eitaa logo
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
1.8هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
640 ویدیو
0 فایل
--------♥️🔗📜----^^ #حاج‌قاسم‌سلیمآنی⟀: همان‌دخترکم‌حجاب هم👱🏻‍♀ࡆ• دختر‌من‌است🖐🏼ࡆ• دخترماوشماست ♡☁️ #قدرپدررامیدانیم:)🌱🙆🏻‍♀️ ارٺـباٰطـ📲 بـآ مـآ؛ @A22111375 🍃°| ادمین تبادل
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 🔰 حسین محمد علیپور مهریــه‌ام یک جلـــد بود و سه تا !!😳 خیلے ســاده بود، یک ماه بعد هم کردیم. دو سه روز رفتیم مشھـــد پابوس علیه السلام... بار اولے که رفتیم ،حسین نگاهی به من کرد و گفت: "خانـــوم، یه دعایی بکنم شما بگی☺️." خندیدم!😂 - تا چه دعایی باشه؟ - حالا تو کارت نباشه.😉 - خب هر چی شما بگید.😊 دست‌هایش را گرفت سمت ! رو به گنبــد طلاےامام رضا علیه السلام! "" به روایت شھید💚 🌹(حفظه_الله): اگر کسی برای خود اهمیــت قائل است،یا دخترے برای خود قائل است، راهش این نیست که بگوید باید ما را زیاد کنید........ هر چقدر هم کمتــر باشد، جنبه‌ی این ❤️ـد بیشتر است.😊 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
💚💚 😍...💞 یه جور خاصی دوسش داشتم...❤ خیییلی خاص... همیشه به مادرم میگفتم: "من خیییلی ... خدا کنه همسر آینده مثه باشه...💕 هر چند محاله چنین همسری نصیبش بشه...💕 هر کی زندگی خصوصی مونو که میدید... باورش سخت بود براش... که مردی چنین خصوصیاتی داشته باشه...❤ همیشه میگفت: "مرد واقعی باید بیرون از خونه باشه و تو خونه ...!" موضوع این نبود که خدای نکرده... بخوام چیزی رو بهش تحمیل کنم... خودش با اسیرم کرد...💕 واقعاً داشت تو مهربونیش...❤ وقتايی كه از ادراه بهم زنگ میزد و می‌پرسید: "چيكار میكنی...؟" اگه میگفتم مشغول کارم...میگفت: "نمیخواد...بذار وقتی اومدم با هم انجام میدیم..."💕 مادرم بهش میگفت: "با این بساطی که شما پیش میرید… همسرتون حسابی تنبل میشه ها..." جواب میداد: "نه حاج خانوم... مگه زهرا منه...؟ زهرا ...❤" وقتی میوند خونه... دستاشو به علامت احترام کنار سرش میگرفت و… میگفت:"…❤" عادت داشتم ناهار منتظرش بمونم... خیلی لذت داشت این منتظر بودنش...💕 حتی ماه افطار نمی‌خوردم تا بیاد... هم روزه‌ شو باز نمیکرد تا خونه... واقعا لذت‌بخش بود این با هم بودنمون...💕 حتی عادت داشتیم تو یه بشقاب غذا بخوریم...💕 تو تموم این مدت کوتاه زندگیمون...💕 هیچ‌ وقت این عادت ترک نشد... حتی تو ......😔💔 همسر @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
 🌹 . 📖مهریــہ‌ام یک جلـــد  بود و سہ تا !! . 💍عقدمان خیلے ســاده بود، یک ماه بعد هم  کردیم. . دو سه روز رفتیم مشھـــد پابوس  علیه السلام... . بار اولے که رفتیم  ،حسین نگاهی به من کرد و گفت: "خانـــوم، یه دعایی بکنم شما  بگین️. خندیدم! . گفتم: تا چـہ دعایـے باشہ؟ گفت: حالا تو کارت نباشہ. خب هر چـے شما بگید. ✋دست‌هایش را گرفـت سمـت ! رو به گنبــد طلاےامام رضا علیـہ السلام! ‌ و گفت: "اللـہم الرزقنا توفیق شـہـاده فـے سبیلک" 💚 🌺 🌷شادی روح شهید علیپور صلوات @Shahadat_dahe_haftad
بایـد به نظاره بنشینم لحظــــه ی #عروجترا! شاید کمی #غیرت کنم... آی مردم ِرد شده از هفت شهر ِ #عشـق! اینجا #پرستویی، غـــــریبانه جان داد... گاهـــــی باید یادآوری کنیم خاطراتی #تلخ را... تا یادمان بمانـــــد؛ #مردانه ایستادند... تا امروز #عزتمندانه بایستیم... خدایــــــا؛  ما را شرمنده ی #شهـــــــــــــــدا نمیران ... #آمیــــــــن 🍃🌹🍃🌹 @Shahadat_dahe_haftad کانال ❣شهادت + دهه هفتاد❣
❲• دختران سلیمانی 🧕🏻🕊️❳• 
🌺همسر شهید مدافع حرم گفت: امین خبر داد «فقط 3 روز به #مأموریتم اضافه شده و 18 روزه برمی‌گردم.» د
💠همسفرانه ⚜قبل ازدواج هر خواستگاری که میومد به دلم نمے‌نشست🙁.اعتقاد و همسر آیندم خیلی واسم مهم بود♨️.دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به و حرف.. ⚜میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله.شنیده بودم🎧 چله خیلی حاجت میده👌.این چله رو آیت‌ الله حق شناس توصیه کرده بودن.با لعـن و چهل سلام. ⚜کار سختی بود ⚡️اما ‌به نظرم موضوع بسیار مهمی بود.ارزششو داشت☺️، واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم. ۴۰ روز به نیت همسر . ⚜۴،۳روز بعد اتمام چله،خواب رو دیدم.چهره‌ ش یادم نیست🗯 ولی یادمہ،لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود.دیدم مَردم میرن سر مزارش و میخوان ولی جز من کسی اونو نمی دید👀 انگار... ⚜یه تسبیح سبز📿 رنگ داد دستم و گفت:"حاجت روا شدے...😃"به فاصله چند روز بعد اون خواب، اومد خواستگاریم. ⚜از اولین سفر که برگشت گفت:"زهرا جان،واست یه هدیه مخصوص🎁 آوردم..."یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت:زهرا،این یه تسبیح مخصوصه📿 ⚜به همه جا شده وبا حس خاصی واست آوردمش این تسبیحو به هیچ‌کس نده❌!تسبیحو بوسیدم و گفتم:خدا میدونه این مخصوص بودنش چه داره. ⚜بعد ،خوابم برام مرور شد. تسبیحم سبز بود که یه شهید🌷 بهم داده بود. راوی:همسرشهید @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣
❤️ 🌷 💠هرروز عاشق‌ تر از دیروز 🔸میگفت: زهرا، باید کمتر کنیم💕 انگار میدونست که قراره چه اتفاقی بیفته. گفتم: این که خیلی خوبه😍 ۲ سال و ۸ ماه از زندگی مشترکمون💍 میگذره. این همه به هم وابسته‌ایم💞 و روز به روز هم بیشتر میشیم. 🔹گفت: آره،خیلی خوبه ولی اتفاقه دیگه...! گفتم. آهاااان؛ اگه واسه خودت میترسی⁉️ گفت: نه زبونتو گاز بگیر. اصلاً‌ منظورم این نبود🚫 🔸حساسیت بالایی بهش داشتم. بعد یکی از دوستاش بهم گفت: "حلالم کنید"😔 پرسیدم: چرا⁉️گفت: با چند تا از رفقا👥 میکردیم. یکی از بچه‌ها آب پاشید رو . 🔹امین هم چای☕️ دستش بود. ریخت روش زدم تو صورت امین😔 چون ناخنم بلند بود، زخمی شد💔 امین گفت: حالا جواب چی بدم❓گفتیم:یعنی تو اینقده 🔸گفته بود: نه❌…ولی همسرم💞 خیلی روم . مجبورم بهش بگم شاخه درخت🌲 خورده تو صورتم. وگرنه پدرتونو در میاره😅 🔹از بر‌گشته بود. از شوق دیدنش میخندیدم😍 با دیدن خنده از لبام رفت. گفتم: بریم پماد بخریم براش. میدونست خیلی حساسم مقاومت نکرد🚫 با خنده گفت: منم که اصلاً خسته نیستتتم😉 🔸گفتم: میدونم خسته‌ای، خسته نباشی. تقصیر خودته که خودت نبودی. بااااید بریم بخریم. هر شب🌙 خودم پماد به صورتش میزدم و هر روز و شاید جای خراشیدگی💔 رو چک میکردم و میگفتم: پس چرا ⁉️😔 راوےهمسر شهید @Shahadat_dahe_haftad کانال❣شهادت + دهه هفتاد❣