eitaa logo
حافظ خوانی و ادبیات
1.2هزار دنبال‌کننده
613 عکس
290 ویدیو
4 فایل
اشعار حافظ و آشنایی با شعر کهن و معاصر با صوتهای متنوع راه ارتباطی و تبادل فقط با کانالهای ادبی @adab_doost
مشاهده در ایتا
دانلود
چو دشتی پریشان و تنها.mp3
زمان: حجم: 368.6K
چو دشتي پريشان و تنها اگرچند عمري دل آشفته از شيوه گردباد تو بودم ولي باز هر بار به محض طلوع سكوتي پر از قاصدك هاي ياد تو بودم!     @hafez_adabiyat
رفته ای سفر.mp3
زمان: حجم: 336.5K
رفته ای سفر رفته ای به محض رفتن تو خانه بوی بی کسی گرفته است از اداره ای که قلب خسته ی من است زندگی به قدر روزهای رفتنت مرخصی گرفته است!     @hafez_adabiyat
روزهای خنده پی شدند.mp3
زمان: حجم: 272.6K
روزهای خنده پی شدند نیز سال‌ها که عاشقانه می‌گریستم خاطرات من خاطرات کیستند؟ روزها و سال‌ها که نیستم؟ @hafez_adabiyat
شگفت شعری در حال و هوای دردهای انقلاب و رنج های امثال از استاد دوست داشتنی ام، که ماه هاست در رگ های من جریان دارد... بیت بیتش را گریه کرده ام، زیسته ام و آموخته ام. خدای، ایشان را همیشه در کنف عنایت خویش، حافظ باد و دل مهربان و طبع روانشان را از گزند آفات دهر، در امان نگاه داراد. . . . . مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم هنوز غرقه ی امواج سرد اروندم در این شبانه که غوّاص درد موّاجم به دستگیری یاران رفته محتاجم کسی نگفته و مانده ست ناشنیده کسی منم شبیه کسی، آنکه خواب دیده کسی منم شمایل داغی که شرقیان دیدند گلی که در شب آشوب، غربیان چیدند منم شبیه به خوابی که این و آن دیدند برای این همه مه پیکر جوان دیدند منم که با سند زخم اعتبار خودم منم که چهره ی تاریخی تبار خودم شبیه سوختن ایل داغدار خودم منم که با سند زخم اعتبار خودم پری نموده و بر پرده‌ها فریب شده فریب غرب مخور کاینچنین غریب شده! ستاره‌ها و پری‌های سینما منگر به چشم غارنشینان چنین به ما منگر! دروغ این همه رنگش تو را ز ره نبرد شلوغ شهر فرنگش دل تو را نخرد! سخن مگو که چنین و چنان به زاویه‌ها مرو به خیمه تاریک این معاویه‌ها مبر حکایت خانه به کوی بیگانه مگو به راز به دیوان حکایت خانه! اگرچه درد زیاد است و حرف‌ها تلخ است بهل که بگذرم از شکوه، ماجرا تلخ است اگرچه حرف زیاد است و حرف شیرین است ببین به چهره ی من، "برد-برد" شان این است! اگر نبود به کف تیغ من که تیزتر است کجا ز طفل یمن طفل من عزیزتر است؟! مگر نه طفل من است این گلی که در یمن است؟ چرا فشردن دستی که بر گلوی من است؟! بهشت مردم شرقم، به غرب کی نگرم؟ دخیل کرب و بلایم، کجا به ری نگرم؟ چرا که مشق کنم خطّ تیغ حرمله را؟ چرا به گندم ری بازم این معامله را؟ ببین به من که برای جهان چه می‌خواهند برای این همه پیر و جوان چه می‌خواهند برای پیری این کودکان چه می‌خواهند منم بلاغت تصویر آنچه می‌خواهند! گمان مبر که منِ سوخته ز مرّیخم خلاصه همه بغض‌های تاریخم بگو به دشمن تا گفت‌وگو به من آرد پی مذاکره بگذار رو به من آرد بایست! قوّت زانوی دیگران مطلب! به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب! به ضربه ی سُم اسبان، به روز جنگ قسم به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم که جز به تابش شمشیر، صبح ایمن نیست چراغ‌های توهّم همیشه روشن نیست! کجا به برّه دمی گرگ‌ها امان دادند؟ کجا که راهزنان گل به کاروان دادند؟ مگر نه شیوه ی فرعون شان رجیم‌تر است در این مناظره موسای تو کلیم‌تر است؟ مکن هراس ز من، نامه ی امان توام چراغ شعله‌ور عیش جاودان توام به دیدگان وصالی در این فراق نگر به کودکان ستمدیده ی عراق نگر نه کدخدا به تو این قریه رایگان داده به خطّ خون من این مرز را امان داده نه چشم مست تو شرط ادامه ی صلح است دهان سوخته‌ام قطعنامه ی صلح است به یُمن صاعقه و رعد، باغ من سبز است ز خون سرخ شهیدان چراغ من سبز است به ورطه ای که سکون جز هلاک، چیزی نیست به غیر سجده نصیبم ز خاک، چیزی نیست جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش یمن اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش! چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت! به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت. . . . . .https://eitaa.com/hasankhosravivaghar
شگفت شعری در حال و هوای دردهای انقلاب و رنج های امثال از استاد دوست داشتنی ام، که ماه هاست در رگ های من جریان دارد... بیت بیتش را گریه کرده ام، زیسته ام و آموخته ام. خدای، ایشان را همیشه در کنف عنایت خویش، حافظ باد و دل مهربان و طبع روانشان را از گزند آفات دهر، در امان نگاه داراد. . . . . مرا مبین که چنین آب رفته لبخندم هنوز غرقه ی امواج سرد اروندم در این شبانه که غوّاص درد موّاجم به دستگیری یاران رفته محتاجم کسی نگفته و مانده ست ناشنیده کسی منم شبیه کسی، آنکه خواب دیده کسی منم شمایل داغی که شرقیان دیدند گلی که در شب آشوب، غربیان چیدند منم شبیه به خوابی که این و آن دیدند برای این همه مه پیکر جوان دیدند منم که با سند زخم اعتبار خودم منم که چهره ی تاریخی تبار خودم شبیه سوختن ایل داغدار خودم منم که با سند زخم اعتبار خودم پری نموده و بر پرده‌ها فریب شده فریب غرب مخور کاینچنین غریب شده! ستاره‌ها و پری‌های سینما منگر به چشم غارنشینان چنین به ما منگر! دروغ این همه رنگش تو را ز ره نبرد شلوغ شهر فرنگش دل تو را نخرد! سخن مگو که چنین و چنان به زاویه‌ها مرو به خیمه تاریک این معاویه‌ها مبر حکایت خانه به کوی بیگانه مگو به راز به دیوان حکایت خانه! اگرچه درد زیاد است و حرف‌ها تلخ است بهل که بگذرم از شکوه، ماجرا تلخ است اگرچه حرف زیاد است و حرف شیرین است ببین به چهره ی من، "برد-برد" شان این است! اگر نبود به کف تیغ من که تیزتر است کجا ز طفل یمن طفل من عزیزتر است؟! مگر نه طفل من است این گلی که در یمن است؟ چرا فشردن دستی که بر گلوی من است؟! بهشت مردم شرقم، به غرب کی نگرم؟ دخیل کرب و بلایم، کجا به ری نگرم؟ چرا که مشق کنم خطّ تیغ حرمله را؟ چرا به گندم ری بازم این معامله را؟ ببین به من که برای جهان چه می‌خواهند برای این همه پیر و جوان چه می‌خواهند برای پیری این کودکان چه می‌خواهند منم بلاغت تصویر آنچه می‌خواهند! گمان مبر که منِ سوخته ز مرّیخم خلاصه همه بغض‌های تاریخم بگو به دشمن تا گفت‌وگو به من آرد پی مذاکره بگذار رو به من آرد بایست! قوّت زانوی دیگران مطلب! به غیر بازوی خویش از کسی امان مطلب! به ضربه ی سُم اسبان، به روز جنگ قسم به لحن داغ‌ترین خطبه تفنگ قسم که جز به تابش شمشیر، صبح ایمن نیست چراغ‌های توهّم همیشه روشن نیست! کجا به برّه دمی گرگ‌ها امان دادند؟ کجا که راهزنان گل به کاروان دادند؟ مگر نه شیوه ی فرعون شان رجیم‌تر است در این مناظره موسای تو کلیم‌تر است؟ مکن هراس ز من، نامه ی امان توام چراغ شعله‌ور عیش جاودان توام به دیدگان وصالی در این فراق نگر به کودکان ستمدیده ی عراق نگر نه کدخدا به تو این قریه رایگان داده به خطّ خون من این مرز را امان داده نه چشم مست تو شرط ادامه ی صلح است دهان سوخته‌ام قطعنامه ی صلح است به یُمن صاعقه و رعد، باغ من سبز است ز خون سرخ شهیدان چراغ من سبز است به ورطه ای که سکون جز هلاک، چیزی نیست به غیر سجده نصیبم ز خاک، چیزی نیست جهان ز موج تو پر شد، خودت جزیره مباش یمن اویس شد اکنون، تو بوهریره مباش! چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت! به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت به گوش بتکده غیر از تبر نباید گفت چه گویمت؟ که از این بیشتر نباید گفت. . https://eitaa.com/hasankhosravivaghar @hafez_adabiyat
Ali Mohammad Moaddab4_852427609550618679_5929037953664812947.mp3
زمان: حجم: 9.76M
و این هم قطعه ی "خلاصه ی همه ی بغض های تاریخم" با شعر و دکلمه ی استاد جانم و آهنگسازی https://eitaa.com/hasankhosravivaghar @hafez_adabiyat
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت.mp3
زمان: حجم: 2.32M
🏴 پیش از تو آب معنی دریاشدن نداشت شب مانده بود و جرأت فرداشدن نداشت بسیار بود رود در آن برزخ کبود اما دریغ، زَهرهٔ دریاشدن نداشت در آن کویر سوخته، آن خاک بی‌بهار حتی علف اجازهٔ زیباشدن نداشت گم بود در عمیق زمین شانهٔ بهار بی‌تو ولی زمینهٔ پیداشدن نداشت دل‌ها اگرچه صاف، ولی از هراس سنگ آیینه بود و میل تماشاشدن نداشت چون عقده‌ای به بغض فرو بود حرف عشق این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت @hafez_adabiyat
هدایت شده از حافظ خوانی و ادبیات
Ali Mohammad Moaddab4_852427609550618679_5929037953664812947.mp3
زمان: حجم: 9.76M
و این هم قطعه ی "خلاصه ی همه ی بغض های تاریخم" با شعر و دکلمه ی استاد جانم و آهنگسازی https://eitaa.com/hasankhosravivaghar @hafez_adabiyat