#داستان_آموزنده
🔴 شماهم نتيجه سخن چينى؟؟
🍂آورده اند كه مردى طالب غلامى شد و خواست كه او را از صاحبش خريدارى كند.
فروشنده گفت : اين غلام هيچ عيبى ندارد، جز آنكه سخن چينى و نمام است .
🍂خريدار گفت : اگر چنين است ، من بدان راضى هستم و سرانجام او را خريد. اما چند روزى نگذشت كه غلام ، بر سر عادت معهود رفت و شروع به نمامى و فتنه انگيزى نمود.
در آغاز، به سراغ زن ارباب رفت و به او گفت : شوهرت به تو علاقه ندارد و در صورت است همسر ديگرى اختيار كند اما من مى توانم با موى سرش او را سحر كنم تا از اين تصميم منصرف شود و علاقه اش به تو پايدار بماند.
زن ساده لوح گفت : من چگونه مى توانم وسيله اين كار را فراهم كنم ؟
غلام گفت : موقعى كه به خواب مى رود، تيغى بردار و مقدارى از موهاى پشت سرش را ببر و به من بده .
🍂آنگاه نزد ارباب رفت و گفت : آيا مى دانى كه زن با مردى دلباخته و رفيق شده و در صدد است كه به هنگام خواب ، سر تو را ببرد؟ چنانچه باور نمى كنى ، امشب مراقب باش و خود را به حالت خواب وانمود كن ، تا راستى گفتارم بر تو ظاهر گردد.
🍂زن ارباب هم تصميم گرفت به دستور غلام عمل كند و آنگاه كه با تيغى به بالين اين شوهر رفت ، تا مقدارى از موهاى سرش را قطع كند و به غلام دهد؟
ناگهان شوهرش از جاى جست و با همان تيغ ، زن را به قتل رسانيد.
🍂وقتى سر و صداى كشتن آن زن به خويشان و بستگان او رسيد، به خونخواهى آن زن ، شوهرش را كشتند و به دنبال آن ، زد و خورد خونينى بين دو طايفه درگرفت و عده اى در آن ميان كشته شدند. اينها همه نتيجه فتنه انگيزى و سخن چينى اين غلام بود
▬✧❁@hajbaba❁✧▬