وای از دل رباب
حسین بود سوأل و جواب حرمله بود
دلیلِ شرمِ حسین از رُباب حرمله بود
رُباب هاجـــر و دشـــتِ بلا شبیهِ مِنـا
رُباب اشـکِ فرات و سراب حرمله بود
دلش رضا به رضایِ حســـین بود رُباب
کسی که کرد دلش را کباب حرمله بود
نـــه گاهــــواره و نه لای لایــــی مــــادر
کسی که بُرد علی را به خواب حرمله بود
گــناهِ کــودکِ شش ماهــــه را نمی دانم
چه بود جُرمِ علی که عذاب حرمله بود ؟
ببخش مــادرِ باران ردیــــفِ شـــعرم را
شبیهِ حالِ من امشب خراب بود ردیف
ابراهیم زمانی قم
#ابراهیم_زمانی_قم #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
چه فکری می کنی
چه فکری می کنی ای تیر،آیا قدِّ اصغر را نمی بینی؟
مگر بر آستان خیمه مادر را نمی بینی؟
که خود را می کشی این طور با شدّت
که دقّت کرده ای این گونه با دقّت
که از زِه می پری این قدر با سرعت
همیشه نقطه ی قلبِ هدف مشکی ست
امّا خوب دقّت کن که این دفعه سپیدی گلوگاهی هدف گشته
به روی دست خورشید جهان ماهی هدف گشته
اگر یک شعبه هم بودی،نمی ماند از گلو چیزی
چه تصویر غم انگیزی؛
که تیری با سه تا شعبه به سمت حنجری رفته
به قصد آفتابی بر وَرایِ منبری رفته
پریشانم از این برخورد
اگر آبش نمی دادند، این کودک خودش می مُرد
چرا تیر سه شعبه؟ که برای کودک شش ماهه ی تشنه،
نبود آب کافی بود
برای این که بابا بشکند از پا،میان علقمه
بانگ 《برادر جان مرا دریاب》 کافی بود
فقط درد علی اکبر،برای کشتن ارباب کافی بود
چرا دیگر علی اصغر؟
چرا شش ماهه ی پرپر؟
چه فکری می کنی ای تیر هر قَدرَم که مجبوری
هدف کوچکتر است از تو، نمی بینی؟مگر کوری؟
خودت بنشین قضاوت کن،یقینأ با چنین فرضی
چنین طولی،چنین عرضی
اگر حتّی به بالا نه،به زیر گردنش خوردی
به غیر از حنجره از صورتش هم قسمتی بُردی
مگر حجم گلوی آدم بالغ چه اندازه ست؟
علیِ اصغر شش ماهه دیگر جای خود دارد
هزاران نکته در این جاست که فرضِ نشد دارد
یکی این که به این سرعت اگر تیری رها گشته
زبانم لال،حتمأ سر از این پیکر جدا گشته
و گر هم مانده جای تیر و حنجر جا به جا گشته
و دیگر این که از این سو،گلوی خشک شش ماهه
ز جنس نرم غضروف است
و از آن سو نشانه گیری زیر گلوی حرمله
بسیار معروف است
نتیجه گیری اش از تو،
شب هفتم همیشه روضه مکشوف است
مهدی رحیمی زمستان
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #مهدی_رحیمی_زمستان
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
با روضه خطبه خواند
با روضه خطبه خواند به لحن محن رباب
زینب ترین روایت یک شیرزن رباب
رویم ندیده روی سپیدم نموده ای
با توست روی فاطمه در این سخن رباب
یکسال گرچه سوخته ای زیر آفتاب
در سایه ات نشسته بهشت عدن رباب
با اینکه کربلا وطنش شد پس از حسین
دیگر نماند بعد پسر در وطن رباب
در مجلسی که مرثیه خوانش رقیه است
زینب خطیب میشود و لطمه زن رباب
در راه شام خیره به گهواره ی فراق
گاهی سکینه است ولی عمدتا رباب
بر نیزه رفته است ولی بی کفن که نیست
قنداقه شد به قامت طفلت کفن رباب
قربان سوز آذری روضه های تو
`سولموش علیِّ اصغره لای لای دیَن رباب”
بس کن عروس فاطمه از دست میروی
تازه عروس را چه به لطمه زدن رباب
ابوالفضل عصمت پرست
#ابوالفضل_عصمت_پرست #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
لایلایی
زندگی برگشته؛ با هوی مسیحایی که نیست
آب، آورد از فراتِ خشک، سقایی که نیست
چشمهایش گرم شد؛ گهواره میخواهد چه کار ؟!
طفلکم خوابیده؛ روی دست بابایی که نیست
دوختم پیراهنِ یکسالگی را پیش پیش
دلخوشم امروز، با رویای فردایی که نیست
تا بغل وا میکنم؛ با شوق، سویم میدَود
ایستاده روی پای خویش، آن پایی که نیست
لایلایی؛ خنده؛ بابا گفتنش؛ یا گریهاش
گوشهایم پر شده با این صداهایی که نیست
باز هم باران گرفت و مشکهایم آب شد
از عطش میترسم از روز مبادایی که نیست
اشکهایم رود شد؛ تا که نمیرد ماهیام
میرود این رود، در آغوشِ دریایی که نیست
هر شبم با فکر مادر بودنم سر میشود
خون شده چشمانم از کابوسِ رویایی که نیست
زندگی بعد از علی دیگر برایم مردگیست
قبر این بیشیرخوار آنجاست، هر جایی که نیست
مردهام در کربلا؛ در روز عاشورای سرخ
زنده در دنیای رویاهام، دنیایی که نیست
رضا قاسمی
#رضا_قاسمی #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شش ماهه حسین(ع)
جان به پیکر داشت وقتی مشک ها جان داشتند
کاش می شد ابرها آن روز باران داشتند
کاش می شد قطره ی آبی به خیمه می رسید
آب ها هم کاش که حرّ پشیمان داشتند
آب باعث شد که مردی آب شد پیش همه
آب ها از شمر گویا اذن میدان داشتند
کودکی آرام شد با لای لای تیرها
بعد از آن گهواره ها خواب پریشان داشتند
سوره ی کوچک که روی دست بابا ذبح شد
مجلس مرثیه ای آیات قرآن داشتند
بند قلب آسمانی ها به مویی بند بود
بر نخ قنداقه اش از بس که ایمان داشتند
چون خدای کعبه بود و لایق تسبیح بود
آن که را زیر عبای عرش پنهان داشتند
هیچ داغی مثل داغ کودک شش ماهه نیست
اهل بیت از حرمله بغض دو چندان داشتند
نیزه ها در پشت خیمه خاک بر سر ریختند
ماه های روی نیزه چشم گریان داشتند
محسن حنیفی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محسن_حنیفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
پسرم
وسط خطبه ی من بود که پیش نظرم
تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم
دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم
گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم
سر او سمت هوا بود و سر من به زمین
آسمان گشت خراب از غم او روی سرم
خون او را به هوا ریختم و شخص خدا
تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم
با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت
هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم
دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم
من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم
مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز
خبر داغ علی را نتوانم ببرم
بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی
حسرت اش ماند برایم که بگوئی پدرم...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
در فضا پیچیده
در فضا پیچیده، ای ششماهه ام بویِ تنت
نور می گیرم ز رویِ همچو ماهِ روشنت
بسکه افتادی زمین از نیزه هایِ بی حیا
لاله زاری شد رُخت، ای جان فدایِ گلشنت
خوب دقّت کردم و دریافتم جانِ رباب!!
تیر خوردی از گلو، آسیب دیده گردنت
حرمله از بسکه زد پنجه به موهایِ سرت
درهم و آشفته گشته گیسویِ شانه زنت
با نگاهت ترس را در جانِ دشمن تازه کن
مستحق اند این جماعت بر تبِ خشم افکنت
دورِ من نامحرمانی ..رفت و آمد می کنند
غیرتی دلدارِ من، کو نعره ی جان و تنت
محسن راحت حق
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
شیرخواره کودکم
جانِ هرکس دوست داری، جانِ من آرام تر
دست و پا را گم نکن،ناله مزن آرام تر
دست و پا کمتر بزن بیرون کشم این تیر را
می کُشی آخر مرا ای بت شکن ..آرام تر
شیرخواره کودکم! آماده ای؟ وای از دلم
تیر را بیرون کشیدم ، خسته تن ..آرام تر
گوش تا گوشت عجب ذبحی شده بی عیب و نقص
سر که آویزان شده گلگون بدن ..آرام تر
باز هم کُشتی مرا با خنده هایِ آخرت
می زنم بوسه بر این غنچه دهن ..آرام تر
مادرت ایکاش از خیمه نیاید دیدنت
می برم دفنت کنم دور از دو زن ..آرام تر
مطمئنم سُمّ مرکب ها به تو خواهد رسید
می شوی مانندِ من صدپاره تن ..آرام تر
محسن راحت حق
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محسن_راحت_حق
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
بی عصا مانده
دوباره کودکی از مادرش جدا مانده
به نیزه دار بگو که رباب جا مانده
بگو برای دل خسته ی رباب اینجا
به غیر زینب کبری فقط خدا مانده
پسر همیشه عصای زمان پیری ماست
رباب پیر شد از بسکه بی عصا مانده
شنیده ام که سرش روی نیزه ها هم رفت
تنش چه شد؟؟ نکند زیر دست و پا مانده ؟
رباب هم سپر بچه های فاطمه بود
که روی چادر او رد چکمه ها مانده
امیر حسین آکار
#امیر_حسین_آکار #شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
عصای پدر شوی
قرار بود که حیدر شوی علی اصغر
شبیه ساقی کوثر شوی علی اصغر
قرار بود مثال علیِ اکبر هم
علیِ اکبر دیگر شوی علی اصغر
قرار بود عصای پدر شوی نه عزا
قرار بود بزرگ تر شوی علی اصغر
قرار بود امامی شوی برای خودت
امیر و مالک و رهبر شوی علی اصغر
قرار بود که دامادی تو را بینَم
به رخت حجله منور شوی علی اصغر
قرار بود رقیه شود چنان زینب
وَ تو محافظ خواهر شوی علی اصغر
قرار بود قرارم به جای خود باشد
ولی مباد که مضطر شوی علی اصغر
ولی مباد که در کربلا بیایی و..
به دست حرمله پرپر شوی علی اصغر
ولی مباد که«هل من معین»بخوانم و تو
مرا به معرکه یاور شوی علی اصغر
ولی مباد به روی دو دست من، بابا
شبیه ماهیِ بی سر شوی علی اصغر
ولی مباد رباب از غم تو دق بکند
که باعث دقِ مادر شوی علی اصغر
ولی مباد که جسم تو بی کفن باشد
به قلب شیعه تو آذر شوی علی اصغر
ولی مباد سرت را به نیزه ها بزنند
بروی نیزه تو سرور شوی علی اصغر
ولی مباد که گهواره اَت شود غارت
به شامِ کوفه منوّر شوی علی اصغر
قرار بود قرارم شوی به وقتِ قرار
قرار بود که محشر شوی علی اصغر
مجتبی دسترنج ملتمس
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #مجتبی_دسترنج_ملتمس
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
وسط خطبه ي من
وسط خطبه ی من بود که پیش نظرم
تیری از چله رها،خورد به حلق پسرم
دست و پا میزد و من در عوض اش جان دادم
گریه ها کرد به حال من و او چشم ترم
سر او سمت هوا بود و سر من به زمین
آسمان گشت خراب از غم او روی سرم
خون او را به هوا ریختم و شخص خدا
تسلیت گفت از این داغ به سوز جگرم
با غم اکبر من،اصغر من فرق نداشت
هم اثر بر جگرم داشت غم اش هم کمرم
دو قدم رفته ام و چند قدم برگشتم
من ندارم بخدا پای رسیدن به حرم
مادرش منتظر اوست دم خیمه هنوز
خبر داغ علی را نتوانم ببرم
بر دلم ماند زبان باز کنی،قد بکشی
حسرت اش ماند برایم که بگوئی پدرم...
محسن صرامی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #محسن_صرامی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹
صدا گریه هاش
سکوتِ نگاهش جلو چشممه
نبودش رو سخته تصوّر کنم
به داغش دلم کرده عادت ولی...
چجوری جای خالیش و پُر کنم؟!
عطش داشت و شد زبونش سفید
به سختی به هم میرسیدن لباش
چقد نیمه شب گریه کردم تا که-
بِره از تو گوشم صدا گریه هاش
بمیرم الهی واسه غربتش
براش با چه لحنی لالایی میخوند
علی اصغرم(ع) رو سه شعبه گرفت
حسینم(ع) ولی کاش پیشم می موند
شنیدم که حیرون شد و بی رمق
با قدّ کمون، بی پسر برمیگشت
شنیدم رو دستاش زده دست و پا
الهی بمیرم! بهش چی گذشت...
پر از تیر شد گوش تا گوش ِ اون
گلوی ضعیفش دیگه جا نداشت
دو تا دستایِ کوچیکش سرد شد
گلم غرقِ خون پلک رو هم گذاشت
نگم از اسارت که توو کلّ راه
دیدم خونی؛ قنداقۂ پاره رو
یکی کف میزد، هی ترانه میخوند
رو دستش می رقصوند گهواره رو
رسیدیم و با هلهله اومدن
یه عدّه زنِ کافر و بی حجاب
می پرسید از من زنِ حرمله(لع)
با خنده... ببینم! کدومه رباب!؟
مرضیه عاطفی
#شعر_شهادت_ابن_الحسین #شعر_شهادت_حضرت_علی_اصغر #شعر_شهادت_رضیع_الحسین #شعر_شهادت_شش_ماهه_کربلا #مرضیه_عاطفی
لینک در سایت 🌹HadithAshk.com🌹