حافظهـ
دستمون تو حنا نمیمونه
قبل از اذان خودم را به منزل همسایه قدیمیامان، خانواده کرباسی رساندم تا با آنها به مسجد الغدیر شهرک گلستان برویم. مراسم وداع با شهید بود.
همه در تکاپو و رفت و آمد بودند. همانجا سه تا از بچه های عزیز معصومه(آرزو) را دیدم و هم صحبت شدیم. خودم را به مهدی پسر بزرگش معرفی کردم. لبخند و چشمان برق زده اش نشان از خوشحالی دیدن دوست و هم محلهای مادرش بود. مهدی و محمد با پدربزرگشان پایین رفتند. من و آذر خواهر شهید، هم پشت سرشان. آذر از آرامش بچهها گفت، از مهربانیاشان نسبت به بقیه، که قبل از خوردن هر چیزی اول به خالهها و بقیه حواسشان هست بعد برای خودشان میآورند. آخرش هم گفت این بچه ها گل هستند، گل. با هم سوار ماشین دايیاشان شدیم و با دو پسر آرزو راهی مسجد شدیم. تا جلو در، صف نماز جماعت بسته بودند. جایی برای نشستن نبود. از خواهر شهید جدا شدم و هر کدام یک جایی بین صفها خودمان را جا دادیم. بعد از سلام نماز، خانمی با پالتو ذغالی و شال طوسی رنگ، سینی به دست وسط مسجد آمد. سینی حلوایش را روی میزی که وسط قسمت زنانه با گلهای پر پر شده تزیین شده بود،گذاشت و رفت. پشت سرش رفتم اما گمش کردم. چند دقیقه بعد جلو جاکفشی دیدمش. همین جور که بیرون میرفت به یکی گفت:« والو ای سینی من یادت نره بیاری.» جلو رفتم و پرسیدم شما نذری یا حاجتی داشتید که حلوا درست کردید ؟
- نه نذری ندارم. فقط به نیت حضرت زینب(س) و شهدای دشت کربلا و خانم کرباسی حلوا رو پختم.
-حین پخت حلوا حرف یا درخواستی از شهیده هم داشتید؟
- فقط از شهیده خواستم بتونیم راهش رو ادامه بدیم و مرگ ما رو به شهدا مرتبط کنه.
- برای شهدای دیگر مثل شهید سلیمانی ، هم حلوا پخته اید ؟
- زمان شهید سلیمانی این کارها را نمی کردم. یک و نیم سالی میشه که پاهام به مسجد باز شده اونم با برگزاری سفره حضرت رقیه(س). شنبه هر هفته توی مسجد سفره حضرت برگزار میشه. خودم سر آشپزم و بقیه هم کمک به حالم هستن. پسرام هم در مسجد فعالیت دارن. پول سفره رو هم از خیرین جمع میکنیم. گاهی تا یک روز قبل از سفره، هیچ پولی توی حسابمون نیست اما من ایمان دارم که دستمون تو حنا نمیمونه. تا حالا همیشه پول جور شده. بارها خودم هزینه کردم اما خیلی زود،چند برابرش به حسابم اومده.
در آخر هم گفت:« من خیلی به اهل بیت و شهدا اعتقاد دارم و همیشه برا مراسماتاشان حلوا میپزم.»
روایت زهراسادات هاشمی ۴ آبان ۱۴۰۳
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شاید جزو مجروحین باشد
خوانش بخشی از کتاب چراغدار توسط فرزند شهید بهادر آزادی شیری
از شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(ع) در آستانه دومین سالگرد این حادثه
برای تهیه کتاب و شرکت در مسابقه از سراسر کشور به شماره 09175569951 در بله و ایتا پیام دهید.
آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111
برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغدار از طریق پیوند زیر اقدام کنید:
شرکت در مسابقه چراغدار
حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز:
@hafezeh_shz
31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند کوتاه انتظار قصاص
مستندی کوتاه از بمبگذاری در حسینیه سیدالشهداء کانون رهپویان وصال شیراز به دست گروهک تروریستی تندر به سرکردگی جمشید شارمهد در ٢۴ فروردین ماه سال ١٣٨٧
💻 تولید شده در واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر شیراز
✅ بازنشر به مناسبت اجرای حکم جمشید شارمهد صبح امروز ۷ آبان ۱۴۰۳
برای دريافت فایل کیفیت به صفحه [آپارات حافظه] مراجعه کنید.
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
21.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مستند کوتاه حامی تروریست کیست؟
مستند کوتاه دیگری از بمبگذاری در حسینیه سیدالشهداء کانون رهپویان وصال شیراز به دست گروهک تروریستی تندر به سرکردگی جمشید شارمهد در ٢۴ فروردین ماه سال ١٣٨٧
💻 تولید شده در واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر شیراز
✅ بازنشر به مناسبت اجرای حکم جمشید شارمهد صبح دیروز ۷ آبان ۱۴۰۳
برای دريافت فایل کیفیت به صفحه [آپارات حافظه] مراجعه کنید.
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
قسمت اول برنامه تلویزیون چراغدار را از تلوبیون ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xfc61b19
۸ آبان ۱۴۰۳
کتاب چراغدار
روایتهایی از شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(ع) در ایام دومین سالگرد این حادثه
برای تهیه کتاب از سراسر کشور به شماره 09175569951 در بله و ایتا پیام دهید.
آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111
برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغدار از طریق پیوند زیر اقدام کنید:
[شرکت در مسابقه چراغدار]
حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز:
@hafezeh_shz
حافظهـ
منطقه ما
روی صندلی اتوبوس واحد نشستم. صدای پدال گاز آمد و با سرعت حرکت کرد. از کمربندی دور زد وارد خیابان بنیهاشمی شد. جلو ایستگاه ایستاد دو تا دخترخانم ١۶، ١٧ ساله سوار شدند. با یک دستشان میلههای وسط اتوبوس را گرفته بودند و با دست دیگر چادرشان را.
با گوشی سایتهای خبری را چک میکردم. کلیپ خانواده شهید حمزه جهاندیده را روی یکی از سایتها دیدم. پدر شهید بلند بلند گریه میکرد. با بغض گفتم: «خدا لعنتت کنه اسرائیل!»
با صدای گوشی یکی از آن دخترخانمها، به خودم آمدم. به گوشیش نگاه کرد، با انگشت زد روی آن و گفت: «سلام!» چند لحظه ساکت شد داشت حرفهای آن طرف خط را گوش میداد. جواب داد: «نه ما امروز حوزه نمیایم. تو دیروز نبودی. با بچههای حوزه قراره گذاشتیم امروز غیبت کنیم، میخوایم بریم تشییع شهدا. تو هم میای؟» یک دفعه چشمانش گرد شد. گوشی را گرفت جلوی چشمش. دوستش که روبرویش ایستاده بود گفت: «چی شد؟» دستش را روی میلههای اتوبوس جابهجا کرد و گفت: «قطع کرد.» گفت: «سریع زنگش بزن بگو تازه ساعت هشت و ربعه، به تشییع میرسی.» ٢-٣ بار تماس گرفت هر بار هم به دوستش میگفت: «بلاکم کرده، با تماس اول اشغال میشه.»
شاهزاده قاسم، از اتوبوس پیاده شدم. ماشینی کنارم ایستاد. گفتم: «دروازه؟» با تأیید سر راننده، سوار شدم. هم نشستم راننده گفت: «میخوای بری تشییع شهدا؟» گفتم: «بله.» گفت: «میدونستی دو تا شهید اصالتاً قادرآبادین؟» گفتم: «جدی؟!» گفت: «بله! من خودم هم مال قادرآبادم.» آهی کشید و گفت: «خوشبه سعادتشون.» رسیدم دروازه کازرون. از ماشین پیاده شدم.
رفتم چهارراه مشیر. سر چهارراه مشیر اتوبوسی افقی پارک شده بود که ماشینها نتوانند رد بشوند. به سمت سهراه نمازی که راه افتادم از دور دیدم یک اتوبوس دیگر هم آنجا به صورت افقی پارک شده. پیاده به سمت فلکه شهرداری راه افتادم.
در مسیر زن و مرد، بچه و کودک پرچمهای ایران و لبنان دستشان بود. بعضیها هم کاغذهای مقوایی دستشان بود. به فلکه شهرداری که رسیدم دور خانمی جمع شده بودند. نزدیک شدم. نقشهای را روی دیوار دادگستری نصب کرده بودند. بالای نقشه با خط بزرگ نوشته بود «منطقه ما». برای خانمها قصه فلسطین را روایتگری میکرد.
در مسیر خانمهایی را میدیدم که از زیر چادرشان لباسهای محلیشان پیدا بود. و همچنین صدای صحبت کردن دو خانم را از پشت سرم شنیدم. یکی از آنها گفت: «بعد از خاکسپاری نمازمون رو بخونیم بریم ترمینال مدرس تا قبل از غروب برسیم خونه.» آن یکی جوابش داد: «باشه؛ تو فقط دست منو ول نکن تا همدیگه را گُم نکنیم.»
کامیون حمل پیکر شهدا از پارکینگ زائر رفت توی حرم. انتهای صف ورود خانمها از در پارکینگ بود. پشت داربستها که رسیدیم جمعیت زیادتر شده بود مثل موج دریا جلو و عقب میرفتیم. بالاخره بعد از نیم ساعت معطلی، وارد حرم شدیم. اذن دخول را خواندم. از دور دوربینهای صدا و سیما را بالای پشتبام سقاخانه دیدم. رفتم به طرف جایگاهی که میخواستند شهیده را خاکسپاری کنند، ایستادم. از دور پسر شهیده، مهدی عواضه را دیدم که با آرامش قرآن میخواند. هر از گاهی سرش را بلند میکرد و به بنر عکس مادرش نگاه میکرد.
به ساعتم نگاه کردم، ربع ساعت وقت داشتم خودم را به مدرسه پسرم برسانم. دل کندن از آنجا برایم سخت بود، آرامش عجیبی داشتم. به طرف درِ خروجی راه افتادم. چند بار برگشتم به پشت سرم نگاه کردم با شهیده حرف میزدم، گریه میکردم، التماسش میکردم که آرزویم را برآورده کنند. به راهم ادامه دادم. بار آخری که برگشتم از آنجا دور شده بودم گفتم: «معصومه یادت نره من هیچی نمیخوام بجز شهادت اونجا به امام حسین بگو.»
روایت مریم نامجو؛ ٨ آبان ١۴٠٣
پن: همزمان با تشییع پیکر شهیده کرباسی، پیکر شهید صباحی امام جمعه کازرون نیز در حرم مطهر تشییع شد.
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
قسمت دوم برنامه تلویزیون چراغدار را از تلوبیون ببینید:
https://telewebion.com/episode/0xfcbab74
۹ آبان ۱۴۰۳
کتاب چراغدار
روایتهایی از شهدای حادثه تروریستی حرم حضرت شاهچراغ(ع) در ایام دومین سالگرد این حادثه
برای تهیه کتاب از سراسر کشور به شماره 09175569951 در بله و ایتا پیام دهید.
آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111
برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغدار از طریق پیوند زیر اقدام کنید:
[شرکت در مسابقه چراغدار]
حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز:
@hafezeh_shz
May 11
📖مسابقه سراسری کتاب «چراغ دار»📖
🔺روایتهایی از زندگی شهدای دو حادثه تروریستی در حرم حضرت شاهچراغ(ع)
🎁جوایز🎁
یک جایزه ۵ میلیون تومانی 💌
یک جایزه ۴ میلیون تومانی 💌
یک جایزه ٣ میلیون تومانی 💌
یک جایزه ٢ میلیون تومانی 💌
یازده جایزه ۱ میلیون تومانی 💌
🗓️ زمان اجرای مسابقه از چهارم آبان ١۴٠٣ به مدت دو ماه
🌐شرکت در مسابقه به صورت اینترنتی است و در طول ۲ ماه برگزاری امکان پذیر است.🕕
🖇️برای تهیه کتاب از سراسر کشور به شماره 09175569951 در بله و ایتا پیام دهید.
🆔 آیدی بله و ایتا: @Mohammadi_Ar111
کتاب چراغدار در کتابخانههای عمومی استان فارس موجود است.✔️
برای شرکت در مسابقه سراسری کتابخوانی چراغدار از طریق پیوند زیر اقدام کنید:
[شرکت در مسابقه چراغدار]
حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز:
@hafezeh_shz
29.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیالتون راحت
📽 حاشیهنگاری مراسم وداع شهیده معصومه کرباسی در دانشگاه شیراز
انتشار به مناسبت ایام هفتمین روز تشییع شهیده معصومه کرباسی
تاریخ را به حافظهـ بسپارید:
@hafezeh_shz
جنگ دوم لبنان.mp3
17.79M
جنگ دوم لبنان
روایتی از جنگ ۳۳ روزه لبنان
متن: محسن فائضی
خوانش: میثم ملکیپور
تنظیم و صداگذاری: پیمان زندی
💢سری پادکست ماجرای فلسطین ۴۴
کاری از:
حافظهـ؛ رسانه حسینیه هنر شیراز
@hafezeh_shz