eitaa logo
شهیدجاوید الاثرابوالفضل.حافظی تبار
101 دنبال‌کننده
11.6هزار عکس
8هزار ویدیو
245 فایل
فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ ♥️خوش آمدید کانال شهید جاوید الاثر ابوالفضل حافظی تبار @hafzi_1
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🤲🏼دعای روز جمعه 🌼لطفاً برای دیگران بفرستید و در ثواب انتشار شریک باشید 🤝 🕰 ۴:۰۶ ┄═🌼💠🌷💠🦋💠🌸💠🌼═┄ 🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ
با اصرار می‌خواست از طبقه‌ی دومِ آسایشگاه به طبقه‌ی اول منتقل شود. با تعجب گفتم: «به خاطر همین من رو از دزفول کشوندی تهران!» گفت: «طبقه‌ی دوم مشرف به خوابگاه دخترانه است. دوست ندارم در معرض گناه باشم». وقتی خواسته‌اش را با مسئول آسایشگاه در میان گذاشتم نیش خندی زد و با لحن خاصی گفت: «آسایشگاه بالا کُلی سرقفلی داره، ولی به روی چشم منتقلش می‌کنم پایین». 📚کتــاب پرواز تا بی‌نهایت، ص35 ‎‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄ ❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
هدایت شده از شهید
✍ به این سه حقیقت فکر کنیم!🤔 1⃣ اینکه خداوند بدون شک تمام اعمالمون را می بیند «إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِير»​👀 2⃣ اینکه همیشه، فرشتگانی👼 مجاورمون هستند که ثبت و ضبط می کنند ریز و درشت خوب و بدمون رو؛ «رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُون‏»​🎥 3⃣ اینکه اصلاً از کجا معلوم؛ شاید بیخ گوشمون نشسته باشد جناب عزرائیل و صادر شده باشد دستور رفتنمون رو ! «عَسى‏ أَنْ يَكُونَ قَدِ اقْتَرَبَ أَجَلُهُم‏»​
هدایت شده از شهید
✍استاد فاطمی نیا : از صبح که پا میشه؛ فلان کس چی گفت، فلان کس چیکار کرد، فلان روزنامه چی نوشت.. ول کن! روایت داریم که اغلب جهنمی ها، جهنمی زبان هستند... فکر نکنید همه شراب می خورند و از در و دیوار مردم بالا می روند. نه! یک مشت مومن مقدس را می آورند جهنم... ▩ امیرالمومنین به حارث همدانی فرمودند : اگر هر چه را که می شنوی بگویی، دروغگو هستی! ▣ سیدی در قم مشهور بود به سید سکوت، با اشاره مریض شفا میداد... از آیت الله بهاءالدینی راز سید سکوت را پرسیدم! با دست به لبانش اشاره کردند و فرمودند : "درِ آتش را بسته بودند..." ▩ علامه حسن زاده آملی : تا دهان بسته نشود، دل باز نمیشود و تا عبدالله نشوی، عندالله نشوی آنگاه از انسان اگر سَر برود، سِر نرود...! ❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
هدایت شده از شهید
خـ♡ـدايا بعد از دو ماه عزاداری خالصانه برای سیدالشهداء علیه‌السلام و اهل بیتش و بر خاندان پیامبرت بر قامت امام عصر حضرت مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف لباس فرج و بر تن عزاداران لباس تقوا و ایمان کامل بپوشان و ما را از شیعیان راستین و از منتظران امام زمان عج قرار ده 🍃اَلّلھُمَّ ؏َجِّلْ لِوَلیِّک الْفَرَج🍃 التماس دعای ظهور🤲🏻 ❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
🍂در همه حال، در خط ولی فقیه باشید و از او عقب نمانید و جلو نیفتید که هر کس از او عقب بماند، هلاک می شود و هر کس از او جلو بیفتد، گمراه خواهد شد. از خدا بترسید که مبادا او را تنها بگذارید یا گفتارش را فقط روی دیوارها بنویسید و عامل به آن نباشید. از روحانیت پیرو ایشان جدا نشوید.🍂 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
سعي ڪنيد عاشق باشيد! عاشق خدمت ڪردن! منتظر نباشيد ڪه ڪسي به شما بگويد خداقوت ، ڪسی از شما تشڪر ڪند و یا ڪسی قدر ڪار و تلاش و مشقتی را ڪه ڪشیده­ اید بداند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 سید کاظم حسینی گردان حر، سال شصت و یک تشکیل شد برای سرو سامان گرفتنش خیلی زحمت کشیدیم. عبدالحیسن تمام هم و غمش را گذاشت تا بالاخره گردان رو آمد، فرماندهی اش هم از همان اول با خود او شد. بعد از شکل گرفتن گردان، بلافاصله رفتیم بستان ،آن جا یکسری جلساتی گذاشته شد بعد از کلی بحث و صحبت بناشد خط چذابه و مالک را تحویل بگیریم، فرماندهی تیپ گفت:«شما سه روز مهلت دارین برای شناسایی و کارهای مقدماتی، ان شاء الله بعدش خط رو تحویل می گیرید.» همان روز ،عبدالحسین فرمانده گروهان ها را خواست ،با امیر عباسی و خود مسؤول خط رفتیم قرار گاه تیپ، برای شناسایی اولیه، عباسی به زیر و بم خط آشنا بود و آن طرف ها را مثل کف دستش می شناخت. کارمان دو شب طول کشید دیده بانی، ،نگهبانی، کمین ها و تمام منطقه را یک شناسایی کلی کردیم. فهمیدیم همه ی آن دور و اطراف تو تیررس دشمن است رو همین حساب تیر مستقیم زیاد می زدند. یکی گفت: «باید هوای این مورد رو خیلی داشته باشیم.» روز سوم آمدیم عقب که گردان را آماده حرکت بکنیم شبش بنا بود برویم خط را تحویل بگیریم صبح زود با عبدالحسین و چند تا دیگر از بچه،ها نشسته بودیم تو یکی از چادرها به صبحانه خوردن عبدالحسین زودتر از بقیه از سر سفره رفت کنار، سر سفره هم که بود با بی میلی لقمه می گرفت و می گذاشت تو دهانش زیاد چیزی نخورد. 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ┄❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫
اونایۍڪہ‌حسِ‌ دارند، بے‌دلیل‌نیستـا! خـدایہ‌گـوشہ‌ازسَرنوشتتون براتـون‌شهـادت‌رو‌نوشتہ،ولے اون‌دیگہ‌با‌توعہ‌‌ڪہ‌چجورے بهش‌برسۍ.. یـاڪۍ‌بهش‌برسۍ‌؛..!:)🕊 ┄✿❀🍃🌼🍃❀✿---
نفری سه تا الهی به رقیه سهمتون🖤✨
بزرگی میگفت: مومن ضعیف اونیه که دلش میخواد کیلومتر ها پیاده بره تا حرم‌ امام‌ حسین رو زیارت کنه ، اما دلش نمیاد از خواب سحر بزنه و نماز صبحش رو بخونه !
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه‌ی ما را . . (:💔!
_می‌شودپیکرماهم‌نرسددست‌کسی؟ (:💔!
جهان معرکه امتحان است و بهترین ما کسی است که از بهترینِ آنچه دارد در راه خدا بگذرد . . 🍃!
کاش‌میشدتاظهورنورِعالم‌؛ دردیارنورمیماندیم‌ما...💔🌱 (:💔 🍃•
از شـهیـدان بـطـلـب آنــچـه تـمـنـا داری بـخـدا کـارگـشـای دل هــر ســوخـتـه‌انـد . . 🕊!
‌‌ مومن‌اگروابستگۍداشتہ‌باشد نمیتواندقیام‌کند؛ وعصـرِماعصـرقیـام‌است . . ‌‌ 🌱'!
🔸علت نامگذاری سقاخانه آقا به اسماعیل طلا چیست؟؟ 📝بر اساس در برخی کتب تاریخی از جمله دره نادره نوشته شده، نادر شاه افشار در جنگ هرات سنگی یک پارچه به ظرفیت سه کر آب را به غنیمت گرفت و اعلام کرد به هر کس که آن سنگ را بدون رسیدن آسیبی طی ۱۲ شبانه روز به مشهدالرضا (ع) برساند، هدیه ویژه‌ای خواهد داد. فردی داوطلب انجام این کار می‌شود و سنگ را به حرکت در می‌آورد. این فرد در بین راه با خود محاسبه می کند که اگر شاه گفته برای رساندن این سنگ به مشهد طی ۱۲ روز جایزه‌ای ویژه به من خواهد داد به طور حتم اگر در زمان کمتری آن را برسانم جایزه‌ام بیشتر می‌شود. 💦همین مسئله باعث می شود تا او کل توان خود را به کار گیرد و سنگ را به جای ۱۲ شبانه روز طی مدت زمان ۹ شبانه روز به مشهد برساند. این فرد که نامش برای ما معلوم نیست، پس از آن به نزد نادر شاه رفته و تقاضای جایزه می کند اما نادر شاه دستور می‌دهد تا مطابق رسم آن زمان که چشم‌های نافرمانان را کور می‌کردند، چشم‌های این فرد را کور کنند. ❄️پس از چند روز که خشم شاه فروکش می‌کند، دستور می دهد مرد کور را نزد وی بیاورند و هدیه‌ای به او ارزانی می‌کند و می‌گوید که او هم می دانسته می توان کمتر از ۱۲ روز سنگ را از هرات به مشهد منتقل کرد. 💧اما او از اعلام دوازده روز نیتی داشته است و ادامه می‌دهد البته اگر تو در ۸ روز هم این کار را کرده بودی تو را عقوبتی این چنین سخت نمی‌کرد. اما تو به گونه‌ای رفتار کردی که دیگر من نمی توانم آنچه در نظر داشتم درباره این سنگ به انجام رسانم و به همین دلیل تو را کور کردم تا درسی شود برای دیگران؛ زیرا در هر امر شاه حکمتی نهفته است. ✨ پس از این امر شاه دستور داد تا سنگ را در کنار جویی که آب چشمه گیلاس واقع در ۴۸ کیلومتری شمال غربی مشهد را برای استفاده زائران به حرم منتقل کرده و از وسط این صحن عبور می‌کرده نصب کنند تا آب در آن ذخیره شده و مردم از آب تمیزتری برای رفع تشنگی خود استفاده کنند. 🔶این وضعیت تا دوران فتحعلی شاهی ادامه داشت. در یکی از سال‌های حکومت دومین شاه قاجار، هدیه ای از دربار هندوستان که آن زمان زیر نظر انگلستان بود برای شاه ارسال شد. 🔹شاه قصد باز کردن هدیه را داشت اما یکی از سرداران سپاهش به‌نام «اسماعیل‌خان» به محتویات بسته مشکوک شد و از او خواست آن را در فضایی باز و توسط چند نفر از خدمه باز کنند. 🔻 شاه نیز با این امر موافقت کرد و در نتیجه بسته در خارج از شهر منفجر شد و شاه جان به سلامت برد. او نیز به پاس این خدمت اسماعیل خان دستور داد تا مقدار زیادی طلا به وی اهدا کنند. 💦 اسماعیل خان هم دستور داد از محل این سکه‌ها، در داخل صحن عتیق، سقاخانه‌ای با پوشش طلا بسازند و آن سنگ هراتی را هم منبع آب سقاخاته قرار داد. بدین‌گونه سنگ نادری و طلای فتحعلیشاهی و همت اسماعیل‌خانی سبب ایجاد «سقاخانه اسمال طلا» شد. التماس دعای ظهور🤲🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاک های نرم کوشک زندگینامه شهیدعبدالحسین برونسی تک ورها 🌕🌑🌕🌑🌕🌑🌕🌑 دو، سه روزی بود که گرفته و دمغ نشان می داد آن روز ولی به اوج خودش داشت می رسید. خودم را کمی جابجا کردم و با خنده گفتم :«طوری شده حاج آقا؟» لبخند کم رمقی زد و پرسید: «برای چی؟» «خیلی رفتی تو لاک خودت» چند لحظه ای ساکت ماند. بعد که به حرف آمد گفت:«عملیات فتح المبین که تموم شد از خدا خواستم که دیگه تو این مسائل پدافندی و تو نگهداشتن خط نیفتم» یکی دو تا از بچه ها جور خاصی نگاش کردند انگار هضم مسأله براشان سنگین بود، او پی صحبتش را گرفت. «البته هرچی وظیفه باشه انجام میدیم ولی من از خدا این طوری خواستم» لحن صداش غمگین تر شد ادامه داد: «حالا مثل اینکه خداوند دعای ما رو مستجاب نفرموده، حتماً صلاح نیست که ما تو این منطقه خط شکن باشیم» تو جبهه مشکل ترین کارها شکستن خطوط دشمن بود. او هم تو تمام کارها همیشه سخت ترینش را انتخاب می کرد و به عشق دین و ،مکتب با همه ی وجودش مایه می گذاشت. بعد از صبحانه گفت:«بسیجی ها و تمام کادر گردان رو جمع کنید که هم بیشتر باهاشون آشنا بشم و هم یک صحبتی بکنم.» گردان را تو میدان موقت صبحگاه جمع کردیم بچه های تبلیغات هم بساط میکروفن و بلندگوها را آماده کردند. رفت پشت تریبون چند آیه ای از قرآن خواند و شروع کرد به صحبت. سخنرانی اش مفصل بود،حول و حوش یک ساعت طول کشید بعد از صحبت، چند دقیقه ای ما بین بچه ها گشت به سؤال ها جواب می داد و از بعضی ها هم اسم و فامیلشان را می پرسید و چیزهای دیگر،از این کار هم خلاص شد. با هم رفتیم کنار چادر فرماندهی و همان گوشه نشستیم گفت:«من خیلی حرف داشتم که به این بچه ها بزنم ولی نگفتم.» پرسیدم :«درباره ی چی؟» 🌑🌕⚫️ 🌕🌑🌕⚫️🌕🌑 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❤️@hafzi_1❤️ شهید جاوید الاثرابوالفضل حافظی تبار💫