eitaa logo
حدیث اشک
6.9هزار دنبال‌کننده
44 عکس
85 ویدیو
7 فایل
کانال رسمی سایت"" حدیث اشک"" اشعار اهل بیت ع http://hadithashk.com حدیث اشک هیچگونه تبلیغی ندارد اینستاگرام: http://instagram.com/hadith_ashk ارتباط با ادمین @Admin_hadithashk @asgharpoor53 تلگرام: http://t.me/hadithashk
مشاهده در ایتا
دانلود
و هر حرف و حدیثی آیه ی قرآن نخواهد شد زنی غیر از خدیجه اسوه ی ایمان نخواهد شد به جز او هیچ امّ المومِنینی نیست در این شهر به جز او هیچکس همصحبتِ قرآن نخواهد شد سُکـوت اش می کند تحقیــر بیدادِ هُبــل ها را گلستانــی که با نَمـرود هم پیمــان نخواهد شد خدیجه خوب می داند رسالت بی ولایت نیست که آن از این جـدا و این جـدا از آن نخواهد شد کویرِ خشک ، قوم و خویشِ دریا نیست ای مردم جـــهنّم زاده هـرگــز مَحــرمِ بـاران نخواهد شد نه...هر افسانه ای همخانه ی وحیِ الهی نیست به اجبار آنکه اســـلام آورد سَلمان نخواهد شد علی همبـازیِ یک کـــودکِ مظلـــوم می گــردد ولی بازیچـــه ی پیــراهــنِ عُثمـان نخواهد شد جَمل هنگامِ برگشت از جَمل میگفت با حسرت : علی مرعوبِ نام و نســبت و عنوان نخواهد شد @hadithashk
جبرئيل آمده چون هست به اين در محتاج اين ملك بود به اين بيت مكرر محتاج هر كه آمد به گدائي در اين خانه نشست تا قيامت نشود بر در ديگر محتاج مريم و آسيه و هاجر و حوا هستند به دعاي سحر حضرت مادر محتاج اعتبارش كه به اموال فراوانش نيست قصه اين است كه بوده است به او زر محتاج با همه شوكت و اجلال فراوانش بود به غباري ز سر كوي پيمبر محتاج آنچه خوبان همه دارند به او داد خدا كوثر از او و بهشت است به كوثر محتاج تكيه دارند به مادر همه ي دخترها مادر اين مرتبه بوده است به دختر محتاج چه نيازي به پسر داشت پس از فاطمه اش شرح اين مصرع من هست به منبر محتاج قبل از اكملت و لكم دم زده از حب علي شرط ايمان بشر هست به حيدر محتاج شد مزين تن پاكش به عباي نبوي هست دلدار به ره توشه ي دلبر محتاج شد غزل مرثيه تا نام عبا را بردم پشت در شد به عبا ياس پيمبر محتاج شرح يك لحظه ي اربأ اربا شد اينكه به عبا شد تن ناز علي اكبر محتاج تا پریشان نشود بیشتر از پیش رباب باز هم شد به عبا حنجر اصغر محتاج... @hadithashk
به خدا بعد عروج تو پرم مى سوزد مادر من، تو نباشى، جگرم مى سوزد امنیت داشتن ما همه از یمن تو بود خانه با رفتن تو در نظرم می سوزد چه کنم با غم فقدان تو که می دانم بی تو قلب من و قلب پدرم می سوزد خواستی تا که عبایش کفنت باشد و آه این خبر را به پیمبر ببرم، می سوزد همه دارایی تو خرج در اسلام شده پای بخشندگی ات دست کرم می سوزد می روی نیستی آن روز ببینی که چطور سرم آن لحظه که در پشت درم، می سوزد شعله آن قدر زیاد ست در آن هنگامه از نفس های پر آهم پسرم می سوزد سال ها می گذرد؛ کرببلا وقت غروب با همین شعله دل اهل حرم می سوزد... @hadithashk
من که جبریل نیستم بانو از تو گفتن برای من سخت است کار هر کس نبود کار تو بود مادر فاطمه شدن سخت است می توان گفت بی محبت تو دین اسلام هم نتیجه نداشت من قسم می خورم رسول الله همسری بهتر از خدیجه نداشت مثل زهرا طهارت محضی قبل اسلام هم، چنین بودی از احادیث معتبر پیداست تو فقط "ام مومنین" بودی از محبان واقعی علی اولین بانوی مکرمه ای زود تر از غدیر شیعه شدی بی نهایت شبیه فاطمه ای با علی راز مشترک دارد هر که در راه عشق کار کند در حقیقت عجیب نیست اگر ثروتت کار ذوالفقار کند ثروتت بی نهایت است ولی عزت و اعتبار تو زهراست مال دنیا برای تو هیچ است چون که دار و ندار تو زهراست... @hadithashk
زل می زند با چشمهای تر به مادر هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر سرمایه اش را داد پای دین خدیجه پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر تاریخ می گوید چهل نامرد، در اصل؛ آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر تقسیم شد درد دو عالم بین این دو سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد مادر به دختر می رود، دختر به مادر از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال حالا رسیده یک گل پرپر به مادر "ام ابیها" نیز "ام المومنین" شد چون می رسد این ارث از مادر به مادر "ام المصائب" زینب و مظلوم ارباب آقا به بابا می رود خواهر به مادر در کربلا سیراب گشت و با سه صورت با گریه اش خندید علی اصغر به مادر... مهدی رحیمی(زمستان) @hadithashk
"مادر مؤمنان" لقب داری تا ابد همچو کوهِ ایمانی بهترین همسر رسولُ الله اولین بانوی مسلمانی مٙحرم سِرّ مصطفی بودی لحظه لحظه کنار او ماندی نزد پیغمبر خدا خود را کمتر از یک کنیز می خواندی هر کجا کار دین گره می خورد ثروتت را نثار می کردی اُسوه‌ی ساده‌زیستی بودی "از تجمل فرار می کردی" حُسن رفتار و خُلق نیکویت بین خٙلق خدا زبانزد شد آنچنان کار خیر کردی که خانه‌ات غرق رفت‌وآمد شد در همان عصر جاهلیت هم جلوه دادی کلام مُتقٙن را باوجودت قُریشیان دیدند مظهری از کمال یک زن را راستگو، با وقار، خوش سیرت مثل تو هیچکس در عالٙم نیست! حق بده کم بیاورم، آری "مادر فاطمه" شدن کم نیست... @hadithashk
شکست اینجا ظفر گل می کند هنگام احسانش ز پا افتاده اینجا نشئه ی جهد است سامانش امید اینجا به شکل یاس آید یاس چون امید بریدن از خود و پیوند با تمکین امکانش کدامین غافل از این آستان حاجت نمی خواهد که با تیغ عدالت لب نهم بر خون شریانش به کویی بار خود انداختم کز شدت احسان ملائک آب می ریزند بر دستان مهمانش به بحری آشنا گشتم که موجش موج تمجید است به ناوی پا نهادم کز کرامت هست سکانش به درباری رساندم ناله ی واغربتایم را که می بخشند با یک ناله، شهری بر غریبانش قطار فیض او را خواجه ی لولاک در پیش است زهی آن زن که ختمی مرتبت باشد شتربانش زهی بانوی عقل کل، زهی بانوی آب و گل که باریده است یاسی هم چو زهرا در گلستانش اجاق کور را یاری صحبت نیست با خورشید حمیرا را بگو آتش بگیرد در دل و جانش زقربانگاه ذی الحجه بسی مستغنی ام حاجی که من ماه مبارک می روم هر ساله قربانش به روز واقعه با وصله ی ناجور کارش نیست نمی آید به محشر هر کسی کرده است عصیانش زهی آن زن که مریم دستبوس خادمش بوده است زهی آن زن که عیسی کرده خدمت بر غلامانش تحیر خانه ی تحقیق هم خط است هم نقطه که هم تطویل دارد هم ندارد بدو و پایانش نمی دانم کدامین عصمت قدرت مزاج است او که چندین ماه زهرا بوده از تشریف مهمانش سخن از هیچ ممکن نیست جای ضرب و زور او که امکان نیز امکان می شود از نور امکانش ز کفو عقل کل جز عقل کل چیزی نمی جوشد کدامین جهل سنجیده است با تشویش نسوانش به  جنت نیز از اقبال هم دوش محمد اوست چه می فهمند مردان و زنان از پله ی شانش... @hadithashk
یار نام آشنایِ پیغمبر ذوق و شوقِ صدای پیغمبر حضرت نور، حضرت پاکی مَحرم رازهای افلاکی رب سبحان تو را رسانده سلام مادر یازده امام هُمام اسوه ی بی بدیل همسرها ای بزرگ تبار هاجرها پاک دامن ترینِ مادرها دخترت، بهترینِ دخترها در نجابت، زبان زدی بانو گل سرخِ محمدی بانو بی تو اسلام بی ظفر می ماند نخل توحید بی ثمر می ماند بعثت مصطفی نتیجه نداشت در کنارش اگر خدیجه نداشت سیره ی تو روایت عشق است سندی از قداست عشق است واژه هایت نسیم رحمت بود تاجر گوهر محبت بود دست بخشنده ی تو حاتم ساز عصمت چادر تو مریم ساز از شُکوهت، وقار جاری بود جوهر ذوالفقار جاری بود صبح امید عاقبت شب شد نفس خسته ات معذب شد گریه ات روضه ی بهار گرفت دلت از دستِ روزگار گرفت دلت از رنج ها لبالب شد صبر تو، سهم الارث زینب شد رفتی و داغ ها عظیم شدند پدر و دختری یتیم شدند دخترت ماند و چشم های ترش گریه های شبانه ی پدرش دخترت ماند و بی تسلایی غم بی مادری و تنهایی کاش در خواستگاری اش بودی فکر چشم انتظاری اش بودی بی تو روز خطر چه کار کند!؟ بین دیوار و در چه کار کند!؟ بی تو با آن بلا چه کار کند!؟ وسط شعله ها چه کار کند!؟ @hadithashk
طعنه ی خلق مرا سخت اذیّت کرده بارها آینه از سنگ شکایت کرده به گدایی که در این کوچه محبّت نچشید چه کسی غیر تو این‌قَدر محبت کرده بهترین کیفیت سجده ی ما"سوختن" است هرکسی سوخت،بگو خوب عبادت کرده حکم دادند در این شهر به دیوانگی ام شهر بی عشق،مرا زود قضاوت کرده آنقدر گریه برای تو مرا بالا برد هرکسی بال مرا دید،حسادت کرده رمضان آمده و سفره ی رحمت پهن است بشتابید همه..،فاطمه دعوت کرده تا سحرگاه فقط گریه کن و داد بزن باخته هر که در این ماه غنیمت کرده تا علی واسطه شد..،بار گناهانم ریخت پدر خاک ز فرزند حمایت کرده چشم این عبد گنهکار به دستان رضاست آن رئوفی که ز یک صید ضمانت کرده "نام تو نان شب ماست اباعبدالله" نان ما از قِبَل نام تو برکت کرده روز محشر نبری نام مرا از یادت مادرت گفته مرا نیز شفاعت کرده پدرم آب نخورده است مگر که پس از آن به لب تشنه ی تو عرض ارادت کرده ته گودال نگاهت به حرم دوخته بود پیش چشم تو کسی قصد جسارت کرده با خداوند مناجات تو را قطع نمود چکمه ی شمر به لبهات اصابت کرده ته گودال به پیراهن تو رحم نشد هرکسی هرچه دلش خواسته.،غارت کرده @hadithashk
از خطا هر لحظه سنگین کرده بار خویش را خرج دنیا میکنم دار و ندار خویش را بسکه با توبه شکستن روزگارم سر شده پیش حق از دست دادم اعتبار خویش را بر زبانم ذکر توبه در دلم شوق گناه با که گویم این دوگانه حال زار خویش را من همان عبد خطا کار قدیمی توام انکه تکراری نموده روزگار خویش را تو بهار و من همیشه زردم از فصل گناه سال ها گم کرده ام عطر بهار خویش را می سپارم دست مهرت یا انیس المذنبین این دل تاریک و سرد و بی قرار خویش را گفتی ای بنده اگر می ترسی از شب های قبر با چراغ اشک روشن کن مزار خویش را پرچم ارباب فردا سایه بان محشر است گم نخواهم کرد انجا سایه سار خویش را @hadithashk
یکی می‌خواد صدات کنه می‌خواد جوابشو بدی بهش بگی: "سلام رفیق" بهش بگی: "خوش‌اومدی" بهش بگی: "هرچی بودی حالا دیگه مال منی خیلی خوبه که جز به من رو به کسی نمی‌زنی" من عارِ تو بودم خدا ولی تو بودی یارِ من اگه نباشه لطف تو سیاهه روزگار من تمومِ دورامو زدم تا غم روی دلم نشست کارد که به استخون رسید یادم اومد خدایی هست هزار دفه خوردم زمین از بس روتو زمین زدم از بس که قول دادم ولی سرِ قرار نیومدم حالام که اومدم پیشت حقّمه راه ندی منو می‌خوام که واسطه کنم یه آقای بی‌کفنو "حسین" منو فرستاده به من نشون داده راهو بخاطرِ آقام ببخش این بنده‌ی روسیاهو از این به بعد بخاطرِ حسین گناه نمی‌کنم با گناهام نوکریمو دیگه تباه نمی‌کنم خدا اجازه هست؟... می‌خوام برای بخشش گناه دوخطی روضه بخونم از بدنِ تُو قتلگاه تشنه‌تر از حسین کیه؟ غریب‌تر از حسین کجاست؟ پیش چشای خواهرش سرش بریده از قفاست @hadithashk
تو اونجوری که می بخشی گناه من که درخور نیست یه جوری چشم می پوشی که هیچکی از تو دلخور نیست تو اونقد مهربونی که به روم هیچی نمیاری واسه هر لطفی که کردی سرم منت نمیزاری آدم توو زندگیش باخته اگه دم خور نشد با تو کی از تو چیزی رو خواسته که کاسه ش پر نشد با تو یه جوری کار گذاشتی که همه چی روبرا باشه کی با تو فکر امروزه کی با تو فکر فرداشه من و لنگم نمی زاری نگفته خواستم و میدی نمی دونم چرا هیچوقت گناهامو نمی دیدی چرا هیچ وقت نزاشتی که یه بار محتاج مردم شم تو حتی بم نمی گفتی که از جلو چشات گم شم درسته خیلی بد کردم درسته خیلی سربارم به جون مادرم میگم خدا خیلی دوست دارم @hadithashk