#رسـم_خـوبان
میان دار هیئت بود..موقع سینه زنی آنقدر ابوالفضل ابوالفضل می گفت که از حال می رفت..عملیات والفجر ۸ مجروح شده بود و به شیراز منتقلش کرده بودند. حافظه اش، حتی اسم خودش را از یاد برده بود. به هیچ اسمی عکس العمل نشان نمی داد. اما وقتی اسم ابوالفضل برده می شد، سینه می زد، خیال می کردند ابوالفضل اسمش است..اتفاقی رفتم ملاقاتش، شناختمش...عباس مجازی از بس با اسم حضرت ابوالفضل (ع) سینه زده بود، شده بود ملکه ذهنش. حتی فراتر از اسمش.
✍راوی: سردار شهید حسن طوسی
#شـهید_عباس_مجازی🌷
#رسـم_خـوبان
بهروز میگفت :من میرم جناح #راست،😇 شما برید جناح چپ ،وقتی #بررسی میکردیم، میدیدم جناح چپ سنگرهاش و جانپناهش بیشتر بود‼️ ،ما رو میفرستاد اونجا و خودش میرفت جناح راست رو #پوشش میداد 👌میگفت، من اگر طوری بشم، خودم هستم. ولی #شما اگر طوریتون بشه فردا جواب خانوادهتون رو نمیتونم بدم😔
📎خالق تابلــوی معروف" به خرمشهر خوش آمدید...جمعیت ۳۶ میلیـون نفر "
#شهید_بهروز_مرادی🌷
#رسـم_خـوبان
موقع رفتن به سوریه #دخترش محدثه 8 ماه 📆بیشتر نداشت. توی #فرودگاه بغلش بود که بچه را داد به من. محدثه بچه شیرینی شده بود😇 و علی به من گفت این بچه مانع می شود که من عازم سفر شوم⚠️. با گریه و اشک😭 خداحافظی کرد و رفت. خیلی #سخت است دختر بچه 8 ماهه را ترک کنی😥 و به سفری بروی، آن هم نمی دانی آیا دوباره می توانی فرزند #دلبندت را ببینی یا نه⁉️ گویا تصمیمش را گرفته بود و تلاشش هم این بود که خیلی #وابسته نباشد. حتی به دختر کوچولویش که عاشقانه❣ دوستش داشت و نفسش بهش بند بود. سعی می کرد #علیرغم میل باطنی اش این علاقه را نشان ندهد. ❌
#شهید_علیرضا_مشجری🌷
#رسـم_خـوبان
💠او #کودکان سوری را در آغوش میگرفت،❣ دست و صورت آنها را میشست و #موهایشان را شانه میکرد،👌 یکی از آرزوهای شهید برای این بچههای #جنگزده این بوده که برایشان اسباب بازی 🎁بخرد تا غبار جنگ را از چهرههای پاک و معصوم 😇آنها برای مدت کوتاهی نیز که شده بزدایدو لبخند را برلبان آنها بنشاند☺️. آنها میگفتند؛ جشن تولد #شهید را نیز به دلیل علاقه وی به کودکان👶 در یک #پرورشگاه برگزار کردیم تا آنها به این بهانه شاد شوند..😍
✍راوی:دوستشهید
#شهیدحسینعلی_پورابراهیمی
#رسـم_خـوبان
هر بار که #قرار بود به احمد شیر🍼 بدهم اولین ذکرم #بسما... الرحمن الرحیم بود. در تمام💯 زمانهایی که شیر میخورد #نوازشش میکردم و یا قرآن📖 میخواندم یا ذکر میگفتم. هر چقدر که #فکر میکنم یادم نمیآید به دلیل بیماری یا #شیطنتهای دوران بچگیاش ناراحت یا کلافه شده🚫 باشم. یک سال و نیم داشت که راه رفتن را آموخت. #عجیب بود اما به دو سالگی که رسید خیلی خوب حرف میزد.👌 هر وقت هم زمین میخورد، یا #علی میگفت و از زمین بلند میشد. انگار باید الفبای رفتن را از همان دو سالگی👶 فرا می گرفت. احمد بود دیگر، آرام و سر به راه و آماده #شهادت... خیلی هوای محمد را که ۵ سال از او کوچکتر بود داشت😇. از همان دو سالگی او را با خودم به #مسجد نزدیک محل میبردم و هنگام برپایی نماز با دقت به حرکات ❗️و رفتار نمازگزاران نگاه میکرد. به ۷ #سالگی که رسیده بود خودش برای نماز به مسجد میرفت.
✍ به روایت مادر بزرگوارشهید
📎خردسالترین شهید دفاع مقدس
#شهید_احمد_نظیف🌷
#رسم_خوبان
🌹واسه همه مراسما سعی می کرد یه برنامه داشته باشیم؛ محرم بود، حسین اومد و گفت: حاجی ایستگاه صلواتی بزنیم؟ گفتم: آره چرا که نه، اما با چی؟
🌹گفت: با همین چای و بیسکوییتای خودمون، یه میز گذاشت دم در مقر و شروع کرد خودش هم چای می ریخت و هم بیسکویت می داد.
🌹حال و هوای ایستگاه های ایران شده بود، مردم هم تعجب کرده بودند تا حالا تو عقارب سوریه از این کارا نشده بود، حسین بنیان یه کار زیبارو گذاشت.
🌹قرار شد واسه هفده ربیع هم اینکارو انجام بدیم که البته نشد دشمن زد به محورمون و کلا برنامه هامون بهم ریخت و شدیدا درگیر شدیم.
🌹حسین گفت: هر طور شده ایستگاه رو میزنیم و بعد اینکه شرایط مساعد شد همین کار رو کرد که اتفاقا خیلی هم بهتر از ایستگاه محرم شده بود بعدها جاسوسها خبر دادند که از کار حسین عصبانی شدند و چون فهمیده بودند برنامه داریم، همون روز زده بودند به محور ما.
#شهید_حسین_معزغلامی🌷
✍ #ڪلام_شـهید
💠همیشه راضی باشید به رضای خداوند و شکرگزار خداوند باشید که فرزندتان در راه امام حسین (ع) قربانی شد و بدانید که من با اراده خودم این راه را انتخاب کردم و همیشه شکرگزار خداوند هستم که مرا لایق این راه دانست.
💠توصیهای که به خواهران و برادرانم دارم داشتن غیرت علوی و رعایت حجاب زهرایی و نگهداشتن احترام پدر و مادرم در همهی شرایط است.
#رسـم_خـوبان
🌹سعید مربی کیوکوشینگ کاراته بود. در مسابقات استانی رتبه داشت. یک بار مادرمان به او گفت: سعید چند سال است که کاراته کار میکنی و مربی هستی، پس چرا پول جمع نمیکنی؟
🌹در جواب گفت: مامان همین که بچهها را از کوچه خیابان جمع کنم و به سمت ورزش بیاورم خیلی ثواب دارد. بعد از شهادتش شاگردانش به منزل پدرم میآمدند و میگفتند آقا سعید شهریه ما را جمع میکرد و برای بچههای بیبضاعت لباس میخرید. برادرم دو باشگاه ورزشی داشت. شاگردان زیادی هم تحت نظر داشت.
🌹از 18 سالگی در مسابقات کاراته مقام آورده بود و در وصیتنامهاش نوشته بود؛ ورزش را برای اسلام انجام دهید. روزی میرسد که به ورزشکاران احتیاج پیدا میشود.
✍ به روایت خواهر شهید
#شهید_سعید_مسافر🌷
#رسم_خوبان
🌹از نظر اخلاقی و انسان دوستی، شهید اشراف فردی با خصوصیات انسانی والا و شایسته بود که با تمام وجود به میهن خود و مردمانش عشق میورزید.
🌹«روزی در دوران کودکی، صبح زود برای رفتن به مدرسه بیدار شده بودم که مشاهده کردم پدرم تعداد زیادی، حدود ۸۰-۷۰ جفت، کفش زمستانی بچگانه تهیه کرده است. از او پرسیدم اینها چیست؟
🌹پدرم گفت :که برای بچههای تنها و یتیم تهیه کردهام. با مشاهده این اعمال، پدر نزد من مردی بسیار رئوف و مهربان و غمخوار زیردستان جلوه کرد.»
#سرلشگرشهید_شریف_اشراف🌷
#رسـم_خـوبان
‼️تقریبا تمام حقوق ماهانه خود را صرف دستگیری از فقرا و محرومان میکرد. محل امرار معاش شهید سیرتنیا، شالیکاری سالانهاش بود اما از همین محل بسیاری از کسانی که به بیماری صعبالعلاج مبتلا بودند و برای درمان ناگزیر به فروش زمین میشدند را دستگیری میکرد تا تنها منبع گذران زندگیشان را از دست ندهند.
‼️بعضا حتی به نام خود وام میگرفت، قرض میکرد و خرج درمان در بهترین بیمارستان تهران را برایش فراهم میکرد، در خانه استیجاری خود میزبان فرد در دوره نقاهت بود و در نهایت او را راهی گیلان میکرد.
#شهید_سیداسماعیل_سیرتنیا🌷
#رسم_خوبان
🍀در خواستگاری از شغلش گفت و از سختی هایی که ممکن است به جهت شغلش داشته باشیم، و مهمترین چیزی که گفت این بود که دوست دارم همسر آینده من راضی و راز دار باشد، اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکر گذار...
🍀بعد از صحبتهایش فهمیدم که معرفتش خیلی بیشتر از آن چیزی هست که همیشه از خدا میخواستم. مهریه ام ۱۱۴ سکه و یک جلد قرآن کریم بود. روح الله خوش اخلاق و شوخ طبع بودند، دائم الوضو و دائم الذکر بودند، شبها قبل از خواب سوره واقعه میخواندند و صبح ها دعای عهد ایشان ترک نمیشد، به نماز اول وقت و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی میدادند، عاشق و مطیع امر رهبری بودند.
🍀یکی از چیزهایی که خیلی بدش میآمد غیبت کردن بود، روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود، اگر مهمانی میرفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت میشد و میگفتند: با یک نوع غذا هم سیر میشدیم. وقتی چیزی میخرید توجه میکرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بیحجاب خرید نمیکرد، هر چند ارزانتر هم میفروخت، در مورد خمس خیلی دقت داشت، تاریخ خمسی مشخص داشت ؛ وقتی به کسی قرض میداد سعی میکرد کسی متوجه نشود، حتی من.
🍀زندگی نامه شهدا را میخواند و دوست داشت خودش و زندگیش را شبیه شهدا بکند، هر وقت شهیدی می آوردند، دوست داشت باهم و همراه محمد رسول در مراسمات شرکت کنیم، و به شوخی میگفتند: دفعه بعدی دیگه نوبت من هست که بروم.
#شهید_روحالله_صحرایی🌷