👈 نکات کلیدی و اساسی در زندگی روزمره
🌸 سه چیز برادر را از برادر جدا می کند..
۱_زن نادان
۲_ پول
۳_زمین.
🌼 سه چیز در طول زندگی یک بار به انسان داده می شود..
۱_والدین
۲_جوانی
۳_شانس.
🍀 سه چیز دلتنگی می آورد..
۱_مرگ والدین
۲_مرگ برادر..
۳_مرگ فرزند.
🌺 سه چیز در دنیا لذت بخش است..
۱_آب
۲_آتش
۳_آرامش
🌸 سه چیز را هرگز نخور..
۱_غصه
۲_حرام
۳_حق
🌼 سه چیز باعث سقوط انسان است..
۱_غرور
۲_دشمنی
۳_جهل
🍀 سه چیز را باید افزایش داد.
۱_دانش
۲_دارایی
۳_درخت
🌺 سه چیزانسان را تباه می کند:
۱_حرص
۲_حسد
۳_حماقت.
🎋 سه چیز را همیشه بخور
۱_سیب
۲_سیر
۳_سرکه
🌸 با سه چیز همیشه دوستی کن..
۱_عشق
۲_عدالت
۳_عبادت
🌼 سه چیز رنج آور است..
۱_بیماری
۲_بی پولی
۳_بی مرامی.
🍃🌸
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دلانه دختریکه در سن کم مجبور به ازدواج میشه
در پس #تاریکی(بسیار قشنگه)
آقا جون دیگه هیچی نمیگفت،انگار زورش به بختِ بدِ من نرسید، خانوم جونم خوشحال بود از این که هیچکس مخالفش نیست
شب قبل از عروسی احمد اومد خونمون، رفتم تو اتاق، چون میدونستم پشت سرم میاد، میخواستم باهاش حرف بزنم،
دیگه نمیتونستم ساکت بمونم.به محض اینکه درو بست گفتم تورو خدا تو بفهم حرف منو، من به دردت نمیخورم، من هیچی از زندگی نمیدونم،
ما همه چیمون باهم فرق میکنه، تورو جون هرکی که دوسش داری برو بگو تمومش کنن،بگو ازم بدت میاد، بگو دیوونه ام، هرچی دلت میخواد بگو، فقط برو.هیچی نگفت.
سکوتش رو که دیدم خوشحال شدم، گذاشتم پای اینکه داره نرم میشه،اما یه دفعه دستشو گذاشت رو صورتمو نوازش کرد و خیلی عادی گفت عادت میکنی
انگار برق سه فاز بهم وصل کردن، از یه طرف شکه بودم از اینکه لمسم کرده، از یه طرف حرفاش مثل بمب منفجرم کرد. انگار نه انگار که من داشتم جلوش زجه میزدم.
دستشو پس زدمو جیغ زدم، اولا بار آخرت باشه دستت به من میخوره، دوما عادت میکنم؟!
مگه آدم به کسی که ازش متنفره عادت میکنه؟! از زندگی من برو بیرون، نمیتونم تحملت کنم.
دیگه خودمو نمیشناختم، اون بره معصوم و آروم که آقاجون همیشه نازشو میکشید، تبدیل شده بود به یه گرگ وحشی.
همه اومدن تو اتاق، خانم جون اومد وسطمون وایستاد و به من گفت چشمم روشن، مگه من مردم که تو اینجوری خونه رو گذاشتی رو سرت؟!
مگه آدم با شوهرش اینجوری حرف میزنه؟! دیگه از خانم جونم نمیترسیدم، جیغ زدم دست از سرم بردارین، شوهر نمیخوام، میرم خودمو میکشم و همتونو راحت میکنم، چی از جون من میخواین، مگه من چیکار تون کردم،
این حرفارو با درد میزدم، صورتم خیس خیس بود، دستای خانم جونو گرفتم و گفتم خانم جون من دخترتم،
یادته کوچیک بودم سرمو میذاشتی رو پات برام شعر میخوندی، یادته موهامو میبافدی؟! حالا چی شده؟! ازم خسته شدی خانم جون؟
به خدا قول میدم تو انباری بمونم، قول میدم اصلا جلو چشمت نباشم، هر کاری بگی میکنم خانم جون، توروخدا فقط نذار منو ببرن
احساس کردم چشمای خانم جون از نمک اشک برق زد
، اما خیلی زود پسش زدو به احمد گفت پسرم، این دختره خل شده، تو امشبو برو خونه،
انشالله فردا شب دیگه باهم میرین سر خونه زندگیتون،اشکام خشک شد،
صدام خفه شد،
زانوهام خم شد...
من همون شب جلوی پای خانوم جون مُردم...
ادامه دارد
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
مجنون المهدی عج:
اللهم عجل لولیک الفرج
مجنون المهدی(عج)
علی اکبراعتمادی فر"سلیمانی" :
دوستت دارم امام زمانم
مهدی(عج)جان
اللهم عجل لولیک الفرج
سقای دشت کربلا عباس علمدار حسین
ای ساقی لب تشنگان از جان خریدار حسین
آب آور دشت بلا مقتول دشت کربلا
ای دست تو از تن جدا با جان شده یار حسین
ای یار ناب با وفا ای معدن لطف و عطا
ای تو ابالفضل علمدار وفادار حسین
نام آور آن لشگر و کرار و آن رزم آور و
ای شیر میدان نبرد و آن جگردار حسین
ای زاده ام البنین ابن امام متقین
ماه بنی هاشم ابو فاضل جلودار حسین
ای قبله حاجات ما باب الحوائج با عطا
بر تو توسل جویم ای گرمی بازار حسین
از تو بخواهم نعمت صاحب زمان کرده عطا
مشکل گشای حاجت واصل به دادار حسین
تعجیل در وقت ظهورش را بخواهم من ز تو
ای آنکه بودی در رکاب جمله خونبار حسین
کن برطرف غم را از او اندوه و ماتم را از او
"یا کاشف الکرب الحسین" ای یار و غمخوار حسین
اللهم عجل لولیک الفرج
بحق العباس(ع)علم دار کربلا
غربال شدن مردم در موقع ظهورامام زمان
مثل غربال شدن اصحاب امام حسین (ع) در شب عاشوراست...
خودت وخانواده ات امام زمانی وسفیرهدایت ظهور
یزید و ابن زیاد هزار و چهارصد سال پیش به هلاکت رسیدند ولی از نطفههاشون هنوز هستند و دارند توی همین مملکت به امام حسین(ع) و یاران حسین(ع) ضربه میزنند
خدا لعنتشون کنه در هر پست و مقامی که هستند
واما...
وحشت و ناامنی ایران را فرا گرفت
43 انفجار مهیب و خونین در 43 نقطه ایران ؛ تعداد کشتهها فراتر از تصور
ظرفیت بیمارستانهای ایران پاسخگوی تعداد مجروحان نیست
اگروجودمقدس امام زمان و عزیزان هوشیار اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان(عج) نبود ، اینها تیتر خبرگزاریهای جهانی میشد
پس اینجاست که باید گفت : امنیت اتفاقی نیست
تلاش برای کشتار مردم در مراکز پر تردد
وزارت اطلاعات صبح دیروز در بیانیهای اعلام کرد یک شبکه بزرگ تروریستی که در همکاری با رژیم صهیونیستی قصد خرابکاری گسترده در کشور داشتند، از سوی سربازان گمنام امام زمان دستگیر شدند
پیگیریها نشان میدهد که این شبکه به لحاظ فعالیت و اقدامات در دست انجام در دو دهه گذشته سابقه نداشته ، و با راهاندازی کانالها و صفحات در فضای مجازی اقدام به جذب افراد میکردند
دو نفر با نامهای «شاهینلو» و «زحمتکش» و عناصر ضدانقلابی همچون سیامک تدین طهماسبی، در آموزش و راهاندازی و تجهیز شبکه فعالیت میکردند که همه این افراد در خارج کشور سکونت داشتند
انفجار مزار حاج قاسم سلیمانی ، انفجار در ایستگاه تقویت فشار گاز در یاسوج در ایام سفر رئیسجمهور و همچنین انفجار و کشتار مردم در مراکز پر رفت و آمد همچون فروشگاهها ، پمپ بنزین و دانشگاهها از اهداف این تیم تروریستی بود که قبل از اقدام خنثی شدند
این گروه بمبهایی با قدرت تخریب بالا ساخته بودند که ۴۳ بمب آماده انفجار، ۵۵ چاشنی انفجاری ، ۲۰ بمب آماده انفجار که مخصوص برهم زدن مراسمات عزاداری بوده و همچنین بیش از ۱۰۰ کیلو مواد لازم برای ساخت بمب از این گروه کشف شده
«فتاح» قابل انهدام نیست
"فتاح"موشکی است که در دنیا کم نظیر است ؛ موشک فتاح به دلیل فناوری که دارد هیچ ضد موشکی برای آن وجود ندارد در حالی که برای سایر سلاحها مانند تانک، ناو ، هواپیما و غیره موشک ضد آن وجود دارد و حتی برای سایر موشکها هم ضدموشکهایی ساخته شده است
موشک فتاح به دلیل نوع حرکت آن که در جهات و ارتفاع مختلف است توسط هیچ موشکی قابل انهدام نیست برای اینکه موشکهای ضدموشک طبق یک بردار مشخص حرکت میکنند که البته سرعت آنها از سرعت کمی هم برخوردار است
لیتیوم چیست و چرا ابرقدرت های جهان از آن میترسند؟!
وحشت صهیونیست ها از سلاح محرمانه و استراتژیک لیتیومی ایران
ماده ای استراتژیکتر از بمب هسته ای در اختیار ایران
۱۰ درصد از لیتیوم جهان در ایران کشف شد
کشف ذخایر عظیم لیتیوم در ایران معادلات قدرت در منطقه را تغییر و جایگاه اقتصادی و ژئوپلتیک ایران را تقویت خواهد کرد
الهام علی اف شمر زمان است، یزید است
بیچاره و رسوای جهان است، یزید است
این دلقک دیوانه و این نوکر صهیون
ظلم و ستم او چه عیان است، یزید است
او حرمله دوره ما هست و چو بن سعد
پیوسته خریدار زیان است، یزید است
لعنت به چنین ابن زیادی که در این عصر
بدتر ز شغالان و سگان است، یزید است
او بجدل و خولی و حکیم بن طفیل است
بن اشعث و هم ابن أبان است، یزید است
نابودی او حتمی و عبرت شود آخر
الهام علی اف مثل سنان است، یزید است
اللهم عجل لولیک الفرج
ألسَلاَمُ عَلَیکَ یَا أبوُالفَضل اَلعَبّاس
خدایا تو را به آبروى زینب ، به بى قرارى رقیه
به غیرت عباس ، به حرمت سالار شهیدان
هر دستى به سوى تو بلند شد
ناامید برنگردان
ای صف شِکن ای قهرمان آقا ابالفضل
ای قرصِ ماه آسمان آقا ابالفضل
هستی تو عاشق بر امامت در اطاعت
گشتی قبول در امتحان آقا ابالفضل
هم یارو یاور بوده ای تا روزِ آخر
دلگرمِ تو این کاروان آقا ابالفضل
آبی نخوردی در فِرات از بهرِ طفلان
بودی عمویی مهربان آقا ابالفضل
گشتی شهید راهِ حق فرزند حیدر
پرواز کردی زین جهان آقا ابالفضل
درس وفا بر پیروانت داده ای تو
در این جهان بی کَران آقا ابالفضل
بر عهدو پیمانت چنان محکم تو بودی
هستی همیشه جاودان آقا ابالفضل
اللهم عجل لولیک الفرج
برای سلامتی وجودمقدس امام زمان۱۴یاصلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
🔴 تلنگر
مغازهدار محل، هر روز، صبح زود ماشین سمندش را در پیاده رو پارک میکند، مردم مجبورند از گوشه خیابان رد شوند.
سوپرمارکتی، نصف بیشتر اجناس مغازه اش را بیرون چیده، راه برای رفت و آمد سخت است.
کارمند اداره، وسط ساعت کاری یا صبحانه میل میکند، یا به ناهار و نماز میرود و یا همزمان با مراجعه ارباب رجوع کانالهای تلگرام و اینستاگرامش را چک میکند.
بساز بفروش، تا چشم صاحبان آپارتمان را دور میبیند، لولهها و کابینت را از جنس چینی نامرغوب میزند در حالی که پولش را پیشتر گرفته است.
کارمند بانک، از وسط جمعیتی که همه در نوبت هستند به فلان آشنای خود اشاره میزند تا فیش را خارج از نوبت بیاورد تا کارش راه بیوفتد!
استاد دانشگاه، هر جلسه بیست دقیقه دیر میاد و قبل از اتمام ساعت، کلاس را تمام میکند جالبتر اینکه مقالات پژوهشی دانشجویان را به نام خودش چاپ میکند.
دانشجو پول میدهد، تحقیق و پایان نامه را کپی شده میخرد و تحویل دانشگاه میدهد تا صاحب مدرک شود.
پزشک، بیمار را در بیمارستان درمان نمیکند تا در مطب خصوصی به او مراجعه کند و یا به همکار دیگر خود پاس میدهد تا بیمار جیب خالی از درمانگاه خارج شود.
همه اینها شب وقتی به خانه می آیند، هنگامی که تلگرام را باز میکنند از فساد، رانت، بی عدالتی، تبعیض و گرانی سخن میگویند و در اینستاگرام پستهای روشنفکری را لایک میکنند. همه هم در ستایش از نظم و قانونمداری در اروپا و آمریکا یک خاطره دارند اما وقتی نوبت خودشان میرسد، آن میکنند که میخواهند.
جامعه با من و تو، ما میشود، قبل از دیگران به خودمان برسیم.
🌹أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌹
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
هدایت شده از سربازان گمنام
عکس جدید حسین فریدون"برادر حسن روحانی" با موهای بلند وریش بلند
☫به جمع سربازان گمنام بپیوندید👇
https://eitaa.com/joinchat/3617980416C11748e2114
#دوستی_های_خطرناک_مجازی_1
✍قسمت_اول
من یک دختر 22 ساله هستم و
خواستم داستان دردناک زندگیمو بازگو کنم....
من تو یک خانواده بسیار سختگیری بزرگ شدم البته منظورم از سختگیری بخاطر نماز و حجاب هست، پدر مادرم خیلی واسه حجاب نمازمون تلاش میکردند مامانم همیشه میگفت بعضی از مادرا دخترشون اگه کوچیک باشه رقص یاد بگیره یا یه آهنگی رو حفظ کنه خوشحال میشن افتخار میکنن ولی من اگه دخترام یه سوره حفظ کنن خوشحال میشم و بهشون افتخار میکنم
الحمدلله ماهم تابع حرفها و پندهای والدینمون بودیم از 9 سالگی مارو ب نماز روزه حجاب وا داشتند
من هم کلاس قرآن میرفتم هم مدرسه دولتی تا اینکه 14 سالم ڪه شد واسم خواستگار میومد
البته خواستگارام چن تاشون آدمای عادی بودند ولی یکیشون خوب بود......
پدر مادرم منو به اون آقا دادن منم راضی بودم ولی طرز فکرمون برعکس بود
شش ماه نامزد بودیم بعد ازدواج کردیم
اوایل خیلی خوب بود منم خیلی باهاش خوشبخت بودم پدرمادرش پیر بودن و چون شوهر من بچه آخر بود با ما زندگی میکردن منم هیچ مشکلی باهاشون نداشتم مثل پدرمادر خودم دوسشون داشتم
ولی مادرشوهرم خیلی اذیتم میکرد نابینا هم بود ولی خیلی مغرور و از خود راضی بود بیماری زیاد داشت آخرای عمرش بود
ولی هنوز دست از عذاب دادن من برنمیداشت اصلا خوبی ب چشمش نمیومد همیشه شوهرمو وادار میکرد منو بزنه
میگفت اگه نزنیش شیرمو حلالت نمیکنم😳 شوهرم بخاطر اینکه مادرش فرزند عاقش نکنه منو جلو مادرش میزد و از ناراحتی که الکی بدون دلیل منو میزد ناراحت بود و از خونه میزد بیرون تاشب نمیومد
مادرشوهرم چون نابینا بود من حتی غذاهم مثل بچه ڪوچیڪ دهنش میدادم چون بیماری قند داشت شبی چن بار میبردمش دستشویی
من سنی هم نداشتم 14سالم بود هنوز آمادگی جم کردن زندگی سختی اونم با یه پدرشوهر افتاده تو خونه و یه مادرشوهر نابینارو نداشتم💔
✍#ادامه_دارد.....
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
#دوستی_های_خطرناک_مجازی_2
✍قسمت دوم
شوهرم ڪه منو میزد میرفت بیرون شبا ڪه میومد وقتی تو اتاقمون تنها بودیم ازم معذرت میخواست و ازدلم درمیاورد
منم چون میدونستم شوهرم تقصیری نداره ڪینه ای ازش به دل نداشتم و باهاش دعوایی چیزی هم نداشتم و باهاش زود آشتی میڪردم فقط صبر میڪردم ڪه صبر بهترین نعمت خداوندی هست صبر میڪردم چون میدونستم ڪ پشت هر سختی یڪ آسانی هست میگفتم خدایا خودت منو در مقابل این سختیا استوار نگه دار تا بتونم زیر این امتحان و سختی ک واسم در نظر گرفتی بتونم از پسش بربیام همیشه از خداوند صبر جمیل میخواستم
شوهرم منو دوس داشت ولی گرگای اطراف نمیزاشتند
مادرشوهرم همیشه میگفت زن مث ڪفش میمونه ڪهنه ڪ شد میتونی بندازیش دور خودم میبرمت ی جایی دومادت میڪنم اینقد توی گوشش خوند شوهرمو جدی جدی ازم گرفت
یک سال گذشت از ازدواجمون خدابهمون ی پسر داد
ولی شوهرم از نصیحتای مادرش خیلی باهام بد شد دیگه شوهرم بدون گفتن مادرش منو میزد دیگه شوهرم وقتی شبا تو اتاقمون تنها بودیم ازم معذرت نمیخواست.
شوهرم از زمین تا آسمان اخلاقش فرق ڪرده بود
خیلی بی محبت و سرد باهام رفتار میڪرد شبو روزم شده بود گریه آه خدای من درددل زیاده
شوهرم واسه خودش ی دوس دختر پیدا ڪرده بود و باهاش رابطه داشت جلوی من باهاش اس ام اس بازی میڪرد حرف میزد منم نمیتونستم چیزی بگم بخاطر بچم بیشتر صبر میڪردم ڪ مبادا طلاقم بده بچم بی مادر بشه
خیلی با رفتارای بدش و ڪاراش افسردگی گرفته بودم تو اون روزا خیلی احتیاج ب محبت داشتم ولی.....شوهری داشتم ڪ ب ڪس دیگه ای محبت میڪرد....
منم ڪم ڪم شوهرم از دلم میرفت دیگه دوسش نداشتم....
.چهار سال از زندگیم گذشت خداوند ی اولاد دیگه بهمون داد ی دختر ڪ واقعأ عاشقش بودم البته اولاد فرق نمیڪنه ولی نمیدونم چرا دخترمو اینقد دوس داشتم حتی ڪ وقتی میخوابید بیدارش میڪردم دلم واسش تنگ میشد
عاشق بچه هام بودم باخودم عهد ڪردم گفتم حالا ب جای یڪی دوتا بچه دارم بخاطر اینام ڪ شده بیشتر دربرابر سختیا صبور باشم همونطورم شد خدا دلی بزرگ و صبور بهم داده بود مادرشوهرم پدرشوهرم از همه مهمتر شوهرم سه نفری منو عذاب میدادن ولی صبر میڪردم
ی روز ڪ داشتم از خونه خالم میومدم ی پسره تا تو ڪوچمون دنبالم ڪرد هی اصرار داشت شمارشو بردارم منم ڪ رفتار شوهرمو میدیدم بی محبتیاشو میدیدم شمارشو برداشتم😰
✍#ادامه_دارد....
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
#دوستی_های_خطرناک_مجازی_3
✍قسمت سوم
ببینید بی محبتیای شوهرم چی به سرم آورد دختری که تو یه خانواده پاک بزرگ شده بود چه آدمی شد بخاطر محبت حاضر شدم با یه نامحرم صحبت کنم خدا منو ببخشه💔
پسره جوون خوشگل خوشتیپ بود ولی من فقط بخاطر چند کلمه محبت آمیز و سرگرمیم باهاش حرف میزدم ولی هرچی از رابطمون میگذشت انگار کم کم عاشقش میشدم آخه خیلی رفتارش باهام خوب بود خیلی بهم محبت میکرد منم هرچی از رابطمون میگذشت بیشتر و بیشتر عاشقش میشدم
یک روز ازم درخواست قرار کرد ولی من میترسیدم موقعیتشم نداشتم بخاطر مادر شوهرم که نابینا بود نمیتونستم زیاد از خونه برم بیرون
خلاصه اینقد التماسم کرد قسم خورد که اگه بیایی حتی بهت دست نمیزنم من همچین آدمی نیستم منم که بخاطر قسمی که خورده بود قبول کردم ولی بهش گفتم هروقت شوهرم بره جایی میام ولی شوهرم که اینجا باشه نمیتونم بیام اونم قبول کرد
خلاصه چند وقتی گذشت و شوهرم بهم گفت با دوستاش چند روزی میره #چابهار منم از فرصت استفاده کردم و به طرف گفتم و باهم یه قرار گذاشتیم خلاصه روز قرار فرا رسید
راستشو بخوایین اولش میترسیدم چون برای بار اول بود که با یه نامحرم قرار گذاشتم
هرچند که اصلا حتی بهم دست هم نزد ولی بازم میترسیدم
الحمدلله به سلامتی برگشتم خونه من که دیدم اینقد پسر سنگین و قابل اعتمادی هست ماهی چند بار قرار میزاشتیم همدیگرو میدیدم ولی خداییش اصلا بهم دست نمیزد خیلی از این رفتارش خوشم میومد...تا اینکه یه روز ازش تعریف کردم گفتم از این که باهاش قرار میزارم و بهم کاری نداره خیلی خوشحالم
اونم گفت بخاطر این بهت دست نمیزنم چون میخوام باهات ازدواج کنم
منم که طاقت جدایی بچه هامو نداشتم رابطمو باهاش قطع کردم و گوشیمو خاموش کردم اون دید که گوشیمو خاموش کردم هر روز بعد از ظهر میومد رو به رو در حیاطمون وای میستاد تا وقتی منو از دور نمیدید نمیرفت .منکه کسی در میزد درو باز میکردم میدیدم رو به رو وایستاده همینکه منو میدید اونم بافاصله خیلی دور دیگه میرفت...
خلاصه این جداییمون یه ماهی طول کشید از بس میومد تو کوچمون دلم سوخت گوشیو روشن کردم بهش گفتم اینقد نیاد تو کوچمون رابطمون تموم شد...دیدم گریه میڪنه التماس میڪنه که رابطمونو قطع نکن من بدون تو میمیرمو دوست دارمو فلانو فلان منم که بی مهری های شوهرمو میدیدم بی محبتیاشو میدیدم باز رابطمو باهاش شروع کردم
✍#ادامه_دارد....
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
#دوستی_های_خطرناک_مجازی_4
✍قسمت چهارم و پایانی
شوهرم واس خودش دوس دختر داشت من واس خودم یک دوس پسر داشتم
از رابطه منو طرفم سه سال گذشت ولی خداروشڪر هربار ڪه قرار میزاشتیم هیچ رابطه بدی باهم نداشیم خیلی معدبانه میرفتیم و بر میگشتیم خیلی دوسش داشتم و خیلی هم اعتماد شوهرمم ڪ روز ب روز باهام بدتر میشد
اخلاقش گندتر میشد منم دلمو بسته بودم ب دوس پسرم ولی دیگه ب چشم دوس پسر نگاش نمیڪردم حالا اون تموم زندگیم شده بود و تنها عشقم تنها ڪسی ڪه درڪم میڪرد و از تموم سختیای زندگیم خبر داشت.
وقتی پسرم هفت سالش شد و دخترم سه سال از روزی ڪه میترسیدم رسید شوهرم با اون دختره ازدواج ڪرد
مارو هم از خونه انداخت بیرون و خانوم جدیدشو آورد واسه من و بچه هام یک جای دور افتاده یک اتاق ڪرایه ڪرد و مارو برد اونجا خرجمونم درست نمیداد
طرف منم اینجا هی میگفت چرا طلاق نمیگیری طلاق بگیر حیف تو ڪ بااین آدم بی لیاقت زندگی میڪنی بعد از ازدواج شوهرم روزی صد بار بهم یادآوری میڪرد طلاق بگیر من باهات ازدواج میڪنم تورو رو چشام نگه میدارم حتی نمیزارم ڪوچڪترین ناراحتی تو زندگیمون داشته باشی از گل ڪمتر بهت نمیگم میگفت بچه هاتم بزرگ شدن سه چهار سال دیگه پیش تو هستن
نمیدونم چیشد ڪه گول حرفاشو خوردم و بزور طلاقمو از شوهرم گرفتم وای خدای من طلاق،از بچه هام ڪ پاره تنم بودن جداشدم دنیا رو سرم خراب شد
وقتی بچه هامو جلو چشام میبردن داشتم سڪته میڪردم خیلی اون روز گریه میڪردم فریاد میڪشیدم ولی ڪار از ڪار گذشته بود خودم با دستای خودم بچه هامو بخاطر ی پسر بی ارزش ڪه بهم قول ازدواج داد و زیر قولش زد بی مادر ڪردم😭
خواهران گلم ڪسانی ڪه چ مجرد هستن و چ متأهل گول همچنین پسرایی رو نخورین
زندگیتونو مثل من خاڪ برسر بخاطر ی پسر خراب نڪنید بچه هاتونو بی مادر نڪنید جدایی از اولاد مثل مرگ میمونه واسه آدم ڪاش میمردم و این روزارو نمیدیدم.
حالا خونه پدرم هستم و دوسال طلاق گرفتم ولی خیلی عذاب وجدان دارم چون باعث و بانی بی مادر شدن بچه هام من شدم خدا آدمایی مثل منو نمیبخشه من خیلی آدم ڪثیفی هستم😭
امشب ڪه این داستانو براتون بازگو ڪردم انگار تازه از بچه هام جدا شدم همه خاطرات تلخ دوسال پیشم توی ذهنم مرور شدن داغ جدایی بچه هام واسم امشب تازه تازه شدن نمیدونید چ حسی دارم فقط خدا میدونه چی میڪشم درد میڪشم درد
یک نصیحت ب شما خواهران و برادران بزرگوارم ڪ عضو ڪانال هستین ب مخلوق دل ندید چون همه دل میشڪنن تنها ڪسی ڪ دلو قلب آدمو نمیشڪنه اون ڪسیه ڪ درستش ڪرده پس عشق خدایی یه چیز دیگست نه رسوایی داره نه ترس اینڪه یه روزی آبروت بره و حدأقل اینو میدونید ڪه ی روزی بهش میرسید
یک خواهشی هم دارم واسم دعا ڪنید تا شاید خدا بنده گنه ڪارشو ڪه من باشم ببخشه.
✍#پایان...
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
📚سجده شكر
در سجده شكر، سه مرتبه «شكراً لِلّهِ» كافى است، ولى در حدیث است: اگر انسان به طولِ یك نفس «یا ربّ، یا ربّ» بگوید، خداوند به او خطاب مى فرماید: «لبّیك! ماحاجتك؟» حاجت تو چیست تا انجام دهم؟
امام صادق علیه السلام فرمود: سجده شكر بعد از نماز، دلیل كامل شدن نماز و رضاى خدا و اعجاب و خوش آمدن فرشتگان است. خداوند بارها از آنان مى پرسد، پاداش این بنده شاكر چیست؟ مى گویند: رحمت تو، بهشت تو، حلّ مشكل او، و هر خیرى را كه فرشتگان مى گویند، جوابى نمى شنوند، به خدا عرضه مى دارند: ما نمى دانیم پاداش این سجده چیست؟ خداوند مى فرماید: همچنانكه او از من تشكر كرد، من هم از او تشكر مى كنم، و با این جمله به فرشتگان مى فهماند كه رضا و سپاس الهى از او، بالاتر از بهشت و رحمت و حلّ مشكلات است.
در حدیث است: خداوند به حضرت موسى فرمود: دلیل آنكه تو را به پیامبرى مبعوث كردم، سجده هایى بود كه بعد از نماز داشتى.
📚 کتاب پرتوی از اسرار نماز، محسن قرائتی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋhttps://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
سلام
خانمی چهل ساله هستم
پارسال به لطف امام حسین اولین سفر کربلام رو پیاده رفتم چون همیشه آرزوم بود اولین سفرم پیاده برم وپارسال خانوادگی رفتیم
حتی با پسرم که چهار سالش بود واصلا سخت نگذشت
خیلی ها رفته بودن از سختی های راه میگفتن ولی تا نری نمیبینی چه لطفی داره
وامسالم از امام حسین خواستم که بازم بطلبه پیاده برم
ببخشیدطولانی شد
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دلانه دختریکه در سن کم مجبور به ازدواج میشه
در پس #تاریکی(بسیار قشنگه)
قسمت ۸
صبح زود نرگس بیدارم کرد که بریم حموم، شب قبل تا وقتی خوابم ببره همش دعا میکردم بخوابمو دیگه بیدار نشم،
ولی بیدار که شدم هیچی، تموم شبم خواب احمدو دیدم، شده بود اینه دقم، همش جلوی چشمم بود، حتی وقتی نبود.بلند شدمو رخت و خوابمو برای آخرین بار تو خونه پدریم، جمع کردم، همینم اشکامو بیشتر کرد،لباسامو جمع کردم و دنبال نرگس راه افتادم...
حموم اون روز بیشتر از اینکه حموم عروسی باشه، شبیه غسالخونه بود برام..
وقتی برگشتیم خونه، خانم جون گفت فریده دختر ملیحه خانم منتظرته، زود موهاتو خشک کن برو اونجا...اخم کردم و گفتم نمیدونستم دو هفته ای آرایشگر شده،خانم جون هیچی نگفت و رفت تو آشپزخونه
نرگس منو نشوند و خودش بالا سرم وایستاد و با حوله افتاد به جون موهام که خشکشون کنه، از درد اشکم دراومد اما دهنمو باز نکردم، انگار لذت میبردم از درد کشیدن...
کارش که تموم شد، منو نسرین رفتیم خونه ملیحه خانم، فریده یه بالشت آورد و گفت دراز بکش که مسلط باشم رو صورتت، خنده م گرفته بود،
مثلا داشت با کلاس حرف میزد، یکم که گذشت به نسرین نگاه کردم، طفلک خواهرم واسه آرایش رو صورتم ذوق میکرد، یاد روز اولی افتادم که با فریبا خانم رفتیم خرید،
چقدر اون روز واسه اون لوازم آرایشا ذوق کردم ،بعد از عقد که تازه عقلم اومد سرجاش، هموشونو تو بیابون پشت خونمون چال کردم... تموم بدنم خشک شده بود،
بالاخره اجازه داد بلند شم، خودش که خیلی ذوق زده شده بود، یاد اون ضرب المثل افتادم که هیچ ماست بندی نمیگه ماست من ترشه، آینه رو داد دستم و گفت ببین خودتو چه ماه شدی، راست میگفت خیلی عوض شده بودم،
از یه دختر بچه ساده، به یه زن جا افتاده تبدیل شده بودم، آینه رو از دستم گرفت و گفت بیچاره آقا داماد امشب پس نیفته خوبه،
دوباره یاد سرنوشت مزخرفم افتادم، حرفش یه تلنگر شد واسه اشکهایی که چندساعت جلوشونو گرفته بودم،
فریده زد تو صورتش و گفت خاک تو سرت چرا گریه میکنی، همه آرایشت خراب شد ، غصه چیو میخوری خورشید، کی تو فک و فامیلامون با عشق و عاشقی ازدواج کرده که تو دومیش باشی، خدا بزرگه، من مطمئنم کم کم عاشقش میشی، با دستمال اروم آروم اشکامو پاک کرد و یکم دیگه کرم مالید به صورتم که جای اشکام معلوم نباشه، بعدم موهامو یه مدل ساده جمع کرد پشت سرم. کارش که تموم شد، نسرینو فرستاد تا به خانوم جون بگه لباسمو بیارن، لباسی که اصلا ندیده بودمش هنوز.
خانم جونو نرگس که از در اومدن تو فریده کل کشید، نرگس اومد بغلم کرد و ملیحه خانم اسپند دود کرد. اما خانم جون ساکت یه گوشه وایستاده بود، انگار نه انگار...
ادامه دارد
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
❤️ داستان تشرفات (سید بحرالعلوم)
❌ عظمت اشک بر سیدالشهدا (ع)
سيد بحرالعلوم (ره ) به قصد تشرف به سامرا تنها براه افتاد. در بين راه راجع به اين مساله ، كه گريه بـر امـام حسين (علیه السلام ) گناهان را مي آمرزد، فكر مي كرد.
همان وقت متوجه شد كه شخص عربي كه سـوار بـر اسـب اسـت بـه او رسـيد و سلام كرد. بعد پرسيد: جناب سيد درباره چه چيز به فكر فرو رفته اي ؟ و در چه انديشه اي ؟ اگر مساله علمي است بفرماييد شايد من هم اهل باشم ؟
سـيـد بـحرالعلوم فرمود: در اين باره فكر مي كنم كه چطور مي شود خداي تعالي اين همه ثواب به زائريـن و گريه كنندگان بر حضرت سيدالشهداء (علیه السلام) مي دهد، مثلا در هرقدمي كه در راه زيارت بـرمـي دارد، ثواب يك حج و يك عمره در نامه عملش نوشته مي شود و براي يك قطره اشك تمام گناهان صغيره و كبيره اش آمرزيده مي شود؟
آن سوار عرب فرمود: تعجب نكن ! من براي شما مثالي مي آورم تا مشكل حل شود.
سـلـطـانـي بـه همراه درباريان خود به شكار مي رفت . در شكارگاه از همراهيانش دور افتاد و به سـخـتي فوق العاده اي افتاد و بسيار گرسنه شد.
خيمه اي را ديد و وارد آن خيمه شد. در آن سياه چـادر، پيرزني را با پسرش ديد.
آنان در گوشه خيمه عنيزه اي داشتند (بز شيرده ) و از راه مصرف شير اين بز، زندگي خود را مي گرداندند.
وقـتي سلطان وارد شد، او را نشناختند، ولي به خاطر پذيرايي از مهمان ، آن بز را سربريده و كباب كردند، زيرا چيز ديگري براي پذيرايي نداشتند.
❌ ادامه در پست های بعدی...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
سلطان شب را همان جا خوابيد و روز بعد، از ايشان جدا شد و به هر طوري كه بود خود را به درباريان رسانيد و جريان را براي اطرافيان نقل كرد.
در نـهـايت از ايشان سؤال كرد: اگر بخواهم پاداش ميهمان نوازي پيرزن و فرزندش راداده باشم ، چه عملي بايد انجام بدهم ؟ يكي از حضار گفت : به او صد گوسفند بدهيد.
ديگري كه از وزراء بود، گفت : صد گوسفند و صد اشرفي بدهيد. يكي ديگر گفت : فلان مزرعه را به ايشان بدهيد.
سـلطان گفت : هر چه بدهم كم است ، زيرا اگر سلطنت و تاج و تختم را هم بدهم آن وقت مقابله به مثل كرده ام .
چون آنها هر چه را كه داشتند به من دادند. من هم بايد هرچه را كه دارم به ايشان بدهم تا سر به سر شود.
بعد سوار عرب به سيد فرمود: حالا جناب بحرالعلوم ، حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) هرچه از مال و منال و اهـل و عـيـال و پـسر و برادر و دختر و خواهر و سر و پيكر داشت همه را در راه خدا داد پس اگر خـداونـد بـه زائرين و گريه كنندگان آن همه اجر و ثواب بدهد، نبايد تعجب نمود، چون خدا كه خـدائيش را نمي تواند به سيدالشهداء (علیه السلام)بدهد، پس هر كاري كه مي تواند، انجام مي دهد، يعني با صـرف نظر از مقامات عالي خودش ، به زوار و گريه كنندگان آن حضرت ، درجاتي عنايت مي كند.
در عين حال اينها را جزاي كامل براي فداكاري آن حضرت نمي داند. چون شخص عرب اين مطالب را فرمود، از نظر سيد بحرالعلوم غايب شد
📚منبع:كمال الدين ج ۱، ص ۱۱۹، س ۱۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
📚زاویه دید به زندگی
راننده تاکسی گفت: میدونی بهترین شغل دنیا چيه؟
گفتم: چیه؟ گفت: راننده تاكسی.
خنديدم. راننده گفت:جون تو. هر وقت بخوای ميای سركار، هر وقت نخوای نميای، هر مسيری خودت بخوای میری، هروقت دلت خواست يه گوشه میزنی بغل استراحت میكنی، مدام آدم جديد میبينی، آدمهای مختلف، حرفهای مختلف، داستانهای مختلف. موقع كار میتونی راديو گوش بدی، میتونی گوش ندی، میتونی روز بخوابی شب بری سر كار. هر كيو دوست داری میتونی سوار كنی، هر كيو دوست نداری سوار نمیكنی، آزادی و راحت.
ديدم راست میگه، گفتم: خوش به حالتون.
راننده گفت: حالا اگه گفتی بدترين شغل دنيا چيه؟
گفتم: چی؟ راننده گفت: راننده تاكسی و ادامه داد:
هر روز بايد بری سركار، دو روز كار نكنی ديگه هيچی تو دست و بالت نيست، از صبح هی كلاچ، هی ترمز، پادرد، زانودرد، كمردرد. با اين لوازم يدكی گرون، يه تصادفم بكنی كه ديگه واويلا میشه، هر مسيری مسافر بگه بايد همون رو بری، هرچی آدم عجيب و غريب هست سوار ماشينت میشه، همه هم ازت طلبكارن. حرف بزنی يه جور، حرف نزنی يه جور، راديو روشن كنی يه جور، راديو روشن نكنی يه جور. دعوا سر كرايه، دعوا سر مسير، دعوا سر پول خرد، تابستونها از گرما میپزی، زمستونها از سرما كبود میشی. هرچی میدويی آخرش هم لنگی.
به راننده نگاه كردم. راننده خنديد و گفت:
زندگی همه چيش همينجوره. هم میشه بهش خوب نگاه كرد، هم میشه بد نگاه کرد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
اسب سواری ، مرد افلیجی را سر راه خود دید ڪه عصا بهدست پیاده میرود ، افلیج از او کمک خواست، مرد سوار دلش به حال او سوخت ، از اسب پیاده شد او را از جا بلند ڪرد و بر روی اسب گذاشت تا او را به مقصد برساند! مرد افلیج ڪه اڪنون خود را سوار بر اسب میدید دهنه ی اسب را ڪشید و گفت: اسب را بردم ... و با اسب گریخت!
پیش از آنڪه دور شود صاحب اسب داد زد: تو تنها اسب را نبردی ، جوانمردی را هم بردی، اسب مال تو ؛ اما گوش ڪن ببین چه میگویم؛ مرد افلیج اسب را نگه داشت! مرد سوار گفت: هرگز به هیچ ڪس نگو چگونه اسب را به دست آوردی! میترسم ڪه دیگر "هیچ سواری" به پیادهای رحم نڪند.
«كليله و دمنه»
،
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
https://eitaa.com/hajagha_salam
#حاج_آقاسلام
ما رو به دوستانتون معرفی کنید