#خاطرات_شھـــــدا
پدر به استقلال مالی💰 افراد بسیار اهمیت میدادند. وقتی دانشکده پزشکی💊 قبول شدم، به من گفتند: «تا وقتی درس📕 میخوانی، هزینههایت به عهده من است✔️ و تو فقط درس بخوان 💯!»
با این همه در دورهای که در دانشگاه تبریز درس میخواندم 🤓، چون از پدرم یاد گرفته بودم 🌀چگونه خرید و فروش کنم ، ۹۰ درصد هزینههای زندگیام را خودم تأمین میکردم 🔰. همیشه میگفتند: اولین وظیفه پدر و مادر😍 این است که به فرزندانشان کمک کنند هر چه زودتر روی پای خودشان بایستند و استقلال مالی پیدا کنند⚠️.
موقعی که رشته پزشکی قبول شدم، اولین حرفی🗣 که به من زدند این بود : که از همین حالا تکلیفت را با خودت مشخص کن‼️ و بین تجارت و طبابت فاصله بینداز ! بعد گفتند: سه #شغل هست که پول گرفتن بابت آن اشکال💢 دارد: امام جماعت، تدریس قرآن و پزشکی! تو باید پزشکی را فقط وسیله خدمت ✅قرار بدهی و بابت طبابت پول نگیری ‼️.
موقعی هم که پزشک شدم، از وزارت بهداشت برای همکاری از من دعوت کردند📩 پدر گفتند: همین من یکی که کار دولتی دارم برای خانوادهبساست 🔺، هرگز هیچ کدامتان جذب کارهای دولتی نشوید 💯. سعی کنید استقلال خودتان را حفظ کنید و روی پاهای خودتان بایستید.
پدرم همیشه میگفتند : مطالعات📖 و فهم سیاسی داشته باشید، ولی وارد گروه و دستهای نشوید🔺 و استقلال خودتان را به هیچ قیمتی از دست ندهید🚫.
ما #آقازاده نشدیم به خاطر اینکه پدرم دشمن صد در صدِ «توصیه» بودند 😡 نه برای کسی توصیه میکردند، نه زیر بار توصیه کسی میرفتند✅ ! هیچ یک از ما تا به حال نه یک ریال از دولت وام گرفتهایم ❌، نه یک سانت زمین یا امتیاز دیگری، در حالی که به خاطر موقعیت شغلی پدرمان این کارها هیچ زحمتی نداشت😥. ایشان در هیچ موردی، کوچکترین اقدامی برای اینکه ما شغل یا #مسؤولیتی بگیریم، نکردند.❌
✍ به روایت فرزند شهید
#شهید_سیداسدالله_لاجوردی🌷