eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
675 دنبال‌کننده
472 عکس
218 ویدیو
4 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۴۵ حافظ.mp3
1.49M
غزل شمارهٔ ۲۴۵     الا ای طوطی گویای اسرار مبادا خالیت شکر ز منقار سرت سبز و دلت خوش باد جاوید که خوش نقشی نمودی از خط یار سخن سربسته گفتی با حریفان خدا را زین معما پرده بردار به روی ما زن از ساغر گلابی که خواب آلوده‌ایم ای بخت بیدار چه ره بود این که زد در پرده مطرب که می‌رقصند با هم مست و هشیار از آن افیون که ساقی در می افکند حریفان را نه سر ماند و نه دستار خرد هر چند نقش کاینات است چه سنجد پیش عشق کیمیا کار سکندر را نمی‌بخشند آبی به زور و زر میسر نیست این کار بیا و حال اهل درد بشنو به لفظ اندک و معنی بسیار بت چینی عدوی دین و ما مست خداوندا دل و دینم نگه دار به مستوران مگو اسرار مستی حدیث جان مپرس از نقش دیوار به یمن رایت منصور شاهی علم شد حافظ اندر نظم اشعار خداوندی به جای بندگان کرد خداوندا ز آفاتش نگه دار   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۴۵ حافظ❇️
هدایت شده از حوزه هنری استان قم
📅 20 مهرماه در تقویم به نام بزرگ مرد شعر و ادب پارسی، خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی رقم خورده. خواجه شمس الدین محمد شیرازی شاعر و حافظ قرآن، متخلص به حافظ و معروف به لسان الغیب از بزرگترین شاعران غزل سرای ایران و جهان است. حافظ در اوایل قرن هشتم ه‍.ق- حدود سال 727- در شیراز متولد شد. دیوان حافظ که مشتمل بر حدود 500 غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تاکنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوه‌های گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبان های جهان به چاپ رسیده است. با آن که حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تک بیت‌های درخشان، مستقل، و خوش مضمون فراوانی است که سروده است. روز بزرگداشت شاعر بزرگ و پر آوازه ایرانی حافظ شیرازی گرامی باد. 🔺حوزه هنری قم در فضای مجازی👇 @Artqom_ir
دو خوانش غزل ۲۴۶ حافظ.mp3
3.81M
غزل شمارهٔ ۲۴۶     عید است و آخر گل و یاران در انتظار ساقی به روی شاه ببین ماه و می بیار دل برگرفته بودم از ایام گل ولی کاری نکرد همت پاکان روزه دار دل در جهان مبند و به مستی سؤال کن از فیض جام ،قصه جمشید کامگار جز نقد جان به دست ندارم شراب کو کان نیز بر کرشمه ساقی کنم نثار خوش دولتیست خرم و خوش خسروی کریم یا رب ز چشم زخم زمانش نگاه دار می خور به شعر بنده که زیبی دگر دهد جام مرصع تو از آن در شاهوار گر فوت شد سحور چه نقصان صبوح هست از می کنند روزه گشا طالبان یار زانجا که پرده پوشی عفو کریم توست بر قلب ما ببخش که نقدیست کم عیار ترسم که روز حشر عنان در عنان رود تسبیح شیخ و خرقه رند شرابخوار حافظ چو رفت روزه و گل نیز می‌رود ناچار باده نوش که از دست رفت کار   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۴۶ حافظ ❇️
دو خوانش غزل ۲۴۷ حافظ.mp3
4.08M
غزل شمارهٔ ۲۴۷     صبا ز منزل جانان گذر دریغ مدار وز او به عاشق مسکین خبر دریغ مدار به شکر آن که شکفتی به کام دل ای گل نسیم وصل ز مرغ سحر دریغ مدار حریف عشق تو بودم چو ماه نو بودی کنون که ماه تمامی نظر دریغ مدار جهان و هر چه در او هست سهل و مختصر است ز اهل معرفت این مختصر دریغ مدار کنون که چشمه قند است لعل نوشینت سخن بگوی و ز طوطی شکر دریغ مدار مکارم تو به آفاق می‌برد شاعر از او وظیفه ی زاد سفر دریغ مدار چو ذکر خیر طلب می‌کنی سخن این است که در بهای سخن سیم و زر دریغ مدار غبار غم برود حال به شود حافظ تو آب دیده از این رهگذر دریغ مدار @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۴۷ حافظ ❇️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو خوانش غزل ۲۴۸ حافظ.mp3
1.13M
غزل شمارهٔ ۲۴۸     ای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر زار و بیمار غمم راحت جانی به من آر قلب بی‌حاصل ما را بزن اکسیر مراد یعنی از خاک در دوست نشانی به من آر در کمینگاه نظر با دل خویشم جنگ است ز ابرو و غمزه او تیر و کمانی به من آر در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغری می ز کف تازه جوانی به من آر منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان وگر ایشان نستانند روانی به من آر ساقیا عشرت امروز به فردا مفکن یا ز دیوان قضا خط امانی به من آر دلم از پرده بشد دوش چو حافظ می‌گفت کای صبا نکهتی از کوی فلانی به من آر   @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۴۸ حافظ ❇️
هدایت شده از میراث
baba rajab.mp3
9.76M
شعر و صدای استادم مثنوی
شگفت شعری در حال و هوای دردهای انقلاب و رنج های امثال از استاد دوست داشتنی ام، که ماه هاست در رگ های من جریان دارد... بیت بیتش را گریه کرده ام، زیسته ام و آموخته ام. خدای، ایشان را همیشه در کنف عنایت خویش، حافظ باد و دل مهربان و طبع روانشان را از گزند آفات دهر، در امان نگاه داراد. . . . . مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم هنوز غرقه ی امواج سرد اروندم در این شبانه که غوّاص درد موّاجم به دستگیری یاران رفته محتاجم کسی نگفته و مانده ست ناشنیده کسی منم شبیه کسی، آنکه خواب دیده کسی منم شمایل داغی که شرقیان دیدند گلی که در شب آشوب، غربیان چیدند منم شبیه به خوابی که این و آن دیدند برای این همه مه پیکر جوان دیدند منم که با سند زخم اعتبار خودم منم که چهره ی تاریخی تبار خودم شبیه سوختن ایل داغدار خودم منم که با سند زخم اعتبار خودم پری نموده و بر پرده‌ها فریب شده فریب غرب مخور کاینچنین غریب شده! ستاره‌ها و پری‌های سینما منگر به چشم غارنشینان چنین به ما منگر! دروغ این همه رنگش تو را ز ره نبرد شلوغ شهر فرنگش دل تو را نخرد! سخن مگو که چنین و چنان به زاویه‌ها مرو به خیمه تاریک این معاویه‌ها مبر حکایت خانه به کوی بیگانه مگو به راز به دیوان حکایت خانه! اگرچه درد زیاد است و حرف‌ها تلخ است بهل که بگذرم از شکوه، ماجرا تلخ است اگرچه حرف زیاد است و حرف شیرین است ببین به چهره ی من، "برد-برد" شان این است! اگر نبود به کف تیغ من که تیزتر است کجا ز طفل یمن طفل من عزیزتر است؟! مگر نه طفل من است این گلی که در یمن است؟ چرا فشردن دستی که بر گلوی من است؟! بهشت مردم شرقم، به غرب کی نگرم؟ دخیل کرب و بلایم، کجا به ری نگرم؟ چرا که مشق کنم خطّ تیغ حرمله را؟ چرا به گندم ری بازم این معامله را؟ ببین به من که برای جهان چه می‌خواهند برای این همه پیر و جوان چه می‌خواهند برای پیری این کودکان چه می‌خواهند منم بلاغت تصویر آنچه می‌خواهند! گمان مبر که منِ سوخته ز مرّیخم خلاصه همه بغض‌های تاریخم بگو به دشمن تا گفت‌وگو به من آرد پی مذاکره بگذار رو به من آرد بایست! قوّت زانوی دیگران مطلب! به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب! به ضربه ی سُم اسبان، به روز جنگ قسم به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم که جز به تابش شمشیر، صبح ایمن نیست چراغ‌های توهّم همیشه روشن نیست! کجا به برّه دمی گرگ‌ها امان دادند؟ کجا که راهزنان گل به کاروان دادند؟ مگر نه شیوه ی فرعون شان رجیم‌تر است در این مناظره موسای تو کلیم‌تر است؟ مکن هراس ز من، نامه ی امان توام چراغ شعله‌ور عیش جاودان توام به دیدگان وصالی در این فراق نگر به کودکان ستمدیده ی عراق نگر نه کدخدا به تو این قریه رایگان داده به خطّ خون من این مرز را امان داده نه چشم مست تو شرط ادامه ی صلح است دهان سوخته‌ام قطعنامه ی صلح است به یُمن صاعقه و رعد، باغ من سبز است ز خون سرخ شهیدان چراغ من سبز است به ورطه ای که سکون جز هلاک، چیزی نیست به غیر سجده نصیبم ز خاک، چیزی نیست جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش یمن اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش! چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت! به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت. . . . . .https://eitaa.com/hasankhosravivaghar
دو خوانش غزل ۲۴۹.mp3
1.53M
غزل شمارهٔ ۲۴۹     ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار نکته‌ای روح فزا از دهن یار بگو نامه‌ای خوش خبر از عالم اسرار بیار تا معطر کنم از لطف نسیم تو مشام شمه‌ای از نفحات نفس یار بیار به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز بی غباری که پدید آید از اغیار بیار گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب بهر آسایش این دیده خونبار بیار خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست خبری از بر آن دلبر عیار بیار شکر آن را که تو در عشرتی ای مرغ چمن به اسیران قفس مژده گلزار بیار کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست عشوه‌ای زان لب شیرین شکربار بیار روزگاریست که دل چهره مقصود ندید ساقیا آن قدح آینه کردار بیار دلق حافظ به چه ارزد به می‌اش رنگین کن وان گهش مست و خراب از سر بازار بیار @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۴۹ حافظ ❇️
دو خوانش غزل ۲۵۰ حافظ.mp3
1.3M
غزل شمارهٔ ۲۵۰     روی بنمای و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را همه گو باد ببر ما چو دادیم دل و دیده به طوفان بلا گو بیا سیل غم و خانه ز بنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات ای دل خام طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده فارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر دولت پیر مغان باد که باقی سهل است دیگری گو برو و نام من از یاد ببر سعی نابرده در این راه به جایی نرسی مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر روز مرگم نفسی وعده دیدار بده وان گهم تا به لحد فارغ و آزاد ببر دوش می‌گفت به مژگان درازت بکشم یا رب از خاطرش اندیشه بیداد ببر حافظ اندیشه کن از نازکی خاطر یار برو از درگهش این ناله و فریاد ببر @hafez_adabiyat
شرح غزل ۲۵۰ حافظ ❇️
ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله یک جمعۀ نزدیک، نُصَلّی فِی القدس همراه امام عصر ان‌شاء‌الله سید محمدجواد شرافت 🇮🇷
هدایت شده از ادبخانه
۷۰ در انتظار تو بنشستم و سر آمد عمر! دگر چه داری از این بیش انتظار از من؟ @adabkhane
شرح غزل ۲۵۱ حافظ ❇️
دو خوانش غزل ۲۵۱ حافظ.mp3
2.19M
غزل شمارهٔ ۲۵۱     شب وصل است و طی شد نامه هجر سلام فیه حتی مطلع الفجر دلا در عاشقی ثابت قدم باش که در این ره نباشد کار بی اجر من از رندی نخواهم کرد توبه و لو آذیتنی بالهجر و الحجر برآی ای صبح روشن دل خدا را که بس تاریک می‌بینم شب هجر دلم رفت و ندیدم روی دلدار فغان از این تطاول آه از این زجر وفا خواهی جفاکش باش حافظ فان الربح و الخسران فی التجر   @hafez_adabiyat
دو خوانش غزل ۲۵۲ حافظ.mp3
4.17M
غزل شمارهٔ ۲۵۲     گر بود عمر و به میخانه روم بار دگر بجز از خدمت رندان نکنم کار دگر خرم آن روز که با دیده گریان بروم تا زنم آب در میکده یک بار دگر معرفت نیست در این قوم خدایا سببی تا برم گوهر خود را به خریدار دگر یار اگر رفت و حق صحبت دیرین نشناخت حاش لله که روم من ز پی یار دگر گر مساعد شودم دایره چرخ کبود هم به دست آورمش باز به پرگار دگر عافیت می‌طلبد خاطرم ار بگذارند غمزه شوخش و آن طرهٔ طرار دگر راز سربسته ما بین که به دستان گفتند هر زمان با دف و نی بر سر بازار دگر هر دم از درد بنالم که فلک هر ساعت کندم قصد دل ریش به آزار دگر بازگویم نه در این واقعه حافظ تنهاست غرقه گشتند در این بادیه بسیار دگر   @hafez_adabiyat