🍃🌸
#عاشقانه_شهدا
#حلقه ازدواجم ۱۰۰۰ تومن قیمتش بود...!
بهم گفت:
"من حلقه طلا و پلاتین نمیخوام اگه صلاح بدونین فقط یه انگشتر عقیق برمیدارم..."🤔
یه انگشتر عقیق برداشت به قیمت ۱۵۰ تومن...!
بابام مخالف این کار بود و گفت:
"زشته واسه ما که دومادمون حلقه ۱۵۰ تومنی برداره 🙁
تو آبرومونو بردی دختر 😒
گفتم :"چی شده مگه...؟"
گفت:
"آخه کی تا حالا واسه دومادش حلقه ۱۵۰ تومنی گرفته...؟😕
زشته بابا، میخندن به آدم..."
ابراهیم که زنگ زد موضوعو باهاش درمیون گذاشتم با بابام صحبت کرد و بهش گفت:
"این حلقه از سرمَم زیاده، دعا کنید بتونم تو زندگی،حق همین انگشترو درست ادا کنم باقیش دیگه دست خدا و مصلحتشه..."
پا حرفشم موند... ☺️
همیشه تو هر شرایطی حلقه ش دستش بود و خیلی بهش توجه داشت...
تو یکی از عملیاتا حلقه ش شکست رفت عین همون رکابو خرید و دستش کرد...❤️
با خنده ازش پرسیدم "حالا چه اصراریه که حتما همین حلقه باشه و اینقده بهش مقیدی...؟"
گفت:
"️این حلقه تو زندگی سایه ی یه مرد یا یه زنه ، دلم میخواد همیشه سایه ت همرام باشه...😌
این حلقه همیشه تو اوج تنهایی، تو رو بیادم میاره...❤️"
همسر شهید
#محمدابراهیمهمتـ❤️
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
بسم الله الرحمن الرحیم
☘
فرياد رسي #صلوات در قبـر
شبلي نقل نموده است:
من همسايه اي داشتم که وفات نمود.
او را خواب ديدم،
از او پرسيدم: خدا با تو چه کرد؟
گفت : اي شيخ ! هول هاي بزرگ ديدم،
و رنج هاي عظيم کشيدم.
از آن جمله به وقت سوال منکر و نکير،
زبان من از کار باز ماند.
با خود مي گفتم : واويلاه،
اين عقوبت از کجا به من رسيد؟
آخر ، من مسلمان بودم و بر دين اسلام مُردم.
آن دو فرشته با غضب از من جواب طلبيدند.
ناگاه شخصي نيکو موي و خوش بوي آمد ،
ميان من و ايشان حايل شد
و مرا تلقين کرد تا جواب ايشان را
به نحو خوب بدهم ،
از آن شخص پرسيدم : تو کيستي – خدا تو را رحمت کند – که من را از اين غصه خلاصي دادي؟
گفت: من شخصي هستم که از صلواتي که تو بر پيغمبر (صلی الله علیه وآله) فرستادي آفريده شده ام، و مامورم در هر وقت و هر جا که در ماني به فرياد تو رسم
منبع: آثار و برکات صلوات ص ۱۳۱
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتاد تغییر #قسمت_79 این دو سفر آخری که رفتیم سوریه خیلی قرآن می خوا
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتاد
قرائت قرآن
#قسمت_80
چون حافظ قرآن بود قرائت قرآنش را می دیدیم ولی این یکی دو دفعه اخر بیشتر مشهود بود خیلی قرآن میخواند شده بود برنامه هر روزش یک ساعت الی یک ساعت و نیم گوشه ای تنها می نشست و مشغول قرآن خواندن می شد
راوی: دوست و همرزم شهید احمد مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#قرار_دلهای_بیقرار
💔 این پست هر شب تکرار میشود 💔
ما قرار گذاشته ایم با نرجس خاتون مادرِ مولایمان امام زمان(عج) که هر شب :
✅ 14 شاخه گل محمدی زیبا تقدیم کنیم به دامنش 😊💐
به امید فرج هر چه زودتر مولامون و گشایش در کارهامون 🌤
قرارمون یادت نره
💓اَللّهمّ صلِّ علَی محمدٍ و آل محمدٍ و عجل فرجهم💓
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
🍃❤️🍃
#طنــــزجبهـــه
😂😍(( #رسم_خاص))😍😂
وقتی #شهید پیدا نمیشد یه #رسم_خاص داشتیم. یکی از بچه ها رو می گرفتیم و بزور می خوابوندیم تا با بیل مکانیکی🚜 رویش خاک بریزن اونم التماس کنه تا شهدا خودشون رو #نشون بدهند تا ولش کنیم ...
اون روز هر چه گشتیم #شهیدی پیدا نشد، کلافه شده بودیم، دویدیم و #عباس_صابری رو گرفتیم.
خوابوندیمش رو زمین و یکی از بچه ها دوید و بیل مکانیکی رو روشن کرد، تا ناخن های بیل رو به زمین زد که روی عباس خاک بریزه ، #استخوانی پیدا شد.
دقیقا همونجایی که می خواستیم خاکش رو روی #عباس بریزیم ...
بچه ها در حالیکه از شادی می خندیدند ، به عباس گفتند: بیچاره #شهید! تا دید می خوایم #تو رو کنارش خاک کنیم ، خودش رو نشون داد، گفت: دیگه #فکه جای من نیست، برم یه جا دیگه برا خودم پیدا کنم.😂😄
چون تو می خواستی کنارش خاک بشی خودش رو نشون داده ها!!!
و کلی خندیدیم ...😄😄😍
خاطره ای از زندگی #شهیدعباس_صابری
#راوی : شهید مجید پازوکی(شهداےتفحص)
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
🍂
🔻 خاطرات تفحص
تابستان سال 72 بود كه همراه نيروهای تفحص در جنوب و منطقه شلمچه مشغول كار بوديم. روزیدر مقر بودم كه يكي از بچه های گروه تفحص لشكر 7 ولی عصر(عج) آمد طرفم. تازه از كار برگشته بودند. با حالتی منقلب و هيجان زده، دست من را گرفت و برد داخل معراج شهدای مقرشان و گفت كه می خواهد صحنه جالبی را نشانم بدهد. پارچه ای را روی زمين باز كرده بودند. پيكر كامل شهيدی در حالی كه شلوار و پيراهن بادگير به تنش بود، پوتينهايش هم در پاهايش بودند. جالبتر از همه اين بود كه ماسك ضد گاز شيميايی هم به صورت داشت. يك قبضه اسلحه كلاشينكف هم به پشتش بود. وقتی ماجرا را پرسيدم گفت:
- در منطقه شلمچه چشممان به او افتاد كه به همين حالت روی زمين دراز كشيده بود; به صورتی كه رويش به آسمان بود.
توضیح: شهدای تفحص معمولا به صورت اسکلت بندی منظم پیدا نمی شوند ولی این شهید بصورت یکجا و با همه تجهیزات تفحص گردیده بود.
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#ارزش_یک_نماز_سلمان
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
تمام دنیا و مافیها ارزش نماز یک شب سلمان را ندارد. روی پوست گوسفندی مینشست و مصلای عجیب و غریب داشت. در روایتی اثاثیه و لوازم منزلش را بر شمرده: یک پوست، یک کیسه آرد و...؛ ولی باز گریه میکرده که فردا بارش سنگین است.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۷۴
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
💔💔🍂
#ٺلنگـــــر🍂
شـــــهر را به ما سپردند❗️
و رفتند ...💔🕊
از شهر چیزے باقے نمانده‼️
برگردید...😔
مقاومت ڪار ما نیست😢 ...
خانہ به خانہ❗️
نفر به نفر❗️
در حال انهدام !😞
برگردید!😭
دست دلمان را بگیرید💔 ...
#آےشهـــدا با فراموشے درس شما🍂؛
تخریبچے ماهرے شدیم😔
منفجر مے کنیم دل را با چاشنے وسوسه هاے شیطان !💔
انـــــفجار پشت انـــــفجار ...🍂
و پس لرزه هاے این انـــــفجار؛
مے لرزاند دل مهدے فاطمہ سلام الله علیها را... برگردید !😭
مقاومت کار ما نیست😒 ؛
بس کہ ما گناه داریم ..😔.
برگردید ؛
برگردید
ما نمیتوانیم .😔☝️.. .
#قـــــلبم_گرفت_در_تن_این_شهر_پرگناه
#حال_هواے_جمع_شـــــهیدانم_آرزوست .💔😔
رفیقشهیدم
#گاهےنگاهے💔😭
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
#عاشقانہ_شــهدا ❤️
#خاطرات_شهدا 🌷
💠هرروز عاشق تر از دیروز
🔸میگفت: زهرا، باید #وابستگیمون کمتر کنیم💕 انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته. گفتم: این که خیلی خوبه😍 ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون💍 میگذره. این همه به هم وابستهایم💞 و روز به روز هم بیشتر #عاشق_هم میشیم.
🔹گفت: آره،خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه...! گفتم. آهاااان؛ اگه #من_بمیرم واسه خودت میترسی⁉️ گفت: نه #زهرا زبونتو گاز بگیر. اصلاً منظورم این نبود🚫
🔸حساسیت بالایی بهش داشتم. بعد #شهادتش یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید"😔 پرسیدم: چرا⁉️گفت: با چند تا از رفقا👥 #شوخی میکردیم. یکی از بچهها آب پاشید رو #امین.
🔹امین هم چای☕️ دستش بود. ریخت روش #ناخودآگاه زدم تو صورت امین😔 چون ناخنم بلند بود، #صورتش زخمی شد💔 امین گفت: حالا جواب #زنمو چی بدم❓گفتیم:یعنی تو اینقده #زن_ذلیلی
🔸گفته بود: نه❌…ولی همسرم💞 خیلی روم #حساسه. مجبورم بهش بگم شاخه درخت🌲 خورده تو صورتم. وگرنه پدرتونو در میاره😅
🔹از #مأموریت برگشته بود. از شوق دیدنش میخندیدم😍 با دیدن #صورتش خنده از لبام رفت. گفتم: بریم پماد بخریم براش. میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد🚫 با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستتتم😉
🔸گفتم: میدونم خستهای، خسته نباشی.
تقصیر خودته که #مراقب خودت نبودی. بااااید بریم #پماد بخریم. هر شب🌙 خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید #هرلحظه جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا #خوب_نشد⁉️😔
راوےهمسر شهید
#شهید_امین_کریمی
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳•
#شهید_احمد_مکیان #شهید_دهه_هفتاد قرائت قرآن #قسمت_80 چون حافظ قرآن بود قرائت قرآنش را می دیدیم
#شهید_احمد_مکیان
#شهید_دهه_هفتاد
ازدواج
#قسمت_81
بزرگان فامیل وقتی از منصرف کردن احمد و جلوگیری از رفتنش به سوریه ناامید شدند پیشنهاد دادند که برای احمد زن بگیریم بلکه از رفتن به جبهه منصرف شود ما هم مسله را به محض بازگشت احمد با او در میان گذاشتیم آن موقع احمد تصمیمی برای ازدواج نداشت دلایل خودش هم داشت از اینکه هنوز درسم تمام نشده سربازی نرفته ام شغل ثابتی ندارم و از همه تر اینکه هیچ دختری حاضر نیست با کسی که به جنگ می رود ازدواج کند حرفش این بود که حتی اگر بخواهم ازدواج کنم باید کسی را انتخاب کنم که با سوریه رفتنم مشکلی نداشته باشد و مانع رفتنم نشود.
راوی: پدر شهید
حجت الاسلام و المسلمین مجید مکیان
@Shahadat_dahe_haftad
کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣