eitaa logo
حاج عمار
725 دنبال‌کننده
844 عکس
137 ویدیو
30 فایل
کانال شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی فرمانده تیپ هجومی سیدالشهدا (ع) تولد : ۹ تیر ۱۳۶۴ شهادت : ۱۶ آبان ۱۳۹۴ محل شهادت : حلب سوریه مزار : بهشت زهرا(س) قطعه۵۳
مشاهده در ایتا
دانلود
نوکرت شوم... شاید رسیده ای که تو آقا کنی مرا یا که فدای اکبر لیلا کنی مرا شاید میان دسته ی ظهر عزای تو اذنم دهی و تو سقا کنی مرا شاید میان روضه ی شش ماهه اصغرت اشکم ستانده، راهی ماءوا کنی مرا شاید شوم خرابه نشین، مثل دخترت مهمان روضه ی سر و بابا کنی مرا شاید مرا ببری ؛ و بعد مهمان خوان حضرت زهرا کنی مرا شاید به پای بمیرم برای تو صاحب نفس، چو حضرت عیسی کنی مرا شاید سرم به پای تو افتد، نگار من! با گوشه چشم، حضرت یحیی کنی مرا شاید مرا دمی بخری نوکرت شوم شاید رسیده ای که تو آقا کنی مرا سروده @shahidmohammadkhani
سائل من خراب افتاده ی این گوشه ام طائف و من سائل این کوچه ام با پیاله می به ساغر می زنم در کنار یار پرپر می زنم از وجودش مست و شیدا می شوم در سجودش همچو موسی می شوم پیچش مویش مرا دیوانه کرد طاق ابرویش مرا بیچاره کرد جوشش می پاکبازم می کند رقص مویش بی نیازم می کند از وجودش عشق را سر می کشم روی این دل، نقش یک سر می کشم یک سر روی نی و یک دل ز پی یک دل مجنون و یک لیلی به نی یک هوای عشق و من مستی ضمیر یک خدای عشق‌و من او را حقیر یک صراط و راه و یک خط مبین یک یقین، حق الیقین، عین الیقین سروده @shahidmohammadkhani
می کشی مرا... این اشک ها برای شما، می کشد مرا با روضه های آل عبا، می کشد مرا اهل کسا شدیم ز بس اشک ریختیم این گریه های زیر عبا می کشد مرا یادش بخیر ناله و ذکرِ "حسین جان" تو "می کشی مرا"ش، خدا می کشد مرا من را ببر زیارت و آنجا شهید کن یاد حریم کرب و بلا، می کشد مرا دارالشفاست روضه ی تو،من مریض عشق این درد و این دوا و شفا، می کشد مرا فطرس شفا گرفته ی قنداقه ی شماست این جود و این سخا و عطا، می کشد مرا گویند تحت قبه، دعا مستجاب است این حاجت نگفته گشته روا، می کشد مرا روزی سه وعده بوسه بر آن خاک می زنم این خاک سرخ کرب و بلا، می کشد مرا لبیک گفته ایم به "هَل مِن مُعین" تان "لبیک یا حسین" شما، می کشد مرا ما را بکش، ببین که خاطرمان جمع می شود این اشک ها برای شما، می کشد مرا سروده @shahidmohammadkhani
تو را می خواهم ... بارها گفتم و گویم که تورا می خواهم از کرم خانه تو لطف و عطا می خواهم آبم ازسر بگذشت است و به سرحد جنون دگر از خوف نگویید رجا می خواهم استخوانی در گلو دارم و خاری در چشم به فراقت ز خدا اشک و نوا می خواهم باز از قافله جا ماندم و نومید شدم وصلت جمله رفیقان ز خدا می خواهم مستکینم به جز ازعشق توام نیست کسی بر سر خوان تو ارباب سخا می خواهم استخوانی بده تا کلب درت رام شود منم آن کلب که از شاه فنا می خواهم به خدا چشم به دستان تو دارم آقا دیدن صحن تورا کرب و بلا می خواهم غافل از قافله گشتم همه از دستم رفت من غفلت زده دستان رها میخواهم سروده @shahidmohammadkhani
سینه میزنیم ... عمری است پای بیرقتان سینه میزنیم با ذکر یا حسین گریه کنان سینه میزنیم یادش بخیر کرب و بلا، عطر و بوی سیب یاد حریم اطهرتان سینه میزنیم گردیده دال، قامت محبوبهء خدا با روضه های مادرتان سینه میزنیم یاد ، یاد تمنای آب آب یاد تان سینه میزنیم صدپاره گشت قدر تمامی کربلا یاد شبیه پیمبرتان سینه میزنیم یاد خرابه، یاد سه ساله و یاد تشت یاد تجلی سرتان سینه میزنیم یاد خیام، یاد عطش، یاد بی کسی با یاد سوخته خیمه یتان سینه میزنیم یاد شریعه، یاد علقمه، یاد سوار ها یاد رشید قامتتان سینه میزنیم ایوب مانده در عجب ز مصیبات کربلا با یاد صبر زینبتان سینه میزنیم ... سروده @shahidmohammadkhani
جلوه ذات ابدی ... من بودی و اصغرشده ای شبه پیغمبر من بودی و پرپرشده ای ای مرا جلوۂ ذات ابدی، يا ولدي قاتل من شده ای، بس که تو دلبر شده ای بوی تو رایحه دلخوش زهرا ونبیست به فضای کربلا پخش و معطر شده ای کوچه ای باز نمودند و تو را دور زدند هدف سنگ و نی و دشنه و خنجر شده ای شده ای، پخش شدی، پاشیدی وسعت دشت بلا، از چه مکثر شده ای؟ فرق ماهت بشکستند و دونیمش کردند شب قدر منی، ای وای که حیدر شده ای علی و کوچه و پهلو و غریبی، ای وای تو تداعی همه مادر شده ای  عمه ات آمده تا جان نکنم در برتو غيرت اللهی و اینجا تو مکدر شده ای تو پناه همه اهل حرم بودی و لیک کودکان از چه ببینند که بی سر شده ای؟ سروده @shahidmohammadkhani
شاه سوخت... ظهر بود و داغ بود و ماه سوخت عالمی را مادری با آه سوخت آسمان آتش گرفت و خون گریست جمله ما را دلبر دلخواه سوخت پیرمردی خسته، تنها و غریب درمیان مقتلش جانکاه سوخت سلسله بود و نگاه مردمان خاندانی محترم را جاه سوخت بوی پیراهن وزید از نیزه ها یوسف گم گشته ای در چاه سوخت رأس او بر نیزه ها می رفت و وای خواهری محزون میان راه سوخت عشق را آتش زدند و بعد از آن خیل عشاق زمین را شاه سوخت ... سروده @shahidmohammadkhani
از عشق... از عشق سر زده ست که بالا گرفته است این بغض در گلوی زمان جا گرفته است یاد غروب غمزده سال شصت ویک قلب و دل زمین و زمان را گرفته بود ظهر و عطش، شلوغی گودال و مادرش داغ غمش به سینه زهرا گرفته بود ای خاک بر سرم، پسر دختر نبی کارش میان مهلکه بالا گرفته بود چنگ و نی و دف و آوای هلهله ای وای بر دلم چقدر پا گرفته بود آن روز رفت و گذشت و تمام گشت ... زینب علم به دوش از آنجا گرفته بود از کربلا به قافله تاشام شد امیر بر روی نیزه چون سر او جاگرفته بود آمد خرابه دخترکش را خراب کرد دختر سرش به دامن و بر پا گرفته بود از ما گذشت کرب و بلا هم تمام شد تا روز حشر گریه امان را گرفته بود حالا ملائکه به عزا در حسینیه جبریل هم همان دم در جا گرفته بود سروده @shahidmohammadkhani