7.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی عاطفه سادات موسوی در مرحله اول-شب چهارم رقابت شاعران
🔹
با ارسال نام شاعر محبوب خود به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۴۳ در انتخاب شاعر منتخب مردمی سهیم باشید.
🔹
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
سیما
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#عاطفه_سادات_موسوی
#واقعه_مسجد_گوهرشاد
@hafez_adabiyat
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به ریحانه ی عزیز
دختری با گوشواره قلبی و کاپشن صورتی
غمگینم از نوشتن این ابیات
در دفتری که از تو بجا مانده
غمگینم از کشیدن کوهی که
در بغض انعکاس صدا مانده
موج آمد ، انفجار به ساحل زد
آب از سر کویر گذشت از اشک
هی رود رود غصه به دریا ریخت
سیراب شد بهانه ی دشت از اشک
موج آمد و دوباره پدر لرزید
اعصاب قرص، داشت بهم می ریخت
مین در سرش دوباره عمل می کرد
در فاو و فکه بود که بم می ریخت
یک بار دیگر آه به آهو زد
راه از غبار ،غرق تلاطم شد
یک جفت گوشواره قلبی از
گنجینه ی غرور پدر گم شد
ما با پدر به خانه رسیدیم و
اخبار، گرم فلسفه بافی بود
دنیا بهم نریخته بود اما
یک چیز در اتاق اضافی بود
می گشتم ابتدای سلامم را
گل ریشه داشت ،آینه سالم بود
می گشتم انزوای سکوتم را
می گشتم اشک گرچه مزاحم بود
از پشت عکس تا ته گلدان ها
گشتم تمام بود و نبودم را
شبهای روی شانه ی دردم را
دنیای زیر چشم کبودم را
ساعت خراب حال خرابم بود
هی چکه چکه عقربه می افتاد
سیب هزار ساله ی آرامش
از شاخه داشت یکشبه می افتاد
معصومه جیغ زد، سر من چرخید
ریحانه با سکوت صدایم کرد
دنیای دخترانه ی لبخندش
بی اختیار گریه برایم کرد
رفتم سراغ گریه ی معصومه
ریحانه باز در بغلم خوابید
اندوه بی قراری من انگار
فهمید آنچه را که نمی فهمید
من مادرم چگونه نباید سوخت
در حسرت رها شدن گیسو
بر شانه های دختر زیبایی
در صبح زود باغچه ی شب بو
از آن به بعد خانه ی ما پر بود
از لحظه های آخر ریحانه
در بغض مادرانه ی من هر روز
ریحانه بود و مادر ریحانه
#عاطفه_سادات_موسوی
🔹
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
@hafez_adabiyat
13.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعر انتخابی عاطفه سادات موسوی در مرحله نیمهنهایی-شب پانزدهم رقابت شاعران
🔹
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
سیما
تقدیم به #مادران_شهید
#زبان_حال_مادر_شهید
به صبح چشم سیاه تو عید باید گفت
به سالگرد تو عید سعید باید گفت
شبیه بخت بلند است تا لباس عزا
به رنگ مشکی شالم سپید باید گفت
"عزیز" داده ام، از جان عزیزتر آری
به مادر شهدا هم شهید باید گفت
خدا چنانچه بخواهد به پیش هر داغی
هزار مرتبه "هَل مِن مَّزِید" باید گفت
به دل بریدن و دل بستن در این دنیا
نَبَرد بین حسین و یزید باید گفت
دلم خوش است به تبریک در شهادت تو
که تسلیت به دل ناامید باید گفت
چنان به وعدهی رجعت امید دارم که
به روز وصل تو حبل الورید باید گفت
مسیح ما به تو جانی دوباره خواهد داد
به بازگشت تو عهد جدید باید گفت
#عاطفه_سادات_موسوی
@hafez_adabiyat
شعرخوانی عاطفه سادات موسوی.mp3
زمان:
حجم:
2.05M
به دندان گرفتم که از سر نیفتد
که این عشق از دست باور نیفتد
به دندان گرفتم که این سایهی سر
به پای غمی گریهآور نیفتد
دلم گوشهی مسجد آتش گرفته
خدایا که آتش به منبر نیفتد
به کاشی مجروح ایوان بگویید
که بر روی بال کبوتر نیفتد
سر از شوق افتاده تا از مناره
سر شور اللهاکبر نیفتد
دل من دعا کن که چشمی پس از این
به جنگی چنین نابرابر نیفتد
سپردم شهان را به شاه خراسان
مگر کار ایشان به محشر نیفتد
گرفتم به دندان خود چادرم را
بگو روضهخوان یاد معجر نیفتد
#شعرخوانی
#عاطفه_سادات_موسوی
@hafez_adabiyat
غمگینم از نوشتن این ابیات.mp3
زمان:
حجم:
3.95M
تقدیم به ریحانه ی عزیز
دختری با گوشواره قلبی و کاپشن صورتی
غمگینم از نوشتن این ابیات
در دفتری که از تو بجا مانده
غمگینم از کشیدن کوهی که
در بغض انعکاس صدا مانده
موج آمد ، انفجار به ساحل زد
آب از سر کویر گذشت از اشک
هی رود رود غصه به دریا ریخت
سیراب شد بهانه ی دشت از اشک
موج آمد و دوباره پدر لرزید
اعصاب قرص، داشت بهم می ریخت
مین در سرش دوباره عمل می کرد
در فاو و فکه بود که بم می ریخت
یک بار دیگر آه به آهو زد
راه از غبار ،غرق تلاطم شد
یک جفت گوشواره قلبی از
گنجینه ی غرور پدر گم شد
ما با پدر به خانه رسیدیم و
اخبار، گرم فلسفه بافی بود
دنیا بهم نریخته بود اما
یک چیز در اتاق اضافی بود
می گشتم ابتدای سلامم را
گل ریشه داشت ،آینه سالم بود
می گشتم انزوای سکوتم را
می گشتم اشک گرچه مزاحم بود
از پشت عکس تا ته گلدان ها
گشتم تمام بود و نبودم را
شبهای روی شانه ی دردم را
دنیای زیر چشم کبودم را
ساعت خراب حال خرابم بود
هی چکه چکه عقربه می افتاد
سیب هزار ساله ی آرامش
از شاخه داشت یکشبه می افتاد
معصومه جیغ زد، سر من چرخید
ریحانه با سکوت صدایم کرد
دنیای دخترانه ی لبخندش
بی اختیار گریه برایم کرد
رفتم سراغ گریه ی معصومه
ریحانه باز در بغلم خوابید
اندوه بی قراری من انگار
فهمید آنچه را که نمی فهمید
من مادرم چگونه نباید سوخت
در حسرت رها شدن گیسو
بر شانه های دختر زیبایی
در صبح زود باغچه ی شب بو
از آن به بعد خانه ی ما پر بود
از لحظه های آخر ریحانه
در بغض مادرانه ی من هر روز
ریحانه بود و مادر ریحانه
#شعرخوانى
#عاطفه_سادات_موسوی
@atefesadatmoosavi
@hafez_adabiyat
در برزخی که جلوه یوم النشور بود.mp3
زمان:
حجم:
685.1K
شعر با موضوع شهدای مرزبان سیستان
در برزخی که جلوه ی یوم النشور بود
خون گلوی خشک تو #مرز عبور بود
نزدیک بود دلهره، نزدیکِ خاکمان
اما هزار مرتبه ترس از تو دور بود
می خواست موج همهمه از دشت بگذرد
میخواست بگذرد، ولی انگار کور بود
میخواست بگذرد پسر شیر را ندید
#رستم هنوز در رگ مردی غیور بود
#آرش هنوز چله کشِ عزت وطن
در مشت های #کاوه کماکان غرور بود
با قلب مطمئن سپر تیر می شدی
عزم تو سنگ،روح لطیفت بلور بود
سرباز سرفراز، #شهید #وطن شدی
قلبت شروع تازه ی فصل حضور بود
#سرباز، راه خانه و سرباز، نام رود
سرباز مرز روشنی از جنس نور بود
ای #سیستانِ پر شده از بغض #نیمروز
هی داغ پشت داغ سکوتت صبور بود
#شعرخوانی
#عاطفه_سادات_موسوی
@atefesadatmoosavi
@hafez_adabiyat