الحسن
پای تو پر آبله، دست تو در سلسله
شد زِ بدِ روزگار، شریفه بنت الحسن
تو رفته ای بزم می، تو دیده ای روی نی
رأس گلِ شیرخوار، شریفه بنت الحسن
گرچه که قَدّت خمید، شدی به حلّه شهید
نرفته ای شام تار، شریفه بنت الحسن
ندیده ای ظلم شام، هلهله و سنگ و بام
جسارت نیزه دار، شریفه بنت الحسن
ندیده ای خیزران، زینب و قدِ کمان
به مجلسی دلفَکار، شریفه بنت الحسن
به کنج ویرانه ها، دختر و رأسی جُدا
ندیده ای گشته زار، شریفه بنت الحسن
ای غم و دردت عظیم، کریمه بنت الکریم
به «ملتمس» لطف دار، شریفه بنت الحسن
#مجتبی_دسترنج_ملتمس
#بی_بی_شریفه_س
@hadithashk
نامش شریفه بود و شرافت ملازمش
شأن و شکوه حلقه به گوش مداومش
مستوره بود و معجرش از شهپر ملک
خورشید بود ذرهای از مهر دائمش
هفت آسمان به فخر عنان گیر مرکبش
شب پردهدار محمل او صبح خادمش
بنت الکریم بود و کرامت خصال او
بنت الجلال بود و متانت مکارمش
آموزگار کوه بود و وقارش نمیشکست
منصوره بود و زینب کبری معلمش
در خیمه سوخت چادرش اما رها نشد
یک لحظه بین شعله حجاب مقاومش
نامحرم از زمین و زمان ناگهان دمید
یک تن نبود دور و برش از محارمش
فرصت نداد وا کند او گوشواره را
با لاله برد زیور از او خصم ظالمش
خالی شد از ستاره حرم لیک خصم دون
پر شد ز گوشواره و لاله غنایمش
پهلو شکسته بود و رخش نیلی و کبود
بشناس بنت فاطمه را از علائمش
از زیر پا عقیله تنش را برون کشید
اما دگر شکسته شد آن قد قائمش
زخمی به روی ناقه تعادل دگر نداشت
می اوفتاد به خاک و خزان بود موسمش
نگذاشت خصم مجلس ختمش به پا شود
بر ناقه ها گرفت عقیله مراسمش
دنیا به بچههای حسن خوب تا نکرد
این بود از شریفه و آن هم ز قاسمش
#موسی_علیمرادی
#بی_بی_شریفه_س
@hadithashk
در کربلا چها که کشیدم ز دست ظلم
دیدم هزار داغ ولی باورم نبود
یکعمر بوسه زد به سر و صورتم عمو
بعد از عمو حسین کسی یاورم نبود
عمه به جای من کتک از دست شمر خورد
جز او کسی به فکر دل مضطرم نبود
دیدم رباب را که کمان تر شد از کمان
میدید روی نیزه سر شیرخواره بود
در قتلگاه جسم عموجانِ من حسین
در زیر پای مرکب و چندین سواره بود
چیزی نمانده بود از آن جسم چاک چاک
دیدم به چشم خویش تنش پاره پاره بود
نازک تر از تن عموی من تنِ من است
پای شتر کجا و تن دخترِ حسن
با کعب نی زدند مرا بسکه کوفیان
جسمم کبود گشته چنان مادرِ حسن
#محمود_اسدی
#بی_بی_شریفه_س
@hadithashk