#رسـم_خـوبان
موقع رفتن به سوریه #دخترش محدثه 8 ماه 📆بیشتر نداشت. توی #فرودگاه بغلش بود که بچه را داد به من. محدثه بچه شیرینی شده بود😇 و علی به من گفت این بچه مانع می شود که من عازم سفر شوم⚠️. با گریه و اشک😭 خداحافظی کرد و رفت. خیلی #سخت است دختر بچه 8 ماهه را ترک کنی😥 و به سفری بروی، آن هم نمی دانی آیا دوباره می توانی فرزند #دلبندت را ببینی یا نه⁉️ گویا تصمیمش را گرفته بود و تلاشش هم این بود که خیلی #وابسته نباشد. حتی به دختر کوچولویش که عاشقانه❣ دوستش داشت و نفسش بهش بند بود. سعی می کرد #علیرغم میل باطنی اش این علاقه را نشان ندهد. ❌
#شهید_علیرضا_مشجری🌷
#ستارههای_زینبی
من #زینب هستم. اسمم را پدرم گذاشت، پدرم مهربان💞 بود. حتماً میدانید چه میگویم. مهربان، دوست و رفیق. به ما #سخت نمیگرفت. نمیگفت چادر بپوش. میگفت: میخواهی زیباتر جلوه کنی⁉️ میخواهی در امنیت و #آسایش باشی؟ وقتی میگفتم: «بله میخواهم»،😇 میگفت: #چادر برای زن خوب است. این نظر من است. حالا چادری هستیم😍. چادر انتخاب خود ماست؛ چون حرف پدرمان را درست یافتهایم. حالا هم #امنیت داریم و هم آسایش؛ همان طور که پدرمان گفته بود💯. با آقاجانم خیلی راحت بودم. همیشه با هم #صحبت میکردیم. هروقت مرا میدید، حتی زمانی که ازدواج💍 کرده بودم، مرا محکم در بغل میگرفت و #میبوسید. پدرم همیشه به مادرم میگفت: زینب مال من است😍، اون دو تای دیگر(احمد و زهرا) مال تو، و #میخندید. نمی دانم؛ شاید چون سرنوشت خودش بیشتر با حضرت زینب(س)❣ گره خورده بود، این را میگفت. وقتی میخواست به #سوریه برود، به او گفتم: آقاجان، این همه سال رفتی، بس نیست؟ مامان، ما را تنها بزرگ کرد😔. دیگر بس است. بهخاطر ما نه، بهخاطر مامان. #پدرم مکثی کرد و گفت: حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) تنهاتر از شما هستند.😥 داستان #عاشورا را شنیدهاید؟ کربلا میدانید کجاست؟‼️و بعد شروع کرد به #روضه خواندن ..😭
✍ به روایت دختر بزرگوار شهید
📎جانشین فرماندهٔ لشگر سرافراز #فاطمیون
#شهید_سیدحسین_حسینی🌷
✨﷽✨
❤️🍃❤️
‼️باید #اعتراف کنیم که
هر قدر دین اسلام ، بر #ازدواج صمیمانه و #آسان ، تأکید کرده است
😔ما در مقابل،
بر #سخت کردن و انجام #تکلّف_آمیز آن همت ورزیده ایم...
📚رهبر انقلاب
💢پس
👈 #ازدواج را #آسان_بگیریم😍👉