مثل ابراهیم کانال مدافع حرم حاج علی خاوری
روز آخر حالش خیلی بد بود، دردِ پهلو و سینه امانش را بریده بود؛ بی تابی میکرد و نیت کردیم تا دردهایش را به نیت خانم حضرت زهرا (س) تحمل کند! اسم بیبی (ع) که برده شد علی دیگر صدایش در نیامد، زیر لب زمزمه داشت و برای خودش روضه میخواند و اشک میریخت. روزهای آخرعمر علی، همهاش با توسل و روضه سپری میشد. اذان مغرب بود که به آیسییو منتقل شد، همان موقع شماره مامان را گرفت و گفت: "مامان جان برایم دعا کن" و خداحافظی کرد. مدتی گذشت، طاقتم تمام شده بود، با اصرار زیاد داخل آیسییو رفتم. یک لحظه که چشمانش را باز کرد سلام داد و دستم را بوسید گفت: "اگه اجازه دادند امشب رو هم پیش من بمون". گفتم: "علی جان اجازه نمیدن، تا اینجا هم بهزور اومدم، حالا که امشب تنها هستی به نیت بیبی حضرت رقیه (س) باش، به یاد تنهایی خانم تو صحرای کربلا و اسارتش تو شام". تا این پیشنهاد را دادم، باز هم مرغ روح علی بهسوی دمشق پرواز کرد و گوشهی چشمش خیس شد. از علی خداحافظی کردم و گفتم: "علی جان فردا حتماً میام پیشت". فردایی که دیگر علی برای همیشه رفته بود!
اجازه نداشتم همراهش باشم. مجبور شدم بروم هتل. نیمههای شب بود که تماس گرفتند که مدارک علی را ببرم! با همین تماس کوتاه، تمام تمرکزم را ازدست دادم. نمیدانم فاصلهی هتل تا بیمارستان را چهطور طی کردم، افکار زیادی در ذهنم میگذشت اما اصلاً نمیخواستم به رفتن علی فکر کنم. تا به بیمارستان برسم، مدام زیر لب صلوات و دعا میخواندم و اشکهایم بیامان جاری بود. علی همان شب دوبار احیا شده بود اما روح بلند علی هنگام اذان صبح با گفتن یا زینب (س) به دیدار معبودش شتافته بود. علی همهی کارهای مهمش مصادف میشد با تولد و شهادت حضرت زهرا (س)، بیماری و عروجش هم همینطوری شد. درست شامِ تولد حضرت زهرا (س) علی از بین ما سوی عرشیان پرواز کرد.
دنیا روی سرم خراب شده بود. در شهر غریب تک و تنها بودم و رفتنش برایم خیلی سختتر شد. وقتی بالای پیکرش رفتم، بدنش هنوز گرم بود. خیلی گریه کردم، آقایی که در سردخانه بود آمد و کمک کرد تربت آقا امام حسین (ع) را ریختم داخل دهانش، آخرین حرفهایم را با علی زدم، صورت ماهش را بوسیدم و آرام در گوشش گفتم: "علی جان، مامان بعد از تو میمیره، از حضرت زینب (س) بخواه کمکش کنه". تنها چیزی که آرومم میکرد گریه بر مصیبتهای خانم حضرت زینب (س) بود. سه تا از دوستان علی که چند روز مثل برادر پیش علی بودند آمدند و آنجا بالا سر علی روضه و زیارت عاشورا خواندند. مداح، روضهی آقا ابالفضل (ع) را میخواند. بلند شو علمدار، علم رو بردار... آنجا در طول روضهها، عمق مصائب اهلبیت (ع) را با تمام وجود لمس میکردم و اشکهایم مرهم زخم دلم بود. بعدها از پرستار بخش شنیدم که میگفت: "علی لحظات آخر مدام حضرت زینب (س) رو صدا میکرده و در همان لحظات پرواز کرده بود".
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به یاد شهید علی خاوری .روزت مبارک مرد میدان
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
هدایت شده از مداحی آنلاین
مداحی_آنلاین_زنگ_در_بهشت_ذکر_یاعلی.mp3
2.11M
💔سهم فرزندان شهدای مدافع حرم از #روز_پدر.....
هر شب لباس پدرش را به تن میکند و می خوابد، بلکه بوی پدر جواب دلتنگی هایش باشد........
محمد مهدی، فرزند شهید مسلم خیزاب🕊🌹
#مدیونیم_تااَبد
#روز_پدر
#مثل_ابراهیم
هدیه به پیشگاه حضرت مولیالموحدین مولاامیرالمؤمنین-علیهالسلام- و مادر والامقامشان حضرت فاطمه بنت اسد-سلاماللهعلیها- سهم هر شخص چهارده صلوات♥️ یا سوره واقعه 🕊️
سروصداها خواب را از چشمم پراند.
بلند شدم نشستم. سرتاپایم زیر خاک بود.
بقیه هم دست کمی از من نداشتند.
یاد غزوه ذوالعُشَیره افتادم. آن روز هم
با عمار، روی خاکهای نرم خوابیده بودیم.
- ابوتراب! پاشو.
پیامبر خاکها را از روی لباسم پس زدند.
همان روز بود که کنیه «ابوتراب» را به من
دادند. ابوتراب به دلم نشست..
بعد از آن هرکس با این اسم صدایم میزد،
خوشحال میشدم(:
- کتاب' حیدر
هدایت شده از نشر شهید هادی
🔺تصویری دلنواز
از خانه پدری تقدیم نگاه زیباتون
کهکشانها همه بر گرد #نجف سیارند
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند
کل ذرات که در چرخ فلک دوّارند
به علی بن ابی طالب ارادت دارند
💐میلاد مولی الموحدین امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک باد
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
لطفاً هدیهتان را پس نگیرید خانواده
خبر عروج علی را حاج آقا حسینی همراه همسرشان برای ما آوردند؛ حاج آقا گفت: "شما علی رو تو مسیر حضرت زینب (س) دادید، درسته مصیبت بزرگی برای شماست اما از بیبی (ع) مدد بخواید که در این مصیبت صبور باشید و بیتابی نکنید، مدد بخواید که هدیهتون رو پس نگیرید". یک کفن در خانه داشتیم که پدر علی از کربلا آورده بود، پاشدم خودم کفنش را آماده کردم. جمعیت در خانهی ما زیاد بود، در خیابان و حیاط و خانه جا نبود. طوری برای علی گریه میکردند که انگار عزیز خودشان را از دست داده باشند. چند نفر نشستند و چهل بار سورهی مُلک را خواندند به چهل تا دانهی تسبیح تربت امام حسین (ع). تا پیکر علی از تهران برسد سه روز طول کشید؛ علت هم آزمایشات و سایر اموراتی بود که باید انجام میشد. پیکر دیر به شهرستان رسید و در این مدت، هر روز و هرشب خانهی ما مجلس روضه و قرآنخوانی برقرار بود. خودم به شخصه تا به این سن رسیدم چنین عزاداری ندیده بودم، قرآن بود که ختم میشد، حتی در گروههای مجازی هم این برنامهها بهشدت ادامه داشت.
وقتی پیکر علی را برای غسل آوردند، دوستش که سادات بود برایش با صدای بلند زیارت عاشورا خواند، علی وصیت کرده بود حاج آقا حسینی که سادات هستند غسلش کنند و برایش نماز بخوانند. زندگی علی عجیب با سادات گره خورده بود، در همهی اتفاقات زندگیش سادات نقش مهمی داشتند. خانمی که برایش گروه ختم قرآن زد سادات بود، دوست مدافع حرمش که یک هفته از او در بیمارستان پرستاری کرد سادات بود، نماز و غسلش را هم سادات انجام دادند. موقع غسل علایم خاصی از جمله لکههای کبود یا علائم خاص شیمیایی مخصوصاً روی پاهایش بود؛ به پیشنهاد یکی از دوستان از آن نقاط عکس گرفتیم تا در آینده بشود پیگیریهای لازم را انجام داد. نکتهی عجیب این بود که پیکر علی بعد از چند روز اصلاً بو نگرفته بود، بدن کاملاً تازه و این برای ما بسیار عجیب بود. وقتی غسل تمام شد، تربت و سنگ تبرکی حرم امام حسین (ع) را در کفنش قرار دادیم.
***
دوران کرونا بود و برخی مسئولین با تشییع عمومی علی آقا مخالف بودند؛ اما دوستان علی با رعایت تمامی موارد بهداشتی حضور چشمگیری در مراسم داشتند. ابتدا پیکر علی آقا در سپاه ناحیهی رزن، با انجام تشریفات نظامی بدرقه شد و علی برای آخرین بار در سپاه که سالها با عشق در این مکان خدمت کرده بود حضور پیدا کرد. اشکهای دوستان و همرزمانش در فراغ علی تمامی نداشت؛ بعد از انجام تشریفات تابوت علی بر روی دستان مردم عزیز شهر بهسوی جایگاه ابدیاش بدرقه میشد. سرباز خوب، موقع رفتن هم پای آرمانهای انقلاب میایستد؛ علی وصیت عجیبی داشت، وصیت کرده بود تا پرچم آمریکا در تشییع جنازهاش سوزانده شود. ابتدا تابوت علی را از روی پرچم آمریکا و اسرائیل رد کردیم و بعد پرچمها را به دست مادر علیآقا دادیم و ایشان با صلابت خاصی که داشت پرچم استکبار را در تشییع پیکر تنها پسرش آتش زد. مشابه این کار در دوران دفاع مقدس یکبار در استان ما در تشیع پیکر شهید 13 ساله محمد رسول رضایی اتفاق افتاده بود. ایشان هم وصیت کرده بود «در تشییع جنازهام پرچم آمریکا را آتش بزنید تا همگان بدانند که من تابع ولایت فقیه و ضد آمریکا هستم». نکتهی عجیب این بود که علیآقا در وصیتنامهاش اشاره کرده بود کسانی که با ولایتفقیه و نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کوچکترین زاویهای دارند حق ندارد در تشییع جنازهام شرکت کنند. دقیقاً زمان برگزاری مراسم علیآقا، با توجه به شرایط کرونا فضا طوری بود که واقعاً من به عینه میدیدم کسانی که با ولایت و نیروهای انقلابی مشکل و زاویه داشتند به بهانهی کرونا حضور نیافته بودند و مراسم تدفینش با لطف خدا درست طبق وصیتش برگزار شد. افراد بسیاری را میدیدم که تسبیح و چفیه جهت تبرک به تابوت علی میزدند.
از قبل چند نفر از دوستان، مزار علی آقا را آماده کرده بودند. داخل قبر دور تا دور پرچمهای متبرک از جمله پرچم حضرت زهرا (س) و پرچم حرم مطهر حضرت رقیه (س) که خودش از سوریه آورده بود کشیده شده بود و مزارش هم شده بود یک حسینه. نوکر همهجا را برای اربابش حسینیه میکند و علی هم نوکر خالص اهلبیت (ع) بود. باز هم موقع تدفین، باید وصیت علی آقا را اجرا میکردیم، در وصیتنامهی عاشقانهاش نوشته بود: "در موقع دفنم، قبل از گذاشتن بدنم داخل قبر، روضهی حضرت زهرا (ع) و در داخل قبر روضهی آقا جانم حضرت اباالفضل (ع)، را بخوانید". علی نذرکردهی آقا قمر بنی هاشم (ع) بود، مادر در دستهی عزاداری علی را از خدا خواسته بود و حالا علی با روضهی آقا جان بدرقه میشد. شروع و پایان زندگی علی،با مولایش قمر بنی هاشم (ع) بود.یکی از زیباترین روضههای عمرم را اینجا شنیدم.حالا موقع دل کندن از علی برای همیشه بود.هنوز رفتن علی را باور نداشتم
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari
با هر خاکی که بر سر مزار علی ریخته میشد، جان از بدنم خارج میشد، از خدا خواستم تا صبر بر این مصیبت عظیم را برای ما به روزی قرار دهد. شب اول، برخی از دوستان با وجود سردی هوا تا صبح کنار مزار علی ماندن. تا چهل روز دائم مزارش شلوغ بود و خدا بعد از رفتنش خیلی به او عزت داد؛ علی مثل حضرت یوسف (ع) عزیز شهرمان شد. علی بنده و نوکر خوبی بود و حضرت زینب (س) هم خوب به او عزت داد. چهل شب در خانهی ما عزاداری بود، مهمانها تا چند روز نیت میکردند و به نیابت علی در خانهی ما نماز میخواندند. خیلیها نزدیک سی روز برایش روزه گرفتند، چیزی که در شهرستان ما برای اولین بار اتفاق افتاده بود.
#شهید_علی_خاوری
#کتابخوانی
#مثل_ابراهیم
https://eitaa.com/haj_ali_khavari