May 11
32.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقطهی عطف تحریمهای آمریکا علیه ایران
آشوبها چطور راه تحریم ایران سادهتر میکند؟
✅ مروری بر یک تجربه تاریخی
کاری از *دفتر تاریخ شفاهی شیراز*
@hafezeh_shz
#تاریخ_را_به_حافظه_بسپاریم
برای شهدای مظلوم حرم حضرت شاهچراغ (ع)
خورشید گرفت و مه سیه کامل شد
خون شهدا ریخت و تربت گل شد
خونابه به فیروزه کاشی پاشید
آیات به دیوار حرم نازل شد
دیدار حرم قسمت زوار نبود
دیدار شه کرببلا حاصل شد
تا شاهِ چراغ روشنی بخشاید
نور شهدا چراغ هر محفل شد
از خون شهیدان حرم لاله دمیده
با خون حرم سحر عدو باطل شد
احزاب بمیرید که خندق پیش است
چون ضرب کلنگ مصطفی نازل شد
خیبر بنشین که مرتضی می آید
با ضربه او بد به درک واصل شد
تا فتح حجاز و روم راهی نبوَد
با صبر و بَصَر نصرت حق کامل شد
"علی اصغر مرتضایی راد"
به نام خدا
جلسه بودم و گوشی همراهم گذاشته بودم حالت پرواز. ساعت 19 جلسه تمام شد. به محض اینکه گوشی همراه را از حالت پرواز بیرون آوردم متوجه شدم کلی تماس داشتم. شماره مادرم هم بود. توی همین حین یکی از دوستان گفت به حرم شاهچراغ حمله تروریستی شده و سه نفر با اسلحه کلاش وارد حرم شدن و ملت را به گلوله بستن. شماره مادرم را گرفتم. سریع گفت کجا هستی. گفتم دفترم و حالم خوبه.
بعدش با یکی از دوستان رفتیم حرم حضرت شاهچراغ تا اگر توانستیم گزارش میدانی از شاهدان عینی بگیریم. از کوچه پس کوچه ها خودمون را رساندیم به حرم شاه چراغ. اولش رفتیم سمت درب ورودی از سه راه احمدی که به در بسته خوردیم. رفتیم از سمت بابالرضا. باب الرضا هم مثل همه درهای حرم بسته بود. فقط قسمت وی آی پی برای رفت و آمد آمبولانس باز و بسته میشد. نیروهای امنیتی هم مردمی را که سمت وردی همان در وی آی پی بودن کنار میزدن و به کسی اجازه ورود نمیدادن. به نیروهای امنیتی گفتم برای تهیه گزارش امدیم. خیلی محکم گفت نمیشه. توی همین حین یکی از دوستان گفت اخباری که داره منتشر میشه عمدتا از شبکههای خارج نشین هست و عمدتا اخبار فیک است. همین حرفها را باز به مامورها گفتم. گفتن یکی از مسئولین که حرفش برش داره را پیدا کن و اگر اونها اجازه بدن میذاریم بری داخل.
آمدم سمت در وی آ پی. یکی از دوستان از در آمد بیرون. تا موضوع را بهشون گفتم در جواب گفت که الان وقت نداره و مصاحبه باشه برای بعد. توی همین یکی از آشناها را دیدم و میدونستم که خادم حرم شاهچراغ است. بهش موضوع را گفتم. گفت بریم سمت در وی آی پی. رفتیم و باز هم راهمون ندادن. در همین لحظه یکی از خادمها با گریه از در وی آی پی آمد بیرون. از آنجا که آشنامون میشناختش رفت پیشش و بهش دلداری داد. بعد گفت که چطور شده. اسم یکی از همکاران خادمش را آورد که شهید شده. بهش موضوع را گفتم. گفت نمیتونم صحبت کنم و اجازه مصاحبه ندارم. در نهایت آشنا ما گفت بعد که حالش بهتر شد موضوع را بهت میگم.
دوباره آمدم سمت بابالرضا. خانمی با حالت گریه و اضطرار به مامورها خواهش میکرد که اجازه بدهند برود داخل. رفتم کنارشان و موضوع را پرسیدم. گفت برادرم سرباز بوده و هیچ خبری ازش ندارم. مامور امیدوارش کرد و بهش گفت انشالله برادرت سالمه و بعد راهنماییش کرد که به در وی ای پی برود و سراغ برادرش را از آنجا بگیرد. خانم گفت شاید بین زخمی ها باشد و مامور گفت زخمی بیمارستان مسلمین هستند.
با دوستم مشورتی کردیم. قرار شد برویم سمت بیمارستان مسلمین و با مجروح ها و خانواده ها صحبت کنیم. هر دو در بیمارستان مسلمین بسته بود و اجازه ورد نمیدادند. در سمت قسمت اورژانس شلوع بود. خانوادههایی آمده بودند و برخی حتی نمیدانستن عزیزانشان در بیمارستان هستند یا خیر. یکی از مامورها آمد و از خوانواده ها خواست ارامش خودشان را حفظ کنند بیرون باشند تا کار امداد رسانی بهتر انجام شود. خانمی میانسال گریه میکرد و میگفت هیچ خبری ازش (احتمالا فرزندش) ندارد. جوانی که نگران عزیزش بود کنترل خود را از دست داد. به مامور پرخاش کرد که پدرش آن زمان که مجروحهای جنگ را اینجا میآوردند در بیمارستان خدمت میکرده و حالا چرا به او اجازه نمیدهند برود داخل. باز هم مامور جا افتادهای آمد و جوان را آرام کرد. از چندین نفر که عزیزانشان داخل بودند خواستیم مصاحبه بدهند اما هیچکدام حاضر نشدند به ما که کارت خبرنگاری نداشتیم مصاحبه بدهند. ناگفته نماند ماموران امنیتی ایراد گرفتند که کارت خبرنگاریتان کجاست. حق هم داشتند که البته به خیر گذشت.
یک جوان سمت دیگر خیابان صدای گریهاش بلند شد. از اطرافیان علتش را پرسیدم. گفتند مسافر بوده و با دوستش زیارت رفته بودند. دوستش شهید شده و ناراحت است. از طرفی خبر شهادت دوستش را هم نمیتواند به خانواده بدهد و آمادگی ندارد.
همینجا بود که آن آشنامان که خودش خادم حرم شاهچراغ بود زنگ زد و آماری را که از حادثه دستگیرش شده بود به داد: یک نفر تروریست از باب الرضا وارد حرم میشود که برود سمت شبستان امام خمینی که به در بسته میخورد. به سمت ضریح میرود و چند نفر را به رگبار میبندد. از سمت ضریح به سمت شبستان میرود و نماز گزاران را به رگبار میبندد. باهاش درگیر میشوند به سمت حیاط فرار میکند. داخل حیاط درگیر میشود و حالش خوب نیست. امار شهدا هم تا ان لحظه 13 شهید و بیش از 20 زخمی که حال دو نفرشان وخیم است.
روایت میدانی رسول محمدی
محقق دفتر تاریخ شفاهی شیراز
@hafezeh_shz
آقوی آقام! بَبِهی بَبَم! کاکوی کاکام! یا شاچراغ
چیشَم به را(ه) خشک شده تا بازم بیام یا شاچراغ
سلام به سمت آسونه، به میرمحمدت کنم
از کوچههوی سر دُزَک نیگا به گنبدت کنم
نَنَم بهم میگف(ت) اگه برات کربلا بخوی
شبای جمعه شاهچراغ باید چهل وخمه* بیوی
میگن به چند تا کفترت یه هدیهی سوا دادی!
بجای زیارت بهشون خودِ خودِ کربلا دادی!
آقو میگن به کفترات تازگیا سنگ میزنن!
بال و پراشون رو یه مشت شغال و کرکس میکنن!
به ما نگی بی مَرفَتا!(بیمعرفت) نگی لاتای گود ندیده!
شیرازی که میدونی خودت! جون واسه مهمونش میده
کاشکی میمردیم که نشه صورت زائرات کبود!
بی هوا از پشت میزنن! ای(ن) بزدلای بی وجود
اَی نه بچهِی قدمگاه و گِلکوه و پشت دلگشا
نَمیذاره نگاه چپ بیافته سمت زائرا
قرار دعوای ما لاتا اینجو که نه! یه جای دیگَهن
قرارمون تو خیبر و یه یا علی نعره زدن!
وخمه: شب زیارتی مخصوص در گویش شیرازی
✍امین شفیعی
#شیراز_تسلیت
@hafezeh_shz
قرار بود دیشب با زن و بچه برم شیراز طبق معمول هم نماز مغرب میرسیدم شیراز و یه راست میرفتم حرم، مشغله کاری اجازه نداد و کنسل شد بعد از شنیدن خبر حمله تروریسیتی حالم خیلی بد شد
تو جلسه بودم یکی از دوستان زنگ زد گفت یکی از اقوام که از بهمئی رفته بودن شیراز به همراه زن و بچش موقع حمله تو حرم بودن هرچی زنگ میزنیم خبری ازشون نیست چیکار کنیم غریبیم کسی رو نمیشناسیم
گفتم باشه خبرت میکنم از طریق چندتا از دوستان پیگیری و تونستم با پزشکی قانونی شیراز تماس بگیرم، در میان همهمه و شلوغی بیمارستان
اقایی جواب داد و خیلی کوتاه گفت متاسفانه شهید شدن به خانواده ش اطلاع بده بیان بیمارستان مسلمین؛ برق از سرم پرید
بنده خدارو میشناختم تو خونواده رو اسمش قسم میخوردن
دنیا دور سرم چرخید اخه چطور به یه خانواده غریب و تنها اطلاع بدم نفس عمیقی کشیدم تماس گرفتم گفتم شهید شدن، بیمارستان مسلمین، یاعلی
روایت عارف درخشان از شهادت هوشنگ و امید خوب که از بهمئی به شیراز آمده بودند
@hafezeh_shz