eitaa logo
هفت‌تپه‌ی گُمنام🦋
2.7هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
949 ویدیو
6 فایل
رفقا ؛ به مدد شهدا در این کانال تصاویر و کلیپ‌های کمتر دیده شده از غیورمردانِ لشکر خط‌شکن ۲۵ کربلا و دیدار خانواده‌هایشان را خواهید دید، و از مظلومیت هفت تپه و بچه‌های هفت‌تپه خواهیم نوشت...🦋 ارسال مطالب به ادمین👇 @Ahmadiatoui
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 . ▫️حاج حسين بصير هم يک فرد بسيار سخت كوش و پر تلاش بود. شايد می توان گفت كه از نظر سخت كوشی در بين فرماندهان جبهه ايران جزء آن دو سه نفر اول است. اصلاً ادعا نداشت، خيلی خاكی و عادی زندگی می كرد كه بعضی وقتها با رزمنده ای عادی او را اشتباه می گرفتند يعنی اگر وقتی می آمد توی جلسه ای از بس بی ادعا بود شايد فكر می كردند كه يک آدم خيلی ساده اصلاً يک تكاور بيشتر نيست، يک سرباز عادی يا يک بسيجی ساده است.كم ادعا بود و پر تلاش و هم در تأ سيس لشکر ویژه 25 كربلا و هم در اداره لشکر نقش بسيار تعیین كننده ای داشت. نسبت به مسائل دنيایی خيلی بی خيال بود حتی نسبت به رفتن به خانه خدا. چند نفر به او گفتند: حالا نوبت شما شده بيایید برويد، نمی رفت. ماندن در جبهه را ترجيح می داد. بالاخره رفت.حاج بصیر مدتی قائم مقام لشکر ویژه 25 كربلا شدند و اداره لشکر را در حقيقت به عهده داشتند. . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️یک شب قبل از شروع عملیات بیت المقدس حسین تو سنگر خوابیده بود، دوستانش وارد سنگر می شوند، با ورودشان در سنگر بوی عطر و گلاب مستشان می کند؛ بوی عطر از بدن حسین بود آنقدر از این بو مست شده بودند که حسین را از خواب بیدار کردند، به او گفتند:«حسین! این چه عطری ست که زده ای؟ چقدر خوش بوست ، گیج مان کرده. بده تا ما هم بزنیم.»حسین با چشمانی خواب آلود گفت:«عطر کجا بود؟ اصلاً من عطری ندارم؟ دیوانه شدید؟ بیائید مرا بگردید.» «چرا مرا از خواب بیدار کردید؟ داشتم خواب می دیدم.» . ▫️گفتند:«چه خوابی؟» نگفت. با اصرار زیاد حسین را به حرف آوردند.حسین با چشمانی اشک بار گفت: «امام زمان(عج) را سوار بر اسب سفید در خواب دیدم که به من گفت: به زودی شهید می شوی.»دوستانش می گفتند: « در حین عملیات تیری به حسین خورد و حسین را به زمین انداخت. او با همان حال قرآن را باز کرد و مشغول به تلاوت قرآن شد بچه ها می خواستند او را به عقب برگردانند ولی او مخالفت کرد»حسین گفت: «بچه ها با من کاری نداشته باشید مگه امام زمان (عج) را نمی بینید بروید جلو پیش امام زمان(عج)، مرا وِل کنید.»  . 💠 @hafttapeh
💢 فرمانده‌‌ی محسن بهاور ( ) از واحد و ویژه ۲۵ #شهادت ۲۱ ۱۳۶۴_: . 📩 مادرم از اینکه دامادم نکرده اید ناراحت نباشید و این را بدانید که بزرگترین عروسیم را در سنگرم که همان حجله دامادیم می باشد انجام داده ام و رگبار نقل بر سرم شروع به باریدن کرد مادرم اگر شما خواستید مجلس عروسی ترتیب بدهی سفره ای پهن نما لباس سپاهم که خیلی مایل بودی در روز دامادیم بر تن من بپوشانی در وسط قرار بده و خانواده های معظم شهدا و برادران حزب الله و دوستان محلمان را در مجلس دعوت نما و برادران مداح مدح امام حسین(ع) و حضرت علی اکبر در این مجلس ذکر یادی بنماید. . 💠 @hafttapeh
💢 . // : سردارحاج کمیل‌کهنسال : . 🌴 يک روز بعد از پایان عمليات والفجرهشت، شهیدطوسی تویوتا را روشن کرد، حرکت کردیم به سمت اهواز.در حال طی کردن مسیر اروندکنار – آبادان، بودیم.یکدفعه طوسی شروع کرد به سرزنش کردن خودش. از جاماندگی از قافله ی دوستان شهیدش ناراحت بود و دائماً خودش را سرزنش می کرد. من که حالش را اینگونه دیدم، گفتم: «تو هم انشاءالله شهيد می شی، همه ما آرزو داريم به شهادت برسيم. دیر یا زود تو شهید می شی، من هم شهید می شم.همانجا دعا کردم. . 🌴 گفت کمیل من بیشتر برای زمان بعد از شهادتم، ناراحتم.» با تعجب گفتم:بعد از شهادت كه نارحتی نداره!گفت:«برای ما داره. را ديدی؟ را ديدی؟ را ديدی؟ را دیدی؟»ديدی اين بچه ها چقدر بچه های مظلوم، چقدر بچه های پركاری بودند، چه كارهای بزرگی توی جبهه كردند.هیچ كسی آنها را نمی شناخت و آنگونه که سزاوارشان بود از آنها تجلیل نشد. آنها گمنام و ناشناخته ماندند و شخصيت و زحمات شان برای مردم ناگفته ماند.» . 🌴من فرمانده این بچه ها بودم، مردم و مسئولین مرا می شناسند. ناراحتم و می ترسم از آن روزی که وقتی من شهید بشوم، تشییع جنازه ام شلوغ شود، صدا و سیما وارد شود، مسئولین بیایند، برایم تبلیغات کنند. کل استان اعلامیه پخش کنند. این است که برای بعد از شهادتم هم ناراحتم. من خودم را شرمنده ، ، و و ديگر شهدایی که واقعاً زحمت کشیدند و نامی از آنها نیست، می دانم. . 💠 @hafttapeh
🔆 مهم نیست زندگیت چقدر خوب یا بد بوده؛هر روز صبح که از خواب پاشدی، خدا رو شکر کن که هنوز یه روز دیگه فرصت داری.صبح زیباتون بخیر... No matter how good or bad your life is wake up each morning and be thankful that you still have one . 📷 موسی عمویی ((از امام محمد باقر ویژه ۲۵ )) را به کشید و او را قبل می بوسد. . 💠 @hafttapeh
منابع عبری: یکی از پهپادهای حزب‌الله به قیساریه، منطقه اقامت نتانیاهو اصابت کرده است .😊 💠 @hafttapeh
42.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 دلیران آزاده ، خبردار و آماده... 📽 فیلمی بسیار زیبا و دیدنی از توان نظامی و قدرت پهپادی و موشکی جبهه مقاومت ( ایران اسلامی ، حزب‌الله لبنان ، انصارالله یمن ، حزب‌الله عراق ، مبارزان فلسطینی ) با نوحه ای بسیار حماسی و شورآفرین از مداح باصفای جبهه ها . ✌️إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ✅ کانال 🇮🇷 @hafttapeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏠 ️صاحب خانه ای که یحیی سنوار در آن شهید شده نوشته: «مایه فخر و‌ مباهات ماست که در منزل ما شهید شدی. خانه ما، جان های ما و هر چه داریم فدای تو ای ابو ابراهیم.» . 💠 @hafttapeh
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕊 . ▫️شهیدی ازآمل شهید سیدحسن ولی بسیاربه کبوتر پرورش آنهاعلاقه داشت وبه آنهاعشق می ورزید.وقتی حسن دو،دستش را بازمی کرد،کبوتران،یک به یک روی دستانش می نشستندو،وقتی شهیدقراربود به جبهه اعزام گردد. این کبوتران تابالای اتوبوسی که سیدحسن باآن روانه می شد رفته وبرگشتندظاهراًفهمیده بودندحسن قراراست که شهید شود.بعداز خبرشهادت سیدحسن ولی به خانواده اش مادرشهید اسرارکرد،دوکبوترش راباخودبرای تحویل پیکرشهیدببرنندومی گفت:پسرم خیلی این کبوترها رادوست داشت . . ▫️یک کبوتر سفید ویک کبوتر سیاه وقتی آنها به بنیادشهید رسیدندوموقع تحویل پیکر مطهرش رسیدندمادرشهید دوکبوتررابرروی سینه شهید قراردادندوکبوتر سفید به محض دیدن پیکربی جان صاحبش دردم جان دادوبا شهید همراه گشت...🕊🕊 . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️احمد نذر امام هشتم، بود. مادرم ۴ پسر بدنیا آورد ولی هیچ کدام زنده نماندند تا اینکه دست به دامن امام هشتم شد و آقا، احمد را به ما هدیه کرد.احمد به قدری زیبا بود که مثال زدنی نبود، موهای طلایی داشت، واقعاً زیبا بود، مادرم می‌ترسید بچه را بیرون بیاورد تا از چشم زخم در امان باشد. تا 7 سال مادرم به احترام امام رضا(ع) لباس مشکی به تن احمد می‌کرد و وقتی احمد را به سلمانی برای اصلاح می‌برد، موهای زیبا و طلایی سرش را جمع می‌کرد. بعد از این هفت سال، موهایی را که جمع کرده بود، وزن کرد و مساوی با وزن موها، پول، وزن کرد و به مشهد برد و به پاس تشکر، به درون ضریح حضرت رضا انداخت. . ▫️من خواهر بزرگتر احمد بودم، خیلی به او علاقه داشتم و به من نزدیک بود. اگر روزی نمی‌دیدمش، دیوانه می‌شدم. شب آخری که داشت به جبهه می‌رفت، گفت: آبجی! من دارم می‌رم. با او روبوسی کردم و گفتم:احمدجان! خدا تازه 2ماهه که بهت بچه داده، کجا می‌خواهی بروی؟! بچه پدر می‌خواد؛ بچه خیلی عزیزه؛ تو چطور می‌خوای از این بچه دل بکنی؟! صبر کن محمدرضا بزرگتر بشه، بعد برو جبهه. - نه! اگه رضا بزرگتر بشه، به من پایبند می‌شه و دیگه من تمی‌توانم رضا را ول کنم. الآن که رضا منو نمی‌شناسه، باید برم.🇮🇷 . 💠 @hafttapeh
💢 آخرین بر روی ماه ... ( بوسید ، هم پیشانیت را هم سربند سرخ کربلا را ...) . 📷 وداع_آخر ۱۳۶۵ محمدرضا یوسف پور . 💠 @hafttapeh
💢 . ▫️ قرار بود به جبهه اعزام بشیم. قبل از حرکت، تصمیم گرفتم برای زیارت به "امامزاده عبدالحق زیراب" بروم. در بین راه فیض الله را دیدم. بعد از سلام و احوالپرسی، با اصرار من، برای اینکه در راه تنها نباشم، قبول کرد که او هم به زیارت بیاید و بدرقه ام کند.بعد از زیارت، از هم خداحافظی کردیم و من راهی خوزستان شدم. . ▫️این آخرین دیدار من و فیض الله بود، چند وقتی در جبهه بودم، خیلی دلم برای او تنگ شده بود که در عین ناباوری خبر شهادتش را به من دادند.اولین چیزی که پس از شنیدن خبر شهادتش در همان لحظه به خاطرم آمد، آخرین زیارت امامزاده بود.با خودم گفتم: نمی دونم اون روز فیض الله از خدا چی خواسته بود یا با چه شور و حالی امامزاده را زیارت کرده بود که آرزویش اینقدر زود برآورده شد، ولی ما هنوز... . ▫️چند روز بعد از شهادت فیض الله، قرار بود به دیدار حضرت امام به جماران برویم. ساعاتی به حرکت مان نمانده بود که باخبر شدم، قرار است پیکر فیض الله را تشیع کنند. دو دل شده بودم و بین دو راهی سختی گیر کرده بودم، یک عمر آرزوی دیدن امام عشق و از سویی دیگر استقبال و تشیع پیکر مطهر فیض الله.تو دلم گفتم: فیض الله منتظره، بی معرفتی و نامردیه اگر نری! آخه اون روز فیض اله با اصرار من بی خیال کارهایش شده بود و برای بدرقه ام به امامزاده آمده بود و بی انصافی بود، اگر به استقبالش نمی رفتم. همه ی این حرف ها و زمزمه های دلم باعث شد تا برای همیشه آرزوی دیدن روی مبارک حضرت امام در سینه ام بماند . (🎙راوی : جانباز حسین احمدی اتویی 🇮🇷) . 💠 @hafttapeh